eitaa logo
در مسیر مهدویت
350 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
393 ویدیو
3 فایل
اینجا محلی است که قصد داریم با هم چند قدمی در مسیر مهدویت و کسب رضایت امام زمان مهربان‌مان💚 -که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند- برداریم.💐 ان شاء الله (کپی مطالب آزاد است) 🔗 @DarMasireMahdaviat
مشاهده در ایتا
دانلود
🕯 امام کاظم علیه السلام: 📜 هُوَ الطَّرِيدُ الْوَحِيدُ الْغَرِيبُ الْغَائِبُ عَنْ أَهْلِهِ الْمَوْتُورُ بِأَبِيه‏. 📃 او (حضرت مهدی علیه السلام) رانده شده و تنها و غریب است. از دیدگان کسان خویش غایب است و انتقام خون پدرش بر زمین مانده است. ⬅️ کمال الدین، جلد2، ص361. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S3W49
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ گریه امام صادق(ع) برای امام زمـان(عج) 🎤 حجت الاسلام عالی 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S6W48
⭕️ لزوم ارتباط با واسطه ی فیض الهی ✅ آیت الله بهجت(ره): با این که به ما نه وحی ‌می‌شود و نه الهام، به آن واسطه ای که به او وحی و الهام ‌می‌شود توجّه نمی‌کنیم؛ در حالی که در تمام گرفتاری‌ها اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اخروی ‌می‌توان به آن واسطه ی فیض (امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) رجوع کرد. ⚠️ اگر مردم سیم تلگرافشان با واسطه ی فیض، قطع شود، مثل زمان عدم دسترسی به پیغمبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم دوران محرومیّت بشر خواهد بود. ⬅️ در محضر بهجت، جلد دوم نکته ۴۳۰ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S7W48
⭕️ ایمان بدون عمل آیت الله ناصری: اصلاً ایمان، بدون عمل شکل نمی‌گیرد و پا برجا نمی‌ماند. ✅ حضرت صادق علیه السلام فرمودند: 📜 ملعونٌ ملعونٌ مَن قالَ: الإیمانُ قَولٌ بلا عملٍ؛(۱) 📃 ملعون است، ملعون، کسى که بگوید: ایمان، گفتار است، بدون کردار. ⬅️ اپلیکیشن آثار آيت الله ناصری (1): وسائل الشیعة، ج‏16، ص280. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S5W49
✅ قضیه تکان دهنده آقا شیخ حسن کاظمینی (تشرف ایشان خدمت امام زمان(عج)) 🏷 قسمت اول: ♦️ جناب آقا شیخ حسن کاظمینی فرمود: ▪️ سال ۱۲۲۴، در کاظمین، زیاد طالب تشرف خدمت حضرت ولی عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف بودم و به اندازه ای این عشق و علاقه شدید شد که از تحصیل باز ماندم و ناچار یک دکان عطاری و سمساری باز کردم. ⚗ 🗡 روزهای جمعه بعد از غسل جمعه، لباس احرام ‌می‌پوشیدم و شمشیر حمایل ‌می‌کردم و مشغول ذکر ‌می‌شدم. (این شمشیر همیشه بالای دکان ایشان معلق بود) 🤲 دراین روز خرید و فروش نمی‌کردم و منتظر ظهور امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف بودم. 🔆 یکی از جمعه‌ها مشغول به ذکر بودم که سه نفر سید جلوی صورتم ظاهر و به در دکان تشریف فرما شدند. دو نفر از آنها کامل مرد بودند و یکی جوانی در حدود بیست و چهار ساله که در وسط آن دو آقا قرار داشت و فوق العاده صورت مبارکشان نورانی بود. به حدی جلب توجه مرا نمودند که از ذکر باز ماندم و محو جمال ایشان شدم و آرزو ‌می‌کردم که داخل دکان من بیایند. آرام آرام با نهایت وقار آمدند تا به در دکان من رسیدند. سلام کردم. جواب دادند و فرمودند: 🔸 آقا شیخ حسن، گل گاوزبان داری؟ ▫️ (و اسم دارویی را بردندکه ته دکان بود و الان اسمش در نظرم نیست.) فورا عرض کردم: 🔹 بلی دارم. ▫️ حال آن که روز جمعه من خرید و فروش نمی‌کردم و به کسی هم جواب نمی‌دادم. فرمودند: 🔸 بیاور. ▫️ عرض کردم: 🔹 چشم ▫️ و به ته دکان برای آوردن آن دارویی که ایشان فرمودند، رفتم و آن را آوردم. وقتی که برگشتم، دیدم کسی در دکان نیست، ولی عصایی روی میز جلوی دکان قرار دارد. آن عصا، عصایی بود که در دست آن آقای وسطی دیده بودم. عصا را بوسیدم و عقب دکان گذاشتم و بیرون آمدم و هر چه از اشخاصی که آن اطراف بودند، سؤال کردم: 🔹 این سه نفر سیدی که در دکان من بودند، کجا رفتند؟ ▫️ گفتند: 🔸 ما کسی را ندیدیم. ▫️ دیوانه شدم. به دکان برگشتم و خیلی متفکر و مهموم بودم که بعد از این همه اشتیاق، به زیارت مولایم شرفیاب شدم، ولی ایشان را نشناختم. 🩸 در این اثناء مریض مجروحی را دیدم که او را میان پنبه گذاشته اند و به حرم مطهر حضرت موسی بن جعفر (ع) ‌می‌برند. آنها را برگردانیدم و گفتم: 🔹 بیایید. من مریض شما را خوب ‌می‌کنم. ▫️ مریض را برگردانیدند و به دکان آوردند. 🛌 او را رو به قبله روی تختی، که عقب دکان بود و روزها روی آن ‌می‌خوابیدم، خواباندم. دو رکعت نماز حاجت خواندم و با این که یقین داشتم که مولای من حضرت ولی عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف بوده است که به دکان من تشریف آورده، خواستم اطمینان خاطر پیدا کنم. در قلبم خطور دادم که: 🔹 اگر آن آقا، ولی عصر (ع) بوده است، این عصا را بر روی این مریض ‌می‌کشم تا وقتی از روی او رد شد، بلافاصله شفا برای او حاص و جراحات بدنش به کلی رفع شود. ▫️ لذا عصا را از سر تا پایش کشیدم. فی الفور شفا یافت و به کلی جراحات بدن او برطرف شد و زیر عصا گوشت تازه رویید. آن مریض از شوق، یک لیره جلوی دکان من گذاشت، ولی من قبول نکردم. او گمان کرد آن وجه کم است که قبول نمی‌کنم. از دکان به پایین جست و از شوق بنای رفتن گذاشت. به دنبال او دویدم و گفتم: 🔹 من پول نمی‌خواهم. ▫️ و او گمان ‌می‌کرد که ‌می‌گویم کم است. تا به او رسیدم و پول را رد کرده و به دکان برگشتم و اشک ‌می‌ریختم که آن حضرت را زیارت کردم و نشناختم. وقتی به دکان برگشتم، دیدم عصا نیست. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام) 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W49
در مسیر مهدویت
✅ قضیه تکان دهنده آقا شیخ حسن کاظمینی (تشرف ایشان خدمت امام زمان(عج)) 🏷 قسمت اول: ♦️ جناب آقا شیخ حس
✅ قضیه تکان دهنده آقا شیخ حسن کاظمینی (تشرف ایشان خدمت امام زمان(عج)) 🏷 قسمت دوم: ... از کثرت هموم و غمومی که از نشناختن آن حضرت و نبودن عصا به من رو داد فریاد زدم: 🔸 ای مردم هر کس مولایم حضرت ولی عصر (ع) را دوست دارد، بیاید و تصدق سر آن حضرت هر چه ‌می‌خواهد از دکان من ببرد. ▫️ مردم ‌می‌گفتند: 🔹 باز دیوانه شده ای؟ ▫️ گفتم: 🔸 اگر نیایید ببرید، هر چه هست در بازار ‌می‌ریزم. ▫️ فقط بیست و چهار اشرفی را که قبلا جمع کرده بودم، برداشتم و دکان را رها کردم و به خانه آمدم. عیال و اولاد را جمع کرده و گفتم: 🔸 من عازم مشهد مقدس هستم. هر که از شما میل دارد، با من بیاید. همه همراه من آمدند مگر پسر بزرگم محمد امین که نیامد. 🕌 به عتبه بوسی (آستان بوسی) حضرت رضا(ع) مشرف شدم و قدری از آن اشرفیها که مانده بود، سرمایه کردم و روی سکوی در صحن مقدس به تسبیح و مهر فروشی مشغول شدم. هر سیدی که ‌می‌گذشت و از چهره او خوشم ‌می‌آمد، ‌می‌نشاندم. ☕️ به او سیگار ‌می‌دادم و برایش چای ‌می‌آوردم. وقتی چای ‌می‌آوردم، در ضمن دامنم را به دامن او گره ‌می‌زدم و او را به حضرت رضا (ع) قسم ‌می‌دادم که: 🔸 آیا شما امام زمان (ع) نیستی؟ ▫️ خجالت ‌می‌کشید و ‌می‌گفت: 🔹 من خاک قدم ایشان هم نیستم. ▫️ تا این که روزی به حرم مشرف شدم و دیدم که سیدی به ضریح مقدس چسبیده و بسیار ‌می‌گرید. دست به شانه اش زدم و گفتم: 🔸 آقاجان، برای چه گریه ‌می‌کنید؟ ▫️ گفت: 🔹 چطور گریه نکنم و حال آن که حتی یک درهم برای خرجی در جیبم نیست. ▫️ گفتم: 🔸 فعلا این پنج قران را بگیر و اموراتت را اداره کن، بعد برگرد این جا، چون قصد معامله ای با تو دارم. ▫️ سید اصرار کرد: 🔹 چه معامله ای ‌می‌خواهی با من انجام دهی؟ من که چیزی ندارم؟ ▫️ گفتم: 🔸 عقیده من این است که هر سیدی یک خانه در بهشت دارد. آیا آن خانه ای که دربهشت داری به من ‌می‌فروشی؟ ▫️ گفت: 🔹 بلی، ‌می‌فروشم، ولی من که خانه ای برای خود در بهشت نمی‌شناسم، اما چون ‌می‌خواهید بخرید، ‌می‌فروشم. ▫️ ضمنا من چهل و یک اشرفی جمع کرده بودم که برای اهل بیتم یک خانه بخرم. همین وجه را آوردم و از سید خانه را برای آخرتم خریدم. سید رفت و برگشت و کاغذ و دوات و قلم آورد و نوشت که فروختم در حضورشاهد عادل حضرت رضا (ع) خانه ای را که این شخص عقیده دارد من در بهشت دارم به مبلغ چهل و یک اشرفی که از پولهای دنیا است و پول را تحویل گرفتم. به سید گفتم: 🔸 بگو: بعت (فروختم). ▫️ گفت: 🔹 بعت. ▫️ گفتم: 🔸 اشتریت (خریدم)‌ ▫️ و وجه را تسلیم کردم. سید وجه را گرفت و پی کار خود رفت و من هم ورقه را گرفتم و به خانه صبیه ام مراجعت کردم. دخترم گفت: 🔹 پدرجان چه کردی؟ ▫️ گفتم: 🔸 خانه ای برای شما خریداری کردم که آبهای جاری و درختهای سبز و خرم دارد و همه نوع میوه جات در آن باغ موجود است. ▫️ خیال کردند که چنین خانه ای در دنیا برایشان خریده ام. خیلی مسرور شدند. ▫️ دخترم گفت: 🔹 شما که این خانه را خریدید، ‌می‌بایست ما را ببرید که اول آن را ببینیم و بدانیم که همسایه‌های این خانه چه کسانی هستند. ▫️ گفتم: 🔸 خواهید آمد و خواهید دید. ▫️ بعد گفتم: 🔸 یک طرف این خانه به خانه حضرت خاتم النبیین (ص) و یک طرف به خانه امیرالمؤمنین (ع) و یک طرف به خانه حضرت امام حسن (ع) و یک طرف به خانه حضرت سیدالشهداء (ع) محدود است. این است حدود چهارگانه این خانه. ▫️ آن وقت فهمیدند که من چه کرده ام. گفتند: 🔹 شیخ چه کرده ای؟ ▫️ گفتم: 🔸 خانه ای خریده ام که هرگز خراب نمی‌شود. ▫️ از این قضیه مدتی گذشت. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام) 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W49r1
در مسیر مهدویت
✅ قضیه تکان دهنده آقا شیخ حسن کاظمینی (تشرف ایشان خدمت امام زمان(عج)) 🏷 قسمت دوم: ... از کثرت هموم و
✅ قضیه تکان دهنده آقا شیخ حسن کاظمینی (تشرف ایشان خدمت امام زمان(عج)) 🏷 قسمت سوم: 🔰 ... روزی با خانواده ام نشسته بودم، دیدم که در روبرویمان آقای موقری تشریف آوردند. من سلام کردم. ایشان جواب دادند. بعد مرا به اسم خطاب نمودند و فرمودند: 🔸 شیخ حسن، مولای تو امام زمان (ع) ‌می‌فرمایند: "چرا این قدر فرزند پیغمبر را اذیت ‌می‌کنی و ایشان را خجالت ‌می‌دهی؟" به امام زمان (ع) چه حاجتی داری و از آن حضرت چه ‌می‌خواهی؟ ▫️ به دامن ایشان چسبیدم و عرض کردم: 🔹 قربانتان شوم آیا شما خودتان امام زمان (ع) هستید؟ ▫️ فرمودند: 🔸 من امام زمان نیستم بلکه فرستاده ایشان ‌می‌باشم. می خواهم ببینم چه حاجتی داری؟ ▫️ و دستم را گرفته و به گوشه صحن مطهر بردند و برای اطمینان قلب من چند علامت و نشانی که کسی اطلاع نداشت، برای من بیان نمودند. از جمله فرمودند: 🔸 شیخ حسن تو آن کس نیستی در دجله روی قفه (جای نسبتا بلند) نشسته بودی. 🚢 همان وقت کشتی رسید و آب را حرکت داد و غرق شدی. در آن موقع متوسل به چه کسی شدی؟ و کی تو را نجات داد؟ ▫️ من متمسک به ایشان شدم و عرض کردم: 🔹 آقاجان شما خودتان هستید. ▫️ فرمودند: 🔸 نه، من نیستم. اینها علامت‌هایی است که مولای تو برای من بیان نموده است. ▫️ بعد فرمودند: 🔸 تو آن کس نیستی که در کاظمین دکان عطاری داشتی؟ ▫️ و قضیه عصا (که گذشت) را نقل فرمودند و گفتند: 🔸 آورنده عصا و بُرنده آن را شناختی؟ ایشان مولای تو امام عصر (ع) بود. حال چه حاجتی داری؟ حوائجت را بگو. ▫️ من عرض کردم: 🔹 حوائجم بیش از سه حاجت نیست: ✳️ اول این که ‌می‌خواهم بدانم با ایمان از دنیا خواهم رفت یا نه؟ ✳️ دوم این که ‌می‌خواهم بدانم از یاوران امام عصر (ع) هستم و معامله ای که با سید کرده ام درست است یا نه؟ ✳️ سوم این که ‌می‌خواهم بدانم چه وقت از دنیا ‌می‌روم؟ ▫️ آن آقای موقر خداحافظی کردند و تشریف بردند و به قدر یک قدم که برداشتند از نظرم غایب شدند و دیگر ایشان را ندیدم. 🗓 چند روزی از این قضیه گذشت. پیوسته منتظر خبر بودم. 🕌 روزی در موقع عصر، مجددا چشمم به جمال ایشان روشن شد دست مرا گرفتند و باز در گوشه صحن مطهر به جای خلوتی برده و فرمودند: 🔸 سلام تو را به مولایت ابلاغ کردم ایشان هم به تو سلام رسانده و فرمودند: 🔶 "خاطرت جمع باشد که با ایمان از دنیا خواهی رفت و از یاوران ما هم هستی و اسم تو در زمره یاوران ما ثبت شده است و معامله ای که با سید کرده ای صحیح است. اما هر وقت زمان فوت تو برسد علامتش این است که بین هفته در عالم خواب خواهی دید که دو ورقه از عالم بالا به سوی تو نازل ‌می‌شود در یکی از آنها نوشته شده است: لااله الا اللّه محمدا رسول اللّه و در ورقه دیگر نوشته شده: علی ولی اللّه حقا حقا و طلوع فجر جمعه آن هفته به رحمت خدا واصل خواهی شد." ▫️ به مجرد گفتن این کلمه، یعنی "به رحمت خدا واصل خواهی شد" از نظرم غایب گشت. ⏳ من هم منتظر وعده شدم. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام) 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W49r2
در مسیر مهدویت
✅ قضیه تکان دهنده آقا شیخ حسن کاظمینی (تشرف ایشان خدمت امام زمان(عج)) 🏷 قسمت سوم: 🔰 ... روزی با خانو
✅ قضیه تکان دهنده آقا شیخ حسن کاظمینی (تشرف ایشان خدمت امام زمان(عج)) 🏷 قسمت چهارم: ♦️ سید تقی که ناقل جریان است ‌می‌گوید: 🕌 یک روز دیدم شیخ حسن در نهایت مسرت و خوشحالی از حرم حضرت رضا (ع) به طرف منزل بر می‌گشت. سؤال کردم: 🔹 آقا شیخ حسن! امروز شما را خیلی مسرور ‌می‌بینم؟ ▫️ گفت: 🔸 من همین یک هفته بیشتر میهمان شما نیستم هر طور که ‌می‌توانید مهمان نوازی کنید. ▪️ شبهای این هفته به کلی خواب نداشت مگر روزها که خواب قیلوله ‌می‌رفت و مضطرب بیدار ‌می‌شد پیوسته در حرم مطهر حضرت رضا (ع) و در منزل مشغول دعا خواندن بود. 🛁 تا روز پنج شنبه همان هفته که حنا گرفت و پاکیزه ترین لباسهای خود را برداشته و به حمام رفت خود را کاملا شستشو داده و محاسن و دست و پا را خضاب نمود و خیلی دیر از حمام بیرون آمد. آن روز و شب را غذا نخورد چون در این هفته کلا روزه بود. 🕌 بعد از خارج شدن از حمام به حرم حضرت رضا (ع) مشرف شد و نزدیک دو ساعت و نیم از شب جمعه گذشته بود که از حرم بیرون آمد و به طرف منزل روانه گردید و به من فرمود: 🔸 تمام اهل بیت و بچه‌ها را جمع کن. ▫️ همه را حاضر نمودم قدری با آنها صحبت کرده و مزاح نمود و فرمود: 🔸 مرا حلال کنید صحبت من با شما همین است. دیگر مرا نخواهید دید و اینک با شما خداحافظی ‌می‌کنم. ▫️ بچه‌ها و اهل بیت را مرخص نمود و فرمود: 🔸 همگی را به خدا ‌می‌سپارم. ▫️ تمامی بچه‌ها از اتاق بیرون رفتند بعد به من فرمود: 🔸 سید تقی شما امشب مرا تنها نگذارید ساعتی استراحت کنید، اما به شرط این که زودتر برخیزید. ▫️ بنده (سید تقی) که خوابم نبرد و ایشان دائما مشغول دعا خواندن بودند. چون خوابم نبرد برخاستم و گفتم: 🔹 شما چرا استراحت نمی‌کنید این قدر خیالات نداشته باشید شما که حالی ندارید، اقلا قدری استراحت کنید. ▫️ به صورت من تبسمی کرد و فرمود: 🔸 نزدیک است که استراحت کنم و اگر چه من وصیت کرده ام باز هم وصیت ‌می‌کنم: 🔰《 اشهد ان لااله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه (ص) و اشهد ان علیا و اولاده المعصومین حجج اللّه. بدان که مرگ حق است و سؤال نکیرین حق و ان اللّه یبعث من فی القبور (خدای تعالی هر آن که را در قبرها باشد زنده ‌می‌کند و بر ‌می‌انگیزاند). و عقیده دارم که معاد حق است و صراط و میزان حق است. و اما بعد قرض ندارم حتی یک درهم و یک رکعت از نمازهای واجب من در هیچ حالی قضا نشده و یک روز روزه ام را قضا نکرده ام و یک درهم از مظالم بندگان خدا به گردن من نیست و چیزی برای شما باقی نگذاشته ام مگر دو لیره که در جیب جلیقه من است آن هم برای غسال و حق دفن من است و برای مختصر مجلس ترحیم که برای من تشکیل ‌می‌دهید و همه شما را به خدا ‌می‌سپارم والسلام. و دیگر از حالا به بعد با من صحبت نکنید و آنچه در کفنم هست با من دفن کنید و ورقه ای را که از سید گرفته ام در کفن من بگذارید والسلام علی من اتبع الهدی.》 (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام) 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W49r3
در مسیر مهدویت
✅ قضیه تکان دهنده آقا شیخ حسن کاظمینی (تشرف ایشان خدمت امام زمان(عج)) 🏷 قسمت چهارم: ♦️ سید تقی که نا
✅ قضیه تکان دهنده آقا شیخ حسن کاظمینی (تشرف ایشان خدمت امام زمان(عج)) 🏷 قسمت پنجم (آخر): ▫️ ... پس به اذکاری که داشت مشغول شد و به عادت هر شب نماز شب را خواند بعد از نماز شب، روی سجاده ای که داشت نشست و گویا منتظر مرگ بود. یک مرتبه دیدم از جا بلند شد و در نهایت خضوع و خشوع کسی را تعارف کرد و شمردم سیزده مرتبه بلند شد و در نهایت ادب تعارف کرد و یک مرتبه دیدم مثل مرغی که بال بزند خود را به سمت در اتاق پرتاب کرد و از دل نعره زد که یا مولای یاصاحب الزمان و صورت خود را چند دقیقه بر عتبه در گذاشت. من بلند شدم و زیر بغل او را گرفتم در حالی که او گریه ‌می‌کرد بعد گفتم: 🔹 شما را چه ‌می‌شود این چه حالی است که دارید؟ ▫️ گفت: 🔸 اُسکت. (ساکت باش) ▫️ و به عربی فرمود: 🔸 چهارده نور مبارک همگی این جا تشریف دارند. ▫️ من با خود گفتم: از بس عاشق چهارده معصوم (ع) است این طور به نظرش ‌می‌آید. فکر نمی‌کردم که این حال سَکَرات باشد و آنها تشریف داشته باشند چون حالش خوب بود و هیچ گونه درد و مرضی نداشت و هر چه ‌می‌گفت صحیح و حالش هم پریشان نبود. فاصله ای نشد که دیدم تبسمی نمود و از جا حرکت کرد و سه مرتبه گفت: 🔸 خوش آمدید ای قابض الارواح ▫️ و آن وقت صورت را اطراف حجره برگردانید در حالتی که دستهایش را بر سینه گذاشته بود و عرض کرد: 🔸 السلام علیک یا رسول اللّه اجازه ‌می‌فرمایید؟ ▫️ و بعد عرض کرد: 🔸 السلام علیک یا امیرالمؤمنین اجازه ‌می‌فرمایید؟ ▫️ و همین طور تمام چهارده نور مطهر را سلام عرض نمود و اجازه طلبید و عرض کرد: 🔸 دستم به دامنتان. ▫️ آن وقت رو به قبله خوابید و سه مرتبه عرض کرد: 🔸 یا اللّه به این چهارده نور مقدس. ▫️ بعد ملافه را روی صورت خود کشید و دستها را پهلویش گذاشت. چون ملافه را کنار زدم دیدم از دنیا رفته است. بچه‌ها را برای نماز صبح بیدار کرده و گریه ‌می‌کردم که از گریه من مطلب را فهمیدند. صبح جنازه ایشان را با تشییع کنندگان زیادی برداشته و در غسالخانه قتلگاه غسل دادیم و بدن مطهرش را شب در دارالسعاده حضرت رضا (ع) دفن کردیم. رحمه اللّه علیه ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام) نوشته سید جواد معلم صفحه 118 و «العبقری الحسان فی احوال مولینا صاحب الزمان» نوشته ی شیخ محمد شوشترى ج 1، ص 124، س22. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W49r4
بهار عاشقی - سید محمد صادق آتشی.mp3
3.66M
🎼 بهار عاشقی 🎤 سید محمد صادق آتشی 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S9W39
در مسیر مهدویت
🎼 بهار عاشقی 🎤 سید محمد صادق آتشی 🏷 #امام_زمان_عج #صوت_مهدوی #سید_محمد_صادق_آتشی 💚در مسیر مهدویت💚 🌐
❇️ متن شعر "بهار عاشقی": نشسته ام هنوز به انتظار تو به انتظار فصل روشن بهار تو قسم به عصر عشق، به صبح آشکار فقط تویی امید این دلای بی قرار صدا زدم تو رو، تو اوج بی کسی خودت به داد این دل شکسته ‌می‌رسی به ندبه‌ها قسم، غریب و خسته ام ببخش اگر که عهد عشق را شکسته ام تو حاضری همیشه، اون که غایبه منم منم که همیشه دم از عشق ‌می‌زنم همیشه منتظر نشسته ام برای تو ولی نایستاده ام دمی به پای تو یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان، یا صاحب الزمان الغوث و الامان پناه عاشقان تویی، به جسم خسته جان تویی که منجی زمین و آسمان تویی نفس نفس دویده ام، به ناکجا رسیده ام تو را ولی هنوز یک نظر ندیده ام تو حاضری همیشه، اون که غایبه منم منم که دم از انتظار و عشق ‌می‌زنم همیشه منتظر نشسته ام برای تو ولی نایستاده ام دمی به پای تو تو ‌می‌رسی به انتظار جمعه‌ها قسم به چشم‌های بی قرار جمعه‌ها قسم ندای روشن تو آشکار ‌می‌شود تو ‌می‌رسی و دشت‌ها بهار ‌می‌شود 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S9W39r1
⭕️ لزوم همدردی با مؤمنان و احتیاط کردن در امور مهم آیت الله بهجت(ره): ❇️ سعدی می‌گوید: بنی‌آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار مرحوم حاج شیخ عباس قمی در سفینه‌البحار روایتی نقل می‌فرماید که گویا این شعر اقتباس از آن است.(١) اگر کسی در امثال و حِکم و اشعار تتبع (جستجو) کند، می‌تواند مجموعه بزرگی از آثار جمع‌آوری نماید. در روایت این مضمون آمده است که: 💡 گاهی مؤمن به غصه و اندوه مبتلا می‌شود و سبب آن را نمی‌داند. سبب آن ابتلا مؤمن دیگری است به بلایی در اقصی نقطه‌های عالم. و گاهی رفع بلا از او، موجب شادی مؤمنین دیگر است. و گاهی یک مؤمن موجب رحمت و برکات برای مؤمنین دیگر می‌شود. ⚠️ آیا با این همه بلاها که برای مسلمانان به‌خصوص برای شیعه وارد می‌شود، ما نباید هیچ غم و اندوه داشته باشیم؟ آیا باید بی‌تفاوت باشیم؟! یا باید حال ما در نگرانی و ناراحتی مثل این باشد که بلا بر سر خود ما می‌بارد؟! ❇️ یکی از علائم آخرالزمان و قیام و ظهور حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف آن است که: 📜 «عِنْدَ قَسْوَهِ الْقُلُوبِ؛ 📃 هنگام سنگ‌دلی مردم».(٢) ❇️ درهرحال، با ما اتمام حجت کرده‌اند که اگر در این زمان تکلیف خود را بدانیم و بدان عمل نماییم، باید از خوشحالی کلاه مان را به هوا بیندازیم، و در مواردی که اصالت برائت جاری نیست مثل موارد دماء (مواردی که خون و جان مردم در خطر است) و اموال خطیره (اموال زیاد و پر اهمیت) و اَعراض، و اسلام و ضروریات دین به احتیاط عمل کنیم. ⬅️ در محضر بهجت، ج۲، نکته 483 ١. تا آنجا که ما تفحّص کرده‌ایم، این مضمون به‌صورت‌های مختلف در جوامع روایی آمده است، ولی در همه آنها سخن از مؤمنان است، نه همه انسان‌ها و بنی‌آدم؛ بنابراین، این روایات بیانگر ارتباط روحی شدید میان خصوص مؤمنان است، نه همه انسان‌ها؛ ر.ک: اصول کافی، ج۲، ص۱۶۶؛ و ..‌. ٢. ر.ک: بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۶۳؛ ج۵۲، ص۱۵۱؛ ج۵۳، ص۳۱۸؛ و... در تمام موارد گذشته در توقیع شریف به نقل از حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به این صورت آمده است: 📜 «وَ ذلِک بَعْدَ طُولِ الأمَدِ وَ قَسْوَهِ الْقُلوُبِ وَامْتِلاءِ الأرْضِ جَوْرا؛ 📃 ظهور بعد از گذشت زمان طولانی و سنگ‌دل‌شدن مردم و پُر شدن زمین از ستم، خواهد بود». 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S7W49