🌸 دختــران چــادری 🌸
#wallpaper #story http://eitaa.com/joinchat/1649278997C84368b7502
👆👆
✅ فایل با کیفیت جهت استفاده در استوری و ...
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1649278997C84368b7502
🌸 دختــران چــادری 🌸
خدمات مسیح علی نژاد و اسلام به #زن
.
فاطمه جان…
😔
یادت هست آن روزها را؟آن دوران را؟
آن زمان را که زنان، به دنیا نیامده در گور کید شیاطین جان می دادند و قربانی کردنشان آنچنان مرسوم بود که هیچ کس برای این قصه حتی آهی نمیکشید؟
یادت هست شیطان رجیم چگونه شاعران جاهل را می فریفت، تا هیچ گاه ندای: «به ای ذنب قتلت» را از قلب سنگ خود نشنوند؟
یادت هست اسلام که آمد چه شد؟
چگونه زن از حضیض ذلت تا اوج عزت برخاست؟
یادت هست پدر بزرگوارت چگونه طومار حمزاتُ الشیاطینِ جِنّ و انس را به یکباره در هم پیچید و به مردی که سه دختر داشت و از داشتن آنان سرافکنده می نمود فرمود:
«آنکه سه دختر را سرپرستی کند بهشت بر او واجب است.» چه بگویم…
یادت هست اسلام چگونه جایگاه زن را با رفتار و سفارشات#پدر_بزرگوارت مرتفع ساخت؟
راستی یادت هست چند بار پدرت تو را مادر خود نامید و چند مرتبه پیش پایت تمام قد بلند شد؟
اما…
فاطمه جان یادت هست در عوض این عزت الهی و انسانی ای که به او بخشید، از او چه خواست؟
می گفتند آن روز که نابینای نامحرمی با پدرت وارد منزل شد، خود را به ستری پوشاندی… پدرت هم که میخواست برای زنان تمام تاریخ بمانی، از تو علت را پرسید و تو فرمودی: او نابیناست…، من که بینایم… بیپوششیم بوی بدنم را به او خواهد رساند…! اسلام چه کرد…! فضّه غلامت می گفت ناراحت بودی از آنکه برجستگی بدن بی جانت را، تشییع کنندگان پیکرت ببینند…! می گفت: «فکری کردم و راهی برایش یافتم از مسیحیان!» می گفت برایت تابوتی ساخته است و وقتی شما آن را دیدی قلبت شادمان گشته است و لبخند تلخ وداع بر لبانت نشسته است…
اگر اشک امانم بدهد میخواهم گلایه ای کنم…
اسلام را یادت هست که چگونه زن را همچون انسانی به جامعه جهانی عرضه کرد…؟ یادت هست؟
اما… اینجا… در شهر ما… زنان، انسانیت خود را میدهند و زن بودن خود را میخواهند…
حتی برای جامعهی جهانی می خواهند زن باشند و نه انسان…
آن زحمات را یادت هست؟ آن همه درد و رنج را؟ یادت هست به چه سختی انسان بودن زن را به جامعه فهمانیدید؟
اما انگار دیگر انسان بودنشان را نمی خواهند و قصد این دارند که دوباره زنانگی خود را معرفی کنند
#حجاب#حجاب_زینبی#مدافعین_حیا#حجاب_زهرایی#حضرت_زینب#کربلا#امام_حسین#مجمع_جهانی_
علی_اصغر #مسیح_علینژاد #مسیح_علی_نژاد #چادر#کیف #زن_دراسلام#سوریه#کهف_الشهدا #شهید_گمنام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ کانال برتــر حجاب
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی
👇
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
❤️❤️زیباترین #زیورآلات #عقیق ، شایسته #دختران_چادری سرزمینم 🇮🇷
💥 زیورآلات فاخر #ایرانی 🇮🇷 با #نگین های💎 #عقیق صددرصد طبیعی و معدنی در مجموعه تولیدی #دُرسیم 🍃🌸
🍃🌹 #تنوع، #زیبایی، #درمان و #اصالت محصولات ، هدیه ما 🎁 به اعتماد شماست 🌺
📩🚁 ارسال #رایگان به سراسر کشور 🇮🇷
✅ #قرعه کشی ماهانه بین #اعضا با اهدای #جوایز به پاس 🙏 حضور در جمع همراهان صمیمی #درسیم 😳😳
🍃🌹حضور شما را ارج مینهیم 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3888054273C440d574905
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
🏴
💌 از شـ🍼ـیر خواره ای
📩 به همه شـ🍼ـیر خوارگان
آغـــوش گــرم مـ💚ـادرتان نوش جانتان
#به_یاد_شش_ماهه_کربلا👶
▪️➖➖ @Clad_girls ➖➖▪️
🌸 دختــران چــادری 🌸
#سیب_خدا 🍏 👇👇👇
#جیک_و_ماجیک
#سیب_خدا | #پارت_دوم | #پایان
#میم_اصانلو | @biseda313
لبش را به لاله ی گوش پری نزدیک کرد و مثال یک راز، آرام نجوا کرد: «پریِ آبجی! تو هم می تونی علمدار محرم باشی، کافیه جای رقیه(س) رو خالی کنی...» چشمان عسلی پری لحظه ای روشن تر شد و با لحن خواهش و تمنا پرسید: «تو رو خدا بگو چیجوری؟» صدای خواهرش آرام تر از قبل به گوش می رسید: «کار سختی نیست، فقط کافیه چادر منو سفت بچسبی...!»
همان لحظه چادر میان دست و پنجه کوچک پری مچاله شد و رد ناخن های کوچکش بر روی کف دست ها نقش بست. عشق به سیب خدا، در لا به لای انگشتان بامعرفتش حلول کرده بود و نیاز به امان نامه نبود. از خوشحالی در پوستش نمی گنجید، حالا دیگر او یک علمدار شده بود.
صدای بلندگو لحظه ای خاموش شد و حواس ها مِن جُمله هوش و حواس پری پِیِ علمدار جلب شد. برادرش با نعره ی یاحسین، صف شکنی کرد و عَلَم را بالای سرش چرخاند. پری هم فالفور کار برادرش را سرمشق قرار داد و گوشه ی چادر خواهر را بلند کرد و میان زمین و آسمان تکان داد. گرد و خاک عَلَم ها در کوچه بلند شده بود و از گوش گوشِ چادرها فرو می ریخت...
پری در دنیای خودش غرق شده بود و دیگر به اطراف هیچ توجهی نداشت، زیر لب دوستش را دلداری داد: «سیب خدا؟ من هم جای رقیه! دیگه ناراحت نباشی ها، چادر خواهرمو ول نمی کنم...!»
عَلَم برادر بار دیگر روی کمر نشست. بلندگو روشن شد و صدایی آشنا، گوش فلک را کر کرد: «بوی سیبُ حرم حبیبُ..» در آن لحظه و غفلت همگان، چه کسی باورش می شد که سیب خدا به پری لَبَیک گفته است!
حال و هوای خواهر پری در آن سوی چادری که در دست داشت، جوری دیگری رقم می خورد. دیدن این سبک عزاداری کودکانه و نجوای عاشقانه ی پری، با روح و روانش بازی می کرد. بغض راه گلویش را بسته بود. لحظه ای دستش را روی دستان کوچک پری گذاشت و انقباض رگ های سلحشور دو خواهر بر بدنه ی چادر، فشار عشق را وارد کرد.
با خودش بلند بلند حرف هایی می زد، حرفهایی که برای پریِ کوچک، اندکی قابل لمس بود: «هرکسی باید چادرش دچار فلسفه ای باشد، باید.. باید.. با یک چیزی گره ای ناگشودنی بخورد تا رنگ مشکیِ ابدیّت بگرید. خوشا به بختت پری! که چادرت با بوی سیب خدا آمیخته شده...»
🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057