مبادا لیله القدرت سرآید
گنه بر نالم ام افزون تر آید
مبادا ماه تو پایان پذیرد
ولی این بنده ات سامان نگیرد
یارب اگر نگذری از جرم و گناهم چه کنم
ندهی گر به در خویش پناهم چه کنم
گر برانی و نخوانی و کنی نومیدم
به که روی آورم و حاجت ز که خواهم ؛ چه کنم
ای خدا ای فاتح هر مشکلم
وی همه آرامش جان و دلم
بشنو از دل راز یک بی آبرو
ده مجال گفتگویم ، گفتگو
در شب احیا به تو رو کرده ام
خویش را با توبه همسو کرده ام
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم
ز عرش صدای ربنا می آید
آوای خوش خدا خدا می آید
فریاد که درهای بهشت باز کنید
مهمان خدا سوی خدا می آید
خداوندا
خسته ام از فصل سرد گناه
و دلتنگ روزهای پاکم
بارانی بفرست
چتر گناه را دور انداخته ام
شب عفو است و محتاج دعایم
زعمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی
خدا را در میان اشک هایت دیدی
کمی هم نزد او یادی زما کن
کمی هم جای ما او را صدا کن
بگو یارب فلانی روسیاهست
دو دستش خالی و غرق گناه است
بگو یارب تویی دریای جوشان
در این شب رحمتت بر وی بنوشان
شب قدر است و نومیدی ندارد
کسی از بارگاه باری امشب
فروغ رحمت و نور امید است
به هر جانب که رو می آری امشب
از غافلان حساب دلم را جدا کنید
حرف و حدیث کهنه خود را رها کنید
چیزی به شب نمانده به خلوت که می روید
قدر است، قدری دل شکسته ی مارا دعا کنی