eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
154.5هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
19.4هزار ویدیو
293 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
↫دختران‌بایددر،رشته‌هایی‌‌ڪِ براےِآنها‌ ''مُفیــد'' است‌و...📚🌱 🆔 @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 دختــران چــادری 🌸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_هفتاد_و_ششم ظرف‌های شام را شسته بودم ک
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» مجید همچنانکه سرش پایین بود، به پدر نگاهی کرد و با صدایی آهسته پاسخ داد: _توکل به خدا! بلاخره ما به امید میریم. ان شاءالله خدا هم کمکمون می‌کنه. و گفتن همین چند کلمه کافی بود تا خون ابراهیم به جوش آمده و رو به مجید بخروشد: _اونوقت ما شیمی درمانی مادرمون رو تا کِی عقب بندازیم به امید شما؟!!! مجید لبخندی زد و با متانت پاسخ داد: _ما ان شاء‌الله با هواپیما میریم و یکی دو روزه برمی‌گردیم. که باز ابراهیم به میان حرفش آمد و طعنه زد: _اونوقت هزینه این ولخرجی جنابعالی باید از جیب بابای ما بره؟!!! مجید مستقیم به چشمان ابراهیم نگاه کرد و قاطعانه جواب داد: _این سفر رو من برنامه‌ریزی کردم، خرجش هم با خودمه. پدر زیر لایه سنگین اندیشه پنهان شده و محمد و عبدالله با غضب به ابراهیم نگاه می‌کردند و دل من، بیتابِ نتیجه، چشم به دهان ابراهیم و مجید دوخته بود. عطیه خسته از این همه مشاجره بی‌نتیجه، به بهانه خواباندن یوسف از اتاق بیرون رفت و لعیا خواست اعتراض کند که ابراهیم پیش از آنکه چیزی بگوید، با صدایی بلند جوابش را داد: _تو دخالت نکن! سپس روی سخنش را به سمت مجید برگرداند و با عصبانیت ادامه داد: _آقا ما اگه بخوایم مادرمون همینجا درمان شه، باید چی کار کنیم؟!!! و گفتن همین جمله پُر غیظ و غضب کافی بود تا مجید دست از اصرارش برداشته و با صورتی که از ناراحتی گل انداخته بود، ساکت سرش را پایین بیندازد و در عوض بغض مرا بشکند. پرده اشکم پاره شد و با صدایی که میان گریه گم شده بود، رو به ابراهیم کردم: _آخه چرا مخالفت می‌کنی؟ مگه نمی‌خوای مامان زودتر درمان شه؟ پس چرا انقدر اذیت می‌کنی؟ و شاید گریه ام به قدری سوزناک بود که ابراهیم در جوابم چیزی نگفت و همه را در سکوتی غمگین فرو برد. به مجید نگاه کردم و دیدم با چشمانی که از سوز غصه من آتش گرفته، به صورت غرق اشکم خیره مانده و تنها چند لحظه پیوند نگاهمان کافی بود تا به خاطر رنگ تمنای نگاهم، طعنه‌های تلخ ابراهیم را نادیده گرفته و با شکستن غرورش، یکبار دیگر خواسته‌اش را مطرح کند. با چشمانی سرشار از آرامش به پدر نگاه کرد و با صدایی گرفته گفت: _بابا اگه شما اجازه میدید، من و الهه مامانو ببریم تهران... ان شاء‌الله یکی دو روزه هم بر می‌گردیم... و پیش از آنکه ابراهیم فرصت اعتراض پیدا کند، کلام مقتدرانه پدر تکلیف را مشخص کرد: _برید، ببینم چی کار می‌کنید! و همین جمله کوتاه سرآغاز سفر ما شد و دل مرا به اتفاق تازه‌ای امیدوار کرد. ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
دلانہ✨ آقاجان! مارو دعوت نمی‌کنین؟ خیلی ‌از‌ رفقام‌ عــــازم‌اند‌ و من... • • بطلب‌مولا💔°° 🆔@Clad_Girls
『💚✌️🏻』 • • ⇠بہ‌حجــ🌱ــآب احترام‌بگذارید‌ڪہ...(꧇ 🆔 @clad_girls
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی خبرنگار بی‌بی‌سی با سردبیر و مجری برنامه هماهنگ نیست و در اظهاراتی کاملا متناقض سناریوی این شبکه علیه مراسم اربعین را به هم می‌ریزد! 🔷 جمال موسوی، مجری بی‌بی‌سی: هزاران نفر از زائران ایرانی گرسنه، تشنه، گرما زده و بیمار به حال خود رها شده اند! زائران ایرانی خشمگین هستند! 🔶 نفیسه کوهنورد، خبرنگار بی‌بی‌سی: من سال 2018 برای پوشش مراسم اربعین به عراق آمده بودم اما امسال واقعا جمعیت زیاد است تمام مسیر غذا، آب و جای خواب مجانی وجود دارد حتی ایران آب آشامیدنی برای زائران به عراق فرستاده است؛ بیشتر زائران ایرانی به من گفتند که بدون هیچ مشکلی مرز را رد کردند. 🆔@Clad_Girls
🔰 عوارض وحشتناک آرایش‌کردن کودکان 🔸از بحران بی هویتی تا خطر ابتلا به آسم 🆔@Clad_Girls
14.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏گونه جدیدی از «استعمار» در نشست خبری فیلم های سینمایی ایرانی در خارج از کشور به راه افتاده که خبرنگاران خارج از ایران همه کار میکنند تا هنرمند ایرانی مجبور به اعلام موضع علیه کشورش شود. یک حماقتِ سازمان یافته که جملات مانی حقیقی، تیرِ خلاصی بود برای این استعمار... "Bahman babazadeh بهمن بابازاده" 🆔@Clad_Girls