کودک داشت كتابش را رنگ ميكرد در یکی از تمرين ها نوشته بود "در اين صفحه يكى از مخلوقات خدا را بكشيد." کودک یک ماشين كشيد.
بزرگسال: ماشين ميكشى؟
کودک: خدا ما انسانا رو خلق كرده، انسانم ماشينو خلق كرده، پس ميتونم ماشين بكشم.
(علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
اصطلاح سازی های کودکانه
جاروگر = کسی که خانه را جارو می کند
(نیکا ۴ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک داشت كتابش را رنگ ميكرد در یکی از تمرين ها نوشته بود "در اين صفحه يكى از مخلوقات خدا را بكشيد." کودک یک ماشين كشيد.
بزرگسال: ماشين ميكشى؟
کودک: خدا ما انسانا رو خلق كرده، انسانم ماشينو خلق كرده، پس ميتونم ماشين بكشم.
(علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
بزرگسال: فردا صابخونه میاد خونه شو ببینه که بابت این خط و خطوط دیوار جریمه مون کنه.
کودک: اگه اینجا خونه اونه، پس چرا شکل خونه ماست؟!
(محمد محسن ۵ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: می دونستی، من دفتر خاطرات دارم، مغزم است!
(سجاد ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
اصطلاح سازی کودکانه
آهنگ نرم = آهنگ ملایم
(رستا سه و نیم ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: من همه رازامو به خواهر کوچولو میگم...چون اون نمیتونه به کس دیگه ای بگتشون.
(حسین پنج سال و نیمه)
@ChildrenOfIdea
کودک داشت سکههایی را که جمع کرده میشست بعد خندید و گفت: آبجی دارم پولشویی میکنم!
(آتوسا ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: من همه رازامو به خواهر کوچولو میگم...چون اون نمیتونه به کس دیگه ای بگتشون.
(حسین پنج سال و نیمه)
@ChildrenOfIdea
اصطلاح سازی های کودکانه
آقای درست کار = آقای تعمیر کار
(محمد حسین سه ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
کودک خطاب به مادرش(بالحنی که انگار چیز مهمی رو کشف کرده باشه): مامان من میدونم چرا خدا برای نارنگی پوست گذاشته!
بزرگسال: چرا؟؟
کودک: واسه اینکه وقتی نارنگی روی درخته آبش نریزه!!!
(بهار،٣/۵ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
بزرگسال: فکر کنم امروز به اندازه همه عمرتون بازی کردید!
کودک: نخیرم، اگه اینجوری بود که الان مرده بودیم!
(سجاد ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
اصطلاح سازی های کودکانه
بادکنک ترک خورد = بادکنک ترکید
(نگار 2ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: مامان اگه گفتی بزرگترین دشمن من کیه؟!
بزرگسال: کیه؟
کودک: خودم.
بزرگسال: چرا؟
کودک: چون خودم به خودم می گم چکار بکنم ، چکار نکنم.
(علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
اصطلاح سازی های کودکانه
بادکنک ترک خورد = بادکنک ترکید
(نگار 2ساله)
@ChildrenOfIdea
بزرگسال: فکر کنم امروز به اندازه همه عمرتون بازی کردید!
کودک: نخیرم، اگه اینجوری بود که الان مرده بودیم!
(سجاد ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک: مامان من مه یاس ( خواهر کودک) رو اندازه تمام آرزوهام دوست دارم!
(فاطمه یاس ۴ ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
کودک (در روز تولدش): می دونستی "زمان تولد" در واقع "مکان تولد" است؟!
بزرگسال: چطوری؟
کودک: چون زمان تولد یعنی زمین نسبت به خورشید همونجایی باشه که موقع تولدش بوده.
(حانیه ۱۰ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
کودک: شماره ای وجود نداره که بعدش شماره ای وجود نداشته باشه؟ یعنی شماره ها تموم نمی شن؟!
( علی ۶ساله)
@ChildrenOfIdea
کودکان اندیشه:
کودک: پا چه رنگیه؟
بزرگسال فکر میکند.
کودک (با هیجان): پایی!
(شادان ۲ساله)
@ChildrenOfIdea
کودک (خطاب به والدینش): چرا خدا (بجای من) یه بچه ی دیگه رو نداد بهتون؟
(محمد 5 ساله)
@ChildrenOfIdea