دیروز صبح از خواب پاشدم دیدم بابام ساعتمو برداشته برده سر تمرین ساعت خودشو گذاشته جای ساعت من :))))))))
𝑪𝘭𝘰𝘶𝘥 .
❤️🩹 . .
اینم از پایانِ ۱۴۰۳ ..🪄
سال ۱۴۰۳ هم با همه فراز و نشیبهاش
داره از پیشمون میره؛ سال آسونی نبود،
مشکلات زیادی به همراهش بود و بزرگترم
کرد و یاد گرفتم قویتر از چیزی هستم که فکر میکردم و میتونم با سختیهای زندگی
پرقدرتتر بجنگم . آدمای واقعی زندگیم رو
شناختم، با بعضیها صمیمیتر شدم و آدمای سمی رو حذف کردم، پر از خنده و گریه، غم و
شادی بود، ولی همه لحظاتش بهم یه درس
داد . الان با یه حس عجیب، دلم برای این سال تنگ میشه ولی خوشحالم که داره
بار و بندیلشو جمع میکنه و میره؛ میخوام از
تجربههام استفاده کنم و یه فصل جدید پر از تلاش رو شروع کنم و تمام تلاشمو بکنم با
همهی گریهها و سختیها و غمی که تو راهه .🤍
دلم از این بمبای دست ساز که بچه بودم داییام درست میکردن و نمیذاشتن من نزدیکشون شم میخواد
بزرگتر که شدم بچههای خوبی شدن، دیگه درست نمیکنن هیچچچ بدشونم میاد این چه وضعشه
هدایت شده از خاطرات یک مریخی
سلام💘
این شما و این آخرین تقدیمی ۱۴۰۳
قضیه از این قراره که شما این پیامو فوروارد میکنید توی چنلتون و من با توجه به حسی که از چنلتون میگیرم میگم وایب کدوم کتابو میدید و یکم درباره ی اون کتاب براتون توضیح میدم.
مهلت فوروارد هم تا فرداست.
برای لینکا:
@the_tox