۲۴ تیر ۱۴۰۳
حاج قاسم چه زیبا توصیف نمود
آن پیروزی و فتح عظیم را:
آه ای مرگ خونین من!
عزیز من! زیبای من!
کجایی؟!
۲۴ تیر ۱۴۰۳
مشتاق دیدارت هستم...
وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در
خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند...
۲۴ تیر ۱۴۰۳
چقدر این لحظه را دوست دارم!
آه، چقدر این منظره زیباست...
چقدر این لحظه را دوست دارم!
در راه عشق جان دادن خیلی زیباست!
۲۴ تیر ۱۴۰۳
۲۴ تیر ۱۴۰۳
با رقبای خود درافتاده
زخم برداشته، واسطه
فرستاده...
و به آنچه دلخواهِ اوست رسیده
چون دلخواهِ او دلخواهِ خداست
۲۴ تیر ۱۴۰۳
ما مسافرانِ این رودِ پر تلاطم
با پاهایمان نه! بلکه با سرهایمان
بهسوی معبود در حرکتیم، آنچنان
که سرهایمان را پیشکشِ معشوق
می نماییم، و چه چیزی بالاتر از سر؟!
نخل بی سر زنده گردد؟
گر سری در تن ندارد؟!
۲۴ تیر ۱۴۰۳
ای معبود همیشگیام
مرا با خود به دوردستها ببر
و مرا در آغوشت رها کن تا که پرواز را
در آغوش تو بیاموزم...
۲۴ تیر ۱۴۰۳
۲۴ تیر ۱۴۰۳
آنچه من میدانم،اینست...
که آنانکه در پی سهمخواهی
دنیا اند، از تو هیچ نمیدانند!
آنان گمراهانِ مسیرِ فانی اند..
آنان را تنها مگذار و به راه حق
هدایت فرما...
زندگیهایشان را به عشق خود
متصل نما تا مبهوتِ معشوقِ
واقعی گردند...
۲۴ تیر ۱۴۰۳
مرا نیز در آغوش خود بگیر..
آنچنان که در آغوشت، جان
بر کف دهم و روحم از این
جسمِ نابودشدنی جدا گردد
۲۴ تیر ۱۴۰۳
۲۴ تیر ۱۴۰۳