لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری |
🎥 راوی: ☘🌺علامه مصباح یزدی🌺☘
🔵 اجر و ثواب پیاده روی اربعین🌹
•┈••🇮🇷••┈•
••✾••نشرمجدّد: کانالِ کِلک ••✾••
@Ckelke
@Ckelkeadmin مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke
•┈••✾••┈•
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 بسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
🌹📖 منَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ﴿۲۳﴾؛ سوره احزاب
🌹📖 از ميان مؤمنان مردانى اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند (۲۳)
#روایتگری |
🔵 بیست و هفت ساله ها...🌹
☘نثار روح امام شهدا و همه شهیدان🌺
🍀سلامتی امام المسلمین و همه جانبازان🌺
🍀🍀صلوات برمحمّد و آل محمّد🍀🍀
•┈••🇮🇷••┈•
🖋نشرمجدّد: کانال کِلک✒️
@Ckelke 👈
@Ckelkeadmin ارتباط بامدیرکانال ✍
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••✾••┈•
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری
🍀🌹 تفحص شهدا🌹🍀
#ماتاآ_خرایستاده_ایم
#ماپیروزیم
#راهیان_نورازاسفند97
#راه_شهیدان_ادامه_دارد
🍀🌹راهیان سرزمین نور🌹🍀
📩 ارسالی: بسیجی جانبازگمنام
•┈••🇮🇷••┈•
🎥نشرمجدّد: کانال کِلک✒️
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••✾••┈•
#روایتگری |
🔵خاطره ای از:
🍀🌹سردار شهید محمد جعفر سعیدی
✍ متن خاطره در تصویر
و
وب سایت سردار شهید محمد جعفر سعیدی
https://sardar-shahid-saeedi.ir
•┈••🇮🇷••┈•
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
نشرمجدّد: کانال کِلک✒️
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••✾••┈•
#روایتگری |
گوشه ای ازخاطرات سرلشکر پاسدار
🌹🍀شهید محمد جعفر سعیدی🍀🌹
وب سایت سردار شهید محمد جعفر سعیدی
https://sardar-shahid-saeedi.ir
•┈••🇮🇷••┈•
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••✾••┈•
•┈••✾••┈•
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی سروش]
@ckelke نام کانال
https://sapp.ir/ckelke عضویت در کانال
•┈••✾••┈•
🌹یاد راویان سفر کرده بخیر🌹
هدیه کنیم 5صلوات برای شادی روح راویان سفر کرده موسسه روایت سیره شهدا
#سیره_شهدا
#با_اخلاص
#حاج_عبدالله_ضابط
#روایتگری
🌹اخبار راوی روحانی🌹
@ravayatgarnews
═══✼🍃🌺🍃✼══
🔹 نشرمجدّد:
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••✾••┈•
#روایتگری |
🔹 ارسالی: حاج شیخ عبدالله🌷🍀
🔹کاملا واقعی
🔹🌺 زندگی یک عادت است، امّا زیبا زندگی کردن فضیلت است
ﻳﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﻔﻴﺪﭘﻮﺳﺖ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ دو ساله، ﺗﻮﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯﻫﺎﻯ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻟﻴﺶ، ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ.
ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻧﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﻴﺸﺪ!!
ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﺭﺍ" ﺧﺪﻣﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺟﺪﻳﺪ ﻣﻴﻜﻨﻪ.
ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩﭘﻮﺳﺖ ﻧﻴﺴﺘﻢ.
ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺩیگر ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﻟﻴﺴﺖ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻜﻨﻢ.
ﺑﻌﺪ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﻟﻰ به هرحال ﺑﺎ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ میکنم.
بعد از دقایقی مهماندار برگشت و گفت:
ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ
ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺷﺮﻛﺖهای ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﺋﻰ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺍﺯ
ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﻟﻰ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﻫﻢ ﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ، ﻳﻚ ﺟﻨﺠﺎﻝ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻣﻰ ﻏﻴﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺴﺖ!! ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺍﺯ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
به گفته مسافران اشک در چشمان مرد سیاهپوست جاری شده بود.
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺟﻮﺍﺑﻰ ﺑﺪﻫﺪ، ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫوﺍﭘﻴﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩﭘﻮﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻦ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﮔﻔﺖ :
ﺁﻗﺎﻯ ﻣﺤﺘﺮﻡ! ﻟﻄﻒ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺷﺨﺼﻰ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﭘﺮ ﺭﻓﺎﻩ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻢ... ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺍﺻﻼ ﻛﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎنی و درستی نیست ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ناخوشایند و نامحترم ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﺪ!!
بعد ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻼﺕ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻥﻫﺎﻯ ﻃﻮﻻﻧﻰ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﻭ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻛﺮﺩﻧﺪ.
ﺁﻥ ﺧﻠﺒﺎﻥ که نامش دنیس گورالیدو بود ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳِﻤﺖ ﺭﺋﻴﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪ.
هنوز هم لوحهای تقدیر و سپاس از او در دیواره های دفتر کارش خودنمایی می کند
🍃 ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ "ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ" ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ يك ﻓﻀﯿﻠﺖ...
═══✼🍃🌺🍃✼══
🔹نشرمجدّد:
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری | 🎥
🔹روایت جانباز[شهید زنده] 🍀🌺حاج آقا مرتضی🌺🍀
از سفارش
🍀🌹شهید فی سبیل الله حاج احمد کاظمی🌹🍀
سکّه و پول و مال دنیا را به آن دنیا نمی برید...
این دست را می برید، پس مواظبش باش❗️
═══✼🍃🌺🍃✼══
🔹نشرمجدّد: 🎥
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••✾••┈•
#روایتگری |
🔵خاطره ای شنیدنی از آیت الله وحید خراسانی
📘 "در زمان میرزای شیرازی طلبه ای با لباس کهنه بر درخانه اش آمد و گفت: میرزا را کاردارم
🔹مردم گفتند میرزا بر مجتهدین وقت ندارد آن موقع تو آمده ای و می گویی میرزا را کار دارم؟
گفت: عیبی ندارد من می روم اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود.
📘 خبر به میرزای شیرازی رسید، ناگهان میرزا سرو پای برهنه دوید و طلبه را درآغوش گرفت .
دفتردار میرزا تعجب کرد. وقتی آن طلبه رفت،
🔷میرزا گفت: دوست داشتم ثواب این همه مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد،
🔹گفتند میرزا کار این طلبه مگر چه بوده ؟
🔷میرزا گفت: این طلبه به یکی از دهات های سنی نشین رفت و گفت بچه هایتان را بیاورید قرآن یاد می دهم بدون پول سنی ها گفتند خوب است بدون پول است این طلبه از اول که قران یاد این بچه ها می داد بذر محبت امیرالمؤمنین را دردل این بچه ها کاشت این ها بزرگ که شدند شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند دیری نگذشت که این دهات تماماً شیعه شد
🔷 این طلبه ۱۵سال شب ها بردر خانه ها می رفت و یواشکی نانی که آن ها بیرون می انداختند را می خورد ۱۵سال این گونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را شیعه کند ."
📚 مصباح الهدی، آیت الله وحید خراسانی
═══✼🍃🌺🍃✼══
📌✍️: راستی امروزه در عصر ما چند طلبه سبک زندگی و روش تبلیغ شان این گونه است؟
#زی_طلبگی
#طلبه_انقلابی
#رفاه_طلبی
#آفت_حوزه
🔹نشرمجدّد:
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••✾••┈•
#روایتگری |
🔹ارسالی: حاج شیخ عبدالله🌺🍀
🔷امیدوار الهی🍀🥀🥀🍀
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن...
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد. صداهايي رعبآور و وحشتافزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم....
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.
منبع :کرامات امام رضا (ع) از زبان بزرگان نویسنده حسین صبوری
با توجه به نزدیک بودن ایام ولادت امام رضا علیه السلام
ختم ۴۰۰۰۰۰۰ صلوات تقدیم حضرت علی بن موسی الرضا (ع)
سهم شما ۴ صلوات و ارسال برای ۴ نفر
لطفا قطع كننده زنجیر نباشید
با ارسال مطالب برای دیگران در اجر معنوی سهیم باشیم
💐💐💐
═══✼🍃🌺🍃✼══
🔹 نشرمجدّد:
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری |
🔹 بزن بزنها داره جدی میشه
#حسین_یکتا
═══🍃🍃🌺🍃🍃═══
🔷نشرمجدّد: کانالِ کِلک 🎥
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••🌺••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری |
🔵 روایتی از مجنون
💐 استاد حسن رحیم پور ازغدی
🏴🚩═══🍃🍃🌺🍃🍃═══🚩🏴
🔷 نشر مجدّد: کانالِ کِلک | 🎥
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
🏴🚩•┈••🌺••┈•🏴🚩
#روایتگری |
🔹 با تشکر از ارسال کننده: دکتر یوسف
🔵 خاطره ای زیبا از دکتر زرین کوب :
🔹روز عاشورا بود و در مراسمی بهمین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم
🔹دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم .. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمی خواستم، فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هرچه بیشتر فکر می کردم ، کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد :
🔹ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟
🔹گفتم : استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم
🔹خوشحال شد، شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته، بنده را از نزدیک ببیند، همین طور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟
🔹پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار
🔹می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را میخواند
🔹پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟
🔹گفت : سؤالی داشتم و سپس پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید ؟
🔹گفتم : خب بله ، صددرصد ... گفت : ولی من اعتقاد ندارم !
🔹پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد ؟
🔹( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )
🔹گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟
🔹گفتم : اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه
🔹گفت : یک فال برام بگیر
🔹گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم نیست
🔹بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما
🔹مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید
🔹فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه ؟؟
🔹برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال
🔹حافظ ...عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی ؟
🔹با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد
🔹متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم : هیچی، الان
🔹چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم :
🏴🚩زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
🏴🚩گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
🏴🚩بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
🏴🚩یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
🏴🚩رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
🏴🚩گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
🏴🚩در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
🏴🚩سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
🏴🚩چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
🏴🚩جانا روا نباشد خونریز را حمایت
🏴🚩در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
🏴🚩از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
🏴🚩از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
🏴🚩زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
🏴🚩ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
🏴🚩یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
🏴🚩این راه را نهایت صورت کجا توان بست
🏴🚩کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
🏴🚩هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
🏴🚩جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
🏴🚩عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
🏴🚩قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
🔹خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست، پس چیست ؟ سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده !
🔹بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه میکرد، طوری که تمام بدنش میلرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود .
🔹متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگر میدانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم .
🔹بلند شدم، دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم .
🔹گفت معتقد شدم، معتقد بووودم، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد !
🔹آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند .
═══🍃🍃🌺🍃🍃═══
🔷 نشر مجدّد: کانالِ کِلک |
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈••🌺••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری | 🎥
🔷راوی: سردارحاج صادق آهنگران
🍀🌹 شهید حسین بهرامی🌹🍀
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔷نشر: کانالِ کِلک | 🎥
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin 👈👈👈ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#روایتگری |
💐 با تشکر از ارسال کننده: حاج شیخ مفید💐
🔵 نماز اول وقت و رضا شاه
بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم
پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت
چند دقیقه. بعداز ورودما اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!
برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد
بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند
من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟
و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم
ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.!
به خودگفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی وبرای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسروقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!!
منهم ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.!
اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز..
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم :
قربان درخدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت:
مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!
بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!
ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم....
🔹(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹نشرمجدّد: کانالِ کِلک |
🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckeke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری | 🎥
🔹 راوی 🍀🌺سردار محمّد جعفر اسدی 🌺🍀
🔹نجات🍀🌹 حاج قاسم سلیمانی🌹🍀
از محاصره دشمن و شهادتِ
🍀🌹شهیدحاج مرتضی جاویدی🌹🍀
🚩🇮🇷 فرمانده دلاور گردان فجر 🚩🇮🇷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔷نشرمُجَدّد: کانالِ کِلک |
🖋کانال کِلک [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری | 🎥
🔷 راوی؛ جانباز حاج مرتضی باقری
فرمانده واحد تخریب لشگر 41 ثارالله
روایتی از سبک زندگیِ شهید
🍀🌹حاج قاسم سلیمانی🌹🌹
و سیره عملی از زندگیِ اما» المسلمین
🍀🌹آیت الله خامنه ای🌹🍀
خاطره روزی که جلسه حاج قاسم در منزل شخصی رهبری برگزار شد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹نشر مجدّد: کانالِ کِلک |
🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckeke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری |🎥
📌✍️: شهیدان، نه تنها نزد خدای رحمان
« ... بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ.» اند،
همچنان در قلب هایمان نیز زنده و جاویدند.
🚩🇮🇷 راهشان را با عشق و اطاعت از ولایت ادامه می دهیم.
🍀🌹سرلشگرشهیدحاج قاسم سلیمانی🌹🍀
دروصف،🍀🌹شهید حاج ایراهیم همَّت🌹🍀
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹نشر مجدّد: کانالِ کِلک | 🎥
🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckeke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری | 🎥
🔺مدیرانی در حوزه فرهنگ داشتهایم که ولایت فقیه را مسخره میکنند❗️
🔹 روایت مهدی مسعودشاهی درباره تفاوت دوران دفاع مقدس و امروز در بُعد فرهنگ؛ رزمندگانی که سربازان عراقی را جذب میکردند و مدیرانی که ولایت فقیه را قبول ندارند
#ما_ملت_امام_حسينيم
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹نشرمجدَّد: کانالِ کِلک | 🎥
🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckeke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#روایتگری |
🚩🇮🇷 شهدای خان طومان
🍀🌺 راوی: رزمنده مدافع حَرم حسن بهاری 🎙🗣
🔵پس از گذشت پنج سال؛
🔹بازگشت پیکر مطهر هفت شهید مدافع حرم از قتلگاه خانطومان
🔹روایتی از رشادتهای ۱۳ مدافع حرم استان مازندران در سوریه
🔷اگر مقاومت نمیکردیم و تا یک روز آنها را در خانطومان متوقف نمیکردند، تکفیریها به راحتی به حلب میرسیدند، مثل قضیه منافقین که قصد داشتند به تهران برسند اما در کرمانشاه متوقف شدند.
🍀🌹 شهیدان والامقام ...
متن کامل رااز این آدرس👇👇 دریافت نمایید.
https://rizy.ir/BNi1
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹نشرمجدّد: کانالِ کِلک |
🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckeke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری | 🎥
🍀🌹 امام خمینی:🌹🍀
🔷 یک موی کوخ نشینان بر همه کاخ نشینان ترجیح دارد.
🔷همه، ملت اسلام و تابع قرآن و از گروه زحمتکشان این کشور هستید. انقلاب اسلام، این انقلاب مهم اسلامى، رهین کوششهاى این طبقه است؛ طبقه محروم، طبقه گودنشین، طبقهاى که این نهضت را به ثمر رساند و توقعى هم نداشت. من شما طبقه گودنشینان را از آن کاخنشینان بالاتر مىدانم؛ اگر آنها لایق این باشند که با شما مقایسه بشوند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📌✍️: سربازان واقعی «ولایت فقیه» امثال این روحانیِ کوخ نشینند.
ننگ و نفرین ابدی برهمه آنانی که در عَمَل «کرامت» و « ارزش» اینان را نمی دانند.
🌺📖 حافظ؛ [غزل شماره دویست و هفتاد ]
🌷 درد عشقی کشیدهام که مپرس
🌷 زهر هجری چشیدهام که مپرس
🌷 گشتهام در جهان و آخر کار
🌷 دلبری برگزیدهام که مپرس
🌷 آن چنان در هوای خاک درش
🌷 میرود آب دیدهام که مپرس
🌷 من به گوش خود از دهانش دوش
🌷 سخنانی شنیدهام که مپرس
🌷 سوی من لب چه میگزی که مگوی
🌷 لب لعلی گزیدهام که مپرس
🌷 بی تو در کلبه گدایی خویش
🌷 رنجهایی کشیدهام که مپرس
🌷 همچو حافظ غریب در ره عشق
🌷 به مقامی رسیدهام که مپرس
🔹نشر مجدد: کانالِ کِلک | 🎥
🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckeke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#روایتگری #سبک_زندگی_خوبان
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان، برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. به من - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان دارید. رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته. پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشسته اید؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد.
این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی. من هم منتظر ماندم تا مانع پرواز نشوم. در صورتی که شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بودند.
نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او شد. بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم.
امروز ١۴ آذر زادروز سرلشکر شهید عباس بابایی است. کسی که بیش از ۳ هزار ساعت پرواز و ۶۰ عملیات جنگی موفق داشت و بنیانگذار سوختگیری هوایی با هواپیمای اف14بود.
روحش شاد و یادش گرامی 🥀
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹نشرمجدد: کانالِ کِلک |
🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#روایتگری |
🍀🌹شهید حاج رسول استوار🌹🍀
تعریف می کرد یه روز تو حلب با حاج قاسم قدم میزدیم به شوخی گفتم من که وضعم خرابه میدونم، ولی تو خیلی اوضاعت بدتره. این همه موقعیت و گلوله هنوز شهید نشدی.
@secret_file
🔹میگفت حاجی یه مکثی کرد و گفت شهادت را گرفتم ولی زمانش را حدودا به خودم واگذار کردند.
🔹می گفت از لودادن این حرف پشیمون شده بود هی زنگ میزد می گفت فلانی گفتم حدودا ... یه موقع جایی تعریف نکنی.
🔹می گفت حاجی از سخت گیری های حفاظتیاش شاکی بود. بهش گفتم هم من میدونم هم تو که دیر یا زود میزننت. ولی زشته برامون داخل کشور بزنن. برا حفظ آبروی نظام تحمل کن./ابوالفضل شریعت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹نشرمجدّد:کانالِ کِلک |
🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#روایتگری |
نوههای حاج قاسم سلیمانی به دلیل شرایط خاص باید مدت کوتاهی در بخش ایزوله بیمارستان بستری میشدند، اما اتاق ایزوله خالی نداشتیم. با مادر یکی از نوزادانی که شرایط فرزندش بحرانی نبود، صحبت کردم و گفتم تا سه ساعت دیگر یکی از اتاقها خالی میشود. با صدای آرام گفتم نوههای سردار سلیمانی در بیمارستان ما هستند و اتاق ایزوله خالی برای بستری کردنشان نداریم، وضعیت فرزند شما هم که رو به بهبود است. اگر موافق باشید بچهها را در این اتاق ایزوله بستری کنیم. مادر کودک تا اسم سردار سلیمانی را شنید از جا پرید و گفت: چرا که نه! سراسیمه خودش را به راهروی اصلی بیمارستان رساند که سردار را ببیند و در حال حرکت گفت: عمری که حاج قاسم سلیمانی وقف آرامش و امنیت ما کرده با چی جبران میشود. این کمترین و بی مقدارترین کار است.»
اتاق را خالی کردیم و به سردار گفتم همین حالا نوزادان را بستری میکنیم. ایشان تا ماجرا را شنید گفت: دست نگه دارید. چرا این کار را کردید؟ یک نوزاد بیمار را از اتاق ایزوله بیرون آوردید تا نوههای من را بستری کنید؟ هیچ تفاوتی بین بچههای من و دیگران نیست. لطفا آن نوزاد را به اتاق ایزوله برگردانید. ما هم صبر میکنیم تا اتاق خالی شود، مثل بقیه بیماران!
گفتم: سردار! مادرآن بچه تا شنید میخواهیم نوههای شما را بستری کنند، خودش اصرار به خالی کردن اتاق ایزوله داشت. اما ایشان گفتند نه آقای دکتر! کاری که گفتم را انجام دهید. بچه را به اتاق برگردانید.
کاری که سردار گفت: را انجام دادم. خانواده دومین فرد نظامی کشور سه ساعت در بیمارستان مثل بقیه مردم منتظر ماندند تا اتاق ایزوله خالی شود.
#روایتگری |
🔹بانویی که حاج قاسم با پای برهنه به استقبالش رفت.
🔹مادر شهید زینالدین برای شرکت در مراسم یادبود مادر حاج قاسم سلیمانی و عرض تسلیت حضوری به کرمان رفت و مجبور شد از مسیر پادگان و قسمت آقایان وارد شود.
🔹به حاج قاسم اطلاع دادند که مادر یار قدیمی اش از راه دور برای تسلیت آمده. سردار سراسیمه بدون اینکه حتی کفش بپا کند به کنار دیوار حسینیه ثارالله که مادر شهید ایستاده بود ، رفت.
🔹خود خانم زین الدین می گوید : سردار من را خجالت زده کردند و با عجله و شوق فراوان آن هم با پای برهنه به استقبال من آمدند.
🔹حاج قاسم در آن مکالمه چند دقیقهای بارها از حضور من در این مراسم ابراز خوشحالی کرده و بنده را مورد محبت خود قرار دادند. ایشان همانجا و قبلا هم با حضور چند ساعته در منزل ما ، از من میخواستند که برای شهادتشان دعا کنم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹نشرمجدّد:کانالِ کِلک |
🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا]
@Ckelke
@Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال
https://eitaa.com/Ckelke عضویت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•