eitaa logo
کودکان اندیشه
95 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
اینجا محلی است برای جمع آوری کلمات فکری و فلسفی کودکان این سرزمین . تجربیات خود را از کلمات اندیشمندانه کودکان با ما به اشتراک بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
کودک درحال بازی با سیم های بلا استفاده. کودک: مامان این اسمش وصلگاهه مادر: نه دخترم دستگاه درسته کودک: نه مامان وصلگاه ینی وسیله ای که دوربین رو به کامپیوتر وصل میکنه. (بهار چهار و نیم ساله) @ChildrenOfIdea
کودک: مامان از این آب بخورم؟ بزرگسال: نه. این آب ضرر داره. کودک: اما من تا حالا چند بار خورده ام و مریض نشده ام. بزرگسال: یعنی تا حالا مریض نشدی؟! کودک: چرا مریض شدم. اما دلیلش این نبوده. (علی 6ساله) @ChildrenOfIdea
کودک: شنبه چرا زوج است؟ شنبه صفر است. صفر که زوج نیست، صفر هیچی است. بزرگسال: خودت چی فکر می کنی؟ کودک: چون یک فرد است، صفر هم شده زوج. (علی شش ساله) @ChildrenOfIdea
کودک: خدا چاقاله ها رو سبز آفریده تا کسی نبینه بخورتشون؟! (نورالهدی 9ساله) @ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه: بزرگسال: الان هیچ کس حرف نزنه تا ببینید غذا خوردن در سکوت چه لذتی داره! کودک: اما من وقتی با غذا خوردن حرف بزنم لذت می برم! ( سجاد شش ساله) @ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه: کودک: باید به فکرامون اجازه بدیم خوب فکر کنند. (ارنوشا ۴ساله) @ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه: کودک: این که میگن "سر و ته نداره" اشتباهه. بزرگسال: چرا؟ کودک: بالاخره از یه جا شروع شده که. باید بگن "ته نداره". (رادمهر هفت و نیم ساله) @ChildrenOfIdea
کودک: ما هم توی بدنمون آهنربا داریم. بزرگسال: چطور مگه؟ کودک در حالی که بالا و پایین می‌پرد: ببین، وقتی میپریم بالا، آهن‌ربامون دوباره ما رو میاره پایین. (افرا، ۵ساله) @ChildrenOfIdea
بزرگسال: غذا بخور بزرگ بشی! اگه غذا نخوری همینطور کوچولو میمونی. کودک: اما شما هر چی غذا بخورید بزرگ نمیشید. میدونستی؟ بزرگسال: چرا؟ کودک: چون مامان ها همیشه از باباها یه کم کوچولو تر هستند. (ارنوشا ۴ساله) @ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه: کودک: زنبورها خیلی زحمت ما رو می‌کِشن. بزرگسال: چرا؟ کودک: آخه برامون عسل می‌سازن. (رایین ۵ساله) @ChildrenOfIdea
بزرگسال: پرهام، هفت سین چندتا سین داره؟ کودک: یکی. بزرگسال: نه نه، سفره ی هفت سین چند تا سین داره؟ کودک: دو تا. (پرهام ۷سال) @ChildrenOfIdea
اصطلاح سازی های کودکانه من رو نشنو = به حرف من گوش نکن. (حلماسادات سه ساله) @ChildrenOfIdea
کودک: مامان! یکی بخوابون توی گوشم، بزن روی صورتم. بزرگسال: چرا دخترم؟! تو که کار بدی نکردی؟! کودک: نه! می‌گم بزن تا از خواب پاشم. بزرگسال: تو که بیداری. کودک: نه! ما خوابیم. ما رؤیاییم. باید بیدار شیم. شاید ما مردم دنیا واقعی نباشیم. (رومینا ٦ ساله) @ChildrenOfIdea
(در قبرستان) کودک به قبری که دور آن را نرده های آهنی کشیده بودند اشاره می کند و می پرسد: مگه این دزد بوده که این نرده ها رو دور قبرش کشیدن؟ (طه ۶ساله) @ChildrenOfIdea
کودک: مامان میشه این مگس رو از خونه بیرون کنی! بزرگسال: چرا؟ کودک: آخه اون یه حشره س آدم که نیست کنار ما آدما تو خونه زندگی کنه. (رستا سه و نیم ساله) @ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه
کودک: ما هم توی بدنمون آهنربا داریم. بزرگسال: چطور مگه؟ کودک در حالی که بالا و پایین می‌پرد: ببین، و
بزرگسال گفت و گوی افرا را برای کودک نقل می کند. کودک: آره خب. خدا کف پای ما رو زمین ربا آفریده. (سجاد ۶ساله) @ChildrenOfIdea
کودک: مامان! یکی بخوابون توی گوشم، بزن روی صورتم. بزرگسال: چرا دخترم؟! تو که کار بدی نکردی؟! کودک: نه! می‌گم بزن تا از خواب پاشم. بزرگسال: تو که بیداری. کودک: نه! ما خوابیم. ما رؤیاییم. باید بیدار شیم. شاید ما مردم دنیا واقعی نباشیم. (رومینا ٦ ساله) @ChildrenOfIdea
(در قبرستان) کودک به قبری که دور آن را نرده های آهنی کشیده بودند اشاره می کند و می پرسد: مگه این دزد بوده که این نرده ها رو دور قبرش کشیدن؟ (طه ۶ساله) @ChildrenOfIdea
( در مواجهه با یک صحنه تعجب برانگیز) کودک: مگه می شه! (لحظه ای تامل) می شه که شده. (علی شش ساله) @ChildrenOfIdea
کودک: مامان! چرا وقتی آدم میخنده صورتش قشنگ تر میشه؟! (آریا 4 ساله) @ChildrenOfIdea
بزرگسال: حسین بلدی در رو باز کنی؟ حسین: نه. کودک: ولی من بلدم در رو باز نکنم! (الینا ۴ساله) @ChildrenOfIdea
بزرگسال: مگه قرار نبود دیگه این کارو نکنی؟! کودک: سعیم رو میکنم اما بعضی وقتا نمیشه دیگه، مثلا مثل شما که سعیتون رو میکنید پول در بیارید اما بعضی وقتا همه چیزا درست نمیشه. (طه ۶ساله) @ChildrenOfIdea
بزرگسال: این طرف میز که بلندتره بهش می گن طول و اون طرف که کوتاهتره بهش می گن عرض. کودک: برای این بهش می گن طول که طول می کشه به آخرش برسیم؟! (سجاد۶ساله) @ChildrenOfIdea