#احوال_بزرگان
گنبد سبز
💠 در مشهد مقبرهای است معروف به گنبد سبز که مرقد شیخ محمّد مؤمن (متوفی ۱۰۶۳) میباشد. در ادامه، ماجرایی از کرامات این بزرگوار نقل میکنیم:
🔸 سیّدی از نوادگان دختری مرحوم شیخ بهایی اهل قزوین، در کتابی خطی در شرححال جدّ خود نوشته است: چون جدّم شیخ بهایی به مشهد مقدس مشرف میشود، پس از سه شب، پیامبر اکرم صلّیاللّه علیه و آله را در عالم رؤیا زیارت میکند که با عتاب به وی میفرمایند: «چرا تاکنون به دیدار گُلِ ما شیخ مؤمن نرفتهای؟»
🔸 بامداد همان شب شیخ بهایی برای زیارت شیخ مؤمن از خانه بیرون میرود و در راه دو تن از اهل علم را میبیند و خواب خود را برای ایشان نقل میکند. آن دو نیز به عزم زیارت شیخ مؤمن همراه میشوند و برای امتحان، هر یک نیّتی میکنند، یکی کفن، دومی انار و سومی شیر برنج را در خاطر میگذراند. چون به خدمت شیخ تشرّف حاصل میکنند شیخ اظهار میدارد تا پیامبر صلیالله علیه و آله دستور نفرموده بود به دیدار ما نیامدی؟ میخواهی بگویم که در رؤیا به تو چه فرمودند؟ حالا خودت بگو.
🔸 شیخ بهایی رحمةاللّه علیه خواب خود را نقل میکند. شیخ مؤمن میفرماید: «معلوم میشود ما هنوز ثمره نشدهایم که پیامبر صلّیاللّه علیه و آله ما را به گُل تعبیر کرده است.» پس، از جا برخاست و از گنجهی خود پارچهی عمامه (بهعنوان کفن) و بشقابی انار و ظرفی شیر برنج نزد صاحبان نیّت قرار داد.
📚 نشان از بینشانها، ج۱، ص۲۴
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
https://eitaa.com/joinchat/1954349058C5e6778d51c
#احوال_بزرگان
#حکایت
جوالباف (خورجین باف)
در احوال شیخ ابوالعباس جوالیقی نوشتهاند که: وی در آغاز، مردی جوالباف بود. روزی وقت عصر با شاگردان خود حساب جوالهای خویش میکرد و یکی از آنها در آن میان ناپدید مینمود. چون به نماز مشغول شد ناگهان به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسی داده است. پس از اتمام نماز، شاگرد خود را از وضع جوال گمشده، آگاه ساخت. شاگرد گفت: «ای استاد! نماز میگزاردی یا پی جوال میگشتی؟»
استاد از سخن شاگرد به خود آمد و دست از دنیا کشید و به تهذیب خویش همّت گماشت تا آخرالامر در زمره اولیاءالله درآمد.
📚 نشان از بینشانها، ج۱، ص۳۹۵
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
#احوال_بزرگان
علی بن سهل اصفهانی
🔸او را از شاگردان یوسف البنّاء و از اَقران جنید شمردهاند و قبر او در اصفهان است. گویند روزی گروهی نزدش آمدند و طلب کمک کردند. او نداشت و نزد یکی از دوستان خود رفت و طلب کمک کرد. آن دوست عذر آورد که دارد خانه میسازد و مقدار بسیار کمی به او داد. او فرمود: «هزینه خانهات چقدر است؟» گفت: «۵۰۰ درهم.» فرمود: «آنها را به من بده تا خانهای در بهشت به تو ببخشم و این را به عهده میگیرم.» گفت: «تو هیچوقت خلاف نکردهای اگر ضمانت کنی به آن عمل کنی.» فرمود: «تضمین میکنم»؛ و ضمانتنامهای به خط خود نوشت که خانهای در بهشت به او بدهد. آن مرد نیز ۵۰۰ درهم را به او داد و وصیّت کرد این ضمانت را بعد از مرگ، درون کفن وی بگذارند.
🔸آن مرد در آن سال مُرد و به وصیّت او عمل کردند. علی بن سهل روزی به مسجد رفت تا نماز بگزارد. دید نوشتهاش در محراب است و با خط سبز نوشته: «تو را از ضمانت بیرون آوردیم و خانه به دوستِ تو دادیم.»
🔸شیخ بهایی میفرماید: «آن نوشته، سالها نزد او بود و بیماران از آن شِفا میگرفتند و در میان کتابهایش بود تا صندوقِ کتابها به سرقت رفت.»
شیخ بهایی رحمةالله علیه دنباله این قضیه میگوید: «شبی در عالم رؤیا در اصفهان دیدم به زیارت امام رضا علیهالسلام مشرّف شدم و گنبد و ضریح او مانند گنبد و بقعهی علی بن سهل بود. چون از خواب بیدار شدم رؤیایم را از یاد بردم. اتفاقاً فردا با یکی از دوستان به بقعهی علی بن سهل رفتیم و هنگامیکه گنبد و ضریح او را دیدم به یاد رؤیایم افتادم و اعتقادم در حق او افزون شد.»
📚کشکول شیخ بهایی، ص۱۸۱
#انفاق
#حکایت
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
در آغوش خدا / در آغوش حسین
#احوال_بزرگان
❇️ جهانگیرخان ❇️
جهانگیرخان قشقایی (متوفی ۱۳۲۸ هـ.ق) از بزرگان ایل قشقایی بود. او در ایّام جوانی به موسیقی شائق بود. چندی مشق تار کرده و از برای تکمیل آن فن به اصفهان آمده بود و از مدرسهی علمیّه صدر خوشش آمده و همهروزه صبح و عصر به آنجا میرفت. از وی حکایت کنند که در هنگام رفتن به مدرسه در دکان جنب مدرسه، درویشی وی را خواند و از وطن و حرفه و نَسَب او جویا شد.
جهانگیرخان شرححال خود را برای درویش گفت. گوید: چون گفتار من پایان رسید، درویش خیرهخیره به من نگریسته و گفت: «گیرم که در این فن، فارابی (معلّم ثانی) وقت شدی، باز هم مُطربی بیش نخواهی بود.» گفتم: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار کردی، بگو چه کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟» فرمود: «چنین میآید که فضا و هوای این مدرسه، تو را پسند افتاده، در همینجا حجرهای بگیر و در علم مشغول باش.» جهانگیرخان میگفت: «من بدین مقام (علمی و تقوایی) از همت نَفْس آن درویش و یُمن راهنمایی او رسیدم.»
(تاریخ حکما و عرفا، ص۸۴)
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
شرح حال:
جهانگیرخان قشقایی (۱۲۴۳-۱۳۲۸ ق)، فیلسوف، حکیم، فقیه و عارف امامی قرن چهاردهم هجری قمری بود. وی از اهالی ایل قشقایی در اصفهان بود که در سن چهل سالگی وارد حوزه علمیه اصفهان شد و مراتب علمی را طی کرد و از علمای برجسته اصفهان شد. آیتالله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر به تدریس پرداخت.
شاگردان فراوانی نزد او درس خواندند که شماری از آنان خود از فقها و علما و فلاسفه بزرگ شدند، از جمله آنان: حاج آقا رحیم ارباب، حاج آقاحسین طباطبایی بروجردی، میرزا حسین نائینی، آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و ... بودند.
حاجتمندان بسیاری امروزه بر سر مزار او در اصفهان حاضر میشوند و از وی حاجت میگیرند.
پ.ن:
رفیق! الانم برای شروع دیر نیست. هرچند سالت که باشه.
#جهانگیرخان_قشقایی
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
💥 ﷽💥
از آیتالله مرندی (ره) در مورد دلیل گریههای بلند در نصف شبها پرسیدند، فرمودند:اگر از عالَم برزخ خبر داشتید خواب به چشمانتان نمیآمد.😢
ایشان از شاگردان برجستهی عارف پرآوازه قرن «آیتاللّه قاضی» رضواناللّه تعالی علیه بودند.
#احوال_بزرگان
#استغفار
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
#احوال_بزرگان
💠 سید جعفر قزوینی 💠
🔸عالم ربّانی، صاحب کرامات، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی (م ۱۳۶۱) در شهرضا (قمشهی اصفهان)، به خدمت سیّد جعفر حسینی قزوینی رسید که از اوتاد و مجذوبان روزگار و دریایی موّاج از علوم ظاهری و باطنی بود. شیخ فرمود: «به او گفتم با این مایه از علوم، چرا خلوت گزیده و به انزوا نشستهاید؟»
🔹فرمود: «پس از کسب اجازهی اجتهاد از مراجع علمی نجف اشرف به ایران بازمیگشتم، به دوست خود گفتم: از این پس عالم بلندپایهی قزوین، تنها من خواهم بود!» دوستم گفت: «نه چنین است. تو را با یک حمّال قزوینی تفاوت نیست. اگر در رهگذری، مردی به تو و یک حمّالِ جاهل، از پشت سر، دستی بزند، هر دو محتاجید که برای شناسایی صاحب دست، سر بگردانید، درحالیکه سی سال درس خواندی و دست زننده پشت سر را نمیشناسی.»
🔸این سخن در دلم چنان اثر کرد که یکسره از خلق کناره گرفته و در انزوا به تزکیهی نفس و تصفیهی روح خود سرگرم شدم.»
🔹مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی دربارهی حالات استادش مطالبی نقل کرده که دلیل بر قدرت نفس و مجذوب بودن اوست ازجمله:
استادم فرمود: «برای من گاهگاه حالاتی عارض میشود که از خود بی خود میشوم و سر به بیابان میگذارم و در کوه و صحراهای بی آب و علف در حالت جذبه راه می سپرم. لکن در وقت نماز به خود میآیم و باز، پس از انجام فرائض، به حالت نخستین میافتم گاهی این احوال تا بیست روز به طول میانجامد. چون قصد مراجعت به شهر میکنم متوجّه میشوم که از ضعف و گرسنگی در اعضایم، قوّت بازگشت نیست. دست به دعا برمیدارم، در حال، از غیب گرده نانی و سبوی آبی ظاهر میشود که با تناول آن نیرویی به دست میآورم، سپاس حق میگذارم و به آبادی بازمیگردم.»
🔸مرحوم شیخ گفت: وقتی دست استاد شکسته بود و به دستور طبیب، زفت (دوای شکستهبند و زخم استخوان) بر آن نهاده و تا موعد مقرر (۱۴ روز) نباید آن را جدا میکرد. به استادم گفتم: در دست شما (۱۴ روز) زفت بود. پس برای وضو چه میکردید؟ فرمود: «از سوی آفرینندهی گیتی، به طبیعت من، امر آمد که عمل نکند، پس خواب به چشمم ننشیند و به اراده حضرت حق، در این مدّت هیچ مُبطلی (برای وضو) عارضم نگشت.»
📚نشان از بینشانها، ج۱، ص۱۸
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
https://eitaa.com/joinchat/1954349058C5e6778d51c