۱۵ مهر ۱۳۹۷
✅20 قانون طلایی برای احترام به خود
قانون اول:
اگر فکر میکنی کاری اشتباهه، انجامش نده
قانون دوم:
در صحبتها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته
قانون سوم:
هیچوقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه داری؛ هیج وقت
قانون چهارم:
سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداری
قانون پنجم:
در صحبت با دیگران هیچوقت راجع به خودت بد حرف نزن
قانون ششم:
هیچوقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار
قانون هفتم:
سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس
قانون هشتم:
از بله گفتن هم نترس
قانون نهم:
با خودت مهربون باش
قانون دهم:
اگه نمیتونی چیزی رو کنترل کنی، بزار به حال خودش
قانون یازدهم:
سعی کن از اتفاقات و حالات منفی دوری کنی
قانون دوازدهم:
برای رضایت دیگران، کاری رو انجام نده که دوست نداری
قانون سیزدهم:
سعی کن ببخشی، اما فراموش نکن
قانون چهاردهم:
در هیچ حالتی، سطح خودت رو به اندازه طرف مقابلت پایین نیار
قانون پانزدهم:
حرفی رو که نمیپسندی تائید نکن
قانون شانزدهم:
به کسانی لطف کن که استحقاقش رو داشته باشن، لطف تورو وظیفت ندونن و سپاسگزار باشن
قانون هفدهم:
با کسی که ازش خوشت نمیاد، همنشینی نکن
قانون هجدهم:
در یاد دادن، بخشنده باش
قانون نوزدهم:
از کسی ناراحت هستی بهش بگو، ناراحتیتو بگو، دلیلش رو بگو و انتظار عذرخواهی داشته باش
قانون بیستم:
عاشقى كن، عشق باعث اميد به زندگى می شود
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۵ مهر ۱۳۹۷
۱۶ مهر ۱۳۹۷
۱۶ مهر ۱۳۹۷
💎ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺩﻭﻻﺑﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ چگونه خواهد بود
ﻣﺜﺎﻝ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺯﺩﻧﺪ، ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:
ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻡ.
ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﭘﺴﺮﺍﻭﻝ؛ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺀﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﻢ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ!
ﭘﺴﺮﺩﻭﻡ؛ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ!
ﭘﺴﺮﺳﻮﻡ؛ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﻮد!
ﭘﺴﺮ ﭼﻬﺎﺭﻡ؛ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ؛
ﺍﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ. ﭘﺲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ، ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻣﺪن ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ.
ﺁﺭﯼ؛ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎن.
ﻋﺪهﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﯾﻢ..!
ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺻﻼ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻟﯿﻢ..!
ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺖ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ..!
عدهای هم از هیچ کاری برای رضایت ولی امرشان دریغ نمیکنند...
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۶ مهر ۱۳۹۷
#فضايل_اميرالمومنين
انس بن مالک گوید؛
رسول خدا فرمود:
هنگامی که مرا در شب اسراء(معراج)به آسمان سیر دادند،
ناگاه فرشته ای را دیدم که بر منبری از نور نشسته و فرشتگان دیگر به دورش حلقه زده بودند،
از جبرئیل پرسیدم:ای جبرئیل
این فرشته کیست
گفت:به او نزدیک شو و سلامش کن.
من نیز به او نزدیک شده و سلامش نمودم،ناگاه متوجّه شدم که او برادر و پسر عمویم علی بن ابیطالب است.
به جبرئیل گفتم:
ای جبرئیل
آیا علی به آسمان چهارم از من پیشی گرفت
گفت؛
لا،یا محمّد!
و لکنّ الملائکة شکت حبّها لعلیّ(ع)فخلق الله هذا الملک من نورٍ علی صورة علی(ع)فالملائکة تزوره فی کل لیلة جمعة و یوم جمعة سبعین ألف مرّة،یسبّحون الله تعالی و یقدّسونه،و یهدون ثوابه لمحب علی(ع).
نه،ای محمّد!
فرشتگان به خاطر مهر و محبتّی که به علی(ع)داشتند او را از خداوند متعال خواستند و خداوند نیز این فرشته را از نور به شکل علی (ع)آفرید.به همین جهت ، فرشتگان هر شب و روز جمعه هفتاد هزار مرتبه او را زیارت می کنند،خدا را تسبیح و تقدیس می نمایند و ثواب آن را به دوستدار علی(ع)هدیه می نمایند.
#نفيس_القطره_ج٢
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۶ مهر ۱۳۹۷
بچه که بودم ؛آنقدر از خدا می ترسیدم ،که بعد از هربار شیطنت ، کابوس می دیدم ...
من حتی ناراحت می شدم که می گفتند خدا همه جا هست !
با خودم می گفتم :
" یک نفر چطور می تواند تمام جاهای دنیا کشیک بدهد و تا کسی کارهایِ بدی کرد ، او را بردارد ببرد جهنم ؟! "
من حتی وقتی می گفتند ؛ خداپشت و پناهت ، در دلم می گفتم کاش اینطور نباشد ...
می دانید ؟!
چون خدایی که در ذهنم ساخته بودند ، مهربان نبود ،
فقط خدایِ آدمهایِ خوب بود و برای منی که کودک بودم و شیطنت هایم را هم گناه می دیدم ، خدایِ ترسناکی بود ...
اما من ، کودکم را از خدا نخواهم ترساند ...
به او می گویم "خدا بخشنده است" ...
اگر خطایی کرد می گویم ؛ خدا بخشیده اما من نمی بخشم ،
تا بداند خدا از پدر و مادرش هم مهربان تر است ...
من به کودکم خواهم گفت خدا ، خدایِ آدم های بد هم هست ، تا با کوچکترین گناهی ، از خوب بودنش نا امید نشود ...
می گویم خدا همه جا هست تا کمکش کند ، تا اگر در مشکلی گرفتار شد ، نجاتش دهد ...
من خشم و بی کفایتیِ خودم را گردنِ خدا نخواهم انداخت ...
من برایش از جهنم نخواهم گفت ...
اجازه می دهم بدونِ ترس از تنبیه و عقوبت ، خوب باشد ،
و می دانم که این خوب بودن ارزش دارد ...
من نمی گذارم خدایِ کودکم خدایِ ترسناکی باشد ...
کاش همه این را می فهمیدیم ...
باورکنید خدا مهربان تر از تصوراتِ ماست !
اگر باور نکرده اید ؛
لطفاً در مقابلِ کودکان سکوت کنید ...
خدا ترسناک نیست...
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۶ مهر ۱۳۹۷
۱۷ مهر ۱۳۹۷
معروف است كه خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
«به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه»
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۷ مهر ۱۳۹۷
🔴 امام در حکم تنفیذ آیتالله خامنهای چه تعابیری به کار برد؟
🔺روز 17 مهرماه سال 60 مصادف با روز عید سعید قربان، مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری آیتالله خامنهای با حضور امام خمینی و جمع زیادی از مسئولین عالیرتبه، علما و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و نظامی و مردم و خانوادههای شهدا برگزار شد. در این مراسم حجتالاسلام احمد خمینی متن نامههای وزیر کشور و شورای نگهبان را مبنی بر اعلام صحت انتخابات قرائت کرد و سپس متن حکم امام خمینی در مورد تنفیذ انتخابات را برای حاضران خواند.
🔺در این انتخابات حضرت آیتالله خامنهای با کسب 15 میلیون و 905 هزار و 987 رأی یعنی مجموعاً 95درصد آراء، از مجموع 16 میلیون و 847 هزار و 717 رأی مأخوذه رئیس جمهور ایران شد.
🚩امام در این حکم آیتالله خامنهای را "رئیس جمهوری متعهد و مبارز، در خط مستقیم اسلام و عالِم به دین و سیاست" و "متفکر و دانشمند" خواند که "تاکنون خدمتگزار اسلام و ملت و طرفدار قشر مستضعف" است.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۷ مهر ۱۳۹۷
✅روايت شده است امام حسن مجتبي (ع) در لحظات آخر عمر خود كه زهر درتمام بدن مباركشان اثر كرده و رنگ رخساره ايشان به سبزي گرويده بود برادر خود امام حسين(ع) را درآغوش گرفته و گريستند و فرمودند:
اي برادرحديث جدم حضرت رسول خدا (ص) درحق من و تو درست است ايشان خبرداد مرا كه درشب معراج هنگامي كه وارد بهشت شدم و دو قصر بسيار بلند و نزديك هم را روايت نمودم كه اولي از زبرجد سبز بود و دومي ازياقوت سرخ . ازجبرئيل سوال كردم اين دو قصر ازآن كيست ؟
جبرئيل گفت : يكي از آن حسن (ع) و ديگري ازآن حسين (ع) . گفتم : چرا هر دو به يك رنگ نيستند ؟ جبرئيل ساكت شد گفتم چرا تكلم نميكني؟ گفت: از تو حيا مي كنم. پس گفتم : كه تو را به حق قسم ميدهم بگو.
گفت : سبزي قصر حسن (ع) بخاطر آن است كه او را با زهر شهيد مي كنند و رنگش سبزمي شود و سرخي قصر حسين (ع) بخاطر آن است كه او را مي كشند و رنگش از خون سرخ مي شود پس در اين هنگام پيغمبر و جبرئيل هردو گريستند و صداي شيون و ضجه ملائك نيز بلند شد.
#بحارالانوارج٤٤ص١٤٥
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۷ مهر ۱۳۹۷
پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند!
دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد ...
اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید.
پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند...
دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود...
پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد!
هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو بیان متفاوت...
کمی شیرین زبان تر باشیم!
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۷ مهر ۱۳۹۷