بعد از سخن به دعوت چند آدم بزرگ
رفت و نشست بر سر خوانی زباله گرد
اول نشست و خورد از آن سفره چرب و نرم
بعدش گرفت پول کلانی زباله گرد
از خواب خوش پریدم و دیدم که حسرتا
باشد هنوز در پی نانی زباله گرد
از مسجد محلّه به گوش دلش گرفت
آوای روح بخش اذانی زباله گرد
بعد از نماز باز شنید از بلندگو
بانگ رهای مرثیه خوانی زباله گرد
سر برده بود تا به کمر در زباله دان
در موج ناله ایّ و فغانی زباله گرد
مرا با خود رها کردی و من تا صبح بیدارم
عجب گفتی که هرگز من تو را تنها نمیذارم :)
#عرفان_دهقانی
اَز نَسیمِ
صُبح
بویِ یار
می بایَد کِشید...
#صائب_تبریزی
اَللّـٰهُمَّ اِنّى اُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هٰذٰا وَمٰا عِشْتُ مِنْ اَیّٰامى، عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لاٰ اَحُولُ عَنْهٰا وَلاٰ اَزُولُ اَبَداً...
خدایا من در صبح امروز و روزهاى سپرى شده از عمرم، عهد و پیمان و بیعتش را که بر عهده دارم، تجدید مى کنم و هرگز از آن روى برنتافته و دست نکشم
#دعای_عهد