eitaa logo
در مسیر مهدویت
346 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
387 ویدیو
3 فایل
اینجا محلی است که قصد داریم با هم چند قدمی در مسیر مهدویت و کسب رضایت امام زمان مهربان‌مان💚 -که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند- برداریم.💐 ان شاء الله (کپی مطالب آزاد است) 🔗 @DarMasireMahdaviat
مشاهده در ایتا
دانلود
1_359658920.mp3
3.65M
❤️ ترانه عشق 🎙 محمدرضا طاهرخانی 💚کانال در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮S9W3
⭕ تلازم انتظار فرج با عمل به قرآن و تبعیت از عترت و دعا برای دوستان گرفتار امام زمان عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف 🔻 قرآن کتابی است که تمام نور است، و هادی به‌سوی امام علیه‌السلام. امکان ندارد حجت در میان ما نباشد و مردم بدون امام علیه‌السلام باشند. اگر به آن چه در دسترس ماست (قرآن و عترت) عمل کنیم، انتظار فرج جا دارد. 🔶 انتظار ظهور و فرج امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف با اذیت دوستان آن حضرت سازگار نیست. دوستان آن حضرت از هر دو طرف در این جنگ [عراق علیه ایران] چند سال است که از بین می‌روند و او می‌بیند و متأثر می‌شود، ولی به‌حسب ظاهر دستش بسته است، نمی‌تواند کاری بکند. 🔷 اما چقدر حضرت مهربان است به کسانی که اسمش را می‌برند و صدایش می‌زنند و از او استغاثه می‌کنند، از پدر و مادر هم به آنها مهربان‌تر است. اگر ما غافل باشیم و دعا و تضرع نکنیم، و همه این بلاها را ندیده بگیریم و کالعدم حساب کنیم، یا آنها را باید مسلمان به‌حساب نیاوریم و یا خود را! و اگر به آنها ترحم نکنیم، کسی به ما ترحم نخواهد کرد. ⬅️ در محضر بهجت، ج۲ 💚کانال در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮S7W3
🔴 نشانه های ظهور (پست چهارم) 🔷 پيشگوييهاى محقق‏ شده در طول تاريخ‏ (بخش اول) برخی از حوادث يا علاماتى را كه روايات از وقوع آنها پيش از ظهور خبر داده ‏اند، مدتها پيش از ظهور اتفاق‏ افتاده اند، معصومين عليهم السّلام، این حوادث بزرگ را مرتبط با ظهور معرفى مى‏ كرده ‏اند تا نسل معاصر آن حوادث و آنها كه پس از چنين جرياناتى زندگى مى ‏كنند به درستی پيشگوييهاى اين اخبار توسط معصومين عليهم السّلام، پى ببرند و نسبت به وقوع ديگر حوادث اطمينان نسبى و قلبى پيدا كنند و چشم‏ انتظار ديگر جريانات و در نهايت ظهور حضرت مهدى عليه السّلام باشند. 🔻برخى از حوادثى كه سال ها قبل از وقوع، در كتب تاريخى حدیثی ثبت شده بوده اند را در ادامه می آوریم: 🔸پيشگويى اول و دوم: انحراف و فساد بنى عباس‏ 🔸پيشگويى سوم: اختلاف اهل مشرق و مغرب 🔸پيشگويى چهارم: انحراف جامعه اسلامى‏ 🔸پيشگويى پنجم: شورش صاحب الزنج‏ 🔸پيشگويى ششم: ظهور علم در شهر قم‏ ▫ان شاء الله در پست های پنج شنبه های آینده، این پیشگویی ها را بررسی می کنیم. ⬅️ برگرفته از کتاب شش‌ ماه پایانی (تقویم حوادث شش‌ ماهۀ پیش از ظهور) نوشته ی مجتبی الساده ترجمه ی محمود مطهری نیا 💚کانال در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮S1W3
‍ ‍ ای خدا محرم آمد ولی مولایم نیامد مولاي غريبم ⬛️ به همراهیتان مشکی میپوشیم به همدردیتان اشک میریزیم و عاشورا ميخوانیم ... به رسم وفا و بندگی فقط سلامتي و ظهورتان را میخواهیم ... و تنها دعاي فرج شما را ميخوانیم ..... عزاداریمان نذر ظهور شما.. آجرک الله یا صاحب الزمان🖤 اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج •┈••✾🍃🌹🍃✾••┈•
🚨 موضوع پست جمعه ها: انحرافات مهدویت ⚫️ پست چهارم: فرقه قاديانيه (قسمت نخست) 🔹ميرزا غلام احمد قادياني كه يكي از مدعيان نبوت و مهدويت در بين اهل سنت شـناخته میشود در سال ۱۲۵۰ ق در روستای قادیان پنجاب هندوستان متولد شد و در سال ۱۹۰۸ میلادی در سن ۷۵ سالگی در لاهور فوت کرد. 🔹وي به دنبال ادعاى خواب نما شدن و چندين رؤيا اعلام كرد كه به او وحى نازل میشود. و مجاز به بیعت گرفتن از مردم است. 🔹 ابتدا ادعاى مسيح موعود بودن و مهدويت و سـپس ادعـاى نبـوت كرد و اعلام داشت او همان رهبر واپسين گيتى است كـه زردشـتيان، هنـدوان، مسـيحيان و مسلمانان همه در انتظار او چشم بـه راه دارنـد. 🔹پس از مرگ غلام احمد، جماعت احمديه پس ازتاسیس كشور پاكستان، مركز خـود را از قادیان بـه نزدیکی لاهور پاکستان منتقل و آنجا را ربوه نامیدند. 🖤کانال در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮S8W3
میرزا غلام احمد قادیانی، موسس فرقه قادیانیه
میرزا مسرور احمد، رهبر فرقه احمدیه
⚫️ إنَّهُ لَمْ یَکُنْ لاِحَد مِنْ آبائی إلاّ وَ قَدْ وَقَعَتْ فی عُنُقِه بَیْعَهٌ لِطاغُوتِ زَمانِهِ، و إنّی اخْرُجُ حینَ اخْرُجُ وَ لا بَیْعَهَ لاِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فی عُنُقی. 🔳 امام مهدی (عج) : همانا پدران من (ائمّه و اوصیاء علیهم السّلام)، بیعت حاکم و طاغوت زمانشان، بر ذمّه آن ها بود؛ ولی من در هنگامی ظهور و خروج نمایم که هیچ طاغوتی بر من منّت و بیعتی نخواهد داشت. 👈بحارالانوار ج ۵۶ ص ۱۸۱ 🖤کانال در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮S3W4
عزادار اصلی دهه اول محرم.mp3
3.71M
🏴 عزادار اصلی دهه اول محرم 🖤کانال در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮S6W4
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔲 مبشرات بزرگان در مورد نزدیکی ظهور 🌥 بشارت چهارم: بشارت آیت الله محمد تقی بهجت (ره) 🖤کانال در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮S2W4
 🔲 شما الان تحت نظر خدا و تحت نظر امام زمان (عج) هستید، ملائكه ، شما را مراقبت می كنند، نامه اعمال شما را به امام زمان (عج) عرضه می دارند.(به حسب روایت) هفته ای دو دفعه، ؛ من می ترسم ما كه ادعای این را داریم كه تبع این بزرگوار هستیم، شیعه این بزرگوار هستیم، اگر نامه اعمال را ببیند نعوذ بالله شرمنده بشود. 🍀 شما اگر یك فرزندتان خلاف بكند شما شرمنده می شوید، اگر این نوكر شما خلاف بكند شما شرمنده اید. ... من خوف دارم كه كاری بكنیم كه امام زمان (عج) پیش خدا شرمنده بشود. ... مراقبت كنید از خودتان، پاسداری كنید از خودتان... مبادا یك وقتی نامه عمل شما برود پیش امام زمان (عج) و آنجا گفته بشود به امام زمان (عج) كه این پاسدارهای شما، و ایشان سرشكسته بشوند ، آقا مساله مهم است.  👈 ( امام خمینی (ره) ، صحیفه امام خمینی ، جلد 8 ، صفحه 391) 🖤کانال در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮S5W4
🔳 تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانى در راه زیارت کربلا 🔻آقاى حاج ميرزا محمد على گلستانه اصفهانى (ره) فرمودند: عموى من، آقاسيد محمد على (ره) براى من نقل كردند: 🔹در زمـان مـا در اصـفهان شخصى به نام جعفر كه شغلش نعلبندى بود، بعضى حرفها را مى زد كه مـوجـب طـعـن و رد مـردم شـده بـود، مـثـل آن كه مى گفت: با طى الارض به كربلا رفته ام. يا مـى گفت: مردم را به صورتهاى مختلف ديده ام. و يا خدمت حضرت صاحب الامر (ع) رسيده ام. او هم به خاطر حرفهاى مردم، آن صحبتها را ترك نمود. تـا آن كه روزى براى زيارت مقبره متبركه تخت فولاد مى رفتم. در بين راه ديدم جعفر نعلبند هم به آن طرف مى رود. نزديك او رفتم و گفتم: ميل دارى در راه با هم باشيم؟ گفت: اشكالى ندارد، با هم گفتگو مى كنيم و خستگى راه را هم نمى فهميم. قدرى با هم گفتگو كرديم، تا آن كه پرسيدم: اين صحبتهايى كه مردم از تو نقل مى كنند، چيست؟ آيا صحت دارد يا نه؟ گفت: آقا از اين مطلب بگذريد. اصرار كردم و گفتم: من كه بى غرضم، مانعى ندارد بگويى. گـفـت: 🔸 آقـا مـن بيست و پنج بار از پول كسب خود، به كربلا مشرف شدم و در همه سفرها، براى زيارتى عرفه مى رفتم. در سفر بيست و پنجم بين راه، شخصى يزدى با من رفيق شد. چند منزل كه بـا هـم رفـتـيم، مريض شد و كم كم مرض او شدت كرد، تا به منزلى كه ترسناك بود، رسيديم و به خاطر ترسناك بودن آن قسمت، قافله را دو روز در كاروانسرا نگه داشتند، تا آن كه قافله هاى ديگر بـرسـنـد و جـمـعيت زيادتر شود. از طرفى حال زائر يزدى هم خيلى سخت شد و مشرف به موت گرديد. روز سوم كه قافله خواست حركت كند، من راجع به او متحير ماندم كه چطور او را با اين حال تنها بـگذارم و نزد خداى تعالى مسئول شوم؟ از طرفى چطور اين جا بمانم و از زيارت عرفه كه بيست و چهار سال براى درك آن، جديت داشته ام، محروم شوم؟ بـالاخـره بـعد از فكر بسيار، بنايم بر رفتن شد، لذا هنگام حركت قافله، پيش او رفتم وگفتم: من مى روم و دعا مى كنم كه خداوند تو را هم شفا مرحمت فرمايد. ايـن مطلب را كه شنيد، اشكش سرازير شد و گفت: من يك ساعت ديگر مى ميرم، صبر كن، وقتى از دنـيا رفتم، خورجين و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به كرمانشاه و از آن جا هم هر طورى كه راحت باشد، به كربلا برسان. وقتى اين حرف را زد و گريه او را ديدم، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم. قافله رفت و مدت زمانى كه گذشت، آن زائر يزدى از دنيا رفت. من هم او را بر الاغ بسته و حركت كردم. وقتى از كاروانسرا بيرون آمدم، ديدم از قافله هيچ اثرى نيست، جز آن كه گرد و غبار آنها از دور ديده مى شد. تـا يـك فـرسـخ راه رفـتـم، اما جنازه را هر طور بر الاغ مى بستم، همين كه مقدارى راه مى رفتم، مى افتاد و هيچ قرار نمى گرفت. با همه اينها به خاطر تنهايى، ترس بر من غلبه كرد. بالاخره ديدم، نـمى توانم او را ببرم، حالم خيلى پريشان شد. همان جا ايستادم و به جانب حضرت سيدالشهداء (ع) توجه نمودم و با چشم گريان عرض كردم: آقا من با اين زائر شما چه كنم؟ اگر او را در اين بيابان رها كنم، نزد خدا و شما مسئول هستم. اگر هم بخواهم او را بياورم، توانايى ندارم. نـاگهان ديدم، چهار نفر سوار پيدا شدند و آن سوارى كه بزرگ آنها بود، فرمود: جعفر با زائر ما چه مى كنى؟ عرض كردم: آقا چه كنم، در كار او مانده ام! آن سه نفر ديگر پياده شدند. يك نفر آنها نيزه اى در دست داشت كه آن را در گودال آبى كه خشك شده بود فرو برد، آب جوشش كرد و گودال پر شد. آن ميت را غسل دادند. بزرگ آنان جلو ايستاد و با هم نماز ميت را خوانديم و بعد هم او را محكم بر الاغ بستند و ناپديد شدند. مـن هم براه افتادم. ناگاه ديدم، از قافله اى كه پيش از ما حركت كرده بود، گذشتم و جلوافتادم. كـمـى گـذشت، ديدم به قافله اى كه پيش از آن قافله حركت كرده بود، رسيدم. و بعد هم طولى نكشيد كه ديدم به پل نزديك كربلا رسيده ام. در تعجب و حيرت بودم كه اين چه جريان و حكايتى است! ميت را بردم و در وادى ايمن دفن كردم. قـافله ما تقريبا بعد از بيست روز رسيد. هر كدام از اهل قافله مى پرسيد: تو كى و چگونه آمدى! من قضيه را براى بعضى به اجمال و براى بعضى مشروحا مى گفتم و آنها هم تعجب مى كردند. تا آن كه روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم، ولى با كمال تعجب ديدم كه مردم را به صورت حـيـوانات مختلف مى بينم، از قبيل: گرگ، خوك، ميمون و غيره و جمعى را هم به صورت انسان مى ديدم! از شـدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم. باز مردم را به همان حالت مى ديدم. برگشتم و بعد از ظهر رفتم، ولى مردم را همان طور مشاهده كردم! روز بـعـد كـه رفتم، ديدم همه به صورت انسان مى باشند. تا آن كه بعد از اين سفر، چند سفر ديگر مـشرف شدم، باز روز عرفه مردم را به صورت حيوانات مختلف مى ديدم و در غير آن روز، به همان صورت انسان مى ديدم. ...