eitaa logo
『 در محضر شهدا 🇵🇸』
1.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
139 فایل
بسم‌رب‌الشهدا‌‌♥! 🌸 کپی با ذکر یک صلوات بھ نیت تعجیل در فرج امام‌ زمان (عـج) انجام‌ شود🌸 •خادم‌کانال‌🌷️‌‌⇩ @Shohada3136 @unknown_Soldier_3_13 •خط‌ناشناس📬⇩ @N_darmahzarshohada313 •بایگانی‌محفل‌های‌کانال📁⇩ @B_darMahzarSHohada313
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇⁩⁩⃟🚶🏻‍♂⸾⇜ • • همیشه‌میگفت🖐🏻-! ڪار‌خاصی‌نیاز‌نیست‌بڪنیم ڪافیه‌ڪار‌هاۍ‌روز‌مره‌مون‌رو‌ به‌خاطر‌خدا‌انجام‌بدیم🙂°• اگه‌تواین‌ڪار‌زرنگ‌باشۍ شڪ‌نڪن‌شهید‌بعدۍتویۍ...🔗-! • • ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌------------«❁»------------ 🌝⃟🍂¦⇢ 🌚⃟⃟🍂¦⇢ « » @DarMahzarSHohada313 🦋⃟🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام : شهید سید علی اندرزگو تولد : 1318 محل تولد : تهران شهادت : 2 / شهریور / 1357 محل شهادت : تهران سن : 39 مزار : تهران _ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) _ قطعه 39 _ ردیف 79 _ شماره 55 خلاصه ای از زندگی : سلام علیکم ، من سیدعلی اندرزگو متولد میدان شوش تهران هستم ، فرزند سید اسدالله . پدرم مدتی به شغل بنایی و مدتی به خرده فروشی مشغول بود . در دوازده سالگی در یک نجاری مشغول کار شدم و هم زمان ، تحصیلات طلبگی‌ را در مدرسه هرندی آغاز کردم . در 16 سالگی با شخصیت نواب صفوی آشنا و وارد گروه فداییان اسلام شدم و خیلی زود در مبارزات با آنها همکاری کردم . در جریان قیام 15 خرداد سال 42 توسط ساواک دستگیر و زندانی شدم اما چون ساواک چیزی برای محکومیت من پیدا نکرد آزاد شدم . پس از آزادی از زندان ، فعالیتم در فداییان اسلام جدی تر شد . مشارکت در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت ، از اولین مبارزاتم در گروه بود . بعد از ترور منصور ساواک با تمام قدرت در پی یافتن عوامل این اقدام جسورانه بر آمد . (شهیدان) بخارایی ، هرندی ، نیک نژاد و امانی در زمانی نسبتاً کوتاه دستگیر و در یک دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند ، اما من توانستم فرار کنم و در قم زندگی مخفیانه‌ ای را شروع کردم . در اوایل سال 43 ، در حالی که 25 سال سن داشتم ، با معرفی مهدی عراقی ، برای خواستگاری به منزل حاج رضا خواجه محمد علی رفتم و دختر او را خواستگاری کردم ، اما این وصلت ، چند ماهی بیشتر طول نکشید و بعد از قتل حسنعلی منصور، فشار روی همسر و خانواده همسرم زیاد شد و بارها آن‌ها را به بازجویی کشاندند و لذا این زندگی نوپا ، دیری نپایید .
مدتی بعد ساواک ردپای من را در قم شناسایی کرد و در صدد دستگیر کردن من برآمد ، اما این ‌بار نیز توانستم به موقع فرار کنم و مخفیانه به عراق بروم . در آن‌جا با امام خمینی (ره) رهبر نهضت اسلامی که در تبعید به‌ سر می‌ برد ملاقات کردم . در سال 45 با گذرنامه جعلی به ایران بازگشتم و دوباره راهی قم شدم . در قم همچنان فعالیت‌های انقلابی از پخش اعلامیه گرفته تا تهیه اسلحه برای مبارزان را از سر گرفتم . اما این‌ بار هم ساواک از وجودم باخبر شد و در پی دستگیری ‌ام برآمد . سپس در سال 49 راهی تهران شدم و با چهره و ظاهری دیگر در مدرسه علمیه چیذر به تحصیل مشغول شدم . من به مدت هفت سال سرگردان و بدون خانواده بودم تا سرانجام با وساطت حجت ‌الاسلام موسوی ، امام جماعت مسجد چیذر و حجت‌الاسلام سید علی اصغر هاشمی ، سرپرست حوزه علمیه چیذر در همین سال با خانم کبری سیل سه پور ازدواج کردم و صاحب چهار پسر به نام های سید مهدی ، سید محمود ، سید محسن و سید مرتضی شدیم . در سال 51 ساواک یک بار دیگر نشانی ام را پیدا کرد و من بار دیگر به قم رفتم . در قم نام مستعار شیخ عباس تهرانی را برای خود برگزیدم و در یک اتاق اجاره‌ ای زندگی‌ ام را از سر گرفتم . ساواک این ‌بار هم من را پیدا کرد ، ولی همچون همیشه گریختم و مقصد بعدی ام را مشهد انتخاب کردم . در مشهد مقدماتی فراهم شد تا توانستم از طریق زاهدان و زابل به افغانستان فرار کنم . مدتی کوتاه در افغانستان ماندم و مجددا به مشهد بازگشتم . این بار اقامتم در مشهد طولانی شد ؛ لذا می توانستم تحصیل علوم دینی را ادامه دهدم . در مشهد بار‌ها خانه عوض کردم تا شناسایی نشوم . یک بار هم پنهانی به حج رفتم . مجدداً عازم عمره شدم . این بار از عربستان به عراق و نجف رفتم و بار دیگر با امام راحل ملاقات کردم . مقصد بعدی ام سوریه و لبنان بود . در لبنان یک دوره کامل آموزش نظامی را فرا گرفتم و خود را برای مبارزه‌ ای سنگین ‌تر با رژیم شاه آماده کردم . هنگامی که مخفیانه به ایران بازگشتم ، تصمیمی مهم گرفته بودم . هدف این‌ بار ترور شخص شاه بود . این تصمیم با اوج ‌گیری حرکت های مردم در انقلاب اسلامی ، در ماه رمضان 57 مصادف شده بود . هنگامی که خودم را برای ترور شاه در روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان آماده می‌کردم ، ساواک بار دیگر از حضورم در ایران مطلع شد و با تمام قوا در پی دستگیری من برخواست . روز هجدهم رمضان ، در تهران با یکی از دوستانم تلفنی تماس گرفتم و به او اطلاع دادم که فردا افطار به منزل او خواهم رفت . ساواک از این مکالمه باخبر شد . مأموران غروب روز بعد یعنی نوزدهم رمضان ، نزدیک افطار در محل قرار حاضر شدند و من را محاصره کردند . سپس رگبار گلوله را به سویم گشودند . در آخرین لحظات حیات چند برگ از نوشته های محرمانه دفترچه یادداشتم را در دهان گذشتم و فرو دادم تا به دست ساواک نیفتد و این زندگی پر فراز و نشیب باعث شد که چریک تنهای امام نام بگیرم . همسر شهید : تا مدت ها نمی‌ دانستیم آقا شهید شده است . منتظر بودیم او با امام به ایران برگردد . وقتی امام آمد ما را نزد ایشان بردند . امام خبر شهادت ایشان را به ما دادند . باور نمی کردم ، ولی امام تأیید کردند و فرمودند : سید بزرگوار شهید شده است . بعد‌ها تهرانی ، شکنجه‌ گر ساواک ، شیوه شهادت سید را بازگو کرد و مزار او را در بهشت زهرا در قطعه ۳۹ به ما نشان داد . 🥀 @DarMahzarSHohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام کتاب : بر فراز آسمان نویسنده : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی انتشارات : شهید ابراهیم هادی تعداد صفحات : 192 خلاصه ای از کتاب : کتاب برفراز آسمان زندگینامه و خاطرات سرلشکر خلبان شهید علی اکبر شیرودی می باشد . در بخشی از کتاب ، به دوران نوجوانی شهید شیرودی و تحصیلات دوران دبیرستانش در تهران پرداخته شده است . در این دوران، اخلاق و رفتار شهید شیرودی از آن فضای مذهبی خانواده زاویه می گیرد و نگرانی هایی را برای آنها ایجاد می کند . این حالت تا زمان آشنایی شهید بزرگوار با شهید احمد کشوری ادامه پیدا می کند. آشنایی با این شهید عزیز تحولی خاص در شیرودی ایجاد کرده و او را به دامن محبت امام و انقلاب می کشاند . 🥀 @DarMahzarSHohada313
با سلام🍃 بله به شرط یک صلوات برای تعجیل در ظهور امام زمان😊🙏🏼 🌷
سلام 🖐🏻 ‌ قدری هست کہ وقتی در گلزار شهدا قدم می زنیم😊 می بینم چه بسیار کسانی کہ هم سن و سال ما و حتیٰ کوچک تر از ما بودند و شهید شدند💔
کبوتࢪ دلم شب هاے جمعہ 🕊 زائر حرمت هست حسین جان 🌱
🌀 راه رفتن در وضو ❓ دیروز داشتم وضو می گرفتم و چند قدم جلو رفتم تا پاهایم را مسح بکشم که دوستم گفت راه رفتن وسط وضو اشکال دارد. آیا این حرف درستی است؟ (طبق فتاوای آیت الله خامنه ای (مدضله))
وقتی آرام و قرار ندارم 💔 عڪسـ حرمــ اتــ را میبینم 📸