✅تلنگر
✍از ترس کرونا با مردم دست نمیدن ، باشه، قبول ولی کاش از ترس خدا هم :
👈 با نامحرم دست نمیدادند !
👈 به مال حرام دست نمی زدند !
👈 به بیت المال دست درازی نمی کردند !
👈 از کم کاری و کم فروشی دست می کشیدند !
👈 از یتیمان دستگیری میکردند !
👈 و ....
وقتی برای اون "احتمالی" اینقـدر اهمیت قائلیم؛ چرا اهمیتی برای این "قطعی" ها قائل نیستیم؟؟؟
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
*📚از دزدی بادمجان تا ازدواج💍*
*🕋ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب*
یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام مسجد جامع توبه مشهور است.
علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد.
یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود.
دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است
با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست.
بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود.
شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم
و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری.
این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت.
این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد.
به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست
اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد.
وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.
این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید.
فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد
یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد.
باخودش گفت : پناه بر خدا.
من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟
از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید
وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند.
یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.
شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت.
صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟
جوان گفت نه
شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟
جوان خاموش ماند.
شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟
جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟
شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب
و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است.
اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟
جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟
زن هم پاسخش مثبت بود.
عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر.
دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد.
وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت.
جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود
زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟
گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟
مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد.
زن گفت
این نتیجه امانت داری و تقوای توست.
از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.
کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید
خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند.
ترک گناه به عشق مولا🌸
أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج
ثواب نشر مطالب هدیه به امام زمان عج
برای دوستانتون و گروه های که عضو هستید به اشتراک بذارید تا دوستانتون از این کلام زیبا و شیرین استفاده کنن
سعی کن یه جوری زندگی کنی
که خدا عاشقت بشه
@Dastan
#داستانک_معنوی
✨امام زمان در کنار قبر عمه اش✨
💠 مرحوم حاج محمد رضا سقا زاده که یکی از وعاظ توانمند بود، نقل می کند: روزی به محضر یکی از علمای بزرگ و مجتهد مقدس و مهذب، حاج ملاعلی همدانی مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زینب (س) جویا شدم، او در جوابم فرمود:
💠 «روزی مرحوم آیت ا... العظمی آقا ضیاء عراقی (که از محققین و مراجع تقلید بود) فرمودند: شخصی شیعه مذهب از شیعیان قطیف عربستان به قصد زیارت امام رضا (ع) عازم ایران می گردد او در راه پول خود را گم می کند.
💠 حیران و سرگردان می ماند و برای رفع مشکل متوسل به حضرت بقیه ا. .. امام زمان (عج) می گردد. در همان حال سید نورانی را می بیند که به اومبلغی مرحمت کرده و می گوید: این مبلغ تو را به سامره می رساند.
💠 چون به آن شهر رسیدی، پیش وکیل ما حاج میرزا حسن شیرازی می روی و به او می گویی: سید مهدی می گوید آن قدر پول از طرف من به تو بدهد که تو را به مشهد برساند و مشکل مالی ات را برطرف سازد اگر او نشانه خواست، به او بگو: امسال در فصل تابستان، شما با حاج ملا علی کنی طهرانی، در شام در حرم عمه ام مشرف بودید، ازدحام جمعیت باعث شده بود که حرم عمه ام کثیف گردد و آشغال ریخته شود شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب کردی و حاج ملا علی کنی نیز آن اشغال ها را بیرون می ریخت و من در کنار شما بودم!
💠 شیعه قطیفی می گوید: چون به سامرا رسیدم و به خدمت مرحوم شیرازی شرفیاب شدم جریان را به عرض او رساندم.
💠 بی اختیار در حالی که اشک شوق می ریخت، دست در گردنم افکند و چشمهایم را بوسید و تبریک گفت و مبالغی را برایم مرحمت کرد. چون به تهران آمدم خدمت حاج آقا کنی رسیدم و آن جریان را برای او نیز تعریف نمودم. او تصدیق کرد، ولی بسیار متاثر گشت که ای کاش این نمایندگی و افتخار نصیب او می شد.
🌸منبع : عباس عزیزی، 200 داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب( س)، صفحه 174 و 175
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💕مهم نیست...
اگر انسانی برای کسی که دوستش دارد
غرورش را از دست بدهد،
اما فاجعه است...
اگر به خاطر حفظ غرورش،
کسی را که دوست دارد از دست بدهد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#آیه_جالبی_که_پروفسوری_را_مسلمان_کرد
🔹 پروفسور موریس بوکای فرانسوی در سال 1981 ، مسئول بررسی بدن مویایی شده یکی از فراعنه مصر بود که در حین مطالعات متوجه شد ، علت مرگ این فرعون، غرق شدن در آب بوده است ... اما یک چیز درست از آب در نمیآمد و آن این بود که این جسد از باقی اجساد سالمتر بود ، در حالیکه اگر کسی در آب غرق شود ، هرگز بدنش سالمتر نباید باشد ...
🔹مدتی مطالعه کرد تا متوجه شد مسلمانان طبق قرآن معتقدند ، فرعونی غرق شده و جسدش از بین نرفته است ...
🔹 این آیه باعث شد لرزه بر اندام آقای موریس بیافتد که خوب میدانست فقط 200 سال است که بدن مومیایی فراعنه کشف شده است و چند هزار سال مخفی بوده است :
🔹 فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک ءایه و ان کثیرا من الناس عن ءایتنا لغفلون/92-یونس
🔹پس امروز بدن و جسد(بی جان تو را ) از امواج رهایی می بخشیم به این دلیل که برای آیندگان نشانه ای از سرانجام گناه باشی تا افراد ظالم از تو عبرت گرفته و دست از ستم خود بکشند و افراد مومن برا ایمانشان افزوده شود و با اراده محکم تری براساس اعتقادات خویش عمل کنند، اما بسیاری از مردم از آیات و نشانه های ما غافلند.
.
.
.
.
✅ آقای موریس با همین آیه ، اسلام آورد! و اعتقاد داشت قرآن از منبع الهی است چون از حقایق علمی صحیحی برخوردار است.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌺🌺
سه چیز زیباست
بی خبر دعایت ڪنند
نبینی نگاهت ڪنند.
ندانی یادت ڪنند.
امام زمان عج
دعایمان می ڪند بی خبر😭
نگاهمان می ڪندبه مهربانی😭
یادمان می ڪندبه خوبی😭
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
✅داستان کوتاه و پندآموز
مراسم عروسی بود پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد پیشش آمد و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید. معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. و داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید
یادتان هست سالها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که شما ساعت را از جیبم بیرون میآورید و جلوی دیگر معلمین و دانشآموزان آبرویم را میبرید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد و شما آبروی من را نبردید. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست ... چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
💥تربیت و حکمت معلمان، دانشآموزان را بزرگ مینماید. درود بفرستیم به همه معلم هایي كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان مي كارند و هم تخم پاكي و انسانيت و جوانمردي را.
📚 @Dastan 📚
✨﷽✨
#داستان_کوتاه
✍دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند :كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت : (( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:(( درست نیست كه ما همه چیزرا نصف كنیم.من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
🌾خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمی رود... از "خوب" به "بد"رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت
📚 @Dastan 📚
✅جریمه تأخیر نماز اول وقت
✍يكى از دوستان شهيد رجائى چنين مى گويد: روزى حدود ظهر نزد شهيد بزرگوار رجائى بودم صداى اذان شنيده شد، در حالى كه ايشان از جايش حركت كرده، مى خواستند خود را براى اقامه نماز آماده كنند، يكى از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت: غذا آماده است سرد مى شود، اگر اجازه مى فرماييد بياورم.
شهيد رجائى فرمود: "خير بعد از نماز"
وقتى كه خدمتگزار از اتاق خارج شد، ايشان با چهره اى متبّسم و دلى آرام خطاب به من فرمود: "عهد كرده ام هيچ وقت قبل از نماز نهار نخورم اگر زمانى ناهار را قبل از نماز بخورم، يك روز روزه مى گيرم."
📚روشهاى پرورش احساس مذهبى نماز، ص۲۹
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃🍃🍃
🔴چه کسانی بر گردن خدا حق دارند؟
🌼وقتی خداوند متعال در قیامت اعلام می کند:
هر کسی که بر گردن من حق دارد، بلند شود.
❗️همه تعجب می کنند.
🌺از سوی خدا خطاب می آید:
🔰 هر کسی هنگام نزاع از خود بخشش نشان داده، تا مسأله اصلاح شود، بر گردن من حقی دارد.
🌹قرآن می فرماید: «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ(شوری 40)» خدا می فرماید: "اجرت بر من است"
ً🔴 انسان باید خیلی کوچک باشد، که این مدال و این جایگاه را رها کرده و بگوید: نه ،من نمی بخشم ،من می خواهم دلم را خنک کنم!!
⛔️این عمل بسیار ناپسند است...
📚 برگرفته از سلسله سخنرانیهای تربیتی و اخلاقی حجة الاسلام سید حسن عاملی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌻گريه تا گريه🌻
🖥بسيارند كسانى كه با تماشاى فيلم و سريالى و يا شنيدن موسيقى و ساز و آوازى اشك ريخته اند.
🕌اما آنان كه هنگام تلاوت قرآن و نجواى با پروردگار اشك مى ريزند،اشك و گريه شان متفاوت است.
🖤اولى دل را سياه مى كند و افسردگى مى آورد🖤
و
💖دومى جلايش مى دهد و افسردگى را مى زدايد.💖
🌻و صلى الله على نبينا محمد و على آله و صحبه و سلم.🌻
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹🌹🌺اهمیت طلب مردم
جنازه مردی را آوردند تا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بر آن نماز گذارد.
پیامبر صلی اللّه علیه و آله به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانید اما من نمی خوانم.
اصحاب گفتند: رسول اللّه! چرا بر او نماز نمی گذاری؟
حضرت فرمود: زیرا بدهکار مردم است.
ابوقتاده گفت: من ضامن می شوم که قرض او را ادا کنم.
پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: بطور کامل ادا خواهی کرد؟
ابوقتاده: بله، بطور کامل ادا خواهم کرد. آنگاه پیامبر صلی اللّه علیه و آله بر او نماز گذارد.
ابوقتاده گوید: بدهکاری آن مرد هفده یا هجده درهم بود.
مستدرک الوسائل، ج 13، ص 404.
📚 @Dastan 📚
#داستان آموزنده
اهالی روستایی به دليل بی آبی تصميم گرفتند برای نزول باران،نماز استسقاء بخوانند،نزد روحانی روستا رفتند و از او خواستند تا زمانی برای نماز باران مشخص نمايد،روحانی به آنها گفت: روزی با پای برهنه بيرون از آبادی همه حاضر شويد تا نماز باران بخوانيم،روزی كه تمام اهالی برای دعا و نماز در محل مقرر جمع شدند،روحانی به جمعيت نگاهی كرد و توجه او به يك پسر بچه جلب شد كه با چتر آمده بود،روحانی جمعيت را رها كرده و به طرف خانه بازگشت،مردم متعجب دور او حلقه زدند كه پس چرا نماز باران نمی خوانی؟او به مردم گفت:چون در ميان شما فقط اين پسر بچه اعتقاد واقعی به خدا دارد و با #توكل به او،به اينجا آمده و اشارهای به پسر بچهایی كه با چتر آمده بود نمود.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
اگه میخای بدونی #ریا تو کارت هست یا نه این حدیث رو داشته باش:👇
امیرمومنان علی(ع)
#ریاکار چهار علامت دارد:
🍀اگر تنها باشد اعمال خود را با کسالت انجام می دهد،
🍀و اگر در میان مردم باشد بانشاط انجام می دهد،
🍀هرگاه او را مدح و ثنا گویند بر عملش می افزاید،
🍀و هرگاه از او تعریف نکنند از آن می کاهد!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸خداوند متعال به داوود وحی فرمود
🍃«ای داود به بندگان گناهکارم بشارت بده و بندگان صدیقم را بترسان ، داود عرض کرد خداوندا چگونه به گنهکاران بشارت دهم و بندگان صالحت را بترسانم؟
🍃خداوند فرمود : به گنهکاران این مژده را بده که من توبه آنها را می پذیرم و از گناهان آنان می گذرم و صدیقین را از این جهت بترسان که آنها به اعمال خویش مغرور نشوند ، زیرا اگر من از بندگانم به طور دقیق حساب بکشم، همه آنها هلاک شده هستند.»
📚 حدیث قدسی، باب ۸، ص ۱۴۴،ح۱۴۲٫
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃خداوند عهده دار کار حضرت یوسف شد.
🍃پس قافله ای را نیازمند آب نمود تا او را از چاه بیرون آورد
🍃سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند نمود تا او را به فرزندی بپذیرد.
🍃سپس پادشاه را محتاج تعبیر خواب کرد تا او را از زندان خارج کند
🍃سپس همه مصریان را نیازمند غذا نمود تا او عزیز مصر شود.
🍃اگر خدا عهده دار کارت شود همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده میکند
🍃فقط با صداقت بگو کارم را به خدا می سپارم.
🍃خدایا فقط بودن تو ما را کفایت است.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚داستان ها وحكايت ها،صفحه۱۲۰
هنگامی كه حضرت ابراهيم علیه السّلام را در منجنيق گذاشتند،عمويش آذر آمدو سیلی محكمی به صورت او زد و گفت:از مذهب توحيديت بازگرد،حضرت ابراهيم علیه السّلام اعتنايی به او نكرد،در اين هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنيا فرستاد تا نظارهگر اين صحنه باشند،همه موجودات از خدا تقاضای نجات ابراهيم علیه السّلام را كردند،از جمله زمين گفت: پروردگارا!بر پشت من بنده موحدی جز او نيست و اكنون در كام آتش فرو می رود،خطاب آمد:اگر او مرا بخواند،مشكلش را حل ميكنم،جبرئيل در منجنيق به سراغ او آمد و گفت:ای ابراهيم! به من حاجتی داری تا انجام دهم؟حضرت ابراهيم علیه السّلام گفت:به تو نه،اما به خداوند عالم آری!و هنگامی كه حضرت ابراهيم علیه السّلام به ميان آتش پرتاب شد،خداوند به آتش وحی فرستاد:سرد و سالم باش برای ابراهيم علیه السّلام در اين هنگام آتش خاموش و به محيطی آرام بخش تبدیل گشت و جبرئيل در كنار ابراهيم علیه السّلام قرار گرفت و با او به گفتگو نشست،نمرود از فراز جايگاه با خود چنين گفت:من اتخذ الها،فليتخذ مثل اله ابراهيم علیه السّلام
اگر کسی می خواهد معبودی برای خود برگزيند،همانند معبود ابراهيم علیه السّلام را انتخاب كند.
📚تفسیر علی ابن ابراهیم جلد۲صفحه۷۳
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
بسم الله الرحمن الرحيم
چهار ناظر حاضر بر زندگی انسان :
هرلحظه و هرزمان چهار دوربین زنده
در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند
که قرار است روز قیامت تمام زندگی ما را
به نمایش بگذارند
ناظر اول خداوند است
ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؛
آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند ؟
سوره مبارکه علق آیه ۱۴
ناظر دوم ملائک مقرب خدا هستند
الله تعالی میفرماید :
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید؛
از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه
دو مأمور در حال نوشتن آن هستند
سوره مبارکه قاف آیه ۱۸
سومین ناظر زمین است
خداوند در قرآن کریم میفرماید :
یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛
در آن روز زمین هرچیزی که دیده را
بیان میکند
سوره مبارکه زلزال آیه ۴
چهارمین ناظر اعضاء و جوارح خود ما
الله سبحان میفرماید :
تکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ
بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
در آنروز دستها و پاها شهادت میدهند
که چه کاری کردهاند
سوره مبارکه یس آیه ۶۵
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
««««« تلنگر »»»»»
☔️ زیر باران اگر 👈دختری👉 را سوار کردی بجای
شماره دادن به او 👈امنیت👉 بدهید...
او را به ☑️مقصد☑️ مورد ⏪نظرش برسانید...
نه 🔞مقصد🔞 مورد ⏪نظرتان!
بگذارید یک زن یک دختر که
خواهران و مادران ماهستند...
مردی را دیدن احساس امنیت کند...
نه احساس ترس...
بیاید فارغ از جنسیت ...
کمی 📣مرد باشیم...!!!
یاعلی...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✅ آثار زیارت عاشورا
✍ فرزند علامه امینی: پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، در شب جمعه ای قبل از اذان صبح، پدرم را در خواب دیدم و او را بسیار شاداب و خرسند یافتم. جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی گفتم: پدر جان در آن جا چه عملی باعث سعادت و نجات شما گردید؟
فرمود: فقط زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السلام سپس فرمود: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون نیز توصیه می کنم که «زیارت عاشورا» را به هیچ عنوان ترک مکن.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴مگر نمیگویند شهدا زنده اند ؟
🔺زنده ها میبینند و میشنوند !
🔺زنده ها جواب میدهند !
🔺من با ابـراهـیـم هـادی کار دارم !
📍ابراهیم موبایل نداشت ،
اما بی سیم که داشت !
🚩ابـراهـیـم !
📍اگر صدای مرا میشنوی ،
کمک !
📍من و بچه ها گیر افتادیم
در تله ی دشمن!
📎تلفن همراه من کار نمیکند
بدرد نمیخورد هرچه گشتم برنامه بیسیم نداشت
تا با تو تماس بگیرم..
📎گفتم میخواهم با بیسیم شما تماس بگیرم..
🖇گفتند اندرویدهای شما را
چه به بیسیم شهدا !
اما من همچنان دارم تلاش میکنم تا با گوشی اندروید
صدایم را به تو برسانم..
📍اگر میشنوی ما گیر افتادیم
بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که دخترهای محل از فرم هیکل تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی میرفتی ؟
تا چشم و دل دختری را آب نکنی !
📍اینجا کُشتی میگیریم تا دیده شویم ..
📍لاک میزنیم تا لایک بخوریم
تو حتما راهش را بلدی
که به این پیچ ها خندیدی
و دنیارا پیچاندی!
و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم !
🚩ابـراهـیـم!
📎اگر صدایم را میشنوی،
دوباره اذانی بگو تا ماهم
مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند
راه را پیداکنیم ..
🖇راه را گم کردیم که به عشق
سیب زمینی های سرخ کرده ی
مک دونالد آنقدر ذوق زده شدیم و پای کوبی کردیم
تا آقــا گـفـت لـطـفـا متـانتـتان را حـفـظ کنـید !
📍اگر از جبهه برگشتی
کمی از ان غیـرت های نـاب بسیجی ها را برایمان سوغات بیاور؛
🏳تا ماهم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم...
تمام..... .... .... ..
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
امام سجاد (ع)
دعای مومن:
۱ـ یا برایش ذخیره گردد
۲ـ یا در دنیا برآورده شود
۳ـ یا بلایى را که خواست به او برسد، از او بگرداند.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠شب اول قبر به روایت یک دختر💠
🌀علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» میگفت:
🍃در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدیها (سنیهای دولت عثمانی) فوت كرد.
🍃این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه میكرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند.
🍃هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد میزد: من از مادرم جدا نمیشوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تختهای بپوشانند و دریچهای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.
🍃پرسیدند چرا این طور شدهای؟ ‼️
🍃در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب میداد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.
🍃تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟
🍃آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»
در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه میكشید.
🍃من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه میبینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم.
🍃مرحوم قاضی میفرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق میكرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بودهاند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🍃🍂🍂🍃🍃
🌸 عارف عابد «ابن فهد حلی» میفرماید:
🔥نفس:
۱. در حالت شهوت، حیوانی بیش نیست.
۲. در حالت غضب، درندهای است.
۳. در حالت مصیبت، بچه میباشد.
۴. در حال نعمت، فرعون میشود.
۵. در حال سیری، او را مستکبر مییابی.
۶. در حال گرسنگی، مجنونش میبینی.
اگر او را سیر کنی طغیان میکند، اگر گرسنهاش بداری صیحه میزند و جزع میکند. نفس بسان الاغی میباشد، اگر علفش دهی در میرود، اگر گرسنهاش نگه داری عرعر میزند
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فقط مانده یک روسری...😳😔
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺸﺎﻭﺭﯾﻦ ﻭ ﺟﺎﺳﻮﺳﺎﻥ ﮐﺎﺥ ﺳﻔﯿﺪ😒
ﺩﺭ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺧﻮﺩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ:📋📝
ﻣﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﯾﻢ😅
ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺗﻮﺭﯼ ﻭ ﮔﻠﺪﺍﺭ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﻨﯿﻢ.🙄
ﭼﺎﺩﺭ ﺗﻮﺭﯼ ﻭ ﮔﻠﺪﺍﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﻨﯿﻢ!😕
ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯿﻦ، ﺗﻨﮓ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ.🙁
ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ
ﺍﺯ ﺣﺠﺎﺏ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.😱😔
که آن هم به لطف روسری های لیز به راحتی سر میخورد و مدام از سر آنها میُفتد😰😱
ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻣﺎﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ.😥
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﯿﻄﯽ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﻨﺪ.😱
ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﻢ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ😕
ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ بیشتر ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﺑﮑﺸﺎﻧﯿﻢ🙁
ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ!!!!😔😔😔
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ!!😱😭
میبینی بانوی مسلمان ایرانی؟؟؟😳
میبینی چه خوابها برایمان دیده اند 😴و به راحتی دارند خوابهایشان را تعبیر میکنند...؟❤️😔
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•