#داستان_آموزنده
🔆خشمى بر گناهكار!
خداوند به شعيب پيغمبر وحى كرد كه صد هزار نفر از پيروانت را مجازات خواهم كرد. چهل هزار از آنان بدكارند و بقيه خوبند!
شعيب پرسيد:
خدايا! بدان بايد كيفر ببينند، اما خوبان چرا؟ خداوند فرمود:
براى اين كه خوبان با گناهكاران سازش كردند و با توجه به خشم و غضب من نسبت به گناهكاران ، آنان خشمگين نگشتند.
📚بحار: ج 23، ص 153.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸✨🌸
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
روزی روزگاری در روستایی در هند؛
مردی به روستاییها اعلام کرد که برای
خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول
خواهد داد.
روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر
است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به
گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون
به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم
شدن تعداد میمونها روستاییها دست از
تلاش کشیدند…
به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد
برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد
پرداخت.
با این شرایط روستاییها فعالیت خود را از
سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستاییان دست از کار
کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای
شان رفتند.
این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و در
نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که
به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا
کرد.
اینبار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید
هر میمون 100 دلار خواهد داد ولی چون
برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به
شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها
را بخرد.
در غیاب تاجر، شاگرد به روستاییها گفت:
«این همه میمون در قفس را ببینید! من
آنها را هر یک 80 دلار به شما خواهم
فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را
به 100 دلار به او بفروشید.»
روستاییها که احتمالا مثل من و شما
وسوسه شده بودند پولهایشان را روی
هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند...
البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و
شاگردش را ندید و تنها روستاییها ماندند
و یک دنیا میمون و...!!! 🦋
طمع بخاک فرو میبرد حریصان را
ز حرص بر سر قارون رسید، آنچه رسید
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼
#داستان_آموزنده
🔆داماد پيامبر(ص ) در اسارت
ابوالعاص پسر ربيع خواهرزاده خديجه از اشراف و ثروتمندان مكه بود روزى دختر رسول خدا (زينب ) را خواستگارى كرد و خديجه هم از پيغمبر خواست به اين كار راضى شده زينب را به ازداج وى در آورد اين قضيه پيش از رسالت و نزول وحى اتفاق افتاد پيغمبر صلى الله عليه و آله زينب را به ازدواج ابوالعاص در آورد.
هنگامى كه وحى نازل شد و پيامبر به مقام رسالت رسيد خديجه و دخترانش به حضرت ايمان آوردند ولى ابوالعاص ايمان نياورد.
پيغمبر دختر ديگرش را به نام (رقيه ) (يا ام كلثوم ) را نيز به همسرى (عتبه پسر ابولهب ) داد و اين جريان نيز پيش از بعثت آن حضرت بود.
وقتى كه حضرت به مقام نبوت نائل آمد و وحى بر او نازل گشت مردم را به خداپرستى دعوت نمود اهالى مكه نپذيرفته از آن بزرگوار كناره گيرى مى كردند و به يكديگر مى گفتند:
شما دختران محمد صلى الله عليه و آله را گرفتيد و فكرش را از ناحيه آنان آسوده ساختيد بايد دخترانش را به او برگردانيد تا فكرش به آنها مشغول شده به فكر سخنان ديگر نيفتند.
اول پيش (ابوالعاص ) آمده و گفتند:
تو دختر پيغمبر را طلاق بده ! ما هر زنى از زنان قريش را بخواهى برايت تزويج مى كنيم .
ابوالعاص گفت :
اين كار شدنى نيست من هرگز از همسرم جدا نمى شوم و زنان قريش را به جاى او به همسرى نمى پذيرم ، از اين لحاظ پيغمبر مى فرمود:
او داماد خوبى بود.
سپس به نزد عتبه پسر ابولهب آمده گفتند:
دختر محمد را طلاق بده ما هر زنى را از قبيله قريش بخواهى به ازدواج تو در مى آوريم . عتبه در پاسخ گفت :
اگر دختر ابان پسر سعيد بن عاص يا دختر سعيد پسر عاص را به من تزويج كنيد من او را طلاق مى دهم . به دنبال آن دختر سعيد پسر عاص را به او تزويج كردند و او نيز دختر پيغمبر را رها كرد در حالى كه با او عروسى نكرده بود، سپس اين بانو با (عثمان بن عفان ) ازدواج كرد.
پيغمبر اسلام تا در مكه قدرت تبليغ دين الهى را نداشت و نمى توانست حكم حلال و حرام را بيان كند در عين حال ، دين اسلام زينب را از ابوالعاص جدا كرده بود. اما رسول خدا نمى توانست آن ها را از هم جدا سازد بدين جهت زينب با اينكه ايمان آورده بود در همسرى ابوالعاص كافر باقى ماند.
تا اينكه رسول خدا به مدينه هجرت نمود و زينب همچنان با ابوالعاص در مكه ماند.
هنگامى كه قريش به جنگ آن حضرت آمدند ابوالعاص نيز با آنان بود و بين مسلمانان و كفار قريش در كنار چاه (بدر) جنگ سختى پيش آمد عده اى از كفار كشته و عده ديگر اسير شدند.
ابوالعاص نيز در ميان اسيران بود او را همراه اسيران ديگر نزد پيغمبر آوردند.
و هنگامى كه مردم مكه براى آزادى اسيران خود اموالى مى فرستادند زينب نيز براى آزادى همسرش اموالى فرستاد از جمله آنها گردنبندى بود كه مادرش خديجه آن شب كه زينب را به خانه ابوالعاص مى بردند به او داده بود.
وقتى كه رسول خدا آن گردنبند را ديد بسيار ناراحت شد و سخت دلش به حال دخترش زينب سوخت بدين جهت به مسلمانان فرمود:
اگر صلاح مى دانيد اسير زينب را آزاد كنيد و آن اموالى را كه براى آزادى شوهرش فرستاده به او بازگردانيد.
مسلمانان با كمال ميل و رغبت خواسته پيغمبر را به جا آوردند و گفتند:
اى رسول خدا جان و اموال ما به قربانت حتما مطابق فرمايش شما عمل مى كنيم ، از اين رو هر چه زينب فرستاده بود به او بازگرداندند و ابوالعاص را نيز آزاد كردند.
📚بحار: ج 19، ص 348.
✾📚 @Dastan 📚✾
می گویند آدمهای خوب را پیدا کنید و بدها را رها!
اما باید اینگونه باشد
خوبی های آدم ها را پیدا کنید و بدی آنها را نادیده بگیرید.
یادت باشه هیچ کسی کامل نیست جز اهل بیت علیهم السلام
#دکترمسلم_داودی_نژاد
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#شهیدی_که_حکم_جانشینیاش_را_با_دندان_پاره_کرد!
🌷به یاد دارم سال ۱۳۶۵ در دفتر فرماندهی کل سپاه آقای رسولزاده از تهران با من تماس گرفتند و گفتند: حکم جانشینی راه آهن سراسری آقای نوری از طرف وزیر راه، آقای سعیدیکیا امضا و صادر شده است. با آقای نوری تسویه کنید که دوباره به راهآهن برگردند و مشغول به کار شوند. حکم که رسید آن را به ایشان دادم و درخواست کردم که برگردد.
🌷....همانطور که میدانید ایشان یکی از دستهای خود را از دست داده و مجروح بود. در ابتدا از من عذرخواهی کرد. به ادب ایشان دقت کنید. سپس با همان یک دست و با کمک دندانش حکم را پاره کرد و گفت: اگر میخواستم در راه آهن باشم که به جبهه نمیآمدم. من با خدا معامله کردهام.
🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید سردار علیرضا نوری، قائم مقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
#راوی: سردار محمد کوثری از فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥💥داستان مرد تشنه یاب🥀
✾📚 @Dastan 📚✾
✍️ به مشکلات بخند
🔹مرد جوانی که میخواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت.
🔸استاد خردمند گفت:
تا یک سال به هرکسی که به تو حمله کند پولی بده.
🔹تا ۱۲ ماه هرکسی به جوان حمله میکرد، جوان به او پولی میداد.
🔸آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعدی را بیاموزد.
🔹استاد گفت:
به شهر برو و برایم غذا بخر.
🔸همین که مرد رفت، استاد خود را به لباس یک گدا درآورد و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت.
🔹وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او.
🔸جوان به گدا گفت:
عالیست! یک سال مجبور بودم به هرکس که به من توهین میکرد پول بدهم، اما حالا میتوانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشیزی خرج کنم.
🔹استاد وقتی صحبت جوان را شنید، چهره خود را نشان داد و گفت:
برای گام بعدی آمادهای، چون یاد گرفتی بهروی مشکلات بخندی.
#پندانه 🙏🤍
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
#داستان_آموزنده
🔆مادر لايق و فرزند شايسته
ابى عبيده (پدر مختار ثقفى ) در جستجو زنى لايق بود. تعدادى از زنان قبيله خود را، به او پيشنهاد كردند، هيچكدام را نپسنديد. تا اينكه شخصى به خواب ابوعبيده آمد و به او گفت :
با دومة الحسناء ازدواج كن ! اگر او را به همسرى انتخاب كنى ، هرگز پشيمان نشده و مورد ملامت و سرزنش قرار نمى گيرى .
ابوعبيده ، خوابش را به خويشاوندان خود نقل كرد. گفتند:
اكنون ماءموريت را يافته اى ، كه با دومة ، دختر وهب ازدواج كنى . ابوعبيده با او ازدواج كرد. هنگامى كه به مختار حامله شد مى گويد:
در خواب ديدم گوينده اى مى گويد:
1 - البشرى بالولد
اشبه شى ء بالاسد
2 - اذاالرجال فى كبد
تقاتلو على بلد
كان له الحظا الاشد
1 - مژده باد تو را به پسرى كه از هر چيز بيشتر به شير شباهت دارد.
2 - هنگامى كه مردان مشغول جنگ شوند، آن فرزند لذت مى برد.
وقتى كه مختار به دنيا آمد، همان شخص به خوابش آمد و گفت :
اين فرزند تو در قسمتى از دوران عمرش ترس او كم و پيروانش زياد خواهد بود.
👌👌👌آرى ، اين است اهميت مادر لايق .
📚بحار: ج 45، ص 350.
✾📚 @Dastan 📚✾
♨️اشتیاق ما به فرج، در تقدیر الهی تأثیر دارد...
🔸یادمان باشد تنها کســانی برای فرج دعا نمیکنند که خداوند متعال را نسبت به وعده های خود وفادار نمیدانند، یا عنایت او را در حق بندگان خود بــه قدر کافی باور ندارند؛ و این هر دو، مایۀ سوءظن به خداوند متعال است که به شدت ما را از آن نهی کرده اند.
🔸ما باید باور کنیم که احساس و اشتیاق ما نسبت به امر فرج، در عالم تأثیر دارد. جدا از تأثیراتی که این اشتیاق در جان ما، جامعۀ ما و جهان ما میگذارد، مهمترین اثر آن در تقدیر الهی است.
او که تصمیم گیرندۀ نهایی برای تحقق فرج است، برای تصمیم گیری به دل های ما نگاه میکند.
او تنها کسی است که میتواند میزان معرفت
و محبت ما را اندازه بگیرد و بر اســاس مقدار آن، مقدرات ما را بهبـود بخشد.
📚«انتظارعامیانه،عالمانه،عارفانه» استاد پناهیان
#امام_زمان
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
✍️ بزرگترین اشتباه آدمها در رابطههایشان
🔹شطرنجباز معروف در بازی شطرنج به یک آماتور باخت!
🔸همه تعجب کردند و علت را جویا شدند.
🔹او گفت:
اصلاً در بازی با او نمیدانستم که آماتور است. با هر حرکتش دنبال نقشهای که در سر داشت، بودم.
🔸گاهی بیخیال خود نقشهاش را خوانده و حرکت بعدی را پیشبینی میکردم، اما در کمال تعجب حرکت ساده دیگری میدیدم. تمرکز میکردم که شاید نقشه جدیدش را کشف کنم.
🔹آنقدر در پی حرکتهای او بودم که مهرههای خودم را گم کردم. بعد که مات شدم فهمیدم حرکتهای او از سر بیمهارتی بود!
🔸بازی را باختم اما درس بزرگی گرفتم؛ اینکه تمام حرکتها از سر حیله نیست. آنقدر فریب دیدهایم و نقشه کشیدهایم که حرکت صادقانه را باور نداریم و مسیر را گم میکنیم و میبازیم!
💢بزرگترین اشتباهی که ما آدمها در رابطههایمان میکنیم این است که نیمه میشنویم، یکچهارم میفهمیم، هیچی فکر نمیکنیم، و دو برابر واکنش نشان میدهیم.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خــــدایـــــا
🌹ذکرت، نامت سپریست که
💫تمام دردهایمان را پس میزند
🌹و تمام نداشتههایمان را پایان
💫میدهد و تمام داشتههایمان را
🌹اعــتــبــار مــیبــخــشــد.
💫پس با نام اعظمت
🌹آغاز میکنیم روزمان را
💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🌹الـــهــی بــه امــیــد تـــو
✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
#داستان_آموزنده
🔆كلوخ انداز را پاداش سنگ است
روزى ابوحنيفه - پيشواى حنفى ها - با مومن طاق (صحابه مخلص امام صادق عليه السلام ) ملاقات كرد، پرسيد:
شما (شيعيان ) به رجعت اعتقاد داشته و آن را مسلم مى دانيد؟
مومن طاق گفت : آرى !
ابوحنيفه گفت :
پس اكنون هزار درهم (نقره ) به من قرض بده وقتى كه به اين جهان بازگشتم هزار دينار (طلا) به تو مى دهم . مومن طاق گفت :
به يك شرط مى دهم كه شخصى ضامن شود كه تو هنگام بازگشت به صورت انسان خواهى بود، نه به صورت خوك . چه اينكه هركس متناسب اعمالش ظاهر خواهد شد و من مى ترسم تو روز رجعت در قيافه خوك باشى و من نتوانم طلب خود را وصول نمايم !
📚بحار: ج 47، ص 399
✾📚 @Dastan 📚✾