eitaa logo
دریای بندگی
86 دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
14.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 🌺در كشور عشق مقتدا خامنه ایست فرماندهی كل قوا خامنه ایست🌺 ارتباط با ادمین کانال👇🏼 @amini_313313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◽️ امام دست ما رو گرفته، میگه: «بیا درست شو! بیا بین آدم خوبا نَفَس بکِش...»
و سلام بر او که می گفت: «خدایا ثروت چشمانم گوهر اشک بر حسین فاطمه است» 🥺🌱
*به مناسبت شروع ماه جهانی آلزایمر (۱۵ شهریور الی ۱۵ مهرماه) 💔 *پدر💔 ‏عباس نگاهی بهش کرد و گفت : اینجا قهوه خانه است پدر جان ، مشاور املاکی دو تا کوچه آنورتره ... پیرمرد پرسید: اینجا چی میفروشید؟ ‏گفت : صبحانه و ناهار و قلیان. ‏پیرمرد گفت : یک قلیان به من بده. ‏عباس به قصد دک کردن پیرمرد گفت : صاحبش نیست ، برو بعدا بیا ‏از رفتار و گفتار پیرمرد میشد تشخیص داد که دچار آلزایمراست... ‏صداش کردم پیش خودم و گفتم: بیا بشین اینجا پدر جان . اومد نشست کنارم و گفت : سلام ‏به زور جلوی بغضم رو گرفتم ، گفتم: گرسنه نیستی؟ صبحانه میخوری؟ ‏به عباس اشاره کردم یک پرس چرخ کرده بیاره . با پیرمرد مشغول صحبت شدم . چند سالته و چند تا بچه داری و شغلت چیه بگو خونه ات کجاست و کدام محله میشینید؟ ‏میگفت: دنبال خونه اجاره ای می گردم برای رفیقم ، صاحبخونه جوابش کرده... گفتم :رفیقت الان کجاست؟ ‏نمیدونست. اصلا اسم رفیقش رو هم یادش نبود. ‏عباس صبحانه رو با کمی خشم گذاشت روی میز و رفت . به پیرمرد گفتم: بخور سرد نشه... ‏صبحانه خودم تمام شد و رفتم پیش عباس . گفتم چرا ناراحت شدی ؟ گفت: تو الان این آدم رو مهمان کردی و این الان یاد میگیره هر روز بیاد اینجا و صبحانه طلب کند. گفتم: خاک بر سرت این آدم الان از در مغازه تو بره بیرون یادش میره که اینجا کجا بوده و اصلا چی خورده یا نخورده... در ثانی هر وقت اومد اینجا و صبحانه خواست بهش بده و از حساب من کم کن. شرمنده شد و سرش رو انداخت پائین . برگشتم سمت پیرمرد و گفتم : حاجی چیزی لازم نداری؟ گفت :قلیان میخوام اشک چشمانم رو تار کرده بود . یاد پدر افتادم که همیشه قلیان با تنباکوی سمل آباد میکشید و عاشق قلیان برازجانی بود. به عباس گفتم :یک قلیان خوانسار براش بزنه نشستم به نگاه کردن پیرمرد پدرم رو در وجود اون جستجو میکردم پدری که دیگه ندارمش .... ‏بهش گفتم خونه تون رو بلدی؟ گفت :همین دور و برهاست . ازش اجازه گرفتم و جیبهاش رو گشتم خوشبختانه شماره تماسی داخل جیبش بود . زنگ زدم و پسر جوانی جواب داد بهش داستان رو گفتم و گفت سریع خودش رو میرسونه... نفهمیدیم کی از خونه زده بیرون اما از خونه و زندگیش خیلی دور شده بود. یاد اون شبی افتادم که تهران رو در جستجوی پدر زیر و رو کردیم. ساعتها گشتیم و نگاه نگرانمون همه کوچه ها رو زیر و رو کرده بود. یاد اون شبی افتادم که با همه خستگی که داشتم رفتم اسلامشهر تا پدر رو از مرکزی که کلانتری ابوسعید تحویلش داده بود به اونجا تحویل بگیرم یاد صدای لرزانش افتادم که بدون اینکه من رو بشناسه ازم تشکر کرد و گفت : ببخشید اذّیتت کردم. یاد روزهای آخر پدر افتادم که هیچکس و هیچ چیز یادش نبود. ‏پیرمرد رو به پسرش سپردم و خداحافظی کردم. تا یک ساعت تمام بغضهای این سالها اشک شدند و از چشم من باریدند. آلزایمر تمام ماهیت آدمی رو به تاراج میبره... *شاید روزی ما هم به این روز گرفتار شویم و تنها شویم* *در مواجهه با اشخاصی که دچار آلزایمرهستند، صبور باشیم و مهربان....* ‏اونها قطعاً ما و رفتارمون رو فراموش می کنند ، اما این ما هستیم که هرگز فراموششون نخواهیم کرد. *مسعود عنصری سلام و آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری همه عزیزان؛ آلزایمر دو نوع است یکی: فراموشی یاد خداوند متعال که در آیه ۱۹ سوره مبارکه حشر ذکر شده دومین نوع آلزایمر؛ فراموشی اطلاعات و دانستنیهای یک فرد که البته برای مورد دوم کسی بازخواست نمی شود
درسى كه اربعين به ما ميدهد، اين است كه بايد يادِ حقيقت وخاطره شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگه داشت. رهبر انقلاب٦٨/٦/٢٩
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینارو میبینی آقای رنگو؟👀 دارن به من و تو میخندن😏 حتما ببینید...
کربلا نرفتم....!:)❤️‍🔥
سالگرد شهادت شهید مرتضی عطایی 🌱 دو روز قبل از رفتنش گفتم: این دفعه که بروی مطمئنم از دستم رفتی آقا مرتضی. خندید و گفت: روز قیامت که بشود وقتی گلوی خونی امام حسین (ع) را ببینم و گلوی من سالم باشد شرمنده می شوم. و وقتی خانم صدرزاده گفت، تیر به گلویش خورده مقداری احساس سبکی کردم که مرتضی در آن دنیا شرمنده امام حسین (ع) نخواهد بود. آقا مرتضی همیشه می گفت: این که تیرها از اطراف من رد می‌شود و به من نمی‌خورد تقصیر توست که دعا می‌کنی من شهید نشوم. هر سری که آقا مرتضی می‌رفت سوریه، من برای سلامت برگشتن اش چله بر می‌داشتم و حرم می‌رفتم.  راوی: همسر شهید 💚 تاریخ شهادت: ۹۵/۶/۲۱ 🥀
🚶‍♂️ یکی نزد حکیمی آمد و گفت: خبر داری فلانی درباره‌ات چه‌قدر غیبت و بدگویی کرده؟ حکیم با تبسم گفت: او تیری را به سویم پرتاب کرد که به من نرسید؛ تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟ حواسمون بھ ڪاࢪامون باشھ خلاصع💔 ‌‌‌
چند حبه قند رویِ زمین پیدا کرد باناراحتی رفت رویِ یک کاغذ نوشت: مواظب باشید خونِ دوستِ شهیدتان را با اسراف لگد نکنید.. 🕊🌹
10.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴خانواده مشهدی در مسیر اربعین فرزندآوری که میگن اینه بقیه اداش رو درمیارن ☺️👏👏👌ببینید
هر‌جراحت‌ڪھ ‌دلم‌داشت‌،بہ‌مرهم‌بِہ‌شد... داغ‌دورۍست‌ڪھ‌ جزوصل‌تو‌درمانش‌نیست‌💔" - رویـای‌حرم...(: