eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.6هزار ویدیو
106 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
دکمه های لباس مورچه ریزه - @mer30tv.mp3
3.69M
هر شب ساعت 20:30 یک قصه جذاب و آموزنده برای کودکان دلبند شما (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
١- رستوران‌ اکبر جوجه ٢- بستنی عمو حسین ٣- لبنیات اخوان این تنها لیست موجود و باقیمانده برای آمریکا علیه ایران است! [اوبراین مشاور امنیت ملی آمریکا: تحریم چندان دیگری علیه ایران باقی نمانده!] 💬 محمد اکبرزاده (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از 
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر🏊قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت. هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید. وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند. هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود. هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...😳😁حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون؟😅😆 💦 @otaghesargarmi 🌧️
🔹إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ ؛ (ای پیامبر ما!) ما شرّ استهزاء کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (سوره حجر آیه ۹۵) (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
: شمع حق را پُف کنی تو ای عجوز هم تو سوزی هم سرت ای گنده‌پوز کی شود دریا ز پوز سگ نجس کی شود خورشید از پف منطمس هر که بر شمع خدا آرد پُف او شمع کی میرد، بسوزد پوز او مه فشاند نور و سگ وع وع کند سگ ز نور ماه کی مرتع کند [ مه فشاند نور و سگ عو عو کند هرکسی بر طینت خود می‌تند] (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
ﺑﯿﺰﯾﻨﺲ " ﭼﯿﺴﺖ؟ جمله فوق هیچ ربطی به معاملات بورس و خرید و فروش و تبادلات جهانی ندارد ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻧﻈﺮ ﯾﮏ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ندارد : ﺍﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯿﺎ ﻣﺨﺘﺼﺮﺗﺮﯾﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ...? ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻌﺎﺩﻝ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ " ﻣﯿﺮﯼ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﯼ ﻭ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﯼ" ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﺳﺖ "ﺍﻭﻣﺪِﯾﺎ!!" : در زبان عرب دوستت دارم میشه " ﺍﻧﺖ ﻓﯽ ﻗﻠﺒﯽ" تو انگلیسی میشه " i love U " ﺍﻣﺎ ... ﺍﺻﻔﻬﺎنی ﻗﯿﺎﻣﺘﻪ" : ﺧﺮﻩ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻣﺪ ﺁ ﺗﺎﮔﻼﻣﺎﺳﺎ " ﭼﻴﺴﺖ؟ این کلمه نیز ریشه هندی و قبایل اردو و پاکستان ندارد ﻭﺍﻛﻨﺶ ﻛﻼﻣﻰ ﻳﻚ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﻰ ﺳﻨﺘﯽ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮔﻠﻬﺎﻳﻰ ﺷﺒﻴﻪ ﺑﻪ ﮔﻠﻬﺎﻯ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺍﺵ !! : "ﭖ ﯾﺎﻟﯿﻦ ﺳﺴﺎ " ﭼﯿﺴﺖ؟ این کلمه اصلا داروی پزشکی و ترکیبات شیمیایی نیست ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ و عتاب ﯾﮏ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ به اطرافیان است ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺎﻋﺖ 3 ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ . (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
📚 خمس سهام عدالت 💠 سؤال: ۱. با توجه به اینکه واگذاری به صورت اقساط (از محل سودِ حاصل از )، بوده است آیا این سهام، متعلق خمس است؟ بر فرض وجوب، زمان تعلق چه زمانی است؟ ۲. دولت برای برخی از اقشار ضعیف، قیمت سهام را با تخفیف محاسبه کرده و تفاوت قیمت را از محل منابع خود تأمین کرده است، آیا به مقداری که دولت تخفیف داده نیز تعلق می گیرد؟ ۳. حکم خمسِ سودهایی که قبل از آزادسازی (پس از سال 95) حاصل شده و به افراد پرداخت شده یا نشده است، چیست؟ ✅ جواب: ۱) پس از آزاد شدن سهام عدالت، مقداری که قابل فروش است، در اولین ، خمس آن به قیمتی که خریدار دارد، باید پرداخت شود. ۲) در این صورت نصف سهام، متعلق خمس است و نصف دیگر در حکم است و خمس ندارد. در هر دو صورت قبل، کسانی که برای گذران زندگی نیاز به این سهام و سود حاصل از آن دارند به نحوی که با تخمیس آن، سود حاصل از مابقی، کفاف زندگی در حدّ شأن آنها را نمی دهد، پرداخت خمس اصل سهام، واجب نیست. ۳) سودهای مذکور جزء درآمد سالی است که قابل وصول بوده است، که اگر در آن سال دریافت نشده و سال خمسی بر آن گذشته است، باید پس از دریافت، بلافاصله خمس آن پرداخت شود و اگر دریافت شده، حکم را دارد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
همیشه یک قدم عقب تر!! (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دعای مادر و زنده شدن فرزند جوان 🌸 آقای محمد حسین قمشه‌ای در نجف اشرف به (ازگور گریخته مشهور بود )و خود در این رابطه می گفت در سن ۱۸ سالگی در قمشه به مرض حصبه مبتلا شدم در ایام مریضی مقدار زیادی انگور خوردم و از این رو مرضم شدیدتر شد تا اینکه از دنیا رفتم در همان حال می دیدم که افراد حاضر در منزل گریه می کردند و مادرم آمد و به آنان گفت کسی به جنازه فرزندم دست نزند تا برگردم . دیدم قران‌مجید را برداشت و به پشت بام رفت با تضرع و زاری به درگاه پروردگار متعال قرآن کریم و آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام را شفیع قرارداد. پس از چند لحظه‌ای روح به بدنم برگشت و چشمانم را باز کردم و با نگاه به اطرافیان دنبال مادرم میگشتم ولی او را بین آنها نمی دیدم از این رو به افراد حاضر در منزل گفتم به مادرم بگویید بیاید که خداوند مرا به آقا امام حسین علیه السلام بخشید. مادرم را خبر کردند وقتی مادرم آمد مسائلی را که اتفاق افتاده بود به او گفتم مبنی بر اینکه دونفر نورانی که لباس سفید بر تن داشتند نزد من آمدند و یکی از ایشان وقتی دست بر پایم کشید درد پایم راحت شد و دستش را به هر عضوی از بدن میگذاشت درد آنجا راحت می شد و یک دفعه دیدم تمام اهل خانه را که می گریند . و هر چه خواستم به ایشان بفهمانم که من راحت شدم نتوانستم تا اینکه آن دو نفر مرا در حالی که بسیار خوشحال بودم به بالا می‌بردند ولی در بین راه شخصی والامقام و نورانی آشکار شد و به آن دو فرمودند در اثر توسل مادرش ما سی سال عمر به او بخشیدیم او را برگردانید. آنانیکه او را می‌شناختند و این داستان زندگی اش را از خودش شنیده بودند در سال سی ام منتظر رحلت او بودند و درست سر سی سال در نجف اشرف مرحوم شد . داستانهای شگفت شهیدآیة الله دستغیب صفحه ۳۱ تا ۳۳ آن شاء الله مادرها باتوسل به قرآن واهلبیت.علیهم السلام برای همه فرزندان امت اسلام دعا کنند ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
دوستان واقعی پسری‌ تصميم به ازدواج‌ گرفت ، ليستی از اسامی دوستانش كه بيش از 30 نفر بودند را به پدرش داد و از او خواست كه با دوستانش تماس بگيرد‌و آنها را برای روز عروسی دعوت كند ، پدر هم قبول ميكند روز عروسی ، پسر با تعجب می‌بیند كه فقط شش نفر از دوستانش آنجا هستند ،بشدّت ناراحت شد و به پدرش گفت من‌ از شما خواستم تمام‌ِ‌ دوستانم رادعوت كنيد اما اينها كه فقط شش نفر هستند پدر به پسر گفت ، من با تك تك دوستانت تماس گرفتم و به آنان گفتم مشكلی برای تو پيش آمده و به كمك آنها احتياج داری و از آنها خواستم كه امروز اينجا باشند بنابر اين پسرم نگران نباش ، دوستان واقعی تو امروز همه اينجا هستند دوست نَبوَد ، آن که در نعمت زند لاف یاری و ، برادر خواندگی دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔸همسفر قطار شیراز 🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🚂این اواخر، حفاظت شخصیت‌ها کمی شل و سفت می‌کرد. زمانی که محافظ می‌فرستادند مانع نمی‌شدیم و زمانی هم که نمی فرستادند پا پی نمی‌شدیم؛ نوعی برخورد علی السویه جاری بود. 🚂 بگذریم، پدر از زمانی که راه آهن شیراز افتتاح شده بود، اکثر رفت و آمدنشان به شیراز را از این طریق انجام می دادند. فشار تحمل سفرهای طولانی با ماشین، رفته رفته برایشان طاقت فرسا شده بود و به سفرهای هوایی هم که اصلاً عقیده نداشتند. سفرها را هم بیشتر اوقات با خالۀ ما که اخیراً پس از وفات مادر، با پدر محرم شده بود می‌رفتند. البته گاه گداری هم ایشان همراه نبود. چون بلیط قطار هم کمی گران شده بود دیگر بصورت کوپۀ دربست، تدارک نمی شد و فقط برای خودشان و یک همراه بلیط می‌گرفتند. نکته قابل تأمل آن بود که در این شرایط باید چندین ساعت را شب تا صبح، همراه با دو مسافر غریبه که می‌توانست هرکسی باشد سپری می‌کردند و این برای یک چهره ملی که سه دهه بالاترین مسئولیت سیاسی یکی از پیچیده ترین استان‌های کشور را به عهده داشته و بواسطه مواضع سیاسی و اجتماعی هم در بین برخی از اقشار جامعه، دشمن کم ندارد فضای مناسبی نبود و در قطار حتماً باید ولو یک همراه همراهی می‌کرد. در این سفر، خاله جان ما بنا به مسأله ای در برگشت موفق به همراهی نبودند و زودتر با سفر هوایی رفته بودند. حفاظت شیراز هم می گفت چون حفاظت ایشان به قم منتقل شده، ما فقط در حریم شیراز مأموریت حفاظت داریم و نه خارج از آن. بگذریم به هرصورت قرعه این همراهی کما فی سابق بنام من افتاد ... 🚂 پدر با اشتیاق زائد الوصفی وارد کوپه شدند. همیشه این بشّاشیت در قطار در تمام وجودشان حس می شد. یکی از دلایلش هم آن بود برای رسیدن قطار به شیراز، چند دهه تلاش مجدانه کرده بودند تا بالأخره در دولت نهم با پشتکار و همراهی استاندار آن زمان فارس -مهندس رضازاده- به این آرزوی دیرینه رسیده بودند. 🚂 خودشان ساک ها را روی تخت بالا گذاشتند، روزنامه را برداشتند و کنار پنجره نشستند. من خدا خدا می کردم در کوپه ما فرد غریبه ای نباشد تا فضا را با آرامش تا قم سپری کنیم. همین که این فکر از ذهنم عبور کرد در کوپه باز شد. مرد میانسال کمی چاق و سیبیلو با موهای کم پشت و رنگ کرده و اخمی که در ابرو ها جای خود را باز کرده بود، وارد شد. به‌همراه پسرش نگاهی به من کرد. سلام کردم. خیلی سرد و بی جوهره پاسخ داد. نگاهش به پدر افتاد، ابروهایش گره کور تری خورد و به پسرش گفت: «بیا بیرون؛ اینجا جای ما نیست». 🚂 من خوشحال در کوپه را بستم و از لای پرده دیدم دارد با مهماندار چانه میزند و بلند می گفت: «من از اینا بدم میاد، حالم بهم میخوره، میبینمش خوابم نمی‌بره، کهیر میزنم. باید جا به جا بشم». مهماندار کوپه ها را چک کرد و گفت: «باید تا اصفهان تحمل کنید تا بعداً ببینم چی میشه». برگشتند. کمی مضطرب شدم. مستقیم ساکش را زیر صندلی گذاشت و روبروی من نشست. پسرش را فرستاد روبروی پدر، و با اخمی غلیظ و شدید به من گفت: «تو با این هستی!؟» من گفتم: «بله با ایشان». پدر که گویی تازه متوجه حضور ایشان شده بود، بلند گفت: «سلام علیکم» پاسخی دریافت نشد. البته پدر بدلیل مشکل شنوایی ای که داشتند، بعضاً منتظر پاسخ نبودند. نگاهی با محبت همراه با لبخند کردند و گفتند: «شیرازی هستید؟ چند بار با قطار به شیراز مسافرت رفتید؟ راضی هستید؟ ...» ولی باز جوابی نیامد! 🚂 به روی خودشان نیاوردند و روزنامه را مجدداً باز کردند و با دقت و تمرکزی بیشتر به مطلب خیره شدند. بعد یواش در گوش من گفتند: «چیزی همراهمان هست که از ایشان پذیرایی کنیم؟» گفتم: «نه چیز خاصی نیست. همین فلاسک و بیسکویت که برای آنها هم هست.» در فنجان کنار خودشان چای ریختند و بیسکویت را بزحمت باز کردند و به طرف مرد گرفتند و گفتند: «آقاجان بفرمایید» مرد هیچ واکنشی نداشت! دوباره گفتند: «این مال شماست ... بفرمایید ... » قطار در حال حرکت بود و نگهداری فنجان در حرکت کار ساده ای نبود. گفتند: «من برای شما دستم را گرفتم ها» مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت. (ادامه دارد) ... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
«فابینگ» چیه و چطور روابط اجتماعی و شخصی‌مون رو تهدید می‌کنه؟ بخش اول 🔸وقتی از سرکار خسته به خونه بر می‌گردیم و سر میز یا سفر شام همسر یا فرزندمون سرش رو تو گوشی تلفن همراهش کرده و با کلمات مبهم به ما جواب میده گرفتار فابینگ هستیم‌. 🔸وقتی تو مهمونی‌ها و دورهمی‌های دوستانه یا فامیلی بعد از سلام و احوالپرسی اولیه هر کسی به گوشی همراهش مشغول میشه گرفتار فابینگ هستیم. 🔸وقتی که تو روابط عاطفی و زناشویی با همسرمون به کافه رفتیم یا تو خونه نشستیم و یکی از ما مدام گوشی تلفنش رو چک می‌کنه گرفتار فابینگ شدیم. 🤔 یک مطالعه نشون داده که بیشتر از ۱۷ درصد افراد حداقل ۴ بار در روز در حضور دیگران و موقع صحبت با اونا دزدکی تلفنشون رو چک می‌کنند. 🤔 تقریبا ۳۲ درصد افراد هم دو تا سه بار در روز فابینگ می‌کنند. اگر چه شاید این رفتار چیز مهمی به نظر نرسه اما تحقیقات نشون میده که فابینگ می‌تونه به روابط و سلامتمون آسیب برسونه‌. فابینگ چیه؟ 👈 عمل نادیده گرفتن کسی که با شما صحبت می‌کنه با توجه و نگاه کردن به تلفن همراه خود، یا به عبارت ساده‌تر بی‌اعتنایی به دیگران با نگاه کردن به تلفن همراه. ادامه داره... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
ادامه از قبل ... 🚂 مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت. بعد پدر شروع کردند به اصرار که «یخ می‌شود، اسراف است، بفرمائید ... » هر چه مرد کمتر همراهی می‌کرد، پدر گرم تر و صمیمی تر با او حرف می‌زد و مزاح می‌کرد. 🚂 قطار برای نماز مغرب و عشاء ایستاد. همراه پدر برای تجدید وضو رفتم. بنظرم آنها پیاده نشدند. نماز را قدری زودتر تمام کردند و بسرعت و زحمت به سمت مغازه آن طرف ریل رفتند و نان و پنیر خریدند. مقداری تنقلات و تخمک و یک ظرف شبیه گز یا شیرینی محلی. برگشتیم در کوپه و جعبه را روی میز آنها گذاشتند. تنقلات را به اصرار به پسر دادند و با دست خود، لقمه نان و پنیر می‌گرفتند و به اصرار به آنها می‌دادند. خرد خرد، یخ مرد سبیلو هم آب شد و لقمه ها را می‌گرفت و می‌خورد. چراغ را خاموش کردیم و پدر با نردبان بالا رفت و روی تخت بالا خوابید و من پایین دراز شدم. 🚂 بیشتر اوقات تخت بالا را انتخاب می‌کردند چون برای نماز شبشان فضا مناسب‌تر از پایین بود. ساعت یک یا دو نیمه شب بود که چشمم را باز کردم و دیدم مرد سبیلو نشسته و خیره خیره به پدر نگاه می‌کند و ایشان با توجه به حرکت شمالی قطار، قبله را مشخص کرده و نشسته نمازشب می‌خوانند و اشک می‌ریزند. دیدم آن مرد نیم نگاهی به پدر می‌کند و از پنجره نیم نگاهی به بیرون، و اشک خود را پاک می‌کند. ساعتی بعد، قطار برای نماز صبح ایستاده بود و من خواب مانده بودم. پدر قطار را ترک کرده بودند. من سراسیمه به دستشویی و وضو خانه رفتم و وضو گرفتم. در نمازخانه با چشم بدنبالشان گشتم. نبودند با اضطراب نماز را خواندم. قطار داشت سوت سوار شدن را می‌زد. در کوپه نبودند. دوباره بیرون رفتم. اینطرف و آنطرف را گشتم نبودند. یک لحظه دیدم آن مرد سبیلو دست پدر را گرفته و از آنطرف بسمت من می‌آیند. به من رسید و با ترشرویی گفت: «اینجوری هوای حاج آقا رو داری!؟» داشتند اشتباهی سوار آن یکی قطار می‌شدند. همزمان با قطار ما، قطار دیگری که مقصدش جای دیگری بود نیز توقف کرده بود و پدر جهت حرکت را اشتباه کرده بودند و از طریق دالان، بسمت آن قطار رفته بودند و آن مرد سبیلو از روی ریل ها به آن سمت رفته بود و ایشان را برگردانده بود. 🚂 حرکاتش عجیب شده بود برای بالا رفتن از پله، دست پدر را گرفت و بین واگن ها را با دست نگه می‌داشت تا پدر رد شود. حتی برای بالا رفتن پدر از نردبان حائلشان شد. پدر که در جای خود مستقر شد گفت: «حاجی چُخ ممنون» و او دست به روی چشم گذاشت. چراغ خاموش شد. من به قصد دستشویی از کوپه خارج شدم. دستشویی پر بود. منتظر شدم. مرد سبیلو هم که شاید میخواست سیگار بکشد به همان قسمت آمد. گفت شما نگهبان (محافظ) ایشان هستید؟ گفتم خیر پسرشان هستم. بعد گفت او همان حائری شیرازی معروف است؟ سر تکان دادم. گفت من به دلایلی از سالها قبل تنفری از ایشان در قلبم شکل گرفته بود، اما این همراهی باعث شد درک کنم که این، آن بتی نبود که سالها در دل می انگاشتم. هر جور حساب کردم دیدم این آدم آن آدمی نیست که من فکر میکردم. اگر قبل از این سفر کسی به من می گفت اگر با حائری همسفر شوی چه میکنی، میگفتم گردنش را خرد میکنم! اما حالا تحمل نمیکنم کوچکترین آسیبی بهش برسه. هوایش را داشته باش... 🚂 وقتی در ایستگاه قم پیاده شدیم جریان را به پدر گفتم. نگاهی به آسمان کردند. گفتند هر وقت از راه تواضع رفتم، نبود جز اینکه خدا قلب ها را به رویم گشاده و نرم کرد و هر جا تکبر بود، نبود جز آنکه درها برویم بسته شد و نرسیدم. کاش هیچوقت محافظ نداشتیم تا حائل بین ما و مردم نبودند. این مردم همین قدر صاف و زلالند که با دیدن کمترین تواضع، قلبشان دگرگون و نرم می‌شود ... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔰 لوح | چرا تردید در هولوکاست جرم است؟ و اگر کسی چیزی در این‌باره نوشت باید به زندان برود، اما اهانت به پیامبر آزاد است؟ سید علی خامنه‌ای ۹۹/۸/۷ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔴 تلنگر! کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد. در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف میفروشم. حکم این کار من چیست؟ آیت الله میلانی فرمود: این کار "بی انصافی" است. مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است، کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج میشد. آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت! آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیده ای؟ گفت:بله! گفت: میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟گفت: بله آقا، شنیده ام. آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم "بی انصافی" بود! 🌹این روزها باانصاف باشیم ‌‌‌ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
سلیمان و موری که به دهان قورباغه رفت روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه‌ای افتاد که دانه‌ گندمی را با خود به طرف دریا حمل می‌کرد. سلیمان(ع) همچنان به او نگاه می‌کرد که در همان لحظه قورباغه‌ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود، مورجه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان(ع) مدتی به فکر فرو رفت و شگفت زده شد، ناگاه دید قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه از دهان او بیرون آمد ولی دانه گندم را همراه نداشت. سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید، و سرگذاشت او را پرسید. مورچه گفت: «ای پیامبرخدا در قعر این دریا سنگی توخالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می‌کند که نمی‌تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می‌کنم و خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا نزد آن کرم ببرد. قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می‌برد، و دهانش را به درگاه آن سوراخ می‌گذارد، من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه‌ گندم را نزد او می‌گذارم و سپس باز می گردم به دهان قورباغه، سپس در آب شنا کرده و مرا به بیرون از آب دریا می‌اورد و دهانش را باز می‌کند و من از دهان او خارج می شوم.» سلیمان(ع) به مورچه گفت: وقتی که دانه گندم را برای آن کرم می‌بری، آیا سخنی از او شنیده‌ای؟ مورچه گفت: آری او می‌گوید «یا من لا ینسانی فی جوف هذه الصخره تحت هذه اللجه برزقک، لا تنس عبادک المومنین برحمتک» ای خدایی که رزق و روزی مرا در درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمی‌کنی، رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن. 📙قصه‌های قرآنی، ص304 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🌸 شـخصی رســـید محـضر عـلامه طــباطبایی (ره)ســوال ڪرد راه رسیدن به امام زمان عج چیست؟؟ علامـه پاسخ دادند خود امام زمان عــج فرموده است: شما خــوب باشـید ما خـودمان شــما را پیدا میڪنیــم. 📚 آداب انتظار عارفان (عج) •••✾•🌿🌺🌿•✾••• (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
قوانین قهر کردن: 1) حق نداریم به خانواده های هم توهین کنیم. 2) حق نداریم مسائل و مشکلات کهنه رو مطرح کنیم. تو هر دعوا فقط راجع به همون موضوع بحث میکنیم. 3) شام و ناهار نپختن و شام و ناهار نخوردن نداریم. همه اعضا مثل حالت عادی باید برای غذا حاضر باشن. 4) سلام و خداحافظی در هر صورت لازمه. 5) هیچکس حق نداره جای خوابشو عوض کنه. 6) هر کس برای آشتی پیش قدم بشه اون یکی باید براش کادو بخره. 7) حق نداریم اشتباه طرف مقابلو تعمیم بدیم . مثلا عبارت تو همیشه.... ممنوعه. چون اینکار دعوا رو به اوج میرسونه. 8) باید به هم فرصت بدیم که هرکی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا پنج دقیقه صحبت کنه و طرف دیگه هم پنج دقیقه زمان برای پاسخگویی داره و بعد اگه حرفی باقی موند باید به فردا موکول بشه تا سر و ته بحث مشخص باشه. اگر افراد می توانستند یاد بگیرند که آنچه برای من خوب است لزومی ندارد که برای دیگران هم خوب باشد، آنگاه دنیای شاد و خوشایندتری می داشتیم..! (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔰 کانال تخصصی " طلبه تراز | بصیرتی " 🆔 @talabetaraz_basirati 📌با سیر محتوایی سلسله وار در سطوح مختلفِ مبتدی تا عالی. ✅ این کانال با هدف ، جهت زمینه سازی و فراهم آوردن مقدمات ظهور حضرت بقیه الله (عج) راه اندازی و با محوریت مطالبات و منویات امامین انقلاب، در بُعد بصیرتی_سیاسی به فعالیت خود ادامه میدهد. 📌فعالیت های کانال از قرار زیر است: ☀️ 🚶‍♂ 🔍 🗑 🌍 📚 📆 ⭐️ 📝 🔑 ✅  با کانال " طلبه تراز | بصیرتی " همراه باشید. 🆔 @talabetaraz_basirati
‼️نجس شدن پارچه مرطوب 🔷س 5438: اشیایی مانند لباس و امثال آن – درحالی که مرطوب باشد - اگر یک قسمت از آن نجس شود، آیا نجاست به تمام آن سرایت می‌کند، یا فقط همان قسمت نجس است؟ ✅ج: فقط همان قسمت نجس می شود و بقیۀ آن پاک است. 📕منبع: leader.ir (امام خامنه‌ای) (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هرگاه فرزندتان از شما پرسید چرا؟!، به او جواب دهید که: خودت چی فکر می کنی؟ این روش سه مزیت دارد: - پرسیدن اتوماتیک وار چرا را از سر کودکتان می اندازد. - به شما و کودکتان نشان می دهد بیشتر از هر چیزی که فکر می کنید می داند. - باعث می شود که کودکتان به جای اینکه برای جواب به شما وابسته باشد، از مغز خودش استفاده کند. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔹استدلال‌های ملانیا همسر ترامپ درباره قطعی بودن پیروزی ترامپ در انتخابات! ➖ترامپ متولد نیویورک است و مردم نیویورک فرزند خودشون رو ول نمیکنند به باریدن رأی بدن همچنین ترامپ چند همسر رسمی و کلی روابط پنهانی با گرل فرندهایش دارد که تقریباً در نقاط مختلف آمریکا زندگی میکنند و حتی در برخی ایالت های کلیدی با چندین نفر در رابطه بودن طوری که همیشه میگه من داماد کل آمریکا هستم. آمریکایی‌ها هم نمیان داماد خودشان را رها کنند به کس دیگری رأی بدن. خود من اسلونی هستم و خود ترامپ گفته من غیر از اینکه داماد آمریکا هستم، داماد اسلوانی هم هستم. اسلونی‌ها هم به شدت داماد دوست هستند و بنابراین اسلوهای مقیم آمریکا قطعا به ایشان رای میدن!! 🔹 پیش از این، خود ترامپ اعلام کرده بود با نسبت آرای بسیار زیاد، برنده قطعی انتخابات است! (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
Panahian-MohemtareenRahePishgeeriAzSoghootEnsan-mobile.pdf
993.2K
📌 فایل PDF | «مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه» علیرضا پناهیان 📱 نسخه مناسب مطالعه در تلفن همراه (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 کشیش فرانسوی (سال گذشته): "فرانسه‌ی فردا دولتی مسلمان خواهد بود!" 🔻حالا بفهمید امثال ماکرون چرا اسلام‌ستیزی می‌کنند! (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
1_276196458.mp3
4.04M
پیرمرد کفاش و امام زمان علیه‌السلام ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir