📚لوح حضرت فاطمه سلام اللّه علیها
🌹🖤امام جعفر صادق علیه السلام حکایت فرماید:
روزى پدرم امام محمّد باقر علیه السلام به جابر بن عبداللّه انصارى پیشنهاد داد براین که در فرصتى مناسب ، صحبتى با تو دارم .
جابر اظهار داشت : هر موقع بفرمائى ، من آماده ام .
تا آن که روزى پدرم سلام اللّه علیه ، جابر را فرا خواند و فرمود:
آن لوحى را که در حضور مادرم ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها مشاهده کرده اى ، توضیحاتى پیرامون آن بیان نما.
جابر در پاسخ گفت : روزى براى تبریک و تهنیت ولادت امام حسین علیه السلام بر مادرت ، فاطمه زهراء علیها السلام وارد شدم .
در مقابل او لوحى سبز رنگ دیدم که گمان کنم از نوع زمرّد بود؛ و سپس در آن لوح نوشته هائى را به رنگ سفید، شبیه نور خورشید مشاهده کردم ، که برایم تعجّب آور بود.
پس عرضه داشتم : اى دختر رسول اللّه ! پدر و مادرم فدایت باد، این لوح چیست ؟ و چه مطالبى در آن ثبت گردیده است ؟
در پاسخ فرمود: این لوحى است که خداوند متعال ، آن را به پدرم هدیّه داده است و در آن نام پدرم و همسرم علىّ و دو فرزندم حسن و حسین و دیگر امامان و اوصیاء علیهم السلام درج گردیده است .
و پدرم رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله آن را به من عنایت کرده ، تا به وسیله آن شادمان و مسرور باشم .
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#حکایت
از پیرهرات پرسیدند عبادت چیست ؟
فرمود :
عبادت خدمت کردن به خلق است
پرسیدند چگونه؟
گفت اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا که بالطبع رضای مردم را هم همراه دارد در نظر داشته باشی نامش عبادت است.
پرسیدند: پس نماز و روزه و خمس و... این ها چه هستند؟!
گفت :
اینها اطاعت هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد.
عبادت به جز خدمت به خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
#خواجه_عبدالله_انصاری
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹#با_شهدا|شهید علی نیلچیان
✍️ ازدواج آسان
▫️موقع خرید جهیزیه مادرم میخواست سنگ تمام بگذارد. فهرست عریض و طویلی تهیه کرده بود و هر روز چند قلمی به آن اضافه میکرد. امروز تخت و سرویس خواب، فردا مبل و میز ناهارخوری و... هر چه کردم نتونستم منصرفش کنم. دست به دامان علی شدم. آمد و خطبهای خواند غرا! به زمین اشاره کرد و گفت: مادرجان مگه قرار نیست یک روزی بریم اون زیر؟ مادرم لبش را گزید: خدا مرگم بده! اول زندگی به او زیر چی کار داری علی آقا؟ علی خندید: اول و آخر نداره مادرجان! آخرش سر از اون زیر در میآریم. بذارید روی خاک باشیم. بذارید باهاش انس بگیریم، بذارید همین یکی دو وجب فاصله را هم کم کنیم. مادرم خلع سلاح شد. خیلی چیزها را از لیست خرید حذف کردیم. نه مبل و نه تخت و نه ...
📚 راوی: همسر شهید مهندس علی نیلچیان
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
▪️امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
📖«وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ کتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَی آخِرِهِ کأَنَّهُ فِی کفِّی فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا کانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کائِنٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تِبْیانُ کلِّ شَیء»
🔖به خدا من عالمترین شما به کتاب خدا از اول تا آخر آن هستم، تمام علوم قرآن در کف دست من هست، اخبار آسمان و زمین در آنجاست، خبر گذشتگان و آیندگان در آنجاست.
📚الکافی ، ج 1، ص 229، ح 4
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🦋حکمت موانع زندگی
📚در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد.بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و... . با وجود این، هیچکس تخته سنگ را از وسط برنمیداشت
نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: «هر سد و مانعی میتواند یک فرصت برای تغییر زندگی انسان باشد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
"خوشبختی"💞
حراج روزانه دنیاست!
اینکه ما قدمی برنمیداریم و قیمت پیشنهاد نمیکنیم،
داستان دیگریست.
"خوشبختی" پیداکردنی نیست!
"خوشبختی" ساختنیست
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
▪️داستان این خانم معلم عجیبه؛ ماشینش منفجر می شه؛ پیاده می شه و متوجه می شه که لباس ش سوخته، واسه اینکه برهنه دیده نشه، برمی گرده داخل ماشین در حال سوختن و می سوزد و جان می دهد؛ الان تندیسش رو به عنوان نماد پاکدامنی در بصره ساخته اند.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از تبلیغات اسلامی رفسنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
برای من که باور به رزاقیت خداوند دارم و خودم تجربه کردم که با تولد هر بچهام بابی از رزق به رویم گشوده و درآمدی جدید برایم ایجاد شده است، هیچوقت دغدغه مادیات مانع فرزندآوری نیست.
.
از طرفی جمعیت بیشتر خانواده را امری مفید برای تربیت فرزندان میدانم.
.
من میخواهم چندسالی که قرار است در دنیا زندگی کنم با وجود فرزندان و نوه ها لذتبخش بگذرد و تنهایی نکشم.
.
میخواهم بجای سرگرم شدن با حیوانات و گیاهان، از سرگرمی و معاشرت با انسانهای اطرافم و نزدیکانم کیف کنم.
.
گرانی و اقتصاد را بهانه نکنید که در جواب میگویم پولدارها کمتر فرزند میآورند.... عمیقا معتقدم فقر ربطی به تعداد فرزند ندارد.
دایی پدربزرگم و فرزندان و نوهها
.
#جمعیت #فرزندآوری #نسل_جوان
@sm_naghibpour
#تلنگر
برخی نانواها آرد رو آزاد میفروشن!
برخی مغازه دارها جنساشونو احتکار میکنن!
بعضی راننده اسنپها میگن کنسلی بزن که پورسانت ندن!
عده ای از شیر فروشها آب تو شیر میریزن!
یا برخی کارفرماها حقوق کارگرا رو نمیدن!
بعد همشون میگن مسئولین دزدن!
ببین بعضی ها خودشون همون مسئولی هستن که متهمش میکنن؛ فقط به قول قدیمیا آب ندیدی وگرنه شناگر خوبی هستی!
🦌« شکار هارون و معرفی قبر امام علی (ع) »
🗽وقتی که حکومت بنی عباس به هارون الرشید رسید، روزی او به کوفه رفت و گفت: مایلم که امروز به شکار بروم. سگ ها و بازهای شکاری به حرکت درآمدند و به طرف بیابان به راه افتادند، پس از مدتی به گله های آهو رسیدند. سگ ها بر روی زمین و بازها از هوا به آهوان حمله کردند، آهوها فرار کردند و بر فراز تپه ای رفتند. سگ ها در تعقیب آنها به تپه رسیدند اما در دامان تپه ماندند و بالا نرفتند، بازها هم از حرکت باز ایستادند و برگشتند. هارون از این حادثه شگفت زده شده بود. مدتی گذشت آهوان احساس آرامش کردند و از تپه پایین آمدند، دوباره سگ ها حمله کردند و آهوها به تپه رفتند و سگ ها بازگشتند. هارون تعجب کرده بود و فهمید که اینجا مکان عجیبی است. دستور داد اطراف را بگردند و کسی را که آن مکان را می شناسد پیدا نمایند. پیرمردی را در آن حدود دیدند، او را به نزد هارون آوردند.
هارون از او پرسید: اینجا چه خبر است؟
پیرمرد ابتدا می ترسید پاسخ بدهد، پس از اینکه مطمئن شد خطری متوجه او نیست گفت: روزی با پدرم به اینجا آمدم، پدرم می گفت: حضرت امام صادق (ع) فرمودند: اینجا قبر حضرت علی (ع) است.
هارون دستور داد بقعه و بارگاهی در آنجادرست کنند. پس از آن به مرور زمان دیگران تعمیر و تکریم کردند و در زمان آل بویه بنای با شکوهی ساخته و نادر شاه آن را طلا کاری کرد.
📚منبع : « بیست داستان و چهل حدیث گهربار از حضرت علی(ع) »
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔮معجون بوذر جمهر
📿بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
🗣می گویند: انوشیروان، بوذر جمهر را زندانی کرد پس از چند روز، شخصی را فرستاد تا از حالش جویا شود فرستاده انوشیروان او را خوشحال دید. علتش را جویا شد، بوذر جمهر دلیلش را استفاده از معجون شش ماده ای دانست و گفت این معجون، وی را سر حال کرده است و آنها عبارتند از:
1- توکل به خدا.
2- بی تابی مشکلی را حل نمی کند.
3- صبر به کمک انسان می آید.
4- اگر صبر نکنم چه کنم؟
5- توجه به کسانی که بیشتر از من مشکل دارند.
6- از این ستون به آن ستون فرج است.
پی نوشت
📚سفينة البحار، ج 2، ص 6، واژه صبر.
📚منبع : اکبری، محمود؛ نکته های ناب اخلاقی، ص: 55
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹#با_شهدا|شهید مدافع حرم شهید عباس آسمیه
✍️ خواستگار
▫️عباس هفتهای یک خواستگار داشت. فرمانده شهید میگفت عباس هفتهای یک خواستگار داشت. گویی همه خواهان بودند که با عباس فامیل شوند، همیشه به او میگفتند اگر میخواهی ازدواج کنی ما گزینه مناسب داریم. در ایام اربعین با خانواده شیرازی آشنا شدند و خانواده حرفها زدن و عباس زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصمیمش گفته بود در صورتی که سالم از این مأموریت بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط قدم جلو خواهم گذاشت. اما گویی خداوند برای عباس جور دیگری رقم زده بود و برای خودش کنار گذاشته بود...
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•