eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی_تصویری ✅ "حاج آقا عالی" ✨ دلم پاک باشه ولی نماز نخونم درسته؟!! •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🌹 ✅ روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت! دلیلش را پرسیدند گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند! گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟! گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!! وقتی مأموریت مهم را بر دوش افراد بیسواد و نادان میگذارند، نتیجه فاجعه بار خواهد بود! •✾📚 @Dastan 📚✾•
باز تابید از افقْ روزِ درخشانِ غدیر شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر چشمه های نور جاری شد ز دامان غدیر 🌸عید سعید غدیر خم مبارک🌸 •✾📚 @Dastan 📚✾•
💠 💠 ✳️ شیعیان وظیفه رساندن کدام پیام را دارند ...❓ قـالَ رَسُـولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: يا مَعْشَرَالْمُسْلِمينَ لِيُبَلِّغِ الشّاهِدُ الْغَائِبَ، اُوصى مَنْ آمَنَ بِى وَ صَدَّقَنِى بِوِلايَةِ عَلىٍّ، اَلا اِنَّ وِلايَةَ عَلِىٍّ وِلايَتى وَ وِلايَتى وِلايَةَ رَبِّى، عَهْدا عَهِدَهُ اِلىَّ رَبِّى وَ أمَرَنِى أنْ أبَلِّغُكُمُوهُ. 💟 رسول خدا صلي الله عليه و آله (در روز غدير) فرمود: اى مسلمانان! حاضران به غايبان برسانند: كسى را كه به من ايمان آورده و مرا تصديق كرده است،👈 به ولايت على سفارش مى كنم، آگاه باشيد ولايت على، ولايت من است و ولايت من، ولايت خداى من است. اين عهد و پيمانى بود از طرف پروردگارم كه فرمانم داد تا به شما برسانم. 📚بحارالانوار 37: 141، ح 35. •✾📚 @Dastan 📚✾•
آیتــ الله مجتهدی تهرانی (ره): 🍁 هفت چیز پس از مرگ برای انسان جاری است( برای نوشتن ثواب، نامه عملش باز مےماند )🍁 پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است: ✅❶ دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛ ✅❷ رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛ ✅❸ چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛ ✅❹ درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛ ✅❺ مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛ ✅❻ قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛ ✅❼ فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید 📔 نهج الفصاحه، ص ۳۶۶ •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من ازلحظه مرگ بسيارميترسم،چه کنم؟ 🌸امام صادق(ع) فرمودند: زيارت ‌عاشورا را زياد بخوان.. آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ }• یعنی خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من کن... •✾📚 @Dastan 📚✾•
✍🏻همسر ملانصرالدين از او پرسيد: فردا چه مي كني؟گفت: اگر هوا آفتابي باشد به مزرعه مي روم و اگر باراني باشد به کوهستان مي روم و علوفه مي چينم. ⇇✨همسرش گفت: بگو ان شاءالله ملا گفت: ان شاءالله ندارد فردا يا هوا آفتابيست يا باراني!! از قضا فردا در ميان راه به راهزنان رسيد و اورا گرفتند و كتك زدند و هرچه داشت با خود بردند . ملا نه به مزرعه رسيد و نه به كوهستان رفت. به خانه برگشت و در زد. همسرش گفت: كيست؟ ملا گفت: ان شاءالله كه منم! ✨همیشه ان شاءلله بگویید حتی در مورد قطعی ترین کار ها✨ ✨خداوند در قران می فرماید: «و لا تقولن لشی ء انی فاعل ذلک غدا* الا ان یشاء الله؛» هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم* مگر اینکه بگویی اگر خدا بخواهد» (کهف/ 23-24) •✾📚 @Dastan 📚✾•
✅ داستان کوتاه پندآموز 💭 ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم .. ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ. وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ . . ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اﺷﮑﺮﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ. اﺷﮑﻬﺎﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ. 💭 ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ. ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﻋﻤﻞ ﮐﺮد🌹 ✨▫️حدیثی از معصوم▫️✨ امام سجاد علیه السلام می فرمایند: ▪️لان ادخل السوق ومعی درهم ابتاع به لحما لعیالی وقد قرموا الیه احب الی من ان اعتق نسمة; «برای من به بازار رفتن و خرید یک درهم گوشت برای خانواده ام که میل به گوشت دارند، از بنده آزاد کردن دوست داشتنی تر است .» 📚 وسائل الشیعة ص ۲۵۱ •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨🌹✨🌹✨ 💥می گویند: روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟ مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟! شمس پاسخ داد: بلی. مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!! حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن. در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟! به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند. با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت. پس خودت برو و شراب خریداری کن. در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟! اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم. مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد. تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند. آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد. هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید. در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: "ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است." آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد مرد ادامه داد: "این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!" سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند. در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: "ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید، این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند " رقیب مولوی فریاد زد: "این سرکه نیست بلکه شراب است" شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست. رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند. آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟ شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست، تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند. این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرودّ دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ دانی که از آدمی چه ماند پسِ مرگ عشق است و محبت است و باقی همه هيچ ... 📚@ Dastan 📚.....
4_5978682518566601549.mp3
2.94M
🎧🎧 #حتما_گوش_کنید👆 ✅یاد مرگ باعث بازدارنده گناه است 🔹داستان ملانصرالدین در قبرستان... ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🔹 #حاج_اقا_عالی •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔻ذکر قیمتی ▫️گزیده‌ای از خاطرات اطرافیان آیت‌الله بهجت (ره) 📝 به ایشان (آیت‌الله بهجت) گفتم : آقا می‌شود یک ذکری به ما بدید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد. فرمودند : «در قبال این ذکری که من دارم به شما می‌دهم اگر تمام گنج‌های عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوه‌ها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما می‌دهم برابری نمی‌کند». گفتم: آقا بفرمایید چه ذکری هست که این‌قدر با همه جواهرات دنیا برابری نمی‌کند؟ ایشان فرمودند: « استغفار، استغفار، استغفار؛ اگر بدانید چه هست این استغفار! چه گنج‌هایی در این ذکر استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست». ... 📚بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین ..... 📚@Dastan 📚.....
بزرگی می فرمودند: «شیطان این دشمن قسم خورده انسان ها، جزءِ به روزترین ها است و با ابزارها و امکانات هر عصری شرایط گناه، فریب و امتحان را برای انسان های آن عصر فراهم می کند.» اما گناهی وجود دارد که بدون در نظر گرفتن امکانات و پیشرفت های بشری، همواره موردِ ابتلاترین گناهان در همه اعصار بوده و با وجود آن شیطان هیچ گاه از فریب انسان ها ناامید نشده است. معصیتی که ارتکاب آن، چه انسان های بزرگی همچون «برصیصا های عابد» را از اوج بندگی خداوند به حضیض بردگی شیطان واداشته و در مقابل، خودداری و سربلند بیرون آمدن از آن، نقطه عطفی برای عروج خیلی از بزرگان بوده است؛ به طوری که گویی جایزه و پاداش این امتحان بسیار بزرگ است و آن امتحان چیزی نیست جز امتحان «نگاه به نامحرم و پاکدامنی.» در این نوشتار به برخی از این بزرگان اشاره می کنیم که هر کدام به شکلی خاص در معرض ابتلا به این گناه قرار گرفتند و با طلب یاری از خداوند و زدن دست رد به سینه شیطان، از این امتحان سر بلند بیرون آمدند و هر یک بنا بر شرایط خود به جایگاه بزرگی رسیدند که هر انسانی را به تأمل وا می دارد که چشم پوشی از این گناه تا چه اندازه در نزد خداوند ارزشمند است و دارای آثار، برکات و پاداش های عظیمی است. پاداشی از عزیزی مصر تا شهادت در راه خداوند. ..... 📚 @Dastan 📚.....
◄حضرت یوسف (ع) از غلامی زلیخا تا عزیزی مصر روایت زیبای دلدادگی زلیخا به حضرت یوسف (ع) که در قرآن به عنوان زیباترین قصه ها از آن یاد شده برای همه آشنا است. پیامبری که با درخواست گناه از جانب زلیخا مواجه شد. اما به خاطر خداوند تسلیم خواسته زلیخا نشد و رفتن به زندان و گذراندن سال های جوانیش در زندان را به آلوده شدن به گناه ترجیح داد و از امتحانی بزرگ سر بلند بیرون آمد؛ امتحانی که پاداش آن رسیدن به عزیزی مصر و عطا شدن علم تعبیر خواب توسط خداوند بود. ادامه دارد. ..... 📚 @Dastan 📚.....
🌸🌿 🔸علامه امینی(ره): هر کس بعد از صلوات بگوید: " و عجل فرجهم " من او را در ثواب نوشتن کتاب الغدیر شریک میکنم! ..... 📚 @"Dastan 📚.....
🌺🍃 در کشور عشق مقتدا خامنه ای ست.. فرماندهی کل قوا خامنه ای ست
🕊وصیت نامه تک تک آنهایی که مقابل صدام ایستادند را بخوانید، هیچکدام نمیگویند: با رمز یا کوروش برای حفظ وطن آریایی و دین اهورا مزدا #جان خودمان را فدا کردیم به جامعه #آدرس_غلط_ندهیم •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌺خاطره مقام معظم رهبری از حادثه 17 شهریور 🔹🔸🔹🔸🔹 از روز هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ خاطره‌ای در ذهن دارم. قبل از آن‌که این حادثه‌ی خونبار در تهران اتفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند. این، نکته‌ی خیلی قابل توجهی است که امروز مثل آیینه‌ای، همه‌ی عبرتها را به ما درس میدهد. کسی که روزنامه‌های آن وقت و اظهارات مسؤولان رژیم ستمشاهی را مطالعه میکرد، میفهمید که اینها میخواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه میکنند، از هم جدا کنند. عده‌ای را که طرفداران و علاقه‌مندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار میکردند، به عنوان تندرو و افراطی و متعصب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقه‌مند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدی در آن راه نبودند، یا جدی بودند، ولی دستگاه آن‌طور خیال میکرد اینها جدیتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرفی میکردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم. آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامه‌ای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثت‌آمیز میخواهند بهانه‌ای برای سختگیری بر مخلصان و عشاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون این‌که خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامه‌ها، خبر کشتار هفدهم شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطلع شدیم. من برداشتم در حاشیه‌ی آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیله‌ی مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونه‌اش کشتار هفدهم شهریور بود. •✾📚 @Dastan 📚✾•
◄میرداماد از سوزاندن انگشتان تا دامادی شاه عباس شب، طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود. به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دخترگفت: «شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد. از طرفی چون این دختر شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود، لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، ماموران، شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند. شاه عصبانی پرسید: «چرا شب به ما اطلاع ندادی و ….» محمد باقر  گفت: «شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید: چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمایی؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … لذا علت را پرسید طلبه گفت: «چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفسم مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند.» شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» را داد. میر برهان الدین محمدباقر استرآبادی، مشهور به «میرداماد»، معلم ثالث و متخلص به اشراق، فیلسوف، متکلم و فقیه برجسته دوره صفویه و از ارکان مکتب فلسفی اصفهان بود و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد می کنند و از مهمترین شاگردان او می توان به ملا صدرا صاحب اسفار اشاره نمود. .....📚 @Dastan 📚....
sgh0020023.mp3
4.26M
✅ 🎼 ماجرای شنیدنی از زن بدکاره و تربت سید الشهدا که زمین جسدش را نمی پذیرفت. #حتما_گوش_کنید👆 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🔹 #حاج_اقا_فرحزاد •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 داستان تحول شهید نیری از زبان خودش به نقل از دوستان شهید: 🍀 «یک روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار… منم راه افتادم؛ راه زیاد بود؛ کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد، یک دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم. بدنم شروع کرد به لرزیدن، نمی دانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم… می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودند. همان جا خدا را صدا زدم و گفتم: «خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه می کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.» ادامه دارد. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ..... 📚 @Dastan 📚....
از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» گفتم از این به بعد برای خدا گریه می کنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد به اطرافم نگاه کردم. صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!! همه می گفتند: سبوح القدوس و رب الملائکه والروح… از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد… 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ..... 📚 @Dastan 📚.....
از حضرت یوسف (ع) گرفته تا ابن سیرین و میرداماد و شیخ رجبعلی خیاط و… احمد علی نیری و بسیاری از افرادی که ناشناخته ماندند، هرکدام به یک نحو شرایط گناه برایشان فراهم شد. اما با نفس مبارزه کردند و حتی لحظه ای خدایشان را به هوس های دنیایی نفروختند. شاید با خواندن این مقاله این سوال در ذهن شما ایجاد شود که این افراد متعلق به زمان گذشته بودند که حفظ ایمان در آن آسانتر بود ولی در عصر ما، با وجود انواع ابزارهایی مانند گوشی های همراه، تبلت و…که گناه را به خلوت ترین مکان ها رسانده، دوری از این قبیل گناهان بسیار دشوار باشد. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ..... 📚@Dastan 📚.....
◾️وظیفه‌ی ما در روزهای پُر فتنه ✅ حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 📝 ائمه علیهم السلام برای این روزهای پُرفتنه تکلیف ما را مشخص کرده اند، و ما را حیران و سرگردان به حال خود وا نگذاشته‌اند. فرموده اند در صورت اختلاف، با حزب و فرقه ای باشید که با علی علیه السلام است. 🔹سؤال: فرض این است که همه ی احزاب و فرقه ها از علی و راه و خط علی علیه السلام دم می زنند، در این صورت تکلیف چیست؟ 🔸جواب: باید با عینک احتیاط راه رفت و خوب تشخیص داد کدام اقرب به علی و مرام علی علیه السلام و راستگوتر است ... 📚 در محضر بهجت، ج٣، ٢٩٩ ..... 📚 @Dastan 📚....
🚩دست به دامان توئیم یا حسین .... •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷 ▪️مصیبت مختصر حضرت رقیه علیهاالسلام عصر روز سه شنبه در خرابه در كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. جمعي از كودكان شامي را ديد كه در رفت و آمد هستند. پرسيد: عمه جان! اينان كجا مي روند؟ حضرت زينب(س)فرمود: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند. پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي كه با صداي ناله و گريه او تمام اهل به شيون و ناله پرداختند. خبر را به يزيد رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر را ديد، سر را برداشت و د رآغوش كشيد. بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسي صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم. دختر خردسال حسين(ع) آن قدر شيرين زباني كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. 🔹شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساكه 5/141 •✾📚 @Dastan 📚✾• 🌷
🔴 شهیدمهدی زین الدین: 🔷🔹هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند. شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. شهدا را یاد کنید ولو با ذکر یک صلوات. شادی روح شهدا صلوات •✾📚 @Dastan 📚✾•
🚩مرحوم آيت‌الله میرزا جواد آقا ملكي تبريزي (ره) : «سزاوار است حال (صلى الله علیه وآله) در دهه اول محرم تغيير كرده و در دل و سيماي خود آثار اندوه و درد اين مصيبت‌هاي بزرگ و دردناك را آشكار كنند.» «و نيز در دهه اول، هر روز امام حسين(ع) را با ، زيارت كند و اگر مي‌تواند مراسم عزاداري آن حضرت را در منزل خود با نيتي خالص برپا نمايد و اگر نمي‌تواند در مساجد يا منازل دوستانش به برپايي اين مراسم كمك كند و هر روز مقداري از اوقات خود را در مكان‌‌هاي عمومي به بپردازد.» 🔹المراقبات •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃◾️ ☑️پاسخ رهبر معظم انقلاب در جواب نامه جوانی که از فساد مسئولان زمان گلایه کرده بود👆✉️ 🔆عکس حتما باز شود 🔆 🍃◾️
🕊▪️ قاسم های انقلاب خمینی بگوییددیگرروضه (ع)نخوانند فریاد می‌زد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم» حضرت‌آقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره». حضرت‌آقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و می‌فرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟» شهید بالازاده می‌گوید: آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند! حضرت‌آقا می‌فرمایند:چرا پسرم؟ به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده می‌گوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن 13 ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و می‌فرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمی‌گوید، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می‌رسد. شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید» حضرت‌آقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و... 📚@Dastan 📚