eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺭﺳﻬﺎ ﺭﺍ 🍃 ﺯﻣﺎﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ 👈 ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ... 🍃 ﺑﻮﺩﻥ ﯾﮏ نوع ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ 🍃 ﻭ ﻧﻮعی ﻋﺒﺎﺩﺕ 👈 ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ... 🍃 ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ به معنی ﺗﺎﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺷﮑﺴﺖ 😀 ﻭ ﯾﮏ نوع ﻧﯿﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ☀️❤️ سلاااااام 🌸🍃 🌼یکشنبه تون به زیبایی گل 🌸شاداب و پر از نشاط 🌼در زندگی هیچ چیز 🌸مهم تر از این نیست 🌼که قلباً در آرامش باشیم 🌸الهی همیشه قلبتون 🌼پر از عشـ💞ـق و آرامش باشه ‌ ‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸 🔆خون می‌رفت و می‌آمد شخصی نزد ابن سیرین، معبّر خواب آمد و گفت: «در خواب دیدم که خون از دماغم می‌رفت.» گفت: «مال و دولت از تو می‌رود.» دیگری آمد و گفت: «دیشب در خواب دیدم خون از دماغم می‌آمد.» گفت: «دولت به دست می‌آوردی.» کسی آنجا بود و گفت: «خواب‌ها یکی بود چرا دو نوع تعبیر نمودی؟!» جواب داد: «اوّلی گفت خون از دماغم می‌رفت، گفتم: مال از دستت می‌رود؛ و دوّمی گفت: خون از دماغم می‌آمد، پس گفتم: مال به دست می‌آوری.» 📚(جامع النورین، ص 214) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🔆دختر مُسلم 🌱چون خبر شهادت مسلم بن عقیل، نماینده‌ی حضرت سیّدالشهداء علیه‌السلام را به امام حسین علیه‌السلام رساندند، بسیار گریه کرد و فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند که به‌سوی روح و ریحان و بهشت رفت.» 🌱مسلم را دختری سیزده‌ساله بود که با دختران امام همراه بود. چون امام خبر شهادت مسلم را شنید، به درون خیمه آمد و دختر مسلم را بسیار نوازش کرد. 🌱دختر مسلم عرض کرد: «یا بن رسول‌الله! با من ملاطفت بی پدران و یتیمان می‌کنی، مگر پدرم کشته شد؟» 🌱امام گریه کرد و فرمود: «ای دختر! ناراحت مباش؛ اگر بابایت نباشد، من پدر تو و خواهرم مادر تو و دخترانم، خواهران و پسرانم، برادران تو می‌باشند.» 🌱دختر مسلم فریاد برآورد و زار زار بگریست و پسرهای مسلم نیز گریستند. خانواده‌ی امام در مصیبت مسلم، با فرزندان مسلم به سوگواری پرداختند. 📚(منتهی الامال، ج 1، ص 610) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نتيجه كم خورى و پرخورى از قضاى روزگار دو نفر كه يكى ثروتمند و ديگرى فقير بود، همسفر شدند، فقير هر دو شب يك بار افطار ميكرد، ولى ثروتمند روزى سه بار غذا مى خورد، اتفاقاً در شهرى آنها را دستگير كرده و به عنوان جاسوس ، به زندان افكندند و در زندان را با گل گرفتند. بعد از دو هفته معلوم شد آنها جاسوس نبودند، در را گشودند، ديدند ثروتمند جان سپرده ولى فقير در كمال سلامتى است ، تعجب كردند كه چه طور آن فقير دو هفته بدون غذا سالم مانده است ؟! حكيمى از تعجب آنها آگاه شد، به آنها گفت : اگر غير از اين بود، مايه تعجب بود و روشن است كه آن پرخور، طاقت نياورد و هلاك شد، ولى ديگرى كه بر صبر، عادت كرده بود، جان بسلامت برد. چون كم خوردن طبيعت شد كسى را چو سختى پيشش آيد سهل گيرد و گر تن پرور است اندر فراخى چو تنگى بينداز سختى بميرد تنور شكم تن به تن تافتن مصيبت بود روز نايافتن 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🌹👌 ارزشمندترین دارایی‌ شما زمان شماست با وقتتان همانند پول برخورد کنید اما یادتان باشد : تفاوت زمان با پول این است که نمیشود آن را پس انداز کرد... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 !! 🌷ساعتی قبل از شروع عملیات کربلای۴ که بسیار خسته بودم به سنگر مراجعه کردم یه چایی خوردم بعد صرف چایی از خستگی بی‌اختیار خوابم برده بود. خیلی کوتاه در عالم خواب دوست شهیدم فضل الله نجاران را دیدم که به درب سنگر فرماندهی ۱۰۵ آمده بود. نمی‌دانم چه خبر بود که همه بچه‌های آتشبار دور هم جمع بودند. من، کرباسی و قربانی در عالم خواب آخر سنگر نشسته بودیم، شهید نجاران که با یک دست پتوی ورودی سنگر را گرفته بود به طرف ما اشاره کرد که بیایید، من به طرف او رفتم به درب سنگر رسیدم دوست شهیدم نجاران گفت: شما را نگفتم قربانی و کرباسی را گفتم. 🌷من برگشتم و به آن دو نفر گفتم با شما کار دارند. آن دو نفر به درب سنگر رفتند ناگهان من بیدار شدم به اطراف سنگر نگاه کردم ببینم آن‌ها کجا هستند. قربانی که نبود جعفر کنار من سرش را گذاشته بود بین زانوها و تو خودش بود. صداش زدم جعفر نمی‌دونی چه خوابی برات دیدم، ادامه حرف مرا قیچی کرد. اشاره کرد آهسته، چه خبره! خودم می‌دانم بگذار تو خودم باشم. عملیات شروع شد و هر کسی رفت دنبال وظیفه خودش. نمی‌دانم چه ساعتی از شب بود من با نیسان داشتم گلوله توپ از زاغه به سنگرهای توپ می‌رساندم که در آن آتش پر حجمی که.... 🌷که دشمن روی مواضع ما اجرا می‌کرد. یک لحظه متوجه شدم محمد قربانی و جعفر کرباسی به طرف من بدو می‌آیند و کاظمی کاظمی صدا می‌زنند. من هنوز توقف کامل نکرده بودم به نیسان رسیدند. قربانی گفت: خودت را برسون پای توپ شهید کردآبادی، عراقی‌ها دارن میان تو جزیره ام الرصاص. من از آن‌ها جدا شدم و به طرف سنگر شهید کردآبادی رفتم که بعد از جدا شدن من از آن‌ها، دو گلوله خمپاره ۱۲۰ دو طرف نیسان آمده بود و عزیزان کرباسی و قربانی به شهادت رسیده بودند. بعد، خبر شهادت را آقا مصطفی به من داد و گفت کسی فعلاً چیزی نفهمه.... 🌹خاطره ای به یاد شهیدان معزز فضل الله نجاران، محمد قربانی (فرمانده اتشبار توپخانه ۱۰۵ میلیمتری، جعفر کرباسی و شهید کردآبادی : رزمنده دلاور حسن کاظمی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫💫آبرو بردن 🎥استاد دانشمند داستان عبرت آموز ببینید ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆آزادگى و مناعت طبع شريف رضى سيدرضى (قدس سره ) برادر سيد مرتضى از علما و فقها و اديبان برجسته جهان اسلام است . نسبت او با پنج واسطه به امام موسى بن جعفر (ع ) مى رسد، به اين ترتيب : ابوالحسن ، محمدبن حسين بن موسى بن محمدبن موسى بن ابراهيم بن موسى بن جعفر (ع ). شريف رضى ، برادر عالم و مرجع بزرگ ، سيد مرتضى (اعلى اللّه مقامه ) مى باشد وى مؤ لف كتاب عظيم نهج البلاغه است ، و از اديبان بى نظير تاريخ اسلام مى باشد، او و برادرش سيد مرتضى از شاگردان برازنده شيخ مفيد (ره ) بودند. سيدرضى بسال 359 هجرى قمرى در بغداد متولد شد و در ششم محرم 406 در سن 47 سالگى در بغداد از دنيا رفت ، پيكر شريفش در كاظمين به عنوان ، امانت دفن شد سپس همراه جسد پاك برادرش ‍ سيدمرتضى به كربلا انتقال يافت و در آنجا دفن گرديد اينك به اين داستان در مورد ايشان توجه كنيد: وزير آل بويه ، هزار دينار پول در طبقى گذاشت و به عنوان چشم روشنى تولد پسرش ، براى او فرستاد. سيدرضى آن پول را رد كرد و پيام داد: وزير مى داند كه من از هيچ كس ، هديه نمى پذيرم . وزير بار ديگر آن طبق را نزد شريف رضى فرستاد و پيام داد: اين وجه براى آن نوزاد شما است نه شم. سيد، باز پول را رد كرد و پيام داد: كودكان ما نيز، چيزى از كسى نمى پذيرند. وزير بار سوم طبق را فرستاد و گفت : اين پول را به قابله (ماما) بدهيد. سيد رضى آن را پس فرستاد و گفت : وزير مى داند كه زنان ما از زنان بى گانه قابله نمى آورند، بلكه قابله ايشان از همان زنان خودى هستند. وزير براى بار چهارم ، آن پول را فرستاد و پيام داد: اين پول را به طلابى بدهيد كه در محضر شما درس مى خوانند. شريف رضى ، طلاب را حاضر كرد، و طبق پول را جلو آنها گذاشت و فرمود: هر كس هر چه مى خواهد از اين پول بردارد. در ميان آن همه طلبه ، تنها يكى از آنها قدرى از يك دينار از آن پول را برداشت ، و وقتى سيدرضى از او علت پرسيد، او در پاسخ گفت : ديشب به روغن چراغ احتياج پيدا كردم و كليد در خزانه شما كه وقف برطلاب است نبود، از اين رو از بقال ، نسيه روغن چراغ گرفتيم ، اكنون قدرى از اين دينار را برداشتم تا قرض خود را ادا كنم . پس از اين ماجرا، طبق دينار را نپذيرفتند و به وزير برگرداندند به قول حافظ: عاشقان را گر درآتش مى پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر بر چشمه كوثر كنم 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🔆🔆🦋🔆🔆🦋 🔆بدبخت و خوشبخت 🍃عصر رسول اكرم اسلام (ص ) بود، در مدينه ، شخصى درخت خرمائى در خانه اش داشت ، كه قسمتى از شاخه هاى آن درخت به خانه همسايه سرازير بود. با توجه به اينكه همسايه او شخصى عيالمند و فقير بود. 🍃او وقتى مى آمد تا از خرماى درخت خود بچيند، به بالاى درخت مى رفت و خوشه هاى خرما را مى چيد، و در ظرفى مى گذاشت . هنگام چيدن خرما، گاهى چند دانه خرما به خانه همسايه مى افتاد، كودكان همسايه آن خرماها را برداشته و مى خوردند. 🍃صاحب درخت آنها را از برداشتن آن خرماها برحذر مى داشت ، و از درخت پائين مى آمد و خرماها را از كودكان فقير همسايه مى گرفت و حتى اگر در دهانشان بود، آن را با انگشتانش بيرون مى آورد. 🍃همسايه فقير از اين وضع ناراحت شد، به محضر رسول خدا(ص ) رفت و به عنوان شكايت ، جريان را به آن حضرت عرض كرد. رسول اكرم (ص ) فرمود: صاحب درخت خرما را مى بينم ، بلكه اين مشكل شما حل شود، تو برو. 🍃پيامبر(ص ) صاحب درخت را ديد و جريان را به او گفت و سپس فرمود: آن نخله را كه شاخه هايش به خانه همسايه فقيرت سرازير است ، به من بده كه ضامن مى شوم عوض آن را در بهشت به تو بدهند. 🍃صاحب درخت گفت : من نخلهاى بسيار دارم ، ولى هيچيك از آنها مانند اين نخله ، پر بار نيست و حاضر به اين معامله نيستم ، اين را گفت و از محضر رسول خدا(ص ) مرخص شد. در اين ميان شخصى (كه نقل مى كنند ابوالدحداح نام داشت ) گفتگوى پيامبر(ص ) و صاحب درخت خرما را از نزديك شنيد، و پس از رفتن صاحب درخت ، به محضر پيامبر(ص ) نزديك شد و عرض كرد: اگر من آن نخله را از صاحب درخت خريدارى كنم و به شما واگذار نمايم آيا نخله اى را در بهشت براى من ضامن مى شوى ؟!. رسول اكرم (ص ) فرمود آرى . 🍃ابوالدحداح فرصت شناس مرد صاحب درخت رفت و او را ملاقات نموده و درباره خريد آن نخله با او صحبت كرد، و پس از چك و چانه ، آن نخله را به چهل نخله ديگر خريد، و طبق درخواست صاحب درخت ، نزد جمعى شهادت داد كه من فلان درخت را از صاحبش خريدم كه در مقابل چهل درخت خرما به او بدهم . سپس مرد نيكوكار نزد رسول اكرم (ص ) آمد و جريان را به عرض رساند و گفت :اكنون درخت مال من است و آن را به شما واگذار كردم . رسول اكرم (ص ) نزد همسايه فقير رفت و آن نخله را به او بخشيد و فرمود: از اين درخت تو و خانواده و فرزندانت بهره مند شويد. 🍃در اين هنگام خداوند سوره والليل (نود و دومين سوره قرآن ) را نازل كرد، كه آيه 5 و 6 و 7 اين سوره ناظر به ستايش آن مرد نيكوكار(ابوالدّحداح ) است ، و منظور از آيه 8 و 9 و 10 و 11 اين سوره ، سرزنش صاحب درخت بخيل مى باشد. به اين ترتيب ، يكى مثل صاحب درخت ، تيره دل ، و بخيل و دنياپرست ، بى سعادت و محروم از مواهب الهى و بدبخت شد. و ديگرى مثل ابوالدحداح ، خوشبخت در دنيا و آخرت گرديد، و در اين آزمايشگاه دنيا برنده شد. 🍃و ضمناً از كلاس رسول خدا (ص ) اين درس را آموختيم كه بايد واسطه خير شد، و در حوادث مربوط به مستضعفين بى تفاوت نبود. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
به برکت دعای یک نیازمند ..... مرجع تقلید میرزا حسین خلیلی تهرانی به یک زن علویه هندی که به بیماری سختی مبتلا بود کمک کرد و او را به صورت رایگان معالجه نمود بعد از آن در عالم رؤیا دید که بیش از ده روز زنده نخواهد ماند حاجی پس از بیدار شدن مریض شد و روز به روز بیماری اش شدت پیدا کرد تا آنکه روز دهم فرا رسید و خود را دید که از این عالم به عالمی دیگر منتقل شده است ایشان بعد از توضیح درباره احوالاتی که آنجا برایشان پیش آمد گفت: مردی آمد و گفت او را رها کنید که حسین بن علی علیه السلام او را شفاعت کرده است تا به دنیا باز گردد و بعد معلوم می شود آن زن علویه شفای ایشان را گرفته در زمان وقوع این حادثه میرزاحسین ۲۷ سال داشت و نزدیک ۹۰ سال عمر کرد نقل شده که او همیشه می گفت: وجود من و اولادم همه از برکت دعای آن زن علویه است چه بسا طول عمر که بسته به عملکرد ما تغییر می کند و چه نیکوست عمری که به نکویی سر شود و سر آید. 📚کتاب کلمه طیبه ، محدث نوری ✾📚 @Dastan 📚✾
📩 | چرا پپسی نمی‌خری؟ ⚠️ عباس جان آخر برای چه؟ ... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍃🍂🍃🦋🍃🍂🍃🍂 🔆سلطنت می‌خواهی روزی هارون‌الرشید خلیفه عباسی به بهلول گفت: «آیا می‌خواهی سلطان باشی؟» بهلول فرمود: «دوست نمی‌دارم.» خلیفه گفت: «برای چه سلطنت نمی‌خواهی؟» بهلول گفت: «برای این‌که من تابه‌حال به چشم خود مرگ سه خلیفه را دیده‌ام، ولی خلیفه تابه‌حال مرگ دو بهلول را ندیده است.» 📚(دویست داستان، ص 15) ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀 🔆پيكار با انديشه طبقاتى ثعلبى به اسناد خود از عبداللّه بن مسعود نقل مى كند: جمعى از اشراف قريش به حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند، ديدند افرادى مانند: صهيب ، بلال ، عمار و... (كه از مسلمين فقير و مستضعف بودند) در محضر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بودند، (از آنجا كه آنها فكر اشرافى و طبقاتى داشتند، و نمى توانستند شخصيت معنوى اين افراد را به حساب بياورند، با مشاهده اين صحنه ، معترضانه ) گفتند: يا محمد ارضيت بهؤ لاء من قومك افنحن تكون تبعا لهم ... ترجمه : اى محمد! آيا به همين افراد (تهيدست ) از ميان مردم ، قناعت كرده اى ؟ آيا ما (در اطاعت از شما) از اينگونه افراد پيروى كنيم ، آيا اينها هستند كه مشمول لطف خداوند واقع شده اند؟! اين افراد را از خود دور كن ، شايد پس ‍ از دور شدن آنها، ما از تو پيروى كنيم . در رد قول اين اشراف و رد هر گونه فكر طبقاتى ، آيه 52 و 53 سوره انعام نازل شد، آيه 52 چنين است : ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداة والعشى يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شى ء و ما من حسابك عليهم من شى ء فتطر دهم فتكون من الظالمين . يعنى : آنها را كه صبح و شب ، خدا را مى خوانند و جز ذات پاك او نظرى ندارند از خود دور مكن ، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها، اگر آنها را طرد كنى از ستمگران خواهى بود. به اين ترتيب در مى يابيم كه : طرد و ناديده گرفتن افراد مستضعف ، از ستمگرى است ، و در اسلام فكر طبقاتى ، محكوم است . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋 🔆عبادت خشك ! گروهى از شاگردان امام صادق (ع ) گرد شمع وجود آن حضرت ، حلقه زده بودند، امام ديد يكى از دوستانش بنام عمربن مسلم در ميان آنها نيست ، جوياى حال او شد، عرض كردند: او مدتى است ترك تجارت كرده رو به عبادت آورده (و تنها در محل خلوتى مشغول عبادت شده است ). امام فرمود: واى بر او، اما علم ان تارك الطلب لايستجاب له : آيا نمى داند كسيكه تلاش براى كسب معاش را ترك كند، دعايش به استجاب نمى رسد. سپس فرمود: در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) وقتى آيه 2 و 3 سوره طلاق ) نازل شد كه ومن يتق اللّه يجعل له مخرجاً - و يرزقه من حيث لا يحتسب : و هر كس از خدا بترسد و پرهيزكار باشد، خداوند راه نجاتى براى او مى گشايد و او را از جائيكه گمان ندارد روزى مى دهد. روهى درها را بر وى بستند و رو به عبادت آوردند و گفتند: خداوند عهده دار روزى ما شده است وقتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) از جريان آنها آگاه شد، شخصى را نزد آنها فرستاد كه چرا مشغول چنين عبادتى شده ايد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: كسى كه چنين كند، دعايش ‍ مستجاب نمى شود، بر شما باد به كوشش براى تحصيل معاش زندگى . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 🙏 مهم این است که در طوفا‌ن‌ها آرامشت را حفظ کنی 🔹پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را به تصویر بکشد. 🔸نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلوها، تصاویری بودند از خورشید به‌هنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که در چمن می‌دویدند، رنگین‌کمان در آسمان، پرنده و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ. 🔹پادشاه تمام تابلوها را بررسی کرد، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. 🔸اولی، تصویر دریاچه آرامی بود که کوه‌های عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای‌جایش می‌شد ابرهای کوچک و سفید را دید. و اگر دقیق نگاه می‌کردند، در گوشه چپ دریاچه، خانه کوچکی قرار داشت. پنجره‌اش باز بود، دود از دودکش آن بر می‌خاست، که نشان می‌داد شام گرم و نرمی آماده است. 🔹تصویر دوم هم کوه‌ها را نمایش می‌داد، اما کوه‌ها ناهموار بود. قله‌ها تیز و دندانه‌ای بود، آسمان بالای کوه‌ها به‌طور بی‌رحمانه‌ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل‌آسا بودند. 🔸این تابلو با تابلوهای دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت. 🔹اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می‌کرد، در بریدگی صخره‌ای شوم، جوجه‌پرنده‌ای را می‌دید. آنجا، در میان غرش وحشیانه طوفان، جوجه‌گنجشکی آرام نشسته بود. 🔸پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده جایزه بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است. 🔻سپس توضیح داد: آرامش چیزی نیست که در مکانی بی‌سروصدا، بی‌مشکل و بدون کار سخت یافت شود، بلکه معنای حقیقی آرامش این است؛ هنگامی که شرایط سختی بر ما می‌گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !‏! 🌷بار دوم که به جبهه رفتم، از آن‌جا که دانشجو بودم، از تهران اعزام شدم، درست بعد از عملیات کربلای یک بود و ما را مستقیم به شهر .... بردند که تازه از لوث وجود عراقی‌ها پاکسازی شده بود. من مسؤل گروهی بودم که به‌خاطر این‌که منطقه آلوده نشود و رزمندگان آسیب نبینند مبادرت به این کار کردند، اولین‌بار بود که من در منطقه جنگی جنازه عراقی‌ها را دفن می‌کردم و اصلاً از چگونگی دفن کردن آن‌ها باخبر نبودم. به مسئول‌مان گفتم: «قبله کجاست؟!» گفت: «برای چه قبله را می‌خواهی؟» گفتم: «مگر نباید آن‌ها را رو به قبله دفن کنیم؟!» مسؤل‌مان لبخندی زد و گفت: «انگار این‌جا منطقه جنگی هست!» 🌷ما جنازه‌ها را داخل کانالی گذاشتیم و بعد از سم‌پاشی، روی آن‌ها را خاک ریختیم، همان‌روز عراقی‌ها ما را از گلوله‌های خمپاره خود بی‌نصیب نگذاشتند و نیم‌ساعتی ما را به داخل سنگرهای‌مان خیزاندند. بعد از پایان یافتن آتش تهیه دشمن دوباره شروع کردیم به دفن اجساد، رزمنده‌ای که سم‌پاش را حمل می‌کرد، خسته شد و من قبول کردم کار او را انجام دهم، از آن‌جا که منطقه پُر بود از میادین مین، مسؤل ما سعی می‌کرد در هنگام عبور نیروها به روی مین پا نگذارند. 🌷من تازه سم‌پاش را از آن پیرمرد رزمنده گرفتم تا داخل آن را پر از سم کنم که دیدم دستی شانه‌ام را فشرد و گفت: «از جایت تکان نخور.» بعد به من گفت: «حالا زیر پایت را نگاه کن.» وقتی زیر پایم را نگاه کردم ضربان قلبم بالا رفت، نصف مین را لگد کرده بودم و درست در پنج سانتی‌متری پایم مین دیگری نیز تله شده بود. فرمانده با خونسردی کامل مین‌ها را خنثی کرد و من بعد از آن قضیه دیگر حواسم بود که قبل از پا گذاشتن زیر پایم را نگاه کنم. : رزمنده دلاور عین‌الله اسماعیل‌پور‏ منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱دو ماجرای عبرت انگیز 🎥حجت الاسلام حسینی قمی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عدالت كودك حليمه سعديه مادر رضاعى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) گويد: ما در باديه (اطراف مكّه ) زندگى مى كرديم ، قحطى و خشكسالى ما را بر آن داشت كه به مكّه برويم و نوزادى را از مردم مكّه بگيريم و شير بدهيم و در نتيجه معاش زندگى ما تامين گردد. وارد مكّه شدم ، ديدم بانوان بسيارى جلوتر از من براى همين موضوع به مكّه رفته اند، از يك بانوى شيرده ، تقاضا كردم مرا راهنمائى كند تا من نيز، نوزادى را بيابم و شير بدهم ، او به من گفت : به خانه عبدالمطلب (رئيس ‍ مكّه ) برو، نوزادى در خانه او هست كه نياز به دايه دارد. به منزل عبدالمطلب رفتم و آمادگى خود را براى شير دادن اعلام كردم ، عبدالمطلب گفت : اى زن ! من فرزند يتيمى دارم كه نامش احمد (صلى اللّه عليه و آله ) است . سرانجام نوزاد را به من داد، او را به آغوش گرفتم كه به محل سكونت خود براى شير دادن ببرم ، اولين بار دو چشمش را گشود و به من نگريست ، من ديدم از دو ديده اش ، نور درخشنده اى به طرف آسمان تابيد. (جالب اينكه ) او از پستان راست من شير مى خورد، اصلاً از پستان چپ من شير نخورد و شير آن را براى (برادر رضاعى خود) كودك خودم مى گذاشت و عدالت را رعايت مى كرد، كودك من (با اينكه كودك بود) به او احترام مى كرد، و تا او شير نمى خورد، كودك من نيز نمى خورد، و در شير خوردن از احمد (صلى اللّه عليه و آله ) پيشى نمى گرفت . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂 🔆پسرخاله كارشكن 🦋نضربن حارث بن كلده ، پسر خاله پيامبر اسلام (ص ) بود، ولى شديدا با اسلام مخالفت مى كرد، و در مورد گسترش اسلام ، كارشكنى مى نمود از جمله كارشكنى هاى او اينكه : 🦋 به عنوان تجارت به سوى حيره و ايران مسافرت مى نمود و در آنجا اخبار و افسانه هاى پهلوانان ايران ، مانند رستم و افراسياب و... را كه در صفحه ها نوشته شده بود، مى خريد و به مكّه مى آورد و آنها را مى خواند و به مردم مكّه مى گفت : 🦋 محمد (ص ) نيكو گفتارتر از من نيست ، من نيز از اخبار گذشتگان مى گويم . در ردّ اين كارشكن مخالف ، آياتى ، از جمله آيه 6 سوره لقمان نازل شد: و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مهين . 🌺ترجمه : و بعضى از مردم سخنان باطل و بيهوده را خريدارى مى كنند تا مردم را از روى جهل گمراه سازند، و آيات الهى را به مسخره گيرند، براى آنها عذاب خوار كننده اى است . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆جزاى احسان انوشيروان (يكى از شاهان ساسانى ) كه نسبت به شاهان ديگر، اندكى رعايت عدالت (آن هم در اواخر سلطنتش ) مى كرد، روزى همراه منشيان براى دادرسى به مظلوين ، در محلى نشسته بود، ناگهان ديدند مار بزرگى به پيش آمد و زير تخت انوشيروان رفت و توقف كرد. حاضران تصميم گرفتند آن را بكشند. انوشيروان گفت : دست نگهداريد، به گمانم براى كمك خواهى آمده باشد، آنها از كشتن مار، خوددارى كردند، بعد از لحظاتى ، ديدند كه مار حركت كرد و به طرف بيابان رفت ، يكى از ماءموران به دنبال مار رفت ، ديد مار كنار چاهى آمد و داخل چاه شد و برگشت و گوئى اوضاع چاه را مكرر بررسى مى كند (بعد معلوم شد عقرب سياهى به سراغ لانه مار آمده و قصد آسيب زدن به مارها دارد) مأ مور سرش را به درون چاه خم كرد، ديد در زمين چاه ، مارى مرده است و عقرب سياهى بر روى آن قرار دارد، مأ مور، نيزه اش را روى عقرب گذاشت و فشار داد و آن را كشت ، سپس نزد انوشيروان آمد و جريان را گفت . سال بعد در همان روز، انوشيروان براى دادرسى نشست ، ديدند همان مار آمد و از دهان خود چند دانه سياه ريز به زمين ريخت و رفت ، بدستور انوشيروان آن دانه ها را كاشتند، از آن ، رايحان روئيده شد. انوشيروان بسيار زكام مى شد و سردرد پيدا مى كرد، از آن رايحان استفاده كرد، ونتيجه خوبى در رفع بيماريش گرفت 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔰 ڪلام بیهوده 🌷 آیت اللہ حسن زاده (ره) : 🖋 یڪ روز بعد از نماز صبح همانگونه ڪه در سجاده نشسته بودم و مشغول مناجاٺ و ذڪر پروردگار متعال بودم ، 💥مڪاشفہ ای برای من اتفاق افتاد 🖋 در مڪاشفه دیدم لبهای من را با نخ و سوزن می دوزند و بسیار هم درد و رنج دارد ☘️ بعد به من گفتند این باطن عمل و سزای ڪسی است ڪه زبانش را از حرف‌های بیهوده نگه نمی‌دارد. 📔 انسان در عرف ✾📚 @Dastan 📚✾
✨از دلسردی و ناامیدی برای چیزی که مطابق میل‌تان پیش نرفته است، دست بردارید. فقط به این خاطر که کسی که میخواستید کنارتان بماند، ترک‌تان کرده است یا دری که می‌خواستید گشوده شود، بسته شده است با سرخوردگی و اندوه زندگی نکنید. خداوند می‌داند دارد چه کار می‌کند. شاید اکنون آن را درک نکنید، اما یک روز که دیدید خداوند چه می‌کرده است، خوشحال خواهید شد که این درب‌ها را بسته است. از او برای اینکه دعایتان را مستجاب نکرده است، سپاسگزاری خواهید کرد. هر چه بیشتر از عمرم می‌گذرد، بیشتر این دعا را می‌گویم: 💚«خداوندا، اراده تو بشود نه اراده‌ی من.» من دیگر برای درهای بسته نمی‌جنگم. وقتی که چیزها با سرعتی که من می‌خواهم تغییر نمی‌کنند، سرخورده و اندوهگین نمی‌شوم. میدانم که خداوند همه چیز را تحت کنترل دارد. مادامی که به خداوند احترام می‌گذارید و بهترین خودتان هستید، خداوند در زمان درست، شما را به جایی که قرار است باشید خواهد برد. شاید آنجایی که فکر می‌کردید نباشد اما خداوند شما را به جایی می‌برد که فراتر از حد تصورتان است. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅 🔆جوان 🌱روزی عرب عشایری نزد خانه‌ی پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و با صدای بلند پیامبر صلی‌الله علیه و آله را صدا زد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله با عبایی که به گل سرخ، رنگین شده بود بیرون آمد. عرب گفت: «گویا جوان هستی!» 🌱فرمود: «آری! من جوان و پسر شخص جوان و برادر جوان هستم.» او گفت: «چگونه؟» فرمود: «مگر سخن خدا را نشنیده‌ای که فرمود: 🌱«شنیدم جوانی را که از آن بت‌ها به بدی یاد می‌کرد، ابراهیم می‌نامیدند.»*، من پسر ابراهیم هستم که از او به جوان تعبیر شده است و برادر جوان هستم که در جنگ اُحد، منادی در آسمان صدا زد: «شمشیری جز ذوالفقار نیست و جوانی جز علی نیست.» علی برادر من و من برادر اویم.» ✨✨امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «تَدَبَّرُوَا آیاتِ القُرْآنِ وَاعْتَبِرُوا بِهِ فَإِنَّهُ أَبْلَغُ العِبَرِ: در آیات قرآن تدبّر کنید و بدان‌ها پند گیرید که آن‌ها رساترین پندهاست» 📚غررالحکم، ج 2، ص 310 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مهماندار مهربان خانه ابوايوب انصارى كه پيامبر (ص ) در مدينه وارد منزل او شد (چنانكه در داستان قبل ذكر شد) يك خانه ساده خشت و گلى بود، ولى دو طبقه داشت ، ابوايوب به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت من دوست دارم كه شما در اطاق طبقه بالا باشيد، و من نمى پسندم كه در بالا سكونت كنم ، اينك اختيار انتخاب با شما است . پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: براى رفت و آمد افراد، طبقه پائين ، مناسبتر است . به اين ترتيب ، رسول اكرم (ص ) در طبقه پائين سكونت نمودند، ابوايوب مى گويد من و مادرم ، در طبقه بالا بوديم ، وقتى به وسيله دلو و طناب ، از چاه آب مى كشيديم ، مراقب بوديم مبادا قطره اى آب به رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) پاشيده شود، و كاملاً مخفى بودم و آهسته حرف مى زديم ، و رعايت احترام آن حضرت را مى كرديم ، و وقتى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در بستر خواب مى آرميد، حركت نمى كرديم (تا صداى پاى ما باعث رفع آسايش آن حضرت نشود) و وقتى كه غذائى مى پختيم ، در اطاق را مى بستيم ، كه دود آتش به سوى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نرود. روزى ظرف آب افتاد و آب آن ريخت ، و ما جز يك پارچه نداشتيم ، مادرم آن را روى آب افكند و كم كم آب را جمع كرد كه مبادا قطره اى از آن ، به طبقه پائين ، به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) برسد. و مسلمانان از مهاجر و انصار، به حضور آن حضرت مى رسيدند، و اسعدبن زرارة هر روز، صبح و شام ، يك ظرف آبگوشت مى فرستاد، و هر كسى بر آن حضرت وارد مى شد، با هم از آن غذا مى خوردند. روزى اسيدبن حضير ديگى پر از غذا، درست كرد، ولى كسى نبود آن را به خانه بياورد، خودش آن را برداشت و به خانه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آورد، او مرد شريف و بزرگوارى بود، و در مورد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) ايثارگرى كرد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) پس از نماز، او را ديد، فرمود: خودت غذا را حمل مى كنى ؟ عرض كرد: آرى ، كسى را نيافتم ، خودم آوردم . پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به او فرمود: بارك اللّه عليكم من اهل بيت : خداوند به شما و خانواده شما، بركت بدهد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پرهيز از همنشينى با پنج نفر امام صادق (ع ) فرمود: پدرم از پدرش امام سجاد (ع ) نقل كرد كه فرمود: اى فرزندم متوجه باش كه با پنج شخص ، همنشينى نكنى و با آنها گفتگو و رفاقت در راهى ننمائى ، پرسيدم پدر جان آنها كيانند؟ فرمود: 1- زنهار كه با دروغگو همنشين مشو، زيرا او مثل سرابى است كه دور را نزديك و نزديك را در نظرت دور، جلوه مى دهد. 2- برحذر باش كه با فاسق و گنهكار همنشين شوى ، زيرا او تو را به يك لقمه يا كمتر مى فروشد. 3- و بپرهيز از همنشينى با بخيل ، زيرا او مال خود را در سخت ترين نيازهايت از تو دريغ دارد. 4- و حتماً با احمق (كم عقل ) همنشين مباش ، زيرا او مى خواهد به تو سود رساند، ولى (بر اثر حماقت ) به تو زيان مى رساند. 5- و مبادا با آن كس كه قطع رحم كند، رفاقت كنى كه من او را در سه مورد از قرآن ، ملعون يافتم . الف : در سوره محمد آيه 22 و 23 مى خوانيم : فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم - اولئك الذين لعنهم اللّه فاصمهم واعمى ابصارهم . ترجمه : اما اگر روى گردان شويد آيا جز اين انتظار مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نمائيد - آنها كسانى هستند كه خداوند آنها را از رحمتشان دور ساخته ، پس گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور ساخته است . ب : در سوره رعد آيه 25 مى خوانيم : والذين ينقضون عهداللّه من بعد ميثاقه و يقطعون ما امراللّه به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك لهم اللعنة ولهم سوء الدار. ترجمه : و آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مى شكنند و پيوندهائى را كه خداوند به آن امر كرده است ، قطع مى كنند و در روى زمين فساد مى نمايند براى آنها لعنت ، و بدى مجازات در سراى آخرت است . ج : و در سوره بقره (آيه 27) مى خوانيم : الذين ينقضون عهداللّه من بعد ميثاقه و يقطعون ما امراللّه به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم الخاسرون . يعنى : (فاسقان آنها هستند كه ) پيمان خدا را پس از آنكه محكم ساختند مى شكنند و پيوندهائى را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع مى نمايند و در جهان ، فساد مى كنند، اينها زيانكارانند. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾