بزرگسال: فردا صابخونه میاد خونه شو ببینه که بابت این خط و خطوط دیوار جریمه مون کنه.
کودک: اگه اینجا خونه اونه، پس چرا شکل خونه ماست؟!
(محمد محسن ۵ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: می دونستی، من دفتر خاطرات دارم، مغزم است!
(سجاد ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
اصطلاح سازی کودکانه
آهنگ نرم = آهنگ ملایم
(رستا سه و نیم ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: من همه رازامو به خواهر کوچولو میگم...چون اون نمیتونه به کس دیگه ای بگتشون.
(حسین پنج سال و نیمه)
@ChildrenOfIdea
کودک داشت سکههایی را که جمع کرده میشست بعد خندید و گفت: آبجی دارم پولشویی میکنم!
(آتوسا ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: من همه رازامو به خواهر کوچولو میگم...چون اون نمیتونه به کس دیگه ای بگتشون.
(حسین پنج سال و نیمه)
@ChildrenOfIdea
اصطلاح سازی های کودکانه
آقای درست کار = آقای تعمیر کار
(محمد حسین سه ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
کودک خطاب به مادرش(بالحنی که انگار چیز مهمی رو کشف کرده باشه): مامان من میدونم چرا خدا برای نارنگی پوست گذاشته!
بزرگسال: چرا؟؟
کودک: واسه اینکه وقتی نارنگی روی درخته آبش نریزه!!!
(بهار،٣/۵ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
بزرگسال: فکر کنم امروز به اندازه همه عمرتون بازی کردید!
کودک: نخیرم، اگه اینجوری بود که الان مرده بودیم!
(سجاد ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
اصطلاح سازی های کودکانه
بادکنک ترک خورد = بادکنک ترکید
(نگار 2ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: مامان اگه گفتی بزرگترین دشمن من کیه؟!
بزرگسال: کیه؟
کودک: خودم.
بزرگسال: چرا؟
کودک: چون خودم به خودم می گم چکار بکنم ، چکار نکنم.
(علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
اصطلاح سازی های کودکانه
بادکنک ترک خورد = بادکنک ترکید
(نگار 2ساله)
@ChildrenOfIdea
بزرگسال: فکر کنم امروز به اندازه همه عمرتون بازی کردید!
کودک: نخیرم، اگه اینجوری بود که الان مرده بودیم!
(سجاد ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: مامان من مه یاس ( خواهر کودک) رو اندازه تمام آرزوهام دوست دارم!
(فاطمه یاس ۴ ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
کودک (در روز تولدش): می دونستی "زمان تولد" در واقع "مکان تولد" است؟!
بزرگسال: چطوری؟
کودک: چون زمان تولد یعنی زمین نسبت به خورشید همونجایی باشه که موقع تولدش بوده.
(حانیه ۱۰ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
کودک: شماره ای وجود نداره که بعدش شماره ای وجود نداشته باشه؟ یعنی شماره ها تموم نمی شن؟!
( علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
کودک: پا چه رنگیه؟
بزرگسال فکر میکند.
کودک (با هیجان): پایی!
(شادان ۲ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک (خطاب به والدینش): چرا خدا (بجای من) یه بچه ی دیگه رو نداد بهتون؟
(محمد 5 ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: کاش من بچه ی خدا بودم!
بزرگسال: چرا؟
کودک: خدا همه کاراش درسته و همه چی بلده. اگه من بچه ی خدا بودم یاد میگرفتم چطوری خرابکاری هام رو درست کنم.
(متین ۵ ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: مامان چرا آب لیوان شفافه ولی آب دریا آبی؟
(رستا سه و نیم ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک تا عینک آفتابی رو به چشمش زد گفت: هیچی می بینم!
(نرگس دو ساله)
@childrenofidea
کودکان اندیشه:
کودک: یه راه گول زدن تو نقاشی اینه که وقتی بهت می گن مثلا یه ماهی بکش یه نقطه بکشی بعد بگی این ماهی اون دور دورا اس!
( پسر ۶ساله)
@ChildrenOfIdea