#کارشناس حوزه #شبهات_حجاب شوید
با جدیدترین اثر #انتشارات_تلاوت_آرامش
کتاب #بیپرده_با_حجاب اولین اثر آموزشی مکتوب در حوزه پاسخگویی به شبهات #حجاب
📌#بی_پرده_با_حجاب
🔸#تلاوتی_از_جنس_آرامش🔸
📞 02632712564 و 09190330159
🌎 http://fna.ir/17y6x
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_زندگی_خوب
💙-| #آقا
امروز ²²مرداد روز چپدستهاست
و ایشون خاصترین چپدست دنیا:)🤚🏻
🆔 @Clad_girls
✍🏻 بهتریـــن چــــپ دســــت دنــــیا،
روزت مبـــــارک... ❤️
روز جهانی چپ دست هارو به همه چپ دست های کانال تبریک میگم 😊
_________________
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
توییت سمت راست برای سال 2017 هست و توییت سمت چپی برای 2022
بالاخره معلوم الحال بوده یا نقاب به چهره داشته؟ اگه معلوم الحال بود چرا ۵ سال پیش نفهمیدی؟
قبلا خوب بود حالا که خلاف میل شما حرف زده شده بد؟
🗣Afsaran official
🆔@Clad_Girls
«پادما لاکشمی» همسر سابق سلمان رشدی، که زنی آمریکای-هندی بوده و علاوه بر شغل وکالت از مدل های معروف آمریکایی نیز محسوب می شود در کتاب خود از نویسنده کتاب موهن آیات شیطانی با عنوان مردی حسود، هوسران، بی توجه به مسائل خانوادگی و همسری بی قلب یاد کرده است.
رشدی بعد از جدایی از این زن گفته بود: فکر می کنم که ازدواج یک ائتلاف غیرضروری در زندگی است که در آن زنها فقط به دنبال خرید لباس هستند. من چهار بار ازدواج کرده ام اما فکر نمی کنم که این امر ضروری باشد. دختران نیز مانند زنان هستند اگر آنها قبلا ازدواج نکرده باشند فقط به دنبال مراسم عروسی هستند و نه خود ازدواج
🆔@Clad_Girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_چهل_و_نهم رنگ مادر پریده بود و از د
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت»
#پارت_پنجاهم
نماز مغربم که تمام شد، سجادهام را جمع کردم و از اتاق خارج شدم که دیدم مجید تازه نمازش را شروع کرده است. به گونهای که در دیدش نباشم، روی یکی از مبلها به تماشای نماز خواندنش نشستم. دستهایش را روی هم نمیگذاشت، در پایان قرائت سوره حمد «آمین» نمیگفت، قنوت میخواند و بر مُهر سجده میکرد. هر بار که پیشانیاش را بر مُهر می گذاشت، دلم پَر میزد تا برای یکبار هم که شده، تمنا کنم تا دیگر این کار را نکند. سجده بر تکهای گِل، صورت خوشی نداشت و به نظرم تنها نوعی بدعت بود. اما عهد نانوشته ما در این پیوند زناشویی، احترام به عقاید یکدیگر و آزادی ادای آداب مذهبیمان بود و دلم نمیخواست این عهد را بشکنم، هرچند در این یک ماه و نیم زندگی مشترک، آنقدر قلبهایمان یکی شده و آنچنان روحمان با هم آمیخته شده بود که احساس میکردم میتوانم از او طلب کنم هر چه میخواهم!
میدانستم که او بنا بر عادت شیعیان، نماز مغرب و عشاء را در یک نوبت میخواند و همین که سلام نماز مغرب را داد، صدایش کردم:
_مجید!
ظاهراً متوجه حضورم نشده بود که سرش را به سمتم برگرداند و با تعجب گفت:
_تو اینجا نشستی؟ فکر کردم سرِ نمازی.
لبخندی زدم و به جای جواب، پرسیدم:
_مجید! اگه من ازت یه چیزی بخوام، قبول میکنی؟
از آهنگ صدایم، فهمید خبری شده که به طور کامل به سمتم چرخید و با مهربانی پاسخ داد:
_خدا کنه که از دستم بر بیاد!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
_از دستت بر میاد! فقط باید بخوای!
و او با اطمینان پاسخ داد:
_بگو الهه جان!
از جایم بلند شدم، با گامهایی آهسته به سمتش رفتم، خم شدم و از میان جانماز مخملی سبز رنگش، مُهر را برداشتم و مقابلش روی زمین نشستم. مثل اینکه منظورم را فهمیده باشد، لبخندی مهربان زد و با نگاهش منتظر ماند تا حرفم را بزنم. با چشمانی که رنگی از تمنا گرفته بود، نگاهش کردم و گفتم:
_مجید جان! میشه نماز عشاء رو بدون مُهر بخونی؟
به عمق چشمانم دقیق شد و من با لحنی لطیفتر ادامه دادم:
_مجید! مگه زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مُهر بوده؟ مگه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از مُهر استفاده میکرده؟ پس چرا تو روی مُهر سجده میکنی؟
سرش را پایین انداخت و با سر انگشتانش تار و پور سجادهاش را به بازی گرفت تا با اعتماد به نفس ادامه دهم:
_آخه چه دلیلی داره که روی مُهر سجده کنی؟ آخه این یه تیکه گِل...
که سرش را بالا آورد و طوری نگاهم کرد که دیگر نتواستم ادامه دهم.
گمان کردم از حرفهایم ناراحت شده که برای چند لحظه بیآنکه کلامی بگوید، تنها نگاهم میکرد. سپس لبخندی لبریز عطوفت بر صورتش نقش بست. دستش را روی زمین عصا کرد و با قدرت از جایش بلند شد، رو به قبله کرد و به جای هر جوابی، دستهایش را بالا برد، تکبیر گفت و نمازش را شروع کرد در حالی که مُهرش در دستان من مانده و روی جانمازش جز یک تسبیح سرخ رنگ چیزی نبود. همانطور که پشتش نشسته بودم، محو قامت مردانهاش شده و نمیتوانستم باور کنم که به این سادگی سخنم را قبول کرده باشد. با هر رکوع و سجودی که انجام میداد، نگاه مرا هم با خودش میبُرد تا به چشم خود ببینم پیشانی بلندش روی مخمل جانماز به سجده میرود.
یعنی دل او به بهانه محبت من اینچنین نرم شده بود؟ یعنی ممکن بود که باقی گامهایش را هم با همین صلابت بردارد و به مذهب اهل تسنن درآید؟ یعنی باید باور میکردم که تحقق آرزو و استجابت دعایم در چنین شبی مقدر شده است؟ حتی پلک هم نمیزدم تا لحظهای از نمازش را از دست ندهم تا سلام داد. جرأت نداشتم چیزی بگویم، مبادا رؤیای شیرینی که برابر چشمانم جان گرفته بود، از دستم برود. همچنانکه رو به قبله نشسته بود، لحظاتی به جانمازش نگاه کرد، سپس آهسته به سمتم برگشت. چشمانش همچنان مهربان بود و همچون همیشه میخندید. به مُهرش که در دستانم مانده بود، نگاهی کرد و بعد به میهمانی چشمان منتظر و مشتاقم آمد و آهسته زمزمه کرد:
_الهه جان! من... من از این نمازی که خوندم هیچ لذتی نبردم!
ادامه دارد...
✍🏻به قلـــم فاطمه ولی نژاد
🆔@clad_girls
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخه حجاب چه فایده ای داره؟!
توصیه ویلیام جیمز درباره حجاب❗️
#چراحجاب؟
🆔@Clad_Girls
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
13.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 #فرشتگان_سرزمین_من این بار برای یه حرکت هماهنگ به مناسبت #اربعین آماده میشه 😍
♥ اشتراک حس خوب #ریحانگی
🍃🌸 #آتش_به_اختیار_دختــرانه
✅ شما هم میتونید عضو گروه های ما توی سرااااسر ایران بشید.
⚠️ اگر شهرتون گروه نداره، اقدام به تشکیل گروهکنید، ما راهنمایی تون میکنیم 😊