eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.8هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.4هزار ویدیو
106 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
امام جماعت دزد یکی از دوستان نقل می‌کرد که در یکی از کشورهای آفریقای ساحلی شخصی که حافظ قرآن کریم و عالم شریعت بود در یکی از مساجد مسؤولیت امامت را پذیرفت و مردم محل از او استقبال بسیار زیادی کردند و هر خانواده تلاش می‌نمود که امام، میهمان خانه‌ی او شود خصوصا در ماه مبارک رمضان... از جمله یکی از مقتدیان در روزهای پایانی رمضان، امام را به افطار دعوت نمود. امام دعوت ایشان را اجابت نموده به خانه‌اش رفت و میزبان از امام به گرمی استقبال نموده و بی‌نهایت مورد عزت و اکرام قرار داد و امام بعد از افطار در حق میزبان و خانواده‌اش دعا نموده، مرخص شد. زمانی که خانم میزبان، نظافت خانه را شروع کرد به یادش آمد که درطاقچه سالن مقداری پول گذاشته بود.... فورا وارد سالن شد ولی پولی ندید.... تمام اطراف سالن را جستجو کرد اما پول را نیافت. وقتی که شوهرش از مسجد برگشت برایش جریان را گفت و سوال کرد آیا تو پول را از سالن برداشتی؟ شوهر جواب داد نه! بعد از فکر زیاد به این نتیجه رسیدند که به غیر از امام، هیچ کسی به خانه‌ی شان در این مدت نیامده است و همچنان یک دختر شیرخوار دارند که او از گهواره‌اش نمی تواند پایین بیاید به همین خاطرتنهامتهم همان امام است. آن شخص بسیار عصبانی شده گفت: چطور امکان دارد که امام چنین کاری را انجام دهد، در حالی که اورا به خانه‌ی خود دعوت کرده‌ام و به احترام ماه مبارک رمضان اورا اکرام و عزت نموده‌ام. او می‌بایست پیشوا و الگو باشد نه دزد!!! با وجود خشم و غضبش، آن قضیه را پنهان کرد و از روی حیا نتوانست با امام بخاطر پول، مواجهه و موضوع را مطرح کند و لکن از امام دوری می نمود تا مجبور به سلام دادن و سخن گفتن با او نشود. بعد از گذشت یک سال کامل دوباره ماه مبارک رمضان آمد و مردم با همان شور، شوق، علاقه و اخلاص امام را به خانه‌های شان جهت افطار دعوت کردند و زمانی که نوبت دعوت امام به خانه‌ی این شخص رسید ؛ قضیه سرقت پول به یادش آمد و با خانم خود مشورت کرد که آیا امام را دعوت کند یا خیر؟ از آنجایی که خانم آن شخص، یک زن صالح و نیکوصفتی بود شوهرش را تشویق نمود تا امام را دعوت کند و گفت شاید امام از روی احتیاج آن پول را برداشته باشد به همین خاطر او را باید مورد عفو و بخشش خود قرار دهیم، شاید که خداوند متعال ما را هم ببخشد. او امام را به افطاری دعوت نمود ولی در پایان افطاری نتوانست خود را نگه دارد و امام را مورد خطاب قرارداد و گفت: امام محترم، شاید متوجه شده باشید که در طول یک سال گذشته رفتار من در قبال شما تغییر کرده... امام گفت: بلی، ولی من فرآموش کردم علت انرا جویا شوم زیرا بسیار مشغول کار وتلاش بودم. آن شخص گفت: امام محترم! از شما یک سوال می کنم امید است که جواب واضح بدهید.... یک سال قبل و در ماه مبارک رمضان خانم من مقداری پول را بالای طاقچه ی سالن پذیرایی گذاشته بود و فراموش کرده بودکه آن‌را بردارد و لکن آن پول بعد از رفتن شما از نظر غایب شد و جستجوی بسیاری کردیم ولی نتوانستیم پیدا کنیم حالا بگویید آیا شما آن را برداشته بودید؟ امام گفت: بلی! من آن را برداشته بودم. صاحب خانه از این جواب صریح، مبهوت، متعجب و حیران شد ولی امام سخنان خود را ادامه داده گفت: وقتی که در سالن تنها بودم دیدم پنجره باز است، باد تندی هم وزید و پول‌ها را پراکنده و پخش کرد به همین خاطر پول‌ها را جمع نمودم و دقت کردم که اگر پول‌ها را زیر فرش و یا روی طاقچه بگذارم ممکن است شما آن را پیدا نکنید و یا باز باد آنها را پراکنده کند... در این موقع امام سر خود را اندوهگین تکان داده به گریه افتاد.... و در ادامه صاحب خانه را خطاب قرار داده گفت: به نظرت من برای چه چیزی اندوهگینم و گریه می‌کنم؟ حاشا که به خاطر تهمت دزدی که به من میزنی گریه ‌کنم، اگرچه این تهمت دردناک است و لکن من بخاطر این گریه می‌کنم که ۳۵۵ روز گذشت و هیچ یک از شما صفحه‌ای از قرآن کریم را هم نخواندید و اگر قرآن کریم را یک بار باز می‌کردید، البته پول را در آن پیدا می‌کردید. صاحب خانه با عجله قرآن کریم را آورده، باز کرد و پول ها را کامل در آن دید...!!! این است حال برخی از ما مسلمانان که قرآن کریم را در طول یک سال، یکبار هم باز نمی‌کنیم ولی در عین حال خود را مسلمان هم می‌دانیم. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
بوستان حدیث 📚 @DasTanaK_ir
📙 معرفی چند کتاب خوب در حوزه 1️⃣ حقوق زنان ایران و سیاست خارجی آمریکا https://bookroom.ir/book/59640 2️⃣ حقوق سیاسی - اجتماعی زنان قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ( بسیار عالی برای دفاع از حقوق زن در بعد انقلاب ) https://bookroom.ir/book/22994 3️⃣ ماده شانزدهم کنوانسیون زنان از نگاه فقه شیعه ( خیلی عالی از منظر بین اللمللی ) https://bookroom.ir/book/44713 4️⃣ حقوق زنان: انقلاب اسلامی و فرآیند جهانی شدن ( بسیار ارزان و عالی از منظر بین المللی ) https://bookroom.ir/book/41370 5️⃣ مجموعه چند جلدی نقد فمینیسم ( هم چند جلدی هست و هم بسیار ارزان، حتما تهیه شود) https://bookroom.ir/?a=book.q&q=%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85+%D8%AF%D8%B1+%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%88%DB%8C+%D9%86%D9%82%D8%AF ✅ توضیحات هر کتاب در آدرس هر کتاب موجود است 👈👈 واقعا باید نیروهای انقلابی ما در عرصه زنان کار کنند، کارهای کمی شده ، مخصوصا در حیطه مقایسه با حقوق بین الملل ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
اینترنت رایگان، فقط امروز هدیه همراه اول (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسنگرانم کاش الان کنارتون بودم و ماساژ تون میدادم آخه حرص خوردن و داغون شدن برای انقلاب خیلی مقدسه ولی چون ازتون دورم این ماساژ روحی را براتون میفرستم نوووش جونتون😍😍 📚 @DasTanaK_ir
31.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستانی «محیا» 🔸نماهنگ «محیا» داستان رفاقت دو پرستار را به تصویر می‌کشد که برای رفتن به سفری که در پیش دارند درگیر اتفاقاتی می شوند. 🔻کارگردان:امیر مهندسیان 🔸تهیه‌کننده:نازنین پیرکاری 🔸شاعر:محمدحسین ملکیان 🔺موسیقی:نیما علامه 🔰 تهیه شده در گروه رسانه‌ای زامیر ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
وضعیت زنان در ۴۰ سالگی انقلاب 1⃣ حجاب اجباری مطرح می‌شود تا خدمات انقلاب به زنان دیده نشود *📝امید به زندگی زنان ۵۴ بوده و امروز ۷۸ است.* *🔹۳۵۰۰ پزشک زن داشتیم الان ۶۰ هزار پزشک زن و ۳۰ هزار پزشک متخصص داریم.* *🔹 نویسنده داستان زن کمتر از ۱۰ نفر بودند و امروز ۴ هزار نویسنده داستانی داریم.* *2⃣ درصد کارکنان زن عالی رتبه از ۱۱ به ۴۲ درصد رسیده است.* *🔹سازمان‌های غیردولتی زنان از ۱۰ به ۲۰۰۰ رسیده است.* *🔹هم اکنون ۸.۵ درصد قضات زن هستند (از ۳۰ نفر به ۱۰۰۰ نفر رسیده)* *🔹۳۵ هزار زن مربی و ۱۶ هزار داور زن داریم.* *🔹از هر ۱۰۰۰۰ زن ۳۰۰ نفر در وضع حمل فوت می‌شد که الان به ۱۹ رسیده است.* *3⃣ تصویب ۱۶۱ قانون در حوزه زنان و خانواده کارگردان زن نداشتیم .* *🔹الان بیش از ۲۰ کارگردان زن سینما و تئاتر داریم .* *🔹از ۳۹ زن وکیل به بیش از ۲۵۰۰۰ زن وکیل رسیدیم.* *🔹از ۱۰۰ پلیس زن به ۷۲۰۰ پلیس زن رسیدیم.* *4⃣ ۱.۴ درصد اساتید دانشگاه زن بودند و امروز ۲۴ درصد میباشد.* *🔹دانش‌آموختگان زن ۶ درصد بودند و امروز ۴۴ درصد میباشد.* *🔹۳۵ درصد باسواد بودند الان ۹۰ درصد باسوادند هستند.* *🔹از ۷ رشته به ۴۰ رشته ورزشی زنان رسیدیم.* *🔹ورزشگاه های اختصاصی زنان ۳۰ برابر شده* *🔹از ۶ مسابقه خارجی به ۱۲۰۰۰ مسابقه خارجی رسیدیم.* ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔅توجیه 🔸خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم، ببخش!‏ شهید مصطفی چمران 🆔 @shobhe_shenasi
یک خواهش عاجزانه از همتون دارم لطفاً گول ظاهر کسی را نخورید! من خودم، یک نفر گول ظاهر مرا خورد، الان دیگه «گول ظاهر» ندارم🙄🙄😂😂 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈• ایستاده بود و با تعجب به آن صحنه های دهشتناک نگاه می کرد گویا در ذهنش چنین می گذشت "خدایا چه می بینم مگر اینها انسانیت را بو نکرده اند چقدر دلسنگ و بی رحم اند!" انگار زیر لب با خودش چیزی می گفت: 《پدرم این قصه را برایم گفته بود او گفته بود که این یک داستان نیست و روزی اتفاق خواهد افتاد.》 در همین حال بود که سواری او را نشانه گرفت و با سرعت به سمتش می آمد انگار متوجه شد که سوار می خواهد مرا از او بگیرد محکم مرا گرفت و به خودش چسباند و فرار کرد سوار هم چنان ما را دنبال می کرد و او به هرشکلی که می شد نمی خواست مرا از دست بدهد چرا اینقدر مرا دوست داشت؟ یعنی من اینقدر مهم و ارزشمند هستم؟ خودم هم نمی دانم!!! دلم می لرزید که مبادا مرا از او جدا کند من هیچ قدرت دفاعی نداشتم و خودم را محکم به او چسبانده بودم اما سوار خودش را به ما رساند و ضربه ای محکم به شانه اش زد او از شدت ضربه با صورت به زمین خورد وای خدای من او بیهوش شده بود سوار اورا رها کرده و رفت ومن خون آلود در کنارش به روی خاکها افتادم... در این لحظه دستان مهربانی اورا نوازش داد و گفت فاطمه جان عزیزم بلند شو برویم نمی دانم چه به سر خواهرانت و برادر مریضت آمده!! با زحمت چشمانش را باز کرد و به سمت من اشاره کرد و گفت عمه رو سری ام را بر سرم بینداز... ✍️ مریم رضایت ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
بلد نیستم .... 📚 @DasTanaK_ir
مسک 79.pdf
2.95M
💠 هفتاد و نهمین شماره از نشریه منتشر شد. 🔹 حدیث خوبان 🔹 بوستان حدیث 🔹 اشراق و.... 📚 @DasTanaK_ir
اولین بار که حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای شعر «علی ای همای رحمت» را شنیدند من از کجا با اسم شهریار و با شعر شهریار آشنا شدم؟ از آنجا که یک خواننده‌ مذهبی یعنی یک روضه‌خوان که صدای خیلی خوشی هم داشت، در جلسه‌ای با آواز بسیار خوشی، شعر «علی ای همای رحمت» را خواند؛ در آن جلسه، گمانم هرکسی حضور داشت که جلسه‌ بزرگی هم نبود نسبت به شاعر این شعر حساس شد که این شعر مال کیست؟ ما در مدح امیرالمؤمنین و از زبان گویندگان شعر زیاد شنیده بودیم، اما این شعر یک طعم دیگری، یک فضای دیگری و یک باب تازه‌ای در این مقوله بود که قبل از آن، ما این‌جور شعری درباره‌ امیرالمؤمنین نشنیده بودیم؛ هم لفظ زیبا بود: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه‌ی سایه‌ی هما را این لفظ یک لفظ شیرین و شیوا و پرکننده‌ی ذهن انسان است؛ هم مضامین مضامین جدیدی بود: بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من‌ چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سرِ چشمه‌ بقا را گفتند مال شاعری است به نام شهریار؛ یعنی بنده در سنین مثلاً چهارده، پانزده سالگی، با اسم شهریار آشنا شدم و رفتم دنبال دیوان شهریار، که در کتابخانه‌ آستان قدس این دیوان بود؛ تازه چاپ شده بود؛ به نظرم یک دیوانِ سه یا چهار جلدی بود؛ گشتم این شعر را پیدا کردم، با اشعار دیگرِ او هم آشنا شدم. خب، حالا نکته‌ این کجا است؟ آن شعری که در فاصله‌ نه‌چندان طولانی از سروده شدن آن‌چنان رواج پیدا کند که به زبان روضه‌خوان و مدّاح و گوینده‌ مذهبی برسد و در مجالس خوانده بشود، شعر ممتازی است. ما همیشه در اهمیت شعر دعبل خزاعی این را بیان می‌کردیم که دعبل در مرو قصیده‌ی معروف خودش را خواند، انشا کرد و گفت در مقابل امام رضا (ع)، وقتی که از خراسان برمی‌گشت، در بین راه‌های این شهرهای مرکزی، نزدیک قم و آن طرف‌ها، وقتی که دزدها حمله کردند و قافله را لخت کردند و وسایلشان را جمع کردند، رئیس دزدها که نگاه کرد و دید وسایل افراد قافله جمع شده، به یک بیت از ابیات همان قصیده‌ای متمثل شد، که آن قصیده اندکی قبل از آن مثلاً چند ماه قبل در مرو خوانده شده بود. این سرعت حرکت شعر، نشان‌دهنده‌ قدرت شعری شاعر است که می‌تواند زبان را آن‌چنان استخدام کند که بتواند در محیط‌ها رواج پیدا کند. شعر شهریار این‌جور بود. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔺 حدیثی ارزشمند از حضرت رضا علیه السلام 📚 @DasTanaK_ir
| این جملات رو به فرزندتون نگید قسمت اول/ 1️⃣ مثل بچه‌ها رفتار نکن/ اینقدر لوس نباش! بچه‌ها تعریف درستی از لوس بودن یا نبودن ندارند، بهتره به بچه‌تون به طور صحیح رفتار یا کار اشتباهی که انجام داده رو یادآور ی کنید، مثلا اگه چیزی رو شکسته بگید: «این کاری که الان انجام دادی، اشتباه بود باعث شد ظرف‌ها بشکنه، پس بیا با هم جمع‌شون کنیم.» 2️⃣ اگه این کارو بکنی یا نکنی، تنبیه می‌شی! هیچ وقت برای درست کردن یک رفتار در بچه‌تون از تنبیه و تهدید استفاده نکنید. مثلا نگید «اگه کاری که بهت گفتمو نکنی، اونوقت...! این احساس ترس رو به بچه‌ها منتقل می‌کنه. بجاش بگید «اگه بدوبدو کنی، با سر می‌خوری زمین، لطفا کمی آروم‌تر...» 3️⃣ حالا بعدا به خدمتت می‌رسم! بهتره به جای اینکه اضطراب و ترس رو با این جمله کبهش منتقل کنید، خیلی مستقیم و روشن بگید مثلا: «لازمه بهت یادآوری کنم که ما اجازه نداریم به هم بی‌احترامی کنیم. زبون درازی بی‌احترامیه. به نظرم بهتره امروز کارتون نبینی، به جاش با کمک کردن به من خوشحالم کنی». 📚 @DasTanaK_ir
توئیت‌های معنا دار حمید علیمی 📚 @DasTanaK_ir
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!! 🆔 @dastanak_ir به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند. شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد. ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد. این است "رسم رفاقت..." در "غیاب" یکدیگر" حافظ آبروی" هم باشیم... ـــــــــــــــ ☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇 🆔 @dastanak_ir
به زودی نشان کانال تغییر می‌کند! در جریان باشید و ما را گم نکنید 😊 📚 @DasTanaK_ir
روزی در نماز جماعت موبایل یک نفر زنگ خورد زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود بعد از نماز همه او را سرزنش کردند و او دیگر به نماز نرفت. همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست. مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت... و او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از عماد
چهارشنبه سوری، نذر بی بی. در برخی مناطق شیعه نشین افغانستان، اعتقاد دارند در چهارشنبه آخر ماه صفر، پیامبر اعظم و امیرمومنان که به جنگ کفار می رفتند ، حضرت زهرا سلام الله علیه، برای سلامتی آنان نذر می کنند. همچنین چهارشنبه آخر ماه صفر را مصادف با سالروز آزادی اهل بیت امام حسین علیه السلام از زندان یزید می دانند. منبع: نشریه🗞نداءالوحده، دفتر حزب وحدت اسلامی افغانستان در لبنان، ۱۳۷۲. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2700804115Cb7c0563901
دو دوست با هم برای سفری مهیّا شدند. روز نخست سفر، شب را برای استراحت و در امان ماندن از گزند درندگان و حیوانات در کاروانسرایی اتراق کردند. در کنج کاروانسرا مرد جوان معلولی را یافتند که گرسنه بود. یکی از آنان طعام خود با آن جوان تقسیم کرد و دیگری همه طعام‌اش را خورد و گفت: تو دیوانه‌ای که در این سفر طعام خود به کسی می‌دهی و نمی‌دانی در این بیابان از گرسنگی تلف می‌شوی و از طیِ طریق باز می‌مانی و کسی نیست به تو رحم کند و طعامی به تو دهد. چون صبح شد به راه خود ادامه دادند. نزدیک ظهر بود که متوجه شدند مشک آب خود در کاروانسرا جای گذاشته‌اند که نه توانِ برگشت به آنجا داشتند و نه توانِ طی طریق برای یافتن آبی در بیابان برای زنده ماندن! هر دو از مرکب پایین آمدند و به سجده رفتند و از خدا طلبِ نشان دادن آبی در بیابان نمودند. رفیق بخیل چون دقت کرد دید رفیق صاحب سخاوت‌اش در سجده گریه می‌کند. چون از سجده برخاستند پرسید: من هرچه کردم مرا اشکی نیامد، تو به چه فکر کردی و خدا را چگونه خواندی که گریه کردی؟! رفیق مؤمن گفت: من زمانی که سجده رفتم و خود را نیازمند خدا یافتم، یادم آمد شب طعام خود با بنده‌ای تقسیم کرده‌ام پس جرأت یافتم تا از خدا طلب حاجتی کنم و گفتم: خدایا! تو را به عزت‌ات سوگند بخاطر آن که بر من رحم نمودی و عنایتی کردی که طعامی از خویش بخشیدم، بر من رحم فرما و در این بیابان آبی بر ما بنمای. تو هم از خدا این را بخواه، بگو: خدایا! شب من طعام خود سیر خوردم و به کسی ندادم، به حرمت آن شکمی که شب سیر کردم و خوابیدم دعای مرا اجابت فرما و مرا آبی نشان ده!!! رفیق از این کلام دوست خود احساس تمسخر شدن کرد و گفت: مرا مسخره کرده‌ای، این چه دعایی است که مرا به آن سفارش می‌کنی؟ رفیق مؤمن گفت: دوست من! بدان ما در سختی‌های زندگی به خورده‌ها و خوابیده‌ها و لذت‌هایی که از زندگی برده‌ایم نزد خدا تکیه نمی‌کنیم تا حاجتی از او بخواهیم؛ بلکه به سختی‌هایی که در راه او کشیده‌ایم در خود احساسِ طلب از رحمت او کرده و در زمان دعا به آن تکیه می‌کنیم. پس باید سعی کنیم در دنیا کاری برای رضای خدا کنیم تا در زمان سختی، تکیه‌گاهی برای دعا و خواستن از خدا داشته باشیم.... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
💠 دروازه مجاهدان 🔅(ص) : 🔹بهشت دروازه اى دارد به نام «دروازه مجاهدان». مجاهدان با شمشيرهاى حمايل شده خود به سوى اين دروازه كه به رويشان باز است پيش مى روند، و خلايقِ در محشر و فرشتگان به آنان خوشامد مى گويند. لِلجنّةِ بابٌ يُقالُ له : بابُ «المجاهِدينَ» ، يَمْضونَ إلَيهِ فإذا هُو مَفْتوحٌ ، وَ هُم مُتَقَلِّدونَ سُيُوفَهُم ، و الجَمْعُ في المَوْقِفِ، و المَلائكةُ تُرحِّبُ بِهِم . 📚 امالی صدوق : ص ۶۷۳ ح ۹۰۶ . . ، یادآور سرافرازی، پایمردی و رشادت ملت قهرمان ایران بر خانواده‌های معظم شهدا، جانبازان، ایثارگران و عموم مردم ایران، گرامی باد. 🇮🇷 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b