✨ حق است، اما گفتنی نیست!
✅ حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ در حدیثی، پیغمبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود:
🔸 «یا علی، اگر بیم آن را نداشتم که مسلمانان دربارهی تو آن کنند که مسیحیها دربارهی حضرت عیسی علیهالسلام نمودند، دربارهی تو چیزی میگفتم که به هر کجا گذر کنی از خاک کف پایت تبرک جویند(۱)».
▫️ تازه هنوز علی علیهالسلام را معرفی نکرد، با اینکه این همه بیانات در این حدیث و احادیث دیگری فرموده است.
🌟 فضایل علی علیهالسلام گفتنی نیست؛ حق است اما گفتنی نیست! زیرا ما ضعیفُالعقلوالایمان هستیم و ظرفیت نداریم. اگر بیان میکرد، بسیاری از مردم کافر میشدند و عدهای معدود ایمان میآوردند، همچنان که دربارهی حضرت عیسی مسیح علیهالسلام چنین اتفاق افتاد.
⬅️ در محضر بهجت، جلد ١، صفحه ٧۵
(۱). کافی، ج۸، ص۵۷، روایت ۱۸. اصل روایت به این صورت است:
📜 «لَوْلا أَنْ تَقُولَ فیک طَوائِفُ مِنْ أُمتی ما قالَتِ النصاری فی عیسَی بْنِ مَرْیمَ، لَقُلْتُ فیک قَوْلاً لاتَمُر بِمَلَأٍ مِنَ الناسِ إِلا أَخَذُوا الترابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیک یلْتَمِسوُنَ بِذلِک الْبَرَکةَ؛
📃 اگر بیم آن را نداشتم که گروههایی از امت من درباره تو، آنچه را که مسیحیان درباره حضرت عیسیبنمریم گفتند، بگویند، سخنی درباره تو میگفتم که به گروهی از مدرم نگذری، مگر اینکه خاک زیر قدمهای تو را به عنوان تبرک بردارند».
📚 برای اطلاع از منابع این روایت در مدارک اهل سنت، ر.ک: مجمعالزوائد هیثمی، ج۹، ص۱۳۱؛ المعجمالکبیر طبرانی، ج۱، ص۳۲۰؛ شرح نهجالبللاغه ابنابیالحدید، ج۱۸، ص۲۸۲؛ شواهدالتنزیل حاکم حسکانی، ج۲، ص۲۳۳؛ و...
تبیین حاج حسین یکتا از شرایط حال و آینده-۲۰۲۲۱۲۲۲.mp3
16.74M
❇️ سخنان مهم و دلنشین حاج حسین یکتا پیرامون تبیین وضعیت حساس فعلی و آینده
(ایام فاطمیه ۱۴۰۱)
✨ نزدیکی ظهور امام زمان (عج) طبق بیانات امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری
💫 انقلاب با تمام قصه و غصهها نفس تازه خواهد کرد.
👿 دشمن که فهمیده پایان کارش نزدیک است، با تمام قوا وارد عمل شده است.
🤲🏻 الآن دیگر روش موثر مقابله با دشمن راه بروکراسی اداری نیست؛ باید خالصانه و پرتلاش جهاد کرد و با کمک توکل و توسل و کسب امدادهای الهی پیش برویم.
🌟 یارگیری امام زمان (عج) برای ظهور شروع شده است.
🚨 باید مراقب باشیم از این یارگیری جا نمانیم. باید اخلاص پیشه کنیم و در راه خودسازی و ولایت پذیری تلاش کنیم.
❇️ وعده وصل
این دل داغ دیده را حالت انتظار کو
بار جفا کشیده را طاقت و اختیار کو
نار فراق تو شها سوخته استخوان من
صبر و قرار از کفم رفت و دیگر قرا کو
گر که بگویم از غم هجر چه ها کشیده ام
شرح نمی توان دهم گفته یک از هزار کو
فصل بهار دوستان جمله به طرف بوستان
من چه کنم که بی رخ یار مرا بهار کو
بوالهوسان به کام دل شادی و عیش کارشان
چون من بینوا کسی با غم دل دچار کو
وعده وصل دم به دم میرسدم به گوش جان
لیک مرا تحمل فرقت روی یار کو
آتش شوق تیزتر می شود و نمی شود
ساخت به سوختن ولی چاره دیگر به کار کو
بهر نثار مقدمش نقد روان مرا به کف
حیران را جز این شها مایه اعتبار کو
⬅️ دیوان حیران؛ علامه محمدحسن میرجهانی طباطبائی(۱)، صفحه ۴۰
(۱). علامه میرجهانی از دلباختگان امام زمان (عج) بودند که خدمت امام زمان (عج) هم تشرف داشته اند.
🏷 #شعر_مهدوی #امام_زمان_عج #انتظار
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S15W6
👨🏻🦳 افزایش ۱۴ ساله امید به زندگی مردان ایرانی نسبت به قبل از انقلاب
📊 بر اساس آمار بین المللی
👨🏻🦰 امید به زندگی در میان مردان ایرانی در سال ۱۹۷۹ (سال پیروزی انقلاب) برابر با ۵۷ سال و کمتر از میانگین جهانی بود!
👨🏻🦳 اما در سال ۲۰۲۱ برابر ۷۱ سال و بیشتر از میانگین جهانی شد.
📈 یعنی در این مدت ۱۴ سال رشد داشته است.
⚡️ همچنین سرعت رشد آن از سرعت رشد میانگین جهانی بالاتر بوده است.
✳️ امید به زندگی یک شاخص آماری است که نشان میدهد متوسط طول عمر در یک جامعه چقدر است، یا به عبارت دیگر هر عضوی از آن جامعه چند سال میتواند توقع حیات داشته باشد.
منبع 👇
https://data.worldbank.org/indicator/SP.DYN.LE00.MA.IN?locations=IR-1W&start=1960
🏷 #خبر_خوش #بینالمللی #سلامت
❇️ یاران امام زمان (عج) در قرآن: «أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ»
✅ امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه:
📜 «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ ...»(۱)
فرموده است که:
🔸 منظور از «امّت معدوده»، اصحاب حضرت مهدی (عج) در آخر الزّمان است. و منظور از «ما یحبسه»، ظهور قائم (عج) و یا نزول عذاب به دست آنحضرت است».
که معنی آیه چنین خواهد بود:
☑️ «اگر عذاب را از آنها تا امّتی معدود (یاران حضرت مهدی (ع) در آخر الزّمان) تأخیر بیندازیم، خواهند گفت:
🔷 چهچیز او را مانع میشود- که ظاهر شود و عذاب خدا را بر ما نازل کند؟!».(۲)
قرآن کریم در پاسخ آنها میفرماید:
🔶 [آگاه باش هنگامیکه عذاب فرود آید، از آنها برگردانده نمیشود، و کیفری که استهزاء و مسخره میکردند به آنها میرسد].(۳)
✅ امام صادق (ع) در این مورد میفرماید:
🔸 «به خدا سوگند آنهایند «امّت معدوده» که در یک ساعت چون قطعههای ابر پائیزی گرد آمده، در میان رکن و مقام با او بیعت میکنند. و همراه او پیماننامهای از رسول اکرم (ص) است که آنرا- امامان معصوم- یکی پس از دیگری به ارث میبرند».
📜 «هم و اللّه الأمّه المعدوده، یجتمعون فی ساعه واحده قزعا کفزع الخریف، فیبایعونه بین الرّکن و المقام، و معه عهد من رسول اللّه (ص) یتوارثه الأبناء عن الآباء».(۴)
⬅️ روزگار رهایی، ج۱، ص۴۲۴
(۱). آیه ۸ سوره هود
(۲). بحار الانوار جلد ۵۲ صفحه ۲۸۸ و ۳۴۲ و جلد ۵۱ صفحه ۵۵، ۵۸ و ۴۴، الزام النّاصب صفحه ۲۴۰، غیبت نعمانی صفحه ۱۲۷، و ...
(۳). هود: ۸.
(۴). الزام النّاصب صفحه ۱۸ و بشاره الاسلام صفحه ۱۰۳.
❇️ اضافه شدن دهک درآمدیِ چهارم و پنجم جمعیت، به بیمه شدگان رایگان کشور
✳️ علاوه بر ۳ دهک اول جامعه که پارسال بیمهی رایگان شده بودند، دهکهای چهار و پنجِ درآمدی هم به جمعیتِ بیمه شدگان رایگان کشور اضافه شدند. به این ترتیب شمار افرادی که رایگان بیمه شدند، به ۱۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر رسید.
📉 علاوه بر رایگان شدن بیمهی پنج دهک اول جامعه، هزینهی بیمه برای دهک ششم از ۳۰ به ۲۰ درصد، دهک هفتم از ۴۰ به ۲۰ درصد، دهک هشتم از ۶۰ به ۴۰ درصد و دهک نهم از ۸۰ به ۵۰ درصد کاهش یافت.
📆 ۱۴۰۲/۴/۳
🏷 #خبر_خوش #بیمه #سلامت
بیا و بشین و ببین حالمو - جواد مقدم.mp3
8.51M
🎧 بیا و بشین و ببین حالمو
🎤 کربلایی جواد مقدم
🏴 شهادت امام باقر (ع) ۱۳۹۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦿 درمان پای پرانتزی کودکان با پروتز رشد کننده!
🇮🇷 احاطه ایران به فناوری که تا پیش از این تنها در اختیار کشورهای آمریکای شمالی و دو کشور اروپایی بود
❇️ متخصصانِ کشورمان موفق شدند با ساختِ یک ابزار رشد کننده در پای کودکِ دارای پای پرانتزی از عملهای مکرر (۶ ماه یا یکسال یکبار) جلوگیری کنند و تنها با یک عمل، درمان کامل را انجام دهند.
📆 ۱۴۰۲/۴/۴
🏷 #خبر_خوش #پزشکی
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات
🔖 قسمت اول
⭕️ این تشرّف از مهمترین و روحافزاترین رویدادهای زندگانی مرحوم فشندی (ره) است. تشرّف حاضر، بهسبب بعضی از جنبههای منحصر به فرد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد مورد توجّه تعداد زیادی از شیفتگان امام عصر (ع) میباشد.
☑️آیت اللّه ناصری دولتآبادی ماجرای این تشرّف را خود، مستقیما از زبان حاجی شنیده و در کتاب «آب حیات» آورده است. همچنین جناب قاضی زاهدی نیز آن را از زبان خود آن مرحوم شنیده و در کتاب خود نقل کرده است. ما اینک تلفیق دو روایت را جهت تتمیم آن، برای خوانندگان محترم میآوریم.
🔰 حاج محمّد علی فشندی تهرانی میگوید:
🕋 سال اوّلی که به «مکّه مکرّمه» مشرّف شدم، از خدای مهربان در آنجا خواستم که توفیق دهد تا در سالهای بعد نیز، تا بیست سفر به مکّه بیایم تا شاید امیر الحاج و امام زمان (ع) را هم زیارت کنم. خداوند هم توفیقی بخشید و منّتی نهاد که من علاوه بر آن بیست سفر، چند بار دیگر نیز موفّق به زیارت خانه خدا شدم.
سالیانی بود که به همراه کاروانی به عنوان خدمه و کمکی کاروان مشرّف میشدم تا اینکه در سالی [ظاهرا ۱۳۵۳ ش.] مدیر کاروان به من اطّلاع داد که امسال از بردن من معذور است. شاید تصوّر و پندار او این بود که سنّ من رو به پیری رفته و نگران بود که نتوانم در کارهای خدماتی کاروان به او یاری برسانم. از شنیدن این خبر خیلی افسرده و پژمرده شدم.
🕌 بنابراین به سوی «مشهد مقدّس» حرکت کردم تا دست توسّلی به دامان سلطان طوس، حضرت رضا (ع) بزنم و از ایشان بخواهم که سفر معنوی حج را امسال نیز نصیب من کند.
در حرم، خیلی منقلب و مضطرب بودم و به سختی میگریستم و از آن حضرت، برآورده شدن حاجت خود را میخواستم. پس از زیارت جانانه، به قصد بازگشت به «تهران» با آن حضرت وداع کرده، از حرم خارج شدم. در این حین، سیّدی مرا صدا زد و فرمود:
▫️ آقا! سفر شما را حضرت حجّت (ع) امضا کردند و فرمودند:
🔶 «به حاج محمّد علی بگو برو! منتظر تو هستند!»
▫️ من از سیّد پرسیدم:
🔹 خود حضرت این سخن را فرمودند؟
▫️ سیّد گفت:
🔸 «بله!»
▫️ من نیز بدون درنگ به منزل خود در «تهران» بازگشتم. به محض آنکه به خانه رسیدم، همسرم با عجله گفت:
🔸 «این چند روز را کجا بودی؟ مرتّب از کاروان زنگ میزنند و میخواهند شما را همراه خود ببرند.»
▫️ من هم بلافاصله به مدیر کاروان مراجعه کردم و پرسیدم:
🔹 شما که نیّت بردن مرا نداشتید، حالا چهشده که میخواهید مرا هم در این سفر همراه کنید؟!
▫️ مدیر کاروان سربسته اشاره کرد که از تصمیم قبلی خود پشیمان شده و میخواهد من نیز در این سفر طبق معمول سالهای گذشته به عنوان خدمه با او همراهی کنم.
به هر ترتیب، به عنوان کمکی کاروان، به «مکّه» مشرّف شدیم. شب هشتم ماه که فردای آن روز حاجیان میباید در «عرفات» باشند، مدیر کاروان مرا خواست و گفت:
🔸 «وسایل کاروان را زودتر از دیگر کاروانها به «منا» منتقل کن و در عرفات در کنار «جبل الرّحمه» خیمهها را برپا ساز تا کاروان ما در بهترین جای ممکن سکنا گزیند.»
🚙 من نیز فورا لوازم و خیمهها را با اتومبیلی به آنجا منتقل کردم؛
⛺️ چادرها را برافراشتم و فرشها را گستردم.
👮🏽♂ در این حال یکی از شرطههای سعودی (پلیسهای عربستان) نزد من آمد و به زبان عربی گفت:
🔸 «چرا حالا آمدی؟ اینجا که کسی نیست!»
▫️ من هم با زبان عربی شکسته بسته که تقریبا در این سفرها آموخته بودم بدو گفتم:
🔹 برای انجام مقدّمات کار، زودتر آمدم.
▫️ گفت:
🔸 پس امشب نباید بخوابی!
▫️ پرسیدم:
🔹 چرا؟
▫️ گفت:
🔸 «به خاطر اینکه ممکن است دزدانی پیدا شوند و به وسایل حجّاج دستبرد بزنند یا اینکه شما را بکشند. باید خیلی مراقب باشی!»
▫️ با شنیدن این سخنان، ترس عمیقی وجود مرا فرا گرفت. در این حال به یاد حضرت ولیّ عصر (ع) افتادم. به آن حضرت التجا و پناه بردم و پیوسته و پیاپی نام مقدّس آن قبله عالم را بر زبان میآوردم.
میگفتم:
🔹 یا حجّه بن الحسن ادرکنی! یا خلیفه اللّه الاعظم أغثنی!
(ادامه دارد)
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت دوم
🌌 تصمیم گرفتم شب را نخوابم. به همین جهت برای نماز و نافله شب وضویی ساختم و به نماز ایستادم. آن شب در آن بیابان تنهایی، به یاد امام زمان (ع) حال خوشی پیدا کردم.
⛺️ در همین حال صدای پایی شنیدم و به دنبال آن، پرده ی چادر کنار رفت.
✨ آقایی در آستانه خیمه بعد از سلام فرمود:
🔶 «حاج محمّد علی تنها هستی؟»
▫️ عرض کردم:
🔹 بله آقا، تنهایم!
▫️ و ناخودآگاه از جا برخاستم و پتویی را چند لا کرده، زیر پای آقا افکندم.
آقا نشست و فرمود:
🔶 «حاج محمّد علی! خوب جایی را برای سکونت کاروان انتخاب کردهای! اینجا همان جایی است که جدّم حسین بن علی (ع) در روز عرفه خیمه زده بودند!»
▫️ بعد فرمودند:
🔶 «حاج محمّد علی! یک چایی درست کن!»
▫️ عرض کردم:
🔹 «اتّفاقا همه وسایل چای فراهم است جز چای خشک که آن را از «مکّه» نیاوردهام.»
▫️ فرمود:
🔶 «شما آب جوش تهیّه کنید، چای خشک آن بر عهده من!»
☕️ آب که جوش آمد، مقداری چای (که در حدود صد گرم بود) به من مرحمت کردند. چای که دم کشید و آماده شد، فنجانی به ایشان تعارف کردم.
نوشیدند و فرمودند:
🔶 «شما هم بفرمایید!»
▫️ من هم با اجازه آقا، فنجانی از آن چای نوشیدم که لذّت خوبی برای من داشت.
در اینوقت، دو جوان زیباروی نورانی (در روایتهای قاضی زاهدی چهار جوان) جلوی چادر آمدند و همانجا با احترام ایستادند و به آقا سلامی عرض کردند. آقا از من خواستند که به ایشان چای تعارف کنم.
من نیز اطاعت کردم و برایشان چای بردم. آنان چای را نوشیدند. آقا از من خواستند که چای دیگری نزد ایشان ببرم که من نیز دوباره چای برای آن دو جوان بردم. در اینوقت آقا به آنان فرمود:
🔶 «شما بروید!»
▫️ آنان نیز خداحافظی کرده و رفتند.
در این هنگام، آقا نگاهی به من کردند و سهبار فرمودند:
🔶 «خوشا به حالت حاج محمّد علی!»
▫️ گریه راه گلویم را بست. عرض کردم:
🔹 از چه جهت؟
▫️ فرمود:
🔶 «چون امشب کسی برای بیتوته در این بیابان نمیآید. امشب شبی است که جدّم امام حسین (ع) در این بیابان آمده است.»
▫️ بعد فرمود:
🔶 «دلت میخواهد نماز و دعای مخصوصی را که از جدّم رسیده، بخوانی؟»
▫️ عرضه داشتم:
🔹 بله آقا جان!
▫️ فرمود:
🔶 «برخیز و غسلی بهجا آور و وضو بگیر!»
▫️ عرض کردم:
🔹 هوا طوری است که نمیتوانم با آب سرد غسل کنم.
▫️ فرمود:
🔶 «من بیرون میروم، تو آب را گرم کن و غسل نما!»
▫️ من هم بدون اینکه متوجّه قضایا باشم و اینکه این آقا کیست، مقداری آب را گرم کردم و غسل و وضویی ساختم.
چون از غسل فارغ شدم، آقا به خیمه برگشتند و فرمودند:
🔶 «حالا دو رکعت نماز با این کیفیّت که میگویم بخوان: بعد از حمد [در هر رکعت] یازده مرتبه سوره توحید را بخوان که این نماز جدّم امام حسین (ع) در این مکان است.»
▫️ و بعد از نماز فرمودند:
🔶 «جدّم، امام حسین (ع) در این بیابان، دعایی خوانده است که من آن را میخوانم. تو هم با من بخوان!»
▫️ اطاعت کردم. دعای آقا نزدیک به بیست دقیقه به درازا کشید و در حال دعا، اشک از چشمان مبارکش مانند ناودان فرو میریخت. هر جملهای را که میخواند، در ذهن من میماند و من فورا آن را حفظ میکردم. دیدم عجب دعای خوبی بود و چه مضامین عالی و بالایی دارد.
من با اینکه با کتابهای دعا آشنا بودم، امّا تاکنون به چنین دعایی برنخورده بودم. در همین وقت به ذهنم رسید که فردا برای روحانی کاروان مضامین این دعا را بخوانم تا او آنها را یادداشت کند. به محض خطور این فکر در خاطر من، آقا فرمودند:
🔶 «این دعا مخصوص امام (ع) است و در هیچ کتابی نوشته نشده و کسی غیر از امام نمیتواند آن را بخواند و از یاد تو نیز میرود!»
▫️ با گفتن این سخن، ناگهان تمامی عبارات دعا از ذهن، زبان، خیال و خاطر من محو شد و حتّی کلمهای از آن در ذهن من باقی نماند.
(ادامه دارد)
۰✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت سوم
▫️ پس از پایان دعا به آقا عرضه داشتم:
🔹 آقا این توحید من، به نظر شما خوب است؟ من میگویم که همه هستی را از درخت و گیاه و زمین و ... خداوند آفریده است.
▫️ فرمودند:
🔶 «خوب است! و بیش از این از شما انتظار نمیرود!»
▫️ عرض کردم:
🔹 آیا من حقیقتا دوستدار اهل بیت هستم؟
▫️ فرمودند:
🔶 «آری! و تا آخر هم خواهید بود. اگر آخر کار شیاطین بخواهند فریب دهند، آل محمّد (ص) به فریاد میرسند.»
▫️ پرسیدم:
🔹 آیا امام زمان (ع) در این بیابان تشریف میآورند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «امام الآن در چادر نشسته است!»
▫️ من با همه این نشانهها و قرینهها باز متوجّه نشدم. به نظرم رسید منظور این است که امام (ع)، اکنون در چادر مخصوص خود نشستهاند.
دوباره پرسیدم:
🔹 آیا فردا امام (ع) با حاجیان به عرفات میآیند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «آری!»
▫️ عرض کردم:
🔹 کجا میروند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «جبل الرّحمه»
▫️ دوباره عرضه داشتم:
🔹 اگر رفقای کاروان بروند، امام (ع) را میبینند؟
▫️ فرمود:
🔶 «میبینند امّا نمیشناسند!»
▫️ عرض کردم:
🔹 فردا شب امام زمان (ع) به چادر حاجیان هم سر میزنند و عنایتی میکنند؟
▫️ فرمود:
🔶 «در چادر شما، آنگاه که روضه عمویم عبّاس (ع) خوانده میشود، میآید.»
▫️ بعد از این سخنان و پاسخ به این سؤالها، آقا برخاستند تا از خیمه خارج شوند. در این حال رو به من نموده، فرمودند:
🔶 «حاج محمّد علی! شما امسال به نیابت از کسی حج میگزارید؟»
▫️ عرض کردم:
🔹 خیر آقا جان!
▫️ فرمودند:
🔶 «میشود از طرف پدر من امسال نیابت کنید.»
▫️ عرضه داشتم:
🔹 بله آقا جان!
▫️ در این حال دو اسکناس صد ریالی سعودی به من مرحمت کردند و فرمودند:
🔶 «این پول را بگیر و حجّ امسالت را به نیابت پدر من انجام بده!»
▫️ پرسیدم:
🔹 آقا نام پدر شما چیست؟
▫️ فرمودند:
🔶 «حسن!»
▫️ عرض کردم:
🔹 نام خودتان چیست؟
▫️ فرمود:
🔶 «سیّد مهدی!»
▫️ آقا را تا دم چادر بدرقه کردم.
✨ در اینوقت، آقا برای معانقه و روبوسی جهت خداحافظی برگشتند و با هم معانقهای کردیم. خوب به یاد دارم که خال طرف راست صورتش را بوسیدم.
(ادامه دارد)