eitaa logo
دریـــــچــــــہ🍁
1.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
924 ویدیو
7 فایل
🏞 #دریچه (کافه شعر بچه مذهبیا) 🍁کانال ادبی(شعر، متن ادبی،عکس نوشته ، انگیزشی و ...) اینجا👈 @Admin_111 منتظر دریافت اشعار و انرژی مثبت شما هستم😍 🦋🌱زندگی زیباست ای زیبا پسند...💌
مشاهده در ایتا
دانلود
📉💚📈 زن بود شعر خدا، مرد بود نثر خدا مرد نثری سره و زن غزلی تر باشد نثر هر چند به تنهایی خود هست نکو لیک با نظم چو پیوست نکوتر باشد @Dariche1
و جز اینم هنری نیست که آشیان تو باشم... @Dariche1
خانه دوست کجاست؟ @Dariche1
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند... @Dariche1
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی.... @Dariche1
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود... @Dariche1
ما را همه شب نمی برد خواب ای خفته روزگار دریاب... @Dariche1
قطار می رود... تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام... که سال های سال در انتظار تو... کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام... @Dariche1
  ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما @Dariche1
❤️❄️🌼 پر کرده است بوی تو دالان خانه را عطر تنت تمامی این آستانه را ای تکیه گاه شانه‌ی من گیسوان تو گیسو به هم بریز و بزن تازیانه را حرفی برای از تو نوشتن نداشتم دست تو داده است به دستم بهانه را دست مرا بگیر که لبریز تر شوم تا از تو پر کنم همه‌ی این ترانه را باید به چشم‌های تو ایمان بیاورم تا پر فروغ‌تر کنم این عاشقانه را @Dariche1
☂☀️🌧 دستور بده شاعر چشمان تو باشم مجبور كه نه …گوش به فرمان تو باشم بوسیدن تو جرم شد و فکر قصاصم محكوم شدم “ نجمه ى ” زندان تو باشم جانم شدی و عشق شود مسئله ى ما عید ست اگر مست به قربان تو باشم خورشيد منى بر همه عمرم تو بتابى ای کاش که من شمع شبستان تو باشم بيمار شدم زود بیا تا که نمیرم یا مرگ ویا در پى درمان تو باشم دردت بكشم تا كه غمى در تو نبينم با برگ وفا چتر به باران تو باشم ايام به كام دل تو شاد نوازد من رقص كنان شعر و غزلخوان تو باشم روزى برسد وعده ى فال تو بگيرم آنروز دَهَم سر که به دامان تو باشم… @Dariche1
💔📝❤️ "مثل هرشب هوس  عشق خودت زد به سرم چند ساعت شده از زندگی ام بی خبرم"* باز هم دفتر شعر من و یک مشت غزل باز هم.... وقف تو شد شعرم و کلّ هنرم شعرم و شورم و احساسم و ادراکم را وقف تو کردم و وارسته ام از دور و برم می نویسم دو سه تا بیت و .... دوباره گریه مانع شعر نوشتن شده چشمان ترم می کشم دستی به چشمانم و بر می دارم بازهم دفتر خود را و به آن می نگرم می نویسم دو سه بیت دگر و پایانش می زنم بوسه به نام تو ولیکن پکرم مثل اینکه غزلی تازه به دنیا آمد مثل اینکه هوس عشق خودت زد به سرم @Dariche1