eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ❁﷽❁ « اینجا کربلاست» پدر در کنارِ همه ی قرارها، گویی بی قرار بود، مدام عمو عباس را می فرستاد تا از کاروان حالی بپرسد، هر بار عمو عباس بر محمل عمه زینب توجه می‌کرد و می‌گفت: جانم، خواهرم چیزی نیاز نداری؟ رقیه جانم عمو کاری نداری؟ عمه می گفت: نه عزیزدلم شما نگران نباش، به داداش حسین هم بگو نگران نباشد. رقیه در ذهنش این سوال همیشه بود که چرا عمو عباس پدر را حسین، یا داداش حسین، صدا نمیزند؟ از وقتی یادش می آمد عمو عباس به بابا فقط میگفت، ارباب، آقا، مولا،...... خنده ی ریزی گوشه ی لب رقیه نشست و در دلش گفت: بالاخره روزی پدر رو برادر صدا میزنه مطمئنم.... و با چشمهایش، رفتن عمو عباس را به جلو ی حرکت کاروان دنبال کرد. رقیه از راه خسته شده بود.... دلش نمی‌خواست غُر بزند، برای همین کمی با دستانش بازی کرد و نگاهش را به عمه و سپس به دستانش انداخت، عمه زینب که رقیه را خوب می‌شناخت گفت: جانم عمه، بگو نازنینم، عمه به فدای تو شود، بگوووو...... رقیه گفت: کی میرسیم؟ عمه یه کم، البته یه کم، شاید هم نه، واقعا خسته شده ام..... و نفس عمیقی که نشان از خستگی زیاد بود کشید، عمه زینب شروع به خندیدن کرد و گفت: چیزی باقی نمانده... هنوز کلام عمه تمام نشده بود که علی اکبر برادر بزرگ رقیه پرده کجاوه را کنار زد و گفت: سلام بر عمه جانم زینب، سلام بر رقیه ی نازنینم. رقیه بدون‌هیچ مقدمه ای دست برادر را گرفت و با عشق به سینه چسباند. رقیه: داداش کی میرسیم؟ عمه زینب گفت: سلام خدا بر شبه پیغمبر، عزیز دلم چه شده؟ علی اکبر گفت پدر از مردمانی پرسید که اینجا کجاست، گفتند، اینجا کربلاست. هنوز جمله ی علی اکبر تمام نشده بود، زینب با حزن گفت : پناه بر خدا کربلا، زینب اینجا کربلاست! و اشک از دیدگانش جاری شد و ادامه داد : برادرم حسین وقتی شنید چه گفت؟ _گفت همگی توقف کنید. رقیه، لبخند روی لبهایش خشکید در دلش گفت : چرا عمه حالش این همه منقلب شد، چرا به جای این که از رسیدن خوشحال باشد اینقدر ناراحت شد است. علی اکبر وقتی حال عمه را دید نگران شد، رفت و چندی بعد پرده ی کجاوه بالا رفت، این بار بابا حسین بود، بابای رقیه با محاسن جو گندمی، لبهای خشک و غبار گرفته اش، رقیه دوست داشت با همه توانش در آغوشش بگیرد، ولی این بار پدر همه نگاهش به زینب بود. عمه زینب بی صدا اشک می ریخت. بابا حسین با گوشه ی دستارش اشک چشم های عمه را پاک کرد و گفت: زینبم بیقراری نکن، پرواز ما از اینجاست. و سپس بدون اینکه عمه چیزی بگوید یا موافقت کند، پدر صدا زد :همگی توقف کنید. و آرام شتر عمه زینب زانو بر زمین گذاشت. پدر، رقیه را در آغوش گرفت و با دست دیگرش دست دراز کرد و گفت زینب دستت را به من بده، فروبیا، اینجا تا همیشه خانه ی حسین است و آزمونگاهِ صبر زینب.... فرو بیا خواهرم.... ♻️ادامه دارد.... ✍️ آمنه خلیلی (1) ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
‏سه سال پیش دوست پدرم بهمراه همسرش هزینه جهاز و عروسیشون دادن برای خرید خانه، و دوتایی در یک خانه خالی زندگیشون شروع کردن. دقیقا سه سال پیش دختر های فامیل ما با شنیدن این حرف میگفتن دختره چه قدر احمقه که راضی شده اینکار کنه..حالا سه سال گذشته اون خانم تمام وسایلش گرفته و از همه ‏مهم تر در یک محله متوسط و خوب تهران خونه داره، اما دختر های فامیل ما که به گفته خودشون، شب رویاییشون بینظیر بوده، هرسال از این خونه به اون خونه از این محل به اون محل شوت میشن! ما خودمون انتخاب می‌کنیم چجوری زندگی کنیم.. 💬 عرفانیوم ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخورد پلیس عراق با زائرین ...😳 حالا دوست داری بری خودتو برای اربعین آماده کنی؟ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند ایران | امام موسی صدر بنیانگذار مشهور جنبش امل و رهبر سابق شیعه بود که اکنون حدود ۴۴ سال از زمان ناپدید شدن او می‌گذرد. پرونده ناپدید شدن امام موسی صدر به یکی از مسائل کلیدی در میان رویدادهای اصلی خاورمیانه مبدل شده است. 📚 @DasTanaK_ir
مجید مجیدی : ساخت فیلم پیامبر (ص) به پیشنهاد رهبر انقلاب بود مجیدی: روزی از دفتر رهبری با من تماس گرفتند و برای ملاقات با حضرت آقا از من دعوت کردند. از دوستانم پرسیدم که گفتند حضرت آقا همیشه با اهالی فرهنگ نشست‌هایی دارند و در زمینه‌های مختلف هنری گفت‌وگو می‌کنند. احتمالا این هم یکی از آن دیدارهای گروهی است. زمانی که رفتم، مسوولین دفتر من را به کتابخانه شخصی حضرت آقا راهنمایی کردند و متوجه شدم این دیدار یک دیدار کاملا خصوصی است. در این دیدار حضرت آقا در صحبت خود به من گفتند من کارهای شما را دیده‌ام و به شما پیشنهاد می‌دهم که فیلمی در مورد کودکی حضرت محمد (ص) بسازید. وی افزود: حضرت آقا در ادامه فرمایشات‌شان مطلبی را گفتند که من را کاملا شگفت‌زده کرد و گفتند: تا کنون 72 فیلم در مورد بودا و 200 فیلم در مورد حضرت مسیح (ع) و 120 فیلم در مورد حضرت موسی (ع) ساخته شده است ولی برای حضرت رسول مکرم اسلام (ص) تنها یک فیلم. مجیدی اضافه کرد: من از این همه اشراف و تسلط حضرت آقا کاملا متعجب شدم و در همان جلسه وقتی حضرت آقا گفتند در این مورد پیشنهاد می‌کنم فکر کنید و بعد جواب بدهید به ایشان گفتم شما از الان کار ساخت این فیلم را شروع شده بدانید و این را در همین جا بگویم که ساخت این فیلم برای من یک کار دلی بود و به امید و مدد خداوند و به برکت سخنان حضرت آقا اقدام به این کار کردم. مجیدی در مورد بازدید حضرت آقا از شهرک گفت: ایشان در بازدیدی که از این مجموعه داشتند از تمامی بخش‌ها دیدار کردند و بازدید ایشان در بیش از شش ساعت به طول انجامید. در این بازدید ایشان سوالات تخصصی کردند که من را متعجب کرد مثل اینکه آیا در مورد سیل این منطقه فکری کرده‌اید! مجیدی پیرامون اکران خصوصی این فیلم برای رهبر معظم انقلاب گفت: از آنجایی که زمان فیلم حدود سه ساعت بود، با دفتر رهبری برای اکران هماهنگ کردم و قرار بر این شد تا نظر به شرایط جسمانی و زمان داروهای آقا، بعد از مدت یک ساعت پخش فیلم متوقف شده و بعد از استراحتی کوتاه ادامه آن اکران شود و وقتی اکران فیلم شروع شد من دیدم ایشان بدون هیچگونه تکانی و کاملا با تمام حواس خود، به تماشا نشستند حتی تا جایی که برای ایشان چند نوبت چای آوردند و ایشان میل نکردند و وقتی زمان دارو رسید ایشان بدون اینکه چشم از تصویر بردارند دارو و آب را میل کردند و هنگامی که فیلم به پایان رسید ایشان به من گفتند که اگر دوباره همین الان آن را اکران کنید باز هم من می‌نشینم و تماشا می‌کنم. مجید مجیدی در پایان گفت: من به همت و حمایت‌های رهبر معظم انقلاب این کار را شروع کردم و از همان روز اول به صورت ماه به ماه مکتوب و تصویری از پیشرفت کارها به ایشان گزارش می‌دادم و بعد از اکران فیلم روزی خدمت ایشان رسیدم و از آزار و اذیت‌هایی که از داخل و خارج می‌شدم مثل تحریم فیلم در بعضی از کشورها و غیره شکایت کردم و ایشان با لبخند به من اینگونه جواب دادند: آقای مجیدی تیر شما خورده به هدف و فیلم شما اثر خود را گذاشته است. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
شکر خدایی را که بلای کرونا را از ما دور کرد و آقای ما را به آرزویش رساند 🌺 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دعای هر روز ماه صفر 📚 @DasTanaK_ir
بوستان حدیث آمادگی برای مرگ یعنی چه ؟ 📚 @DasTanaK_ir
کناره گیری آیت‌الله حائری از مرجعیت 📚 @DasTanaK_ir
دیروز توی پاساژ مصطفوی به همسر و دختر سردار شهید خادم‌صادق با مشت و لگد حمله میشه بخاطر نهی از منکر! ‌ باید مثل دفعه قبل سریعاً با عوامل این اتفاق برخورد قاطع بشه! 📚 @DasTanaK_ir
پرسش و پاسخ کوتاه گرفتاری صالحان و رفاه مجرمان، چرا؟ 📚 @DasTanaK_ir
دربان دل باش! 📚 @DasTanaK_ir
داستانی جالب از عنایت آیت‌الله ناصری به یک مسیحی! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
😍اینجابهترین جنس های ایرانی رو با بهترررررررین قیمت بخر 😍 🤩 تابستونی هامون هم حراجه 🤩 🎊تولیدای خودمونم بزودی آماده میشه🎊 طرح های بسیار جذاب و خاص برای پاییز... 😍😍😍 🛍با کیفیت و قیمت های عالی 🛍 https://eitaa.com/joinchat/2913730659C71611d85fe 🤩🎁 یه وقت جا نمونی 🎁🤩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
!! امام علی عليه السلام : الحِرصُ لا يَزيدُ في الرِّزقِ ، ولكنْ يُذِلُّ القَدْرَ ؛ حرص و روزى را زياد نمى كند، بلكه قدر و منزلت را خوار مى‌کند. 📚 @DasTanaK_ir
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ❁﷽❁ « اینجا کربلاست» پدر در کنارِ همه ی قرا
( اینجا کربلاست2) کاروان در کربلا اتراق کردن هوا به شدت گرم بود، صدای نفس نفس زدن اسب ها و بالا و پایین رفتن سینه هایشان نشان از طی کردن مسیری طولانی داشت. روز پنجشنبه دوم محرم بود. ۲۴ یا ۲۵ روز حرکت بر سر شتر ها بدن ها را کوفته کرده بود، مخصوصاً بدن دختر سه ساله را. رقیه ، به برپایی خیمه ها نگاه می کرد. عمو عباس و پدر دقت زیادی می کردند که خیمه ها را کجا برپا میکنند، خیمه ها به شکل نعل اسب برپا شد. دقیقا خیمه ای که رقیه در آن بود، پشت خیمه ی پدر قرار گرفته بود. این به رقیه آرامش میداد. فقط نمی دانست چرا خیمه ها در زمینی گودال مانند، بر پا میشود. صدای های و هوی بچه ها بلند بود. از اینکه دیگر سوار شترها نبودند خوشحال بودند. رقیه خانم کفش هایش را درآورد و روی خاک گرم کربلا پا گذاشت دوست داشت مثل دیگر بچه‌ها بدود. آهسته آهسته داشت آماده همراهی با دیگر بچه ها می شد که صدای برادرش علی اکبر را شنید که می گفت: رقیه جان خواهر من، کجایی؟؟؟ رقیه: بله داداش، میخواستم بروم همراه بچه ها بازی کنم... علی اکبر: باشه عزیز دلم، برو. رقیه : نه.... نمیروم، بگویید داداش با من چه کاری داشتید؟ بگویید....!! و در همین حین لباس برادر را گرفته بود، میکشید، و به اصرارش ادامه میداد . علی اکبر :میخواستم کمی با تو حرف بزنم، خیلی وقت است کنار من نبوده ای و زبان شیرینی نکرده ای. رقیه: نه بعدا می روم بازی، می خواهم چیزی برایت بگویم.... علی اکبر : موافقی برویم پشت خیمه عمو عباس با هم صحبت کنیم؟؟ رقیه: بله، من رفتم. و بدون هیچ توقفی، دوان دوان به پشت خیمه عمو عباس رفت. در دلش بسیار خوشحال بود که با برادرش می خواهد صحبت کند. علی اکبر کنار رقیه نشست و آهسته او را بر روی زانوانش نشاند وسپس رو به خواهر گفت : بگو ببینم، چه می خواستید بگویید؟؟ رقیه : داداش تمام راه به این فکر میکردم که جایی که می رویم کجاست؟ باغستان داریم؟ آیا در همسایگی ما، دختری اندازه من هست؟ علی اکبر، لبخند زد و گفت :خب دیگر چه؟ رقیه ادامه داد: من دوست دارم یک خانه بزرگ داشته باشیم، آخر علی اصغر دوست دارد بغلش کنیم. می خوامه بغلش کنم و دور تا دور حیاط با او بدوم. چه حس زیبایی به نظرت زیبا نیست؟؟ علی اکبر: زیباست. من هم که کوچک بودم از این کارها میکردم. رقیه سرش را پایین انداخت: البته داداش، یک چیز خیلی ناراحتم میکند. _چه چیزی؟ _ناراحتی عمه زینب، از وقتی آمده ایم دلش بی قراری میکند، مدام بیرون خیمه میرود و از دور پدر را نگاه میکند. خاک را در مشتش میگیرد و خیلی گریه میکند. آهسته دست علی اکبر را گرفت و نگاه مهربانش را به چشم های او انداخت ‌: تو میدانی چرا؟؟ ممکن است من کار بدی کرده باشم؟؟ _ اصلا رقیه ی من، مثل یک فرشته مهربان و عزیز است. علی اکبر، سریع سخن را عوض کرد و گفت‌: رقیه جان، آنطرف را ببین، آنجا فرات است، آب خنک و خوبی دارد. اینجا که خیمه ها را برپا کردیم از آب کمی فاصله دارد. چون راحت تر خیمه‌ها نصب بشود و اذیت نشویم. رقیه به نخلستان نگاه کرد، نخلستانی که به زور دیده می‌شد. _داداش، تا کی اینجا میمانیم؟؟ راستی پدر اینجا را خریده است؟؟ _ بله پدر اینجا را از صاحبانش خریده است. _مگر اینجا قرار است خانه درست کنیم؟؟ _نه ولی پدر میخواهد در جایی باشد که متعلق به اوست. شاید هم، دلیلش این باشد که مدتی اینجا می مانیم. _داداش میتوانم یک خواهش از شما بکنم؟ _بله میتوانی. _ وقتی به کوفه رسیدیم قول‌ میدهی من را به دیدن بازار و جاهای دیدنی کوفه ببرید؟ _حتماً. _ دیگر من بروم بازی کنم، خیلی خوب بود که پیش شما بودم. خیلی تند، بوسه ای پر از محبت بر صورت برادر زد و دوان دوان با چادر کوچکی که بر سرداشت از آنجا دور شد. ✍️ آمنه خلیلی ♻️ ادامه دارد.... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکته‌های ناب تأثیرات تبلیغ ، آنی نیست! 📚 @DasTanaK_ir
چو بیشه ز شیران تهى یافتند سگان فرصت روبهى یافتند... 📚 @DasTanaK_ir
📒 | نماز مستحبى 🔻 آیا نماز مستحبى را مى توان در حال حرکت خواند؟ رعایت قبله در نمازهاى مستحبى چگونه است؟ 🔹همه مراجع (به جز بهجت): نماز مستحبى در حال حرکت صحیح است و در هنگام راه رفتن و سوارى، براى نماز مستحبى رعایت قبله لازم نیست. آیه اللّه بهجت: ولى در حال کار کردن در منزل، بنابر احتیاط واجب، مراعات قبله لازم است. 💬 سایت هدانا 📚 @DasTanaK_ir
«غسل زیارت اذکار و اورادی دارد که در اثنا و بعد از غسل خوانده میشود. در اثنای غسل کردن بگو: اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي وَ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ أَجْرِ عَلَى لِسَانِي مِدْحَتَكَ وَ الثَّنَاءَ عَلَيْكَ. اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي طَهُوراً وَ شِفَاءً وَ نُوراً إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ. بار الها! قلب مرا پاکیزه گردان و سینه ام را باز و گشاده نما و مدح و ثنایت را بر زبانم جاری ساز. بار الها این غسل را زمینه ای برای طهارت روح و شفای دردهایم قرار ده و مایه نورانیت و روشنایی جانم ساز که تو بر هر چیزی توانایی. بعد از تمام شدن غسل بگو: اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي وَ زَكِّ عَمَلِي و وَتَقَبَّلْ سعْیِی وَ اجْعَلْ مَا عِنْدَكَ خَيْراً لِي. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوَّابِينَ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ.بار الها قلبم را پاکیزه و عملم را پاک گردان و سعی و کوشش مرا بپذیر و آنچه از نزد توست برای ما خیر مقرر فرما. بار الها مرا از توبه کنندگان و پاکیزگان قرار بده.» صفحه ۶۵ 📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 یا ابالفضل العباس! من هم گم شده‌ام، منو پیدا کن.. ❤️ خاطرۀ شنیدنی یک مادر از پیدا شدن معجزه‌آسای بچۀ شیرخواره‌اش در اربعین 📚 @DasTanaK_ir