eitaa logo
دروس الشباب
400 دنبال‌کننده
121 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
در : آیا می دانید این مالک در تعداد معارف دچار تناقض گویی شده است؟ در شعر ذیل از باب معرفه و نکره، معارف را شش چیز می داند: وَ غَيرُهُ مَعرِفَةٌ: کَ: «هُم»، و «ذِى» ******و َ«هندٍ»، وَ «إبنِى»، و «الغُلامِ»، وَ «الّذى»‏ در حالی که در باب عطف بیان، «منادای نکره مقصوده» را نیز جزء معارف شمرده است و می گوید: وَ صَالِحاً لِبَدَلِيَّةٍ يُرَى ******فِى غَيرِ نَحوِ «يَا غُلامُ يَعمُرَا» یعنی عطف بیان، در حالی که صالح برای بدل واقع شدن هم می باشد، دیده می شود، (البته) در غیر (مثال هایی) از قبیل «یا غلامُ یعمرَ» که بدل شدن غلط است. او این مثال را عطف بیان می داند در حالی که در آنجا به صراحت اعلام می دارد که باین عطف بیان و متبوعش در تعریف یا تنکیر مثل هم باشند و معرفه، عطف بیان از نکره واقع نمی شود. https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
هم از است. ابن مالک درشرح کافیة گفته: هفتمین ازمعارف منادی نکره مقصوده است:یارجلُ. ودر شرح تسهیل گفته: تعریف منادی نکره مقصوده به إشاره بسوی آن است؛ وگفته: این حرف تصریح سیبویه است. میرزا ابوطالب: عبارت ابن مالک دو احتمال دارد: 1-منادای نکره مقصوده جزء قسم سوم از معارف است(اسم إشارة). 2-منظور ابن مالک بیان کیفیت تعریف منادای نکره مقصوده است(علت تعریف آن مواجهه و حضورحسّی یاعقلی است). نتیجه: طبق احتمال اول منادای نکره مقصوده قسم مستقلی از معارف نیست. ولی بنابر احتمال دوم،منادای نکره مقصوده،قسم مستقلی از معارف است(قسم هفتم). https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
حرف «یاء» در کلمه «مدنی» چیست؟ آیا جزء کلمه است یا ...؟ المعرب و المبنی: وَ الإسمُ مِنهُ مُعرَبٌ وَ مَبنِىّ لِشَبَهٍ مِنَ الحُرُوفِ مُدنِى‏ https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
دروس الشباب
چون برخی دوستان درباره این دو بیت سؤال داشتن
دوستان: آیا بحث هم دارد؟ های برای : سوره بقره آیه 137: فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ سوره هود آیه28: أَ نُلْزِمُكُمُوهَا سوره حجر آیه 22: فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ سوره احزاب آیه 37: زَوَّجْنَاكَهَا سوره ص آیه23: فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا سوره محمد آیه 37: يَسْأَلْكُمُوهَا https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
دو درباره دارد یکی از خودش و یکی از اگر این دو را ببینید و کپی کنید خیلی خوب است.
دروس الشباب
#تجزیه_و_ترکیب_الفیه حرف «یاء» در کلمه «مدنی» چیست؟ آیا جزء کلمه است یا ...؟ المعرب و المبنی:
در شعر: وَ الإسمُ مِنهُ مُعرَبٌ وَ مَبنِىّ لِشَبَهٍ مِنَ الحُرُوفِ مُدنِى‏ واژه «مدنی» اسم فاعل از ریشه «دنو» به معنای نزدیک کننده است؛ ولی حرف یاء در کلمه «مدنی» از شعر فوق، لام الفعل نیست و جرف اشباع می باشد. توضیح اینکه: ترکیب «لشبه من الحروف مدنی» از قرار ذیل است: لشیه: جار و مجرور و متعلق به محذوف؛ خبر مقدم برای «مدنٍ» که مبتدای مؤخّر است و «من الحروف» متعلق به «مدنی» است. پس لام الفعل «مدن» یعنی حرف یاء همانند لام الفعل «قاض» به خاطر جریان قواعد اعلال و التقاء ساکنین، در حالت رفعی و جری می افتد. حال در این شعر برای اینکه قافیه شعر درست شود، کسره نون «مدن» اشباع شده و تبدیل به یاء می شود. https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
از تأخیر پیش آمده در بارگذاری مطالب عذر خواهی می کنم.
در باب : الف- تعریف الفیه از علم شخص: ، قیود این تعریف را بیشتر توضیح داده است. ب- در اضافه «سعید کرز» (اضافه اسم به لقب)، سیوطی به اصطلاح اشاره کرده است و یک بار دیگر هم در باب اضافه از آن نام خواهد برد ولی هرگز آن را توضیح نمی دهد. ولی در باب علم، وجوب اضافه را بر طبق مبنای بصریین می داند هیچ کدام از این دو شرح، به فرضی که اسم علم، مفرد دارای «أل» باشد اشاره نکرده اند، مثلا اگر «جاء الحارثُ کرزٌ» باشد، اضافه اسم علم با اینکه مفرد است ممتنع است زیرا اسم دارای «أل» در مانند این مثال، اضافه نمی شود. ابن عقیل هم -اگر چه اصطلاح اضافه اسم به مسمی را در باب اضافه، چند کلمه ای بیشتر توضیح داده است-، ولی خیلی وارد گود نشده است. ***برای توضیح این اصطلاح و فایده این اصطلاح و کاربرد آن، خوب است به کتاب «إملاء ما منّ به الرحمن» که با نام «التبیان فی إملاء ما من به الرحمن» هم چاپ شده و از ابوالبقاء عکبری است مراجعه کرده و ترکیب اولین آیه قرآن را بخوانید. إضافه (بسم الله) ج- فرق علم شخص و علم جنس، در شرح ابن عقیل بهتر توضیح داده شده و از این توضیحات، فرق بین علم جنس و اسم نکره دانسته شده و فایده علم جنس معلوم می شود. د- کسی که این باب از شرح ابن عقیل را بخواند به خوبی این مطلب را می چشد که معارف دو دسته اند: معارفی که فقط در لفظ معرفه اند (مثل علم جنس) و معارفی که لفظا و معناً معرفه اند(مثل علم شخص) https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
از : اسم یعین المسمی مطلقا علمه کجعفرو.... واژه «إسم» در تعریف فوق مبتدا بوده و جمله «یعین المسمی مطلقا» صفت آن است و برای همین ابتدا به نکره، جایز است. «علمه» نیز خبر است. «»: سبب معیّن بودن و منحصر بودن مسمی (چیزی که اسم بر آن دلالت می کند) دو چیز است: 1- یا به خاطر این است که اسم، معرفه است(پس وضع، باعث تعیین مسمی شده است). 2-یابه خاطر اینکه فردش منحصر است، هر چند آن اسم، نکره است، مانند: شمس «»: دلالت علم برمسمای معین به نحومطلق است، یعنی بدون قرینه لفظی یامعنوی. یعنی: دلالت معارف بر شیء یا شخص معیّن بر سه گونه است: الف- معارفی که با کمک یک قرینه لفظی، بر فرد معیّنی دلالت می کنند و شامل هیچ کس و چیز دیگری نمی شوند که عبارتند از: 1-معرفه به «أل» 2-مضاف به معرفه 3-موصول 4-ضمیر غایب 5- منادی نکره مقصوده ب- معارفی که با کمک یک قرینه معنوی، معنا و مسمای معیّنی دارند و شامل کس دیگری نمی شوند که عبارتند از: 1- ضمیر حاضر (متکلم و مخاطب) 2-اسم إشاره ج- معارفی که بدون قرینه لفظی یامعنوی، بر فرد معیّنی دلالت می کنند و شامل چیز دیگری نمی شوند که عبارتست از: عَلَم https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
درباره و آن، بعدا سخن خواهیم گفت. إن شاء الله
در باب : الف- در تعلیقه محمد محیی الدین عبدالحمید بر شرح ابن عقیل، شروط ارکان اشتغال ذکر شده است در حالی که در متن یا حواشی یا شروح سیوطی به این مطلب نپرداخته اند. ب- در تعریف اشتغال، سیوطی می گوید: «قد عمل في ضميره أو سببه‏»؛ در حالی که ابن عقیل می گوید: « عمل فى ضمير ذلك الاسم أو فى سببيّه‏» یعنی سیوطی از تعبیر «سببه» استفاده می کند و ابن عقیل از تعبیر «سببیه» و درست همین است که ابن عقیل گفته زیرا اسم مضاف به ضمیر، سبب نیست بلکه ضمیر سبب ربط «مشغولٌ به» به «مشغولٌ عنه» است. پس مشغول عنه، «سببی» است -یعنی اسمی است که به وسیله اضافه ضمیرِ مشغولٌ عنه، با اومرتبط شده است- نه «سبب» و سببی یعنی: پیوسته و مرتبِط ج-درباره عامل نصب مشغول عنه، ابن عثیل مفصل تر و واضح تر سخن گفته است. د- در تعلیق محیی الدین یک عنوان تحت «الأشياء التى لا يعمل ما بعدها فيما قبلها عشرة أنواع» مطرح شده که در سیوطی و حواشی و شروح آن نیست. هـ- در شرح سیوطی به ترکیب آیه « وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما » و علت رفع مشغول عنه -که در اینجا نصبش بهتر است- اشاره شده ولی در ابن عقیل، چیزی نگفته است. اگر چه سخن سیوطی و حواشی آن بسیار مجمل است و اساس بحث در این آیه هم ربطی به باب اشتغال ندارد و به فاء شبه جواب و شروط 5گانه آن بر می گردد. (به شرح تسهیل ناظر الجیش مراجعه کنید) و- سیوطی درباره «زيد قام و عمرو أكرمته‏» نکته ای دارد که خیلی جالب و قابل استفاده است اگر چه باعث پیچیدگی متن آموزشی شده است. ز- ابن عقیل ذیل راجح الرفع به نظر سیبویه اشاره کرده و از که از است نیز نام برده و نظرش را نقل نموده است در حالی که سیوطی کمتر به آراء سیبویه و سایر قدماء -به طور ویژه ومعین- توجه نموده است. افتخار ابن عقیل این است که الکتاب را می فهمد. ح- ابن عقیل بیت «و سوّ في ذا الباب وصفا ذا عمل.......» را بهتر وکامل تر توضیح داده است، همان طور که بیت قبل را هم بهتر گفته است. ط- شرح بیت آخر این باب، «و علقة حاصلة بتابع ....» نیز در شرح ابن عقیل خیلی واضح تر و کامل تر بیان شده است و در شرح سیوطی ناقص و مضطرب می باشد. https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
💻معرفی_منبع درباره 🔉 💎ضرورت ادبیات خوانی در حوزه های علمیه و آسیب شناسی آن 👨‍🏫استاد مهدی رضایی 🏫«قرارگاه زبان و ادبیات عربی حوزه علمیه خراسان» 🆔 @arabicliteraturehozehkh
(#مشترک) «أىّ» از موصولات مشترک و از است که در کتب درسیِ ما به نحو شایسته ای به آن نپرداخته است ، اگر چه در ، به نحو مختصر بیان شده ، ولی باز هم طلاب ، درباره این موصول چیزی نمی دانند ، چون عده کمی به این کتاب نیم نگاهی دارند ؛ لذا در اینجا با اختصار درباره« أىّ »سخن می گوئیم: 1- هرگز واقع نمی شود ، و به تبعِ این نکته ، إسم هیچ یک از نیز واقع نمی شود. 2- «أیّ»موصوله به إضافه می شود.ابن مالک در باب إضافه می گوید: وَ أخصُصَن بِالمَعرِفَةِ مَوصُولَةً«أیّاً»و بالعَکسِ الصِّفَةِ 3- به نظر و ، باید «أیُّ» از نظر ، باشد . 4- و به نظر همین جماعت ، باید «أیّ» ، باشد ، و آن از «أیّ» جایز نیست ؛ اگر چه ابن مالک و بصریین هر دو نکته(3و4)را إدعای بی دلیل می دانند ، ولی دلیلِ این جماعت این است که : مثالی که فاقدِ دو نکته فوق باشد ، از عرب شنیده نشده است ؛ بنابر این سخن کوفیین خالی از وجه نیست. https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
در باب : 1- در ابتدای باب با ذکر این نکته که چرا ابن مالک ابتدا از صحبت کرده و سپس بعد از تکمیل بحث به سراغ باب رفته است به یک بحث معروف در علم نحو اشاره کرده که با این عنوان مطرح می شود: «إذا دار الأمر بين كون المحذوف فعلا و الباقى فاعلا و كونه مبتدأ و الباقى خبرا» یعنی: اگر امر دائر شد بین اینکه اسم مرفوع را فاعل برای فعل مقدر بدانیم یا مبتدایی که خبرش در تقدیر است، چه کنیم؟ کدام ترکیب درست است؟ مثلا در آیه (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ) نقش «الله» چیست؟ آیا تقدیر آیه این است؟«اللّهُ خَلَقَهُم»، یا «خَلَقَهُمُ اللّهُ‏»؟ پاسخ این سؤال در گروه حل این مسأله است که اصل در مرفوعات چیست؟ فاعل یا مبتدا؟ از ذکر این نکته خالی است. برای مطالعات تکمیلی در این بحث می توانید به بابپنجم مغنی ذیل همین عنوان مراجعه نمایید: إذا دار الأمر بين كون المحذوف فعلا و الباقى فاعلا و كونه مبتدأ و الباقى خبرا؛ فالثانى أولى‏ 2- در بحث به ترکیب الزیدان به عنوان پرداخته و آن را شرح می دهد؛ در حالی که به بررسی این ترکیب و امثال آن نپرداخته است. نیز مثال «أ قائمٌ أبواه زیدٌ» را بررسی می کند که آیا مبتدای وصفی هست یا نیست، به طور کلی شرح و توضیح و بررسی تطبیقی مبتدای وصفی بر مثال ها، در کاربردی تر و جزئی تر است. 3- در به علت در (أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ) پرداخته است ولی مثال برای ذکر نکرده است. 4- در بحث و اینکه آیا هست یا نه؟ عبارات سخت تر است و عبارات شیوا تر و جامع تر است. 5- شرح بیت « و أبرزنه مطلقا حيث تلا ما ليس معناه له محصّلا» در ، مفصل تر و گویاتر است. اگر چه هم و هم در این بیت دچار کم گویی اند و تکمیل مطلب را باید در . 6- ذیل بیت « و أخبروا بظرف أو بحرف جر ناوين معنى «كائن» أو «استقر». » به مذاهب مطرح در تقسیم خبر به سه قسم: مفرد؛ جمله؛ و ظرف و جار و مجرور اشاره کرده و استدلال آنها را بیان می کند ولی وارد این بحث نشده است. 7- به حدی درباره جار و مجرور دقیق سخن گفته که به مشهور هم به طور غیر مستقیم اشاره دارد و می گوید «» به صیغه است. پس تقدیر «مُستَقَرّ» به صیغه اسم مفعول، غلط است. 8- اگر چه در شرح بیت: « و لا يكون اسم زمان خبرا عن جثّة و إن يفد فأخبرا» مثال های بیشتری دارد ولی در بیان قاعده های مطرح در ذیل این بیت، دقیق تر و کامل تر است. 9- در کامل تر از است. بررسی مثالهایی نظیر «إن ذهب عير فعير فى الرّباط» و «شرّ أهرّ ذا ناب»، و «شى‏ء جاء بك‏» و _مرفوع بعد از و ... که در بررسی شده است، طلبه را برای فهم دقیق تر مثل های عربی و عبارات آماده تر و مأنوس می کند. 10- بسیار دقیق تر کامل تر به شرح بیت « و الأصل في الأخبار أن تؤخّرا و جوّزوا التّقديم إذ لا ضررا» پرداخته است ولی حق مطلب را ادا نکرده است. در این بحث، به و نظر علمای مدرسه و هم اشاره دارد. طلبه ای که بخواند می داند که در ««زيد قائم»، و «زيد قام أبوه»،و «زيد أبوه منطلق‏» است نه اینکه دو وجه صحیح باشد. در حالی که از این مطالب به دست نمی آید. 11- مصرع «كذا إذا ما الفعلُ كانَ خبراً» در دقیق تر توضیح داده شده و در اینجا را به جا آورده و منشأ شرح خود را که پدرش بر است، معرفی می کند. 12- بر بیت «كذا إذا عاد عليه مضمر ممّا به عنه مبينا يخبر» دقیق تر و بهتر و کامل تر از است و به در «ضَرَبَ غُلامُهُ زيداً» و آن به «صاحبها فى الدّار» نیز اشاره می کند. که چرا نحویین مثال دوم را ممتنع می دانند ولی در صحت مثال اولی اختلاف نموده اند؟ ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d