eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.3هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆معجزه اى از امام جواد عليه السلام على بن خالد (كه زيدى مذهب بود) مى گويد: من در شهر سامرا بودم . شنيدم مردى را كه در شامات ادعاى پيامبرى مى كرده دولت وقت دستگير نموده و در اينجا زندانى كرده اند. به ديدن او رفتم . تا از حال او آگاه شوم ، ديدم آدم فهميده اى است . گفتم : فلانى ! سرگذشت تو چه بود و چرا زندانى شده اى ؟ گفت : من از اهالى شام هستم ، در محلى كه سر مبارك امام حسين عليه السلام در آنجا نهاده شده ، پيوسته مشغول عبادت بودم . يك شب ، ناگهان شخصى در پيش رويم نمايان شد، فرمود: برخيز! برويم . بى اختيار برخاستم و با او به راه افتادم . اندكى گذشت ديدم در مسجد كوفه هستم . فرمود: اين مسجد را مى شناسى ؟ گفتم : آرى ! مسجد كوفه است . ايشان نماز خواند من نيز نماز خواندم آنگاه دوباره به راه افتاديم . چيزى نگذشت كه خود را در مسجد مدينه ديدم ! باز هم نماز خوانديم و به رسول خدا صلى الله عليه و آله درود فرستاد و زيارتش نمود سپس خارج شديم . لحظه اى بعد ديدم كه در مكه هستيم و تماس مراسم و زيارت خانه خدا را با آن آقا انجام دادم . پس از آن به راه افتاديم . چند قدمى برداشتيم . يك مرتبه متوجه شدم كه در محل قبلى ، در شام هستم و آن شخص از نظرم ناپديد شد. يك سال از اين ماجرا گذشت - من در همان مكان مشغول عبادت بودم - كه ايام حج رسيد همان شخص آمد و مرا همراه خود به آن سفرها برد و مانند مرحله نخستين همه آن مكانهاى مقدس را با هم زيارت كرديم و كارهاى سال گذشته را انجام داديم ، سرانجام مرا به شام بازگردانيد. وقتى كه خواست از من جدا شود، گفتم : تو را سوگند مى دهم به خدايى كه تو را چنين قدرتى كرامت فرموده بگو! تو كيستى ؟ مدتى سر به زير انداخت . سپس نگاهى به من كرد و فرمود: من محمدبن على بن موسى بن جعفر هستم . و من اين قضيه را به چند نفر از دوستان نزديك خود گفتم ، خبر به محمدبن عبدالملك زيات (وزير معتصم ) رسيد او دستور داد مرا دستگير كردند و تهمت زدند كه مدعى پيامبرى هستم . اكنون مى بينى كه در زندانم . به او گفتم : خوب است اصل قضيه خود را به محمدبن عبدالملك بنويسى ، شايد تو را آزاد كند، او هم ماجراى خود را نوشت . محمدبن عبدالملك در زير همان نامه نوشته بود، بگو همان كسى كه تو را در يك شب از شام به كوفه و از آنجا به مدينه و از مدينه به مكه برده سپس ‍ به شام برگردانده ، از اين زندان نيز نجات دهد. على بن خالد مى گويد: چون جواب عبدالملك را خواندم ناراحت شدم و دلم به حال او سوخت به او گفتم : صبر كن ! تا ببين عاقبت كار چه مى شود و از زندان بيرون آمدم . صبح روز ديگر به زندان رفتم كه احوال او را بپرسم ، ديدم نگهبانان زندان و ماءمورين بسيار و عده اى از مردم در اطراف زندان رفت و آمد مى كنند، پرسيدم : چه شده است ؟ گفتند: همان زندانى كه ادعاى پيامبرى داشت از زندان ناپديد گشته با اينكه درها همه بسته بود، نمى دانيم به زمين رفته يا چون پرنده به آسمان پر كشيده است . (بدين گونه امام جواد او را از زندان نجات داد.) على بن خالد پس از ديدن اين واقعه دست از مذهب خود (زيدى ) كشيد و از شيعيان امام نهم حضرت جواد شد. 📚 بحار : ج 50، ص 38. ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۳ آذر ۱۴۰۲
❣توانایی زندگی در لحظه اکنون و داشتن رضایت خاطر در لحظه ی حال را بسیاری از مردم ندارند. وقتی در حال خوردن سوپ هستید،به دسر فکر نکنید. وقتی در حال خواندن کتاب هستید،دقت کنید،ببینید افکار شما کجا هستند. هنگام مسافرت به جای اینکه فکر کنید هنگام برگشتن به خانه چه کارهایی باید انجام شود،در همان مسافرت باشید. اجازه ندهید لحظه اکنون که غیر قابل وصف است از دست برود. " همه دارایی شما لحظه حال است. " 🍃🍃🍃🍃 👤 ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۳ آذر ۱۴۰۲
🌷 🌷 !! 🌷دوستش می‌گفت: حضرت آقا که فرمودند تولید ملی، فردا محمدحسین گوشیشو عوض کرد و یه گوشی ایرانی گرفت. محمدحسین عادت داشت موقع سینه‌زنی پیراهنش رو در بیاره شور می‌گرفت تو هیئت، می‌گفت برا امام حسین کم نذارین. حضرت آقا که فرمودند شعور حسینی؛ محمد حسین دیگه این کار رو نکرد. روز عید که بچه‌ها چراغارو خاموش کردن تا روضه بخونن چراغ رو روشن کرد و گفت:... 🌷و گفت: حضرت آقا گفتن با شادی اهل بیت شاد باشید با ناراحتیشون ناراحت. کی گفته ما دیوونه حسینیم؟! کاملاً هم آدمای عاقل با شعوری هستیم. عاقلانه عاشق حسینیم. به قول خودش نمی‌ذاشت حرف آقا شهید بشه. بلافاصله اطاعت می‌کرد. توی جلسات مبنای حرفاش فرمایشات حضرت آقا بود، رو کار تشکیلاتی حساس بود پای کار بود، هدف رو در نظر می‌گرفت و طرح می‌ریخت و ولایت پذیری اعضاء براش اولویت داشت. 🌹خاطره ای به یاد شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی ❌️❌️ خودمونیم؛ ما چه‌کاره‌ایم؟!! ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۳ آذر ۱۴۰۲
4_5969821129156595171.mp3
8.26M
▫️امام زمان " سلام الله علیه " فرمود: چرا از این نماز غافلید؟! ✅ داستان تشرّف مرحوم حاج قدرت‌الله به محضر امام عصر " صلوات الله علیه " 📚 مجله موعود، شماره‌‌های ۸۰ و ۱۰۴. ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۳ آذر ۱۴۰۲
🔆معجزه اى از امام صادق عليه السلام جميل پسر دراج مى گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بودم ، زنى وارد شد و عرض كرد: يابن رسول الله ! بچه ام از دنيا رفت ، پارچه اى روى آن كشيده به خدمتتان آمده ام مرا يارى فرماييد. حضرت فرمود: شايد فرزندت نمرده ، اكنون بلند شو و به خانه ات برو، غسل كن و دو ركعت نماز بگذار و خدا را با اين كلمات بخوان ! اى خدايى كه اين فرزند را به من دادى پس از آن كه فرزندى نداشتم ، خداوندا! از تو مى خواهم بر من منت نهاده فرزندم را به من بازگردان ! سپس ‍ فرزندت را حركت مى دهى و اين مطلب را هرگز به كسى بازگو نكن ! زن به خانه برگشت و مطابق دستور امام صادق عليه السلام عمل نمود، ناگهان بچه زنده شده و به گريه افتاد. 📚ب : ج 47، ص 79. ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۳ آذر ۱۴۰۲
🔆استاندار لايق ام سلمه از بانوان برازنده و عاليمقام صدر اسلام بود، كه پس از شهادت شوهرش ، همسر رسول خدا گرديد. و همواره يار مهربان براى پيامبر (ص ) بود، و پس از پيامبر (ص ) نيز همواره با خاندان نبوت ، محشور بود و از حريم آنها حمايت مى كرد. شوهر اول ام سلمه شخصى بنام ابوسلمه بود، ام سلمه با شوهرش ‍ همراه كاروان جعفرطيار (ع ) به حبشه مهاجرت نمود، عمربن ابى سلمه از فرزندان نيك ام سلمه است كه در حبشه (در دومين سال هجرت به حبشه ) به دنيا آمد. در جريان جنگ جمل كه بين سپاه على عليه السّلام و سپاه طلحه و زبير در بصره (در سال 36 هجرى ) واقع شد، ام سلمه فرزند خود را عمربن ابى سلمه را به يارى على (ع ) فرستاد و طى نامه اى كه همراه او براى على عليه السّلام فرستاد، نوشت : اگر نه اين بود كه جهاد بر زنان واجب نيست ، من در جهاد شركت مى كردم ، اما جهاد را خداوند بر ما واجب نكرده ، اين پسرم را كه چون جانم عزيز دارم ، فرستادم تا در خدمت شما با دشمنان خدا جهاد نمايد، اى اميرمؤمنان ، او را به خير و نيكى توصيه فرم. عمر بن ابى سلمه از افراد مخلص و شجاع و متعهد ياران على (ع ) به شمار مى آمد، و آنگونه لياقت يافت كه اميرمؤمنان على (ع ) او را استاندار بحرين و فارس نمود. او مدتى اين مسئوليت را به عهده گرفت و به خوبى انجام وظيفه نمود. تا اينكه على عليه السّلام وجود او را براى جبهه جنگ با شاميان لازم دانست ، شخصى از انصار بنام نعمان بن عجلان را بجاى او گماشت و او را براى جبهه و جهاد فرا خواند، نامه اى براى او نوشت و از او صميمانه تشكر و تقدير كرد و سپس او را براى رفتن به جبهه دعوت نمود، ترجمه متن نامه از اين قرار است : ... اما بعد، من نعمان بن عجلان زرقى را فرماندار بحرين ، قرار دادم ، و اختيار تو را از استاندارى (بحرين و فارس ) برگرفتم ، بدون آنكه اين كار براى تو داراى مزمت و سرزنش باشد، چرا كه تو استاندارى و حكومت را به نيكى انجام دادى ، و رعايت حق امانت نمودى ، بنابراين به سوى ما حركت كن ، بدون آنكه مورد سوءظن يا ملامت ، يا متهم يا گنهكار باشى ، زيرا من تصميم گرفته ام به سوى ستمگران اهل شام حركت كنم ، و دوست دارم تو با من باشى . فانك ممن استظهر به على جهاد العدو و اقامة عمود الدين انشاءاللّه . :چرا كه تو از كسانى هستى كه من در جهاد با دشمن و بر پا داشتن ستونهاى دين ، از آنها كمك مى جويم انشاءاللّه . به اين ترتيب از اين ماجرا مى آموزيم : 1- استاندار، بايد فردى لايق باشد. 2- وقتى در پست خود، به خوبى انجام وظيفه نمود، مورد تشويق رهبر قرار گيرد. 3- آنگونه باشد كه اگر بتواند براى مسؤليت ديگر، كارائى بيشتر داشته باشد، براى همان ، آماده باشد، چنانكه عمربن ابى سلمه فرزند لايق و رشيد ام سلمه ، چنين بود، و حضرت على (ع ) از او براى جهاد با دشمن و نگهبانى از ستونهاى دين استمداد نمود، براستى هزاران درود برچنين مادر قهرمان پرورى ، و چنين فرزند لايق و برازنده اى !. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۳ آذر ۱۴۰۲
✍چيزى كه هست بايستى از چيزهايى كه موجب از بين رفتن يا كم شدن محبّت است، پرهيز كرد. بايستى از گناهان در درجۀ اول و مكروهات در درجۀ دوم دورى كرد به علاوه به چيزهايى كه موجب زياد شدن محبّت مى‌شود روى آورد. هر چه بيشتر به سادات اظهار محبّت و مودّت كنيد براى خودتان بهتر است، هر چه بيشتر به مجلس عزاى حسين برويد و اشك بريزيد علاقه‌تان به حسين بيشتر مى‌شود. چنانچه در ماه رمضان نفس كشيدن روزه‌دار ثواب تسبيح دارد «اَنْفاسُكُمْ‌ فيهِ‌ تَسْبيحٌ‌» در مجلس عزاى حسين يا هر وقت كه غم حسين داشته باشى هر نفسى كه مى‌كشى ثواب تسبيح كردن دارد. اين شعر منسوب به حضرت : «شيعَتى‌ ما ان شَرِبْتُمْ‌ عَذْبَ‌ ماءٍ فَاذْكُروُنى‌» معنى ظاهرش آن است كه هر وقت آب گوارايى نوشيديد يادى از لب تشنۀ حسين كنيد و معنى تأويلش: هر گاه از علوم قرآن و اهل بيت بهره‌مند شدى بگو «صَلَّى اللّهُ‌ عَلَيْكَ‌ يا اباعَبْدِاللّه» چون از بركت حسين است كه اين بهره‌هاى روحانى به تو رسيد. اگر حسين نبود اين مسجد و منبر كى بود؟ بنى‌اميه و بنى‌مروان كجا مى‌گذاشتند دينى باقى بماند، اينها دشمن صاحب دين بودند. ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۳ آذر ۱۴۰۲
🔆حل مشكلات به واسطه زيارت عاشورا 🔸عالم جليل القدر و متقى مرحوم آيت اللّه نجفى قوچانى رحمه الله از طلاب برجسته خراسانى بود و در ضمن ياد داشتهاى خاطراتش در اصفهان كه به مدت چهار سال از سال 1314 ه‍ ق الى 1318 تداوم داشت مى نويسد: 🔸وقتى به شهر اصفهان آمدم ، شبى در خواب چهره مرگ را به صورت يك حيوان در ابعاد يك ((گوسفند)) ديدم عمرش بالغ بر يك سال بوده و به دنبال او سه و يا چهار عدد از بچه هاى كوچكش در هوا در حال سير و حركت بودند، در اثناى حركتشان از روى منزل ما در قوچان گذشتند و يكى از گوسفندان بر روى منزل ما از حركت باز ايستاد. 🔸براى پدرم نوشتم : نامه اى برايم ارسال كند و احوال خود را در آن شرح دهد؛ زيرا نگران او بودم پس از ارسال نامه ، از پدر نامه اى دريافتم در آن گفته بود همسرش فوت نموده . و نيز مى نويسد: قبل از ده سال مبلغ دوازده تومان براى اداى مخارج زيارت به عتبات مقدس قرض كرده بود(1) ولى به دليل ((ربا)) بدهى او به هشتاد تومان رسيده بود، و همه دارايى پدرم به اين مقدار نمى رسيد، من تصميم گرفتم زيارت عاشورا را به مدت چهل روز بر بام مسجد سلطان صفوى بخوانم و سه حاجت را طلب كردم : اول : اداى بدهى پدرم دوم : طلب آمرزش سوم : افزون شدن علم و اجتهاد 🔸قبل از ظهر شروع به خواندن مى نمودم و قبل از زوال ظهر آن را تمام مى نمودم ، خواندن آن دو ساعت به طول مى انجاميد پس از اتمام چهل روز و تقريباً بعد از يك ماه پدرم به من نوشت : امام موسى بن جعفر عليه السلام قرض مرا ادا كرد، به او نوشتم : خير، امام حسين عليه السلام آن را ادا كرد، و همگى آنها يك نور واحدند. 🔸وقتى سرعت تأثير زيارت را در بر آورده شدن حاجتها در مسايل دشوار ديدم و قلباً از تأثير گذارى آن در برآورده شدن حاجتها اطمينان يافتم ، عزم خود را جزم كردم تا آن را در روزهاى ماه محرم الحرام و ماه صفر براى حاجت مهمترى به مدت چهل روز بخوانم ، لذا با تلاش و كوشش بسيار و با احتياط كامل بر بام مسجد سلطان مى رفتم ؛ و رو به قبله و زير آسمان بودن را مراعات مى كردم ، بعد از سپرى شدن روزها، و ختم چهل روز، در خواب بشارت دهنده اى را ديدم كه مى گفت : به مراد خود رسيدى . و در صبحگاه در قلبم شور خاصى پديدار گشت ، و اين چند بيت را سرودم :(2) 📚1- اين جريان در زمان قديم اتّفاق افتاده است . 2- زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۳ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂سلام 🌾یک بامداد دیگه ازفصل زیبای 🍂پاییز آغاز گشت 🌾آرزو می‌کنم 🍂قلبت پرباشه 🌾از مهـر و محبت 🍂روحت آروم 🌾و خیر و برکت بشه مهمونت 🍂صبحت دل انگیز ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۴ آذر ۱۴۰۲
🔆باب الله امام صادق علیه‌السلام فرمود: یکی از بزرگان دین، آن‌قدر خداوند را عبادت کرد تا نحیف و لاغر شد. خداوند به پیامبر زمانش وحی کرد که به او بگو: «به عزت و جلال خودم سوگند، اگر آن‌چنان مرا عبادت کنی تا چون دنبه‌ای که در دیگ جوشان، آب می‌شود، آب شوی، هرگز از تو نخواهم پذیرفت؛ تا اینکه از دری بر من وارد شوی که تو را دستور داده‌ام (که آن، پیامبر وقت، مربی و هادی توست).» 📚بحرالمعارف، ج 1، ص 382 -عقاب الاعمال، ص 1 ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۴ آذر ۱۴۰۲
🔆گره گشائى از مومن مردى خدمت امام حسن عليه السلام رسيد و عرض كرد: پدر و مادرم فدايت باد مرا به بر آوردن حاجتى يارى نما. امام عليه السلام براى بر آوردن نياز او بدنبالش حركت كرد تا در بين راه به امام حسين عليه السلام رسيدند كه به نماز ايستاده بود. امام عليه السلام به آن فرمود: چرا از ابى عبداللّه (حسين بن على عليه السلام ) كمك گرفتى ؟ آن مرد عرض كرد: پدر و مادر فدايت باد به او مراجعه كردم فرمود مشغول اعتكاف است . امام عليه السلام فرمود: اگر تو را يارى مى كرد از يك ماه اعتكاف برايش بهتر بود. 📚بحارالانوار، ج 43، 352. ✾📚 @Dastan 📚✾
۱۴ آذر ۱۴۰۲