eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴شفاي عالمي وارسته توسط امام هشتم عليه السلام و اعطاي كرامت به وي ✍آيت الله وحيد خراساني نقل كرد : مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستي مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگاني - كه سال‌ها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ايشان روزي به من فرمود : « مدتي در تهران مريض و بستري شدم . روزي به جانب حضرت رضا عليه السلام رو كرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،‌سجده‌ي عبادت پهن كرده ،نماز شب و نوافل مي خواندم و بعد خدمت شما شرفياب مي گشتم حال كه بستري شده‌ام، به من عنايتي بفرماييد . ناگاه در همان حال بيداري ديدم در باغ و بستاني خدمت حضرت رضا عليه السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلي چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالب‌تر آن كه دستي كه حضرت رضا عليه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيماري مي‌كشيدم، بي‌درنگ شفا مي‌يافت ! البته در همان روزهاي نخست با يك مرتبه دست كشيدن بيماري‌هاي صعب العلاج بهبود مي يافت، ولي بعد از مدتي كه با اين دست با مردم مصافحه كردم، آن بركت اوليه از دست رفت و اكنون بايد دعاهاي ديگري را نيز بر آن بيفزايم تا مريضي شفا يابد .» آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشه‌ي چشمي به ما كنند 📚 بحارالانوار 🌸میلاد امام رضا (ع) مبارک🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱 🔆سکه و لباس 💥ریّان بن صلت گوید: «به خدمت امام رضا علیه السّلام در خراسان رفتم و در دل خود گفتم: از حضرت می‌خواهم سکه‌هایی را که به نام او زده شده به من بدهد. 💥چون بر امام علیه السّلام وارد شدم، به غلام خود فرمود: «ریّان دینارهایی را که اسم من بر آن است می‌خواهد، سی عدد از آن‌ها را بیاور و به او بده!» غلام آورد و من از او گرفتم. 💥باز در دلم گفتم: «کاش مرا به لباس‌های تن شریفش می‌پوشانید.» چون این خیال در دلم گذشت، امام علیه السّلام رو به غلامش کرد و 💥فرمود: «لباس‌هایم را بشویید و بیاورید، همچنان که هست.» پس پیراهن و ازار (زیر جامه، شلوار) و کفش خویش را به من داد.» 📚منتهی الامال، ج 2، ص 275 ✾📚 @Dastan 📚✾
گران قيمت ترين تختخواب جهان کدام است؟ بستر بيماری… شما می توانيد کسی را استخدام کنيد که به جای شما اتومبيلتان را براند، يا برای شما پول در بياورد. اما نمی توانيد کسی را استخدام کنيد تا رنج بيماری را به جای شما تحمل کند. ماديات را می توان به دست آورد. اما يک چيز هست که اگر از دست برود ديگر نمی توان آن را بدست آورد و آن سلامتی است. ❣️حداقل یک لحظه برای بزرگترین نعمت که همیشه نادیده اش میگیریم شکر گوییم... 💚ﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﻣﺎ ﺑﺠﺎﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﯾﮏ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺧﻮﺵ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ. ﻣﺎ ﻭﻗﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ. ﭘﻮﻝ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ. ﺷﻐﻞ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ. ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﮕﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ. ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻭ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ. ﻭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺻﻼ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ! دلخوشی های کوچک را دریابیم. 💚 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت تابوتی که در قبرستان آتش گرفت از مجموعه خاطرات منقول از مرحوم حضرت آیت الله سید جمال گلپایگانی 🎤 گوینده : حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاریان مدت : سه دقیقه ✾📚 @Dastan 📚✾
💠 عطر تن کاشی‌های فیروزه‌ ✍️ فاطمه میری، نویسنده حوزوی آن‌وقت که هنوز نمی‌دانستم دل کجاست؟ وقتی به گنبدتان نگاه می‌کردم چیزی درونم شروع به تاپ تاپ می‌کرد؛ چیزی شبیه به نبض، چیزی شبیه به حیات، آن‌وقت بود که دل‌دار شدم. اول شما بودید و بعد محبت را آموختم. اول شما بودید و بعد همه چیز. اصلا مگر می‌شود از عشق گفت و شما اول خط نیامده‌باشید؟ اول‌ بار معنی بهشت را در صحن و سرای‌تان یافتم و بعد، در همان دلِ مکشوفه گفتم: بعید است بهشت به قشنگی این‌جا باشد. اولین بار مشامم به عطر تن کاشی‌های فیروزه‌تان صفا گرفت و بعد از آن همه تجربه رایحه‌ها، هیچ‌کدام مجابم نکرد که غیر از عطر حرم‌تان چیز دیگری مدهوشم کند. می‌خواهم زندگی‌ام رنگ شما باشد بوی حرم‌تان خانه کوچکم را صفا دهد، تکه فرش حرم‌تان قشنگ‌ترین تابلو فرش جهان است، می‌خواهم غبار مانده در تار و پودش، قوت دیوار خانه‌ام باشد. اصلا آن تار و پودی که محل رفت و آمد زائران‌تان باشد قیمت ندارد. تمام حاجات کودکی‌ام در حرم‌تان قد کشید و ثمر داد. حالا اگر حاجتی باشد صفای وجودتان است، اصلا اگر بهانه‌ای باشد دل‌تنگی برای حرم‌تان است. الان خودتان شده‌اید بزرگترین آرزو، مقدس‌ترین میل. شنیده‌ام، نه! هزار بار دیده‌ام که باب‌الجوادتان، گره می‌گشاید و رزق عالم را قسمت می‌کند. آخر مگر جز این است که فرزند باب الحوائج‌اید و پدر جوادالائمه! این وصف‌ها مرا یاد لحظات دعای جامعه‌کبیره در گوشه مقبره شیخ حرعاملی می‌اندازد؛ من مومن‌ام به این فراز از دعای جامعه کبیره که: فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ وَ عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ… اگر این مُلک صفایی دارد به صفای شماست، اگر آبرویی دارد شما آبرو داده‌اید و اگر امان دارد شما دعایش کرده‌اید. مولا جان اگر مالی هست برای‌ شماست و اگر فرزندی به‌نام‌تان، اگر علمی هست به‌پايتان و اگر جانی هزاران بار فدای‌تان. ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀 🔆باب الفیل 🌻سویید بن غفله گوید: «روزی وسط سخنرانی امام علیه‌السلام شخصی از کنار منبر به پا خواست و گفت: «ای امیر مؤمنان! از وادی القری می‌گذشتم، دیدم خالد بن عرفطه از دنیا رفته است.» 🌻حضرت فرمود: «او نمرده است و نمی‌میرد تا هنگامی که سرلشکر جمعیت گمراهی می‌شود که پرچم‌دار آن حبیب بن حمار است.» 🌻حبیب در مجلس حاضر بود؛ برخاست و گفت: «من حبیب هستم.» امام علیه‌السلام فرمود: «سوگند به خدا تو حامل پرچم هستی و آنان (دشمنان حسین علیه‌السلام) را از همین در (باب الفیل مسجد کوفه) وارد خواهی کرد.» 🌻ثابت گوید: «من زنده بودم که خالد سرپرست و حبیب پرچم‌دار لشکری بود که برای کشتن امام حسین علیه‌السلام به کربلا رفته بودند و از باب الفیل وارد مسجد کوفه شدند. ✾📚 @Dastan 📚✾
💠علامه حسن زاده آملی: 🍃نفس را عادت ندهيد كه خلاف فكر كند و خلاف بينديشد و دروغ بگويد، ولو به مطايبه باشد، زيرا به همين اندازه كه به خلاف گرايش پيدا كرد، در كارش و خوابش اثر میگذارد، و خوابهايش پريشان میشود، و هرچه افكار آلوده شود، و انسان نيات كج و معوج داشته باشد، در وى اثر میگذارد. 📗شرح اسفار ✾📚 @Dastan 📚✾
❤️با کلام بیان کنید ، نه با رفتار❤️ روی ویترین یک کتابفروشی در شهر رم نوشته شده: 🔸همیشه دلخوری ها را، 🔸نگرانی ها را، به موقع بگویید.... حرفهای خود را به یک دیگر با "کلام" مطرح کنید؛ نه با " رفتار" که از کلام همان برداشت می شود که شما می گویید؛ولی از رفتارتان هزاران برداشت.... قدر بدانید" داشتنها " را مهربان بودن مهمترین قسمت انسان بودن است. ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 🔆با روباه بیعت کردند 🍂اصبغ بن نباته گوید: «امیرالمؤمنین علیه‌السلام دستور دادند از کوفه به مدائن لشکرکشی کنیم. ما روز یکشنبه حرکت کردیم و عمربن حریث و هفت نفر دیگر با ما نیامدند و به شهر حریره رفتند و روز چهارشنبه حرکت کردند. چون هفت نفری ناهار می‌خوردند، روباهی را گرفتند و عمر بن حریث گفت: «این امیرالمؤمنین است؛ با او بیعت کنیم.» 🍂پس آن‌ها روز جمعه به مدائن رسیدند و امام خطبه ایراد می‌کرد و می‌فرمود: «پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هزار حدیث به من یاد داد که هر حدیث، هزار در دارد و هر در کلیدی؛ به خدا قسم روز قیامت هشت نفر با امامشان که روباه است خوانده می‌شوند و اگر بخواهم نام آن‌ها را می‌گویم و آن‌ها را رسوا می‌کنم.» راوی گوید: «دیدم عمر بن حریث، از ترس بر زمین افتاد و بی‌هوش شد. 📚مدینه المعاجز، ص 351 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆معجزه استغفار ✍شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد. حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار کن». شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن» .فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید. حضرت، به او فرمودند: «استغفار کن». حاضران باتعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟! فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم. همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند: «اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛ از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید. 📚مجمع البیان، ذیل تفسیر سوره نوح ✾📚 @Dastan 📚✾
. ❄️خداوندا... کمکم کن تا شکرگزاری را همچون مرهمی در مسیر تحول روزانهٔ زندگی ام به کار برم. ❄️گاهی بهترین طریقهٔ ابراز قدردانی، لذت بردن از موهبت ها و شادمانی هائی است که به ما عطا شده است. ❄️پروردگارا... کمکم کن به زندگی عادی و روزمره ی خود دقیق تر نگاه کنم. ❄️کمکم کن تا شگفتی و اعجاب تولد دوباره را ببینم و درس هایت را بیاموزم‌ بدرستی که "اول آموزگارِ جهان" تو هستی. 🌸الهی آمین 🦋🦋صبح زیباتون بخیر و شادی😊 ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀 🔆خزیمه و پادشاه روم 🦋«خزیمه‌ی ابرش» پادشاه عرب بدون مشورت پادشاه روم که از دوستان صمیمی وی بود، کاری انجام نمی‌داد. خزیمه رسولی را نزد او فرستاد و درباره‌ی فرزندانش مشورت و نظر خواست و در نامه‌اش نوشت: «من برای هر یک از دختران و پسران خویش مالی زیاد و ثروتی فراوان قرار دادم که بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در این کار چیست؟» 🦋پادشاه روم جواب فرستاد که: «ثروت معشوق بی‌وفاست و دوام ندارد، بهترین خدمت به فرزندان این است که آنان را از مکارم اخلاق و خوی های پسندیده برخوردار کنید تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.» 📚نمونه معارف، ج 1، ص 64 -جوامع الحکایات، ص 270 🍂🍂حضرت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: «من برای تکمیل اخلاق نیک، مبعوث شده‌ام.» 📚جامع السادات، ج 1، ص 23 ✾📚 @Dastan 📚✾
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 🔆سال دیگر زنده نخواهم بود 🌳حسین بن روح نوبختی، سومین نایب خاص امام زمان علیه‌السلام بود. محمد بن صیرفی بلخی گوید: «به قصد زیارت خانه‌ی خدا بیرون می‌آمدم. مردم بلخ مقدار زیاد شمش طلا و نقره به من دادند که در سامرا به نماینده‌ی امام زمان علیه‌السلام تحویل دهم. چون به سرخس رسیدم، در قسمت شن زار، یک شمش طلا در خاک‌های نرم فرو رفت. وقتی به همدان آمدم، یک شمش طلا خریدم و به‌جای آن گذاشتم. 🌳چون در سامرا خدمت حسین بن روح رضی‌الله‌عنه رسیدم، و اموال را تحویل دادم، همان شمش خریداری‌شده را به من داد و گفت: «این از ما نیست. شمش ما در سرخس زیر چادر در رمل فرو رفته، چون برگشتی به همان نقطه برو، آن را خواهی یافت. چون سال دیگر بیایی من زنده نخواهم بود.» 🌳در برگشت از حج، در سرخس به همان آدرس مراجعه کردم و طلا را در ماسه‌ها پیدا کردم و چون سال بعد به سامرا آمدم، حسین بن روح رضی‌الله‌عنه وفات کرده بود. (326 مدفون در بغداد) و کلامش دقیقاً درست بود و شمش طلا را به نایب چهارم دادم. 📚شاگردان مکتب ائمه، ج 2، ص 42 -بحار، ج 51، ص 340 ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋 🔆در جنگ تبوک خبر داد 💥چون همسر و پسر ابوذر در ربذه وفات کردند، ابوذر با دخترش تنها زندگی می‌کردند و چیزی برای خوراک نداشتند. دخترش می‌گوید: «سه روز باحالت گرسنگی زندگی کردیم و سپس پدرم در صحرا ریگی جمع نمود و سر بر آن گذاشت. چون دیدم چشمان پدرم در حال احتضار است، گریستم و گفتم: «با تنهایی در این صحرا چه کنم؟» 💥فرمود: «چون بمیرم، جمعی از اهل عراق بیایند و متوجه غسل و کفن‌ودفن من شوند که حبیب من رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مرا در غزوه‌ی تبوک چنین خبر داد. چون مُردم، عبا بر سرم بکش و بر سر راه عراق بنشین، چون قافله‌ای آمد، بگو: «ابوذر وفات کرده» 💥پس پدرم وفات کرد و گروهی از اهل عراق که مالک اشتر نیز در میان آن‌ها بود رسیدند و او را غسل دادند و کفن کردند و دفن نمودند.» 📚منتهی الامال، ج 1، ص 117 ✾📚 @Dastan 📚✾
مثل خدا باش خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن ! مثل خدا باش ، با مظلومان و درمانده گان دوستی کن! مثل خدا باش ، عیب و زشتی دیگران را فاش نکن! مثل خدا باش ، در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن! مثل خدا باش ، بدون توقع و چشمداشت نیکی کن! مثل خدا باش ، بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن! مثل خدا باش ، با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن! مثل خدا باش ، اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش مثل خدا باش ، برای اطرافیانت دلسوزی کن. مثل خدا باش ، مهربان تر از همه ...!💘💐 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷در عملیات کربلای ۵، نیروهای جلویی ما احتیاج به آتش داشتند. من یک قبضه خمپاره داشتم، آن‌قدر با آن شلیک کرده بودم که بدنه آن کاملاً قرمز شده بود. در آن حال یک گلوله در آن انداختم و منتظر شلیک شدم. گلوله شلیک شد اما.... 🌷اما وقتی برگشتم با کمال تعجب مشاهده کردم قبضه خمپاره سر جایش نیست. با شوخی به دیده‌بان جلو گفتم: «شما لوله خمپاره را ندیدی که به طرف عراقی‌ها برود!» او هم پاسخ منفی داد. به دلیل ضرورت، قبضه دیگری آوردیم. وقتی در حال کندن جای سکوی آن بودیم، دیدیم لوله خمپاره نیم متر به داخل زمین فرو رفته است. : بسیجی شهید معزز حمیدرضا مسعودی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای عجیب شیخ عباس قمی و پدر! وقتی که مرحوم شیخ عباس قمی کتاب خود را از پدر پنهان کرد! ناب و شنیدنی 🎙 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔻مواردی که نشان دهنده بلوغ روانی یک فرد است🧠 🔹نیازی نمی بینید خودتان را برای کسی که باورتان ندارد، ثابت کنید یا توضیح دهید. 🔹در جمع بیشتر گوش می‌دهید و کمتر صحبت می‌کنید. 🔹به راحتی دیگران را قضاوت نمی‌کنید و به آنها برچسب نمی‎زنید! 🔹می دانید برای خوشبختی و آرامش به کسی جز خودتان نیاز ندارید. 🔹با موفقیت دیگران خوشحال می‌شوید نه با حسادت ورزیدن و تحقیر آنها! 🔹خودتان را همانطور که هستید دوست دارید و برایتان اهمیتی ندارد دیگران درباره شما چطور فکر می‌کنند! 🔹به دوستان نزدیک خودتان وفادارید. 🔺بلوغ روانی ارتباطی با سن ندارد و ممکن است افراد کم سن بسیار درست تر از بقیه رفتار کنند👌 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌱🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾 💎مردی با دو چرخه به خط مرزی میرسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی میپرسد: در کیسه ها چه داری؟ پاسخ میدهد: شن. مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود، او را بازداشت می کند. ولی پس از بازرسی فراوان واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا... این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن، مرد دیگر در مرز دیده نمی شود. یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی، به او می گوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی لبخند زنان میگوید: دوچرخه! ‍ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃🌼 در برابر بزرگی مشکلات زندگیت، فراوانی نعمتهای خدا را فراموش نکن❗️ اگر منتظر لحظات شاد باشی، همیشه منتظر خواهی بود ولی اگر باور کنی که شاد هستی، برای همیشه شاد خواهی بود❗️ نقشه خوب امروز، بهتر از نقشه فوق العاده فرداست، با رضایت به گذشته نگاه کن و با اعتماد، رو به آینده حرکت کن❗️ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌴🍃🍃🌴🍃🍃🌴🍃🍃🌴 🔆دیوانه کیست؟ 🍃پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بر گروهی که جمع شده بودند، گذشت. فرمود: برای چه جمع شده‌اید؟ گفتند: «ای رسول خدا! این شخص مجنون شده و افتاده است. برای همین دورش جمع شدیم.» 🍃پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «او مجنون و دیوانه نیست، او مریض و مبتلاست. آیا به شما خبر بدهم که مجنون واقعی کیست؟» گفتند: آری. 🍃فرمود: «مجنون کسی است که در راه رفتن، خودنمایی و تکبّر کند و هی به طرف راست و چپ نگاه کند و شانه‌ی خود را حرکت دهد، از خدا طلب بهشت کند درحالی‌که گناه می‌کند، از شرّش کسی ایمن نیست و به خیرش کسی امیدوار نیست.» 📚(سفینه البحار، ج 1، ص 191) ✾📚 @Dastan 📚✾
▪️به "یک روز" بعد از مردنم فکر می کنم؛ به آدم هایی که بیتابِ جای خالی من، گریه می کنند، به خاطراتم که ناباورانه در ذهن عزیزانم، مرور خواهد شد ▫️به "یک سال" بعد از مردنم فکر می کنم؛ به آدم هایی که آخرین اشک هایشان را برای نبودنم می ریزند، و آماده می شوند برای فراموش کردنم ، برای دلبستگی ها و دلخوشی های تازه! ▪️به "پنج سال" بعد از مردنم فکر می کنم؛ به آدم هایی که دیگر مرا یادشان رفته، و به دنیایی که بدونِ وجود من هم پا برجاست! ▫️چه بیهوده زمانم برای دردهایی سپری شد که از من نبود، برای دغدغه هایی که هیچ فایده ای برایم نداشت، و افکار آزار دهنده ای، که فقط حواس مرا از زندگی ام پرت می کرد! ▪️چه رویاهایی که تا این لحظه در پستوی باورم سرکوب شد، و چه کارهایی که باید می کردم اما نکردم ! ▫️از همین ثانیه با خودم عهد می کنم برای آرزوهایم بجنگم. برای بهتر شدن، برای مفید بودن، برای تمام اتفاقاتی که حال خودم و حال جهان را خوب می کند ▪️دیگر ثانیه ای را هدر نخواهم داد ! وقتی می دانم که قرار است یکی از همین روزها؛ بی صدا بمیرم و بی رحمانه، لابلای چرخ دنده های زمان، فراموش شوم ! ✾📚 @Dastan 📚✾
💜 خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفه‌ی خاتمیتی تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی ماتمکده‌ست کعبه‌ی بی‌تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صد هزار جلوه‌ی مشهود می‌رسی با نغمه‌ی الهی داوود می‌رسی... تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری» کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را ... از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان «عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان» 🌺🌺سلام صبح آدینه تون بخیر و شادی ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆وفات کنیز 🍃هشام بن حکم گفت: «تصمیم داشتم کنیزی در سرزمین «منی» خریداری کنم، نامه‌ای به امام هفتم علیه‌السلام نوشتم و طلب مشورت کردم. امام علیه‌السلام جوابی نفرستاد. در سرزمین منی هنگام رمی جمرات (سنگ به ستون شیطان زدن) امام علیه‌السلام را دیدم، به من و کنیزی در میان کنیزان نگاهی انداخت؛ پس جواب نامه به دستم رسید. نوشته بود: «خریدن فلان کنیز اشکالی ندارد؛ درصورتی‌که عمر او کوتاه نباشد.» با خود گفتم: پس آن کنیز را نمی‌خرم. قبل از آن‌که از مکه خارج شوم آن کنیز وفات یافت.» 📚محجه البیضاء، ج 4، ص 277 -شنیدنی‌های تاریخ، ص 188 ✨✨حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «به‌راستی برای خدای سبحان، فرشته‌ای است که هرروز بانگ می‌زند که ای مردم دنیا! بزایید برای مردن.» 📚غررالحکم، ج 2، ص 438 ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلم و نعیمان 🌱«نعیمان بن عمرو انصاری» از قدمای صحابه‌ی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم و مردی مزّاح و شوخ بوده است. نوشته‌اند: روزی عربی از عشایر به مدینه آمد، شتر خود را پشت مسجد خوابانید و به مسجد وارد شد و به حضور پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم رسید. 🌱بعضی از صحابه به نعیمان گفتند: «اگر این شتر را بکشی، گوشت آن را تقسیم می‌کنیم و بعد قیمتش را پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم به اعرابی خواهد داد.» 🌱نعیمان شتر را کشت، صاحبش سر رسید و فریاد برآورد و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم را به دادخواهی خواست. 🌱نعیمان فرار کرد و رسول‌الله صلّی الله علیه و آله و سلم از مسجد بیرون آمد و شتر اعرابی را کشته دید، پرسید چه کسی این کار را کرده است؟ 🌱گفتند: نعیمان، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم کسی را فرستاد تا او را بیاورند. او را در خانه‌ی «ضُباعه بنت زبیر» (او دخترعمه رسول خدا و زوجه‌ی مقداد بن الاسود بود) یافتند که نزدیک مسجد بود. فرستاده را به محل مخفی گاه اشاره کردند که درون گودالی، با مقداری علف تازه خود را پوشانده بود. 🌱فرستاده به نزدیک پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم آمد و همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم با جمعی از اصحاب به منزل ضُباعه آمدند و جای مخفی شدن نعیمان را نشان داد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود: علف‌ها را از او دور کنید و آن‌ها چنان کردند، نعیمان از مخفی گاه بیرون آمد. پیشانی و رخسار او از آن علف‌های تازه رنگین شده بود؛ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای نعیمان! این چه کاری بود که انجام دادی؟» عرض کرد یا رسول‌الله قسم به خدا آن کسانی که شما را به محل مخفی من راهنمایی کردند به این کار وادارم نمودند. 🌱پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم تبسم‌کنان رنگ علف را با دست مبارک خود از پیشانی و رخسار او دور کردند و قیمت شتر را به مرد اعرابی دادند. لطایف الطوایف، ص 26 -الاستیعاب ✨✨حضرت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: «من برای تکمیل اخلاق نیک، مبعوث شده‌ام.» 📚جامع السادات، ج 1، ص 23 ✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️ 🔆حجاج بن یوسف ثقفی 🍂اشعث بن قیس به منزل امیرالمؤمنین علیه السّلام آمد، در زد و قنبر در را باز کرد ولی به او اجازه‌ی ورود نداد. اشعث با او دعوا کرد، آنگاه امیرالمؤمنین علیه السّلام بیرون آمد و فرمود: «میان من و تو هیچ چیزی حائل نیست تا دعوا کنیم، وقتی غلام ثقیف بیاید ذلیل خواهی شد.» 🍂اشعث گفت: «او کیست؟» فرمود: «جوانی است که می‌آید، هیچ خانه‌ای در عرب باقی نمی‌ماند، مگر آن‌که خوار و ذلیل خواهد شد.» پرسید: «چند سال حکومت می‌کند؟» فرمود: «بیست سال حکومت خواهد کرد.» 🍂راوندی گوید: «حجاج در سال 75 به حکومت رسید و در سال 95 بعد از 20 سال حکومت، به درک واصل شد و چنان ظلمی نمود که روی تاریخ را سیاه کرد.» 📚مدینه المعاجز، ص 351 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ اﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺭﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﮐﻨﯿﻢ ؟ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺗﻮﺳﻂ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺻﺪﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﻤﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﻛﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﯾﺎ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﯾﺎ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﻛﻨﯿﺪ . ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ، ﮔﻞﻫﺎ ﻭ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻏﻠﺐ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﮔﻞﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻭ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻨﺪ . ﺁﺏ، ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯽﻛﻨﺪ؛ ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻊ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺭﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﮐﻨﯿﺪ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷گرمای نيمه شب جزيره مجنون كلافه‌ام كرده بود. بچـه‌هـا در سـنگر خوابيده بودند. هوای شرجی و فضای دم كرده داخل سنگر باعث شد كه نتوانم دوام بياورم. بلند شدم و زدم بيرون. كمی زير آسـمان در سـكوت راه رفتم. با خودم گفتم حالا كه خوابم نمی‌برد، بهتر است وضو بگيـرم و نماز شبی بخوانم. توفيقی اجباری كه از پيش آمدنش خوشحال شدم. آفتابه‌ای را كه در كنار درِ سنگر گذاشته بودند برداشتم. آب به انـدازه كافی در آن بود. مـشتی آب بـه صـورتم زدم و درود بـر محمـد و آل او فرستادم. وضوی خود را كامل گرفتم. يك‌دفعه پشت خـاكريز بـه نظـرم چيزی تكان خورد. نيم‌خيز شده و.... 🌷و دولاّ جلو رفتم. در تاريكی مطلق، برق كلاهش را ديدم؛ يك عراقی بود. كمی ترسيدم. وای خدای مـن! دشـمن تا آن طرف سنگرها آمده بود. خواستم فرياد بزنم، ولی ديـدم صـدايم در نمی‌آيد. بايد كاری می‌كردم. آهسته، آهسته جلو رفتم. ديدم يك نفر است. معلـوم بـود اطلاعـاتی است و برای شناسايی آمده است. به خودم آمدم. ديـدم آفتابـه هنـوز در دستم است. پيش خودم گفتم اسلحه ندارم، حالا چه كار كنم! يك‌دفعـه فكری به نظرم رسيد. آهسته جلو رفتم و لوله آفتابـه را در كمـرش فـرو كردم. صدا زد: تسليم، تسليم! و دست‌هایش را بالا گرفت. اسلحه‌اش را گرفتم و به او گفتم: «تعال، رو!» 🌷وقتی اين طرف خاكريز آمدم، با صدای بلند داد زدم: «مهدی، حسين! كجاييد يك عراقی گرفتم!» بچه‌ها با صدای من بيدار شدند. چند تا از بچه‌های نگهبانی هم سريع رسيدند. همه غرق در خنده بودند. چند نفر سريع رفتند ببينند كسانی ديگر هم هستند؛ كه متوجه شـدند آن‌ها فرار كرده‌اند. من با لوله آفتابه يك اسير گرفته بودم. بچه‌ها از خنـده روده‌بر شده بودند. بعد از آن اتفاق و بردن سرباز عراقی، نمـاز شـبِ باحـالی خواندم و پيش خودم به اين فكر كردم كه وضـوی نمـاز مـن باعـث جلـوگيری از شناسايی منطقه شده بود. : رزمنده دلاور سعيد صديقی ✾📚 @Dastan 📚✾
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان شنیدنی از معجزه‌ای که در حرم امام رضا علیه‌السلام رخ داد 👤 کلیپ زیبای «معجزه امام رضا» با روایتگریِ حاج سعید حدادیان تقدیم نگاهتان ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 بردبار باش! 🔹کیف‌ها توی کیف‌فروشی‌ها اگر خوش‌فرم و خوش‌قواره‌اند به خاطر این است که پر از کاغذ باطله‌اند. 🔸اگر آن کاغذ باطله‌ها را بیرون بریزی از فرم و قیافه می‌افتند و کاغذها هم دیگر زباله‌اند و باید دور ریخته شوند. 🔹خشم و عصبانیت چیزی شبیه همان کاغذ باطله است. 🔸اگر فرو ببری شکل و شخصیت پیدا می‌کنی و اگر بیرون بریزی از شکل و شخصیت و معنویت می‌افتی. 🔹پس خشمت را فرو ببر تا شخصیتت حفظ شود ... ✾📚 @Dastan 📚✾