کودک: مامان! چرا وقتی آدم میخنده صورتش قشنگ تر میشه؟!
(آریا 4 ساله)
@ChildrenOfIdea
بزرگسال: حسین بلدی در رو باز کنی؟
حسین: نه.
کودک: ولی من بلدم در رو باز نکنم!
(الینا ۴ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: عمو یعنی چی؟
بزرگسال: یعنی برادر بابات.
کودک: عمه یعنی چی؟
بزرگسال: یعنی خواهر بابات.
کودک: جدی؟ پس عمو حمید [شوهر عمه لیلا] و عمه لیلا خواهر و برادرند. من و اهورا [برادرش] هم بزرگ بشیم، خدا بهمون بچه می ده!
(رائین، ۵ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک (با ناراحتی): ببین چه بدبختی شدم! به یه دو راهی خوردم که هر دو تای راهش به یه راهی می رسه.
(علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
بزرگسال: یادته اون روز گفتی می خوای صبح از همه زودتر بیدار شی، من هم از همه زودتر بیدارت کردم!
کودک: مامان! از مغزت استفاده کن! وقتی می گی از همه زودتر بیدارم کردی یعنی اول تو بیدار شدی دوم من، این که نشد از همه زودتر.
(سجاد ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک بزرگتر: با من بازی می کنی؟
کودک کوچکتر: چرا (بله) ولی می خوام تکی بازی کنم.
(دو کودک ۶و۴ ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: چرا اصفهان آب نداره؟
بزرگسال: چون بارون نباریده آب کم شده.
کودک: باید چکار کنیم بارون بیاد؟
بزرگسال: دعا کنیم تا بارون بیاد و خدا دعامون را برآورده کنه.
کودک: پس بهتره بریم قشم، دیدی آنجا چقدر آب بود خدای اونجا بهتره.
(متین ۴ساله)
@ChildrenOfIdea
اصطلاح سازی های کودکانه
خار میاد = می خاره
(ریحانه پنج ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک داشت كتابش را رنگ ميكرد در یکی از تمرين ها نوشته بود "در اين صفحه يكى از مخلوقات خدا را بكشيد." کودک یک ماشين كشيد.
بزرگسال: ماشين ميكشى؟
کودک: خدا ما انسانا رو خلق كرده، انسانم ماشينو خلق كرده، پس ميتونم ماشين بكشم.
(علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
اصطلاح سازی های کودکانه
جاروگر = کسی که خانه را جارو می کند
(نیکا ۴ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک داشت كتابش را رنگ ميكرد در یکی از تمرين ها نوشته بود "در اين صفحه يكى از مخلوقات خدا را بكشيد." کودک یک ماشين كشيد.
بزرگسال: ماشين ميكشى؟
کودک: خدا ما انسانا رو خلق كرده، انسانم ماشينو خلق كرده، پس ميتونم ماشين بكشم.
(علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
بزرگسال: فردا صابخونه میاد خونه شو ببینه که بابت این خط و خطوط دیوار جریمه مون کنه.
کودک: اگه اینجا خونه اونه، پس چرا شکل خونه ماست؟!
(محمد محسن ۵ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: می دونستی، من دفتر خاطرات دارم، مغزم است!
(سجاد ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
اصطلاح سازی کودکانه
آهنگ نرم = آهنگ ملایم
(رستا سه و نیم ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: من همه رازامو به خواهر کوچولو میگم...چون اون نمیتونه به کس دیگه ای بگتشون.
(حسین پنج سال و نیمه)
@ChildrenOfIdea
کودک داشت سکههایی را که جمع کرده میشست بعد خندید و گفت: آبجی دارم پولشویی میکنم!
(آتوسا ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: من همه رازامو به خواهر کوچولو میگم...چون اون نمیتونه به کس دیگه ای بگتشون.
(حسین پنج سال و نیمه)
@ChildrenOfIdea
اصطلاح سازی های کودکانه
آقای درست کار = آقای تعمیر کار
(محمد حسین سه ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
کودک خطاب به مادرش(بالحنی که انگار چیز مهمی رو کشف کرده باشه): مامان من میدونم چرا خدا برای نارنگی پوست گذاشته!
بزرگسال: چرا؟؟
کودک: واسه اینکه وقتی نارنگی روی درخته آبش نریزه!!!
(بهار،٣/۵ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
بزرگسال: فکر کنم امروز به اندازه همه عمرتون بازی کردید!
کودک: نخیرم، اگه اینجوری بود که الان مرده بودیم!
(سجاد ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
اصطلاح سازی های کودکانه
بادکنک ترک خورد = بادکنک ترکید
(نگار 2ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: مامان اگه گفتی بزرگترین دشمن من کیه؟!
بزرگسال: کیه؟
کودک: خودم.
بزرگسال: چرا؟
کودک: چون خودم به خودم می گم چکار بکنم ، چکار نکنم.
(علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea