💠 استاد؛ یکی از کلیدهای موفقیت
🌀 «هَلَكَ مَنْ لَيْسَ لَهُ حَكِيمٌ يُرْشِدُهُ وَ ذَلَّ مَنْ لَيْسَ لَهُ سَفِيهٌ يَعْضُدُهُ
💢 انسان به رفیقی، راهنمایی، استادی یا حکیم مرشدی و یا کسی که دست او را بگیرد و او را راهنمایی کند، نیاز دارد.
⚠️ نداشتن راهنما یکی از عوامل مهم عدم دستیابی به موفقیتهاست و موجبات یأس و ناامیدی را فراهم میکند.
🔅 مسئله بعد ایمان و معنویت است؛ قدرت ایمان و معنویت فوقالعاده در ایجاد امید نقش تعیینکننده دارد، یعنی خیلی اوقات منشأ امید، ضعف، ناتوانی، نیاز به اتصال به یک عامل قدرت دارد.
〽️ ایمان و باور و معنویت یک عامل لایزال و بیبدیل تولید قدرت در حیات انسانی است.
🔰 لذا تقویت ایمان، باور، ذکر، توسل و توکل در حیات؛ فوق العاده امیدآفرین است.
📌 حجت الاسلام و المسلمین دسمی
#نکته_های_اخلاقی
#درمان_ناامیدی [بخش هشت]
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🆔 @Dasmi_org
برندگان اولیه.pdf
281.6K
♨️ اعلام برگزیدگان دومین پویش ملی اخوت
🌀 لازم به ذکر است که اسامی اعلام شده، صرفا نتایج اولیه میباشد، به گونهای که:
🔰 در بخشهای تصویری و ویدئویی (نماهنگ، عکس، پوستر و نقاشی)، برندگان نهایی پس از ارسال اصل آثار مطابق شیوهنامه انتخاب میگردند.
🔖 همچنین در بخشهای شعر، نماهنگ و سایر آثار مکتوب، برندگان نهایی بر اساس آرای مردمی انتخاب میگردند.
➖ اسامی برگزیدگان دوره اول پویش که در تاریخ مقرر نشانی پستی را ارسال نکردند در نسخه بالا آمده است، لذا در صورتی که هدیه دوره اول ارسال نشده به سرشناسه @R_okhovat پیغام ارسال فرمایید.
#پویش_اخوت
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🆔 @Dasmi_org
14.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ چرا مساجد قبلا فعال بودند ولی الان نه؟
🌀 یک طرف این مسئله نهفته در ایجاد مجموعههای موازی برای انجام کارهای یک مسجد است.
🌀 یک طرف دیگر هم به گردن خود مردم و متولیان مساجد است.
📌 حجت الاسلام و المسلمین دسمی
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🆔 @Dasmi_org
‼️ همین که برای تغییر حرکت کنی؛ موفقیت است. لازم نیست حتما به نتیجه برسی!
🌀 اینکه انسان بخواهد نتایجی را برشماری کند که چه نتیجهای در کارهایش گرفته، ممکن است در مواردی انسان را ناامید بکند.
🔺 ولی وقتی که بخش قابل توجهی از موفقیت را در اصل خود اقدام یعنی در اصل صیرورت و در اصل حرکت بداند، نفس حرکت، نفس صيرورت، با صرف نظر از اینکه به نتیجه برسد یا نرسد.
📌 حجت الاسلام و المسلمین دسمی
#نکته_های_اخلاقی
#درمان_ناامیدی [بخش نه]
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🆔 @Dasmi_org
‼️ از جایی که شکست خوردی ادامه بده؛ نه از اول!
🌀 انسان باید کار را از جایی که متوقف شده ادامه دهد و دوباره به ابتدای کار نرود؛ چرا که دور باطلی را طی میکند.
🔺 خیلی اوقات وقتی که انسان فرهنگ عدم موفقیت و فرهنگ شکست را بلد نیست و نمیداند چطور تدبیر کند، دوباره از نقطه صفر یا حتی بر عکس شروع میکند.
⚜ حتی برخی افراد به زیر نقطه صفر و یا نقطه منفی برمیگردند.
💢 در صورتی که هنر انسان آن جاست که از جایی که کار متوقف شده است به گونهای که باعث به هم ریختگی نشود، آن را پیش ببرد و ادامه دهد.
📌 حجت الاسلام و المسلمین دسمی
#نکته_های_اخلاقی
#درمان_ناامیدی [بخش ده]
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🆔 @Dasmi_org
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ مساجد چگونه اداره شوند، بهتر و موثرترند؟
🌀 حاکمیت اداره کند؟
🌀 خود مردم اداره کنند؟
یا
🌀 حاکمیت در کنار مردم؟
⁉️کدام مدل بهتر است؟
📌 حجت الاسلام و المسلمین دسمی|برنامه بدون توقف| شبکه ۳ سیما
#مسجد_مردمی
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🆔 @Dasmi_org
❇️ انتخاب نفرات برتر در بخش شعر به انتخاب مخاطبان
🔻 لطفا برای مطالعه اشعار به پیامهای ذیل مراجعه فرمایید و برای انتخاب شعر با ورود به آدرس زیر به شاعر مورد نظرتان رأی دهید.
https://survey.porsline.ir/s/JkNuva1u
⏱ اتمام فرآیند رأیگیری در روز جمعه ۳ آذر ماه ۱۴۰۲ | ساعت ۱۵
🆔 @Dasmi_org
💠 جناب آقای رضا یزدانی
🔖 گفتگوی زائر ایرانی شیعه با موکب دار عراقی اهل سنت
دلم گرفته واسه اون شبای موکب
کجای جادهای برادر عراقی؟
چه تلخه کام من بدون مهربونیت
فدای اون چای معطر عراقی
یادت میاد اون شب آخر به تو گفتم
مهمون یه موکب دیگهم، گریه کردی
گفتی که شرمنده اگه خونهم کوچیکه
گریهم گرفته بود، از این غم گریه کردی
میگفتی اهل سنتام ولی یه عمره
عاشق بچههای حضرت علیام
پاهای دختر منو علی شفا داد
همیشه ممنون عنایت علیام
میگفتی که فرقی نداره شیعه، سنّی
وقتی همه برادریم و مست این عشق
میگفتی ما هم عاشقِ اَهل کساییم
گرفته دست بیکَسا رو دست این عشق
هر دوتامون به سمت کربلای مولا
با هم سلام دورمونو میرسوندیم
هرجا زبون هم رو خوب نمیدونستیم
با یا حسین منظورمونو میرسوندیم
یادت میاد میگفتی از غمی که داری؟
یادت میاد میگفتی از سختی ایام؟
خیره به عکس کربلا میشدی و آه...
میگفتی از اربعین زمان صَدّام
میگفتی جون دادیم تا این راهو گرفتیم
میگفتی که امام حسین خودش نظر کرد
دشمن نمیدونست عراق مال حسینه
دستای سقا اینجا رو زیر و زبر کرد
دعا بکن که عازم کرب و بلا شم
کاشکی دلم برا زیارت بشه لایق
پیاده شم از ماشینای بین راهی
بگم حرم کجاست؟ بگن: خمس دقایق
💠 سرکار خانم فرزانه شفیعی
از خود گریخت، بعد در این جاده پا گذاشت
چیزی به غیر من شد و من را رها گذاشت
وقتی که راه پیش خودش را حسین دید
بر شانه کوله ی سفر کربلا گذاشت
در سر نداشت غیر رسیدن به کوی دوست ...
حُبُ الحُسین یَجمَعُنا را، بنا گذاشت
هر استکان چای که نوشید در مسیر
بر کهنه زخم های دلِ او دوا گذاشت
هر تاولی شکفت به انگشت های پاش
بوی بهار داشت، قدم در کجا گذاشت؟
مرد عرب به فارسیِ سخت لب گشود:
که زائر حسین، قدم، چشم ما گذاشت
برگشت و بندِ کفش خودش را دم حرم
مثل دلش گره زد و یک گوشه جا گذاشت
💠 جناب آقای قاسم بای
شبی در خواب خود را در مسیر کربلا دیدم
زمین و آسمان را غرق در موج بلا دیدم
گذشتم از کنار قتلگاهی در دل تاریخ
تنی را قطعه قطعه در میان بوریا دیدم
صدای کاروانی با غُل و زنجیر می آمد
قدم برداشتم با کاروان، صد ها جفا دیدم
زنان را یک به یک با ریسمانی بسته بودند، آه
نمی دانم که من این صحنه را قبلاً کجا دیدم
تمام غنچه ها را زخمی از شلّاق و آن سوتر
گُلی را زیر تیغ چکمه های بی حیا دیدم
کنار دختر خورشید چندی ناله سر دادم
سری را گاه بر نی، گاه در تشت طلا دیدم
به نی ها خیره ماندم با نگاهی سخت بارانی
نمی دانی چه سرهایی که از پیکر جدا دیدم!
یکی با خیزران بر روی آن لب ها... زبانم لال
تمام روضه را از ابتدا تا انتها دیدم
زمان چرخید و از خوابم به خواب دیگری رفتم
میان کاروانی باز هم آن راه را دیدم
تمام راه سرشار از شمیم مهربانی بود
نه شلاقی، نه زنجیری، نه حتّی ناسزا دیدم
نه دستی با طنابی بسته نه زنجیر در پایی
نه سنگ کینه در دستی، نه سر بر نیزه ها دیدم
نه حتّی زائری دل خسته را بر ناقه ی عریان
نه حتّی طعنه و سیلی، نه خاری زیر پا دیدم
قدم بسیار، دم بسیار، سودای حرم بسیار
دمادم مرد و زن، پیر و جوان، شاه و گدا دیدم
چه موکب ها که بس روشن تر از آیینه ی خورشید
چه موکب ها که بس والاتر از دار الشّفا دیدم
تمام خستگی را طعم چای تازه می بلعید
تعارف های بس داغ از غریب و آشنا دیدم
تمام ماجرا را خواب دیدم، خواب دیدم، خواب
ولی تا چشم وا کردم، خودم را کربلا دیدم
💠 جناب آقای محسن کاویانی
اهلِ ادَب می سازَد عشقَش بی ادَب هارا
اینجا تَماشا کُن شُکوهِ تاب و تَب ها را
شورِ حُسینی ها چه شیرین است باوَرکُن
با اشک ها پَروَرده اند اینجا رُطَب ها را
روزیِ هَرروزِ مَرا داده ست دَر هیئت
با روضه اش سَر کَرده ام یک عُمْر شَب ها را
باشَد حَرامَم زندگی حَتّی اگَر یک روز
واجِب نَدانَم این قَبیل از مُستَحَب ها را
با چایِ شیرینَش نَمَک گیرَش شُدَم ، این چای
از تلخکامی هایِ دُنیا شُست لَب هارا
موکب به موکب از نَجَف تا کَربَلا دیدیم
این عشْق کَرده مُشتَرَک اَصل و نَسَب ها را
ازاین سُتون تا آن سُتون شوقِ فَرَج دارَند
دَر راه می بینی هَمه مُنجی طَلَب ها را
حَتّی مَسیحی ها هَم اینجا اَشک می ریزَند
گویا که آقا باز می خوانَد وَهَب ها را
تاوَل که نه نوعی مدال از جنسِ مُروارید
بسیار زیبا کَرده پایِ مُنتَخَب ها را
داغِ مِنا سوزاند مارا پَس بیا حاجی
اینجا ببین فَرقِ عَرَب ها با عَرَب ها را..