💠 درک عید فطر
🔻درک روح عيد فطر منوط به [متوقف بر] درک صحيح ماه صيام و ليالي قدر است و چون براي درک بهتر صوم شرائط فراهم نيست، درصد بهرهوري و ادراک از روح فطر، پايين ميآيد.استحقاقها از بين ميرود. اختلافها تشديد ميشود و مردم شب مزد، يعني شب عيد فطر يا روز عيد فطر، آن بهرهها نصيبشان نميشود.
🔸هر چه اخلاص، در درک صوم، ارتباط با قرآن، ليالي قدر، صورت جمعيتي بيشتر باشد استحقاق درک مزد و فطر و عيد، بيشتر خواهد شد. بستگي به نوع عملکرد و بهرهوري ما دارد که چگونه از ماه رمضان استفاده کنيم تا مستحق درک صحيح عيد فطر باشيم.
(منبع: نرمافزار الهادی← مراقبات ماهرمضان)
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر #ناصری
✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•°
تمام مۍ شود آفتاب می تابد
غمی به عالم نبوده ماندنی باشد…☁️🪐
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐خـــــ💛ــــدایــــــــا
⭐خدایا از تو معجزه میخواهم
⭐معجزه ای بزرگ در حد خدا بودنت
⭐معجزه ای که اشک شوقم را جاری کند
⭐تو خود بهتر میدانی
⭐الهی آمین🙏
⭐چشمانتان غـرق در اشک شـوق
⭐شبتون در پناه خداوند مهربان
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆رستم فرخزاد و مرد عرب
كامل ابن اثير مى نويسد:
هنگامى كه ((رستم فرخ زاد)) در سرزمين بين النهرين به مقابله سپاه اسلام مى رفت با عربى برخورد كرد، عرب ضمن گفت و شنود با رستم اظهار يقين كرد كه ايرانيان شكست مى خوردند. رستم به طنز گفت :
- پس ما بايد بدانيم كه از هم اكنون در اختيار شما هستيم .
عرب گفت : اين اعمال فاسد شماست كه چنين سرنوشتى براى شما معين كرده است .
رستم از گفت و شنود با عرب ناراحت شد و دستور داد گردن او را بزنند. رستم با سپاهيانش به ((برس )) رسيدند و منزل كردند. سپاهيان رستم ميان مردم ريختند و اموالشان را تاراج كردند، به زنان دست درازى كردند، شراب خوردند و مست كردند و عربده كشيدند، ناله و فرياد مردم بلند شد، شكايت سربازان را پيش رستم بردند. رستم خطابه اى ايراد كرده ، به سپاهيان گفت :
- مردم ايران ! اكنون مى فهمم كه آن عرب راست گفت كه اعمال زشت ما سرنوشت شومى براى ما تعيين كرده است . من اكنون يقين كردم كه عرب بر ما پيروز خواهد شد، زيرا اخلاق و روش آنها از ما بسى بهتر است . همانا خداوند در گذشته شما را بر دشمن پيروز مى گردانيد به حكم اين كه نيك رفتار بوديد، از مردم رفع ظلم كرده به آنها نيكى مى كرديد، اكنون كه شما تغيير يافته ايد قطعا نعمتهاى الهى از شما گرفته خواهد شد.
📚خدمات متقابل اسلام و ايران ، صفحه 269 - 268. به نقل از: كامل ابن اثير، جلد دوم ، صفحه 317.
✾📚 @Dastan 📚✾
❇️ گفتگوی خدا و فرشتگان در روز عید فطر درباره روزه داران رمضان و اقامه کنندگان نماز عید فطر
✅ از ابنعباس نقل شده که از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم شنیده که فرمودند:
🌙 ... و چون شب عید فطر که شب جوائز نام دارد، فرا رسد،
🎁 خداوند پاداش عملکنندگان را بدون حساب و شمارش ببخشد.
☀️ و چون صبح روز عید فرا رسد، خداوند فرشتگان را در تمام شهرها برانگیزد؛
✨ پس در زمین فرود آیند و سر کوچه و گذرها بایستند و گویند:
🔹 اى امّت محمد، بهسوى پروردگار کریم براى نماز عید بیرون شوید که او پاداش فراوان دهد، و گناهان بزرگ را بیامرزد.
🕌 و چون سوى محل برگزارى نماز عید روند، خدا عزّ و جل به ملائکه فرماید:
🔸 اى ملائکه من، پاداش یک اجیر وقتى به وظیفهاش عمل کند چیست؟
▫️ گویند:
🔹 معبودا و سيّدا، پاداش او آن است که اجر او را بهطور کامل عطا کنى.
▫️ خدا عزّ و جل فرماید:
🔸 اى ملائکه من، شما را گواه مىگیرم که من پاداش این را که در ماه رمضان روزه گرفتند و به نماز ایستادند، خرسندى و آمرزش خودم قرار دادم.
▫️ و مىفرماید:
«🔸 اى بندگانم، از من درخواست کنید.
✨ به عزّت و جلالم خودم سوگند، شما امروز در این گردهمایىِ خود براى آخرت و دنیایتان هرچه از من بخواهید، به شما ببخشم.
⭐️ و به عزّتم سوگند، تا آن زمان که مرا مراقب خود بدانید و از من بترسید، گناهان و عیوب شما را بپوشانم.
🌟 به عزّتم سوگند که شما را از عذاب پناه دهم و در نزد کسانى که در دوزخ جاودانند، رسوا نسازم.
🌸 باز گردید که همگى بخشیده شدهاید. شما مرا خشنود ساختید و من از شما خشنود گشتهام.»
✅ پیامبر فرمود:
🎊 پس ملائکه بدین بخششى که خداوند به این امّت به هنگام افطار ماه رمضان عنایت فرموده، یکدیگر را بشارت داده و تبریک گویند.
⬅️ امالی مفید، ص٢٣٢؛ اقبالالاعمال، ج١، ص٢۵؛ بحارالانوار، ج٩٣، ص٣٣٩
🏷 #ماه_رمضان #عید_فطر #بخشش_خدا
#حکایت_قدیمی
ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود" ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛
ﺑﻪ ﺭييس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ.
ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩﻣﯿﺸﻭﻧﺪﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ به ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
" ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ " ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ.
ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ: ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ و " ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ "ﺑﻮﺩ!
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ ..
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ !
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !!....
ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ " ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ " ﻭ ﺍﺯ "ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ " ﻫﺴﺘﯽ !
"ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ:
ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !!
ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ ، ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ مي توﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛ !
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ "ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ " ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ !
ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !!
ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ:
ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ " ﻏﺴﻞ " ﻭ " ﮐﻔﻨﺖ " ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !!!
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ " ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ " ﻫﺴﺘﻢ .
ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ...ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ "ﻋﻠﻤﺎ " ﻭ " ﻣﺸﺎﯾﺦ " ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!...
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ،
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ...
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ:
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ...
👤شیخ ﺑﻬﺎﯾﯽ
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#بیخدا_بودند_که_هر_کاری_کردند...!!
🌷در اردوگاه عراقیها برای آزار دادن بچهها مخزن دستشویی را خالی نمیکردند تا تمام محیط اردوگاه را کثافت بگیرد و این خود از بزرگترین آزار و اذیت آنها بود که بعد از یک روز در باز میشد و با آن شرایط رقتبار روبرو میشدیم. نه آبی، نه حمامی، هر وقت دوست داشتند آب را باز میکردند و هر وقت میخواستند آب را میبستند.
🌷لحظهای فکر کنید داخل حمام هستید و صابون به سر و صورت خود زدهاید و آنها آب را یکدفعه قطع میکنند و از طرفی بیم آن است که الان سوت آمار را خواهند زد. چه حالی به شما دست میدهد و چه میخواهید بکنید؟!
#راوی: آزاده سرافراز فریدون احمدزاده
❌❌ با خدا باش پادشاهی کن....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتفاقاتی که زیر خاک داره برای گیاه میفته رو نمیتونی ببینی درست مثل اتفاقاتی که درون آدما در جریانه
برا همین میگن قضاوت نکنید چون نمیدونی اون زیر چه خبره
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆كار براى پدرزن
موسى (علیه السلام ) در حال فرار از مصر، هنگامى كه به سر چاه ((مدين )) رسيد، دختران ((شعيب پيغمبر)) را ديد كه گوسفندان خود را براى آب دادن به آنجا آورده اند و در گوشه اى ايستاده و كسى رعايت حال آنها را نمى كند.
موسى به حالت آنها رحمت آورد و براى گوسفندان آنها آب كشى كرد.
دختران پس از مراجعت نزد پدر، جريان روز را براى پدر نقل كردند و او يكى از آنها را پى موسى فرستاد و او را به خانه خويش دعوت كرد.
پس از آشنا شدن با يكديگر، يك روز شعيب به موسى گفت :
- من دلم مى خواهد يكى از دو دختر خود را به تو، به زنى دهم ، به اين شرط كه تو هشت سال براى من كار كنى ، و اگر دلت خواست دو سال ديگر هم اضافه كن ، ده سال براى من كار كن (1).
موسى (علیه السلام) قبول كرد و به اين ترتيب داماد شعيب (علیه السلام ) شد(2)
1-اينكه داماد براى پدرزن كار كند، از رسوم قبل از اسلام بوده است و ريشه اين رسم دو چيز است :
اول : نبودن ثروت ، خدمتى كه داماد به پدر زن مى توانسته بكند منحصرا از طريق كار كردن براى وى بوده است .
دوم : رسم جهاز دادن ، كه جهاز دادن به دختر از طرف پدر يكى از رسوم و سنن كهن است . و پدر براى اينكه ، بتواند براى دختر خود جهيزيه تهيه كند ناگزير از آن بوده است كه داماد را اجير كند و به نفع دختر جهاز تهيه نمايد.
به هر حال در اسلام اين آئين منسوخ شد و پدر زن حق ندارد مهر را مال خود بداند هر چند هدفش اين باشد كه آن را صرف و خرج دختر كند. زيرا اين خود دختر است كه صاحب مال است و به هر نحو كه بخواهد مى تواند آن را به مصرف برساند.
2-نظام حقوق زن در اسلام ، صفحه 209 - 208
✾📚 @Dastan 📚✾
❤️❤️قلب کوچک
مادربزرگم میگوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت میکند.
✨من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو.
مادربزرگم میگوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت میکند.
برای همین هم، مدتی ست دارم فکر میکنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ دلم میخواهد تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم…
یا… نمیدانم…
کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد.
خب راست میگویم دیگر . نه؟
پدرم میگوید: قلب، مهمان خانه نیست که آدمها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانهی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد…
قلب، راستش نمیدانم چیست، اما این را میدانم که فقط جای آدمهای خیلی خیلی خوب است. برای همیشه …
خب… بعد از مدتها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این کار را هم کردم اما…
اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم، با این که مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده…
خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم میرسید و قلبم را به هر دوتاشان میدادم؛ به پدرم و مادرم.
پس، همین کار را کردم.
بعدش میدانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که بازهم، توی قلبم، مقداری جای خالی مانده…
فورا تصمیم گرفتم آن گوشه خالی قلبم را بدهم به چند نفر؛ چند نفر که خیلی دوستشان داشتم؛ و این کار را هم کردم:
برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدر بزرگم، مادر بزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم…
فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده… این همه آدم، توی قلب به این کوچکی، مگر میشود؟
اما وقتی نگاه کردم،خدا جان! میدانید چی دیدم؟
دیدم که همه این آدمها، درست توی نصف قلبم جا گرفتهاند؛ درست نصف!
با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و میگفتند و میخندیدند. و هیچ گلهیی هم از تنگی جا نداشتند…
من وقتی دیدم همهی آدمهای خوب را دارم توی قلبم جا میدهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم… اما… جا نگرفت… هرچی کردم جا نگرفت…
دلم هم سوخت… اما چکار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار، جا میگرفت، صندوق بزرگ پولهایش بیرون میماند و او، دَوان دَوان از قلبم میآمد بیرون تا صندوق را بردارد…
✾📚 @Dastan 📚✾
🔺نمیدانم دِینِ خود را ادا کردهام یا نه؟..❗️
◽️مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب میفرمودند:در دوران جنگ جهانی اول، مردم ما دچار مشکلات اقتصادی بسیار زیادی شدند
◽️حتی پول برای خرید نان نداشتند، لذا بنده تمام ارثیه پدریام را که شاملِ املاکِ بسیاری بود، فروختم و تبدیل به نان، و میان مردم تقسیم کردم.
◽️ایشان پس از بیان این ماجرا گریه میکردند و میفرمودند:با این حال نمیدانم آیا دِینِ خود را نسبت به آن مردم انجام دادهام یا خیر؟
✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•°
مبتلا باش به امید ʚ
قلب امیدوار، سرزمین معجزه هاست ...✨☘
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنـهـا خـــداسـت
که میداند سعادت وخوشبختی
در زنـدگـی تــو
چـگونـه معنا میشـود
من آن سعادت را امشب
بـرایت از خـدا میخـواهم
خــدایا
دوستـان و عـزیـزان را عاقبت بخیر
بگردان
#شب_بـهاریتون_بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز تون پراز امید
☀️و پر از انرژی مثبت 🌷🍃
با لبخند به استقبال
زندگے برو
و طورے زندگیات را زیبا🌷🍃
رنگ آمیزے کن
که گویی ماهرترین
نقاش دنیایی
زندگیتون زیبا
روزتون شاد
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عمر بن خطاب و زينب (سلام الله علیها )
در تفسير كشاف ذيل آيه 53 سوره احزاب ، مى نويسد:
عمر خيلى علاقه مند بود كه زنان رسول خدا در پرده باشند و بيرون نروند، زياد اين مطلب را در ميان مى گذاشت .
به زنان پيغمبر مى گفت :
- اگر اختيار با من بود، چشمى شما را نمى ديد.
يك روز بر آنان گذشت و گفت :
- آخر شما با ساير زنان فرق داريد همچنانكه شوهر شما با ساير مردان فرق دارد، بهتر است به پرده در شويد.
زينب همسر رسول خدا گفت :
- پسر خطاب ! وحى در خانه ما نازل مى شود و آنگاه تو نسبت به ما غيرت مى ورزى و تكليف معين مى كنى ؟
📚مسئله حجاب ، صحفه 211. به نقل از: صحيح مسلم ، جلد هفتم .
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
15.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🔥 بخور نخورهای لاغری و چاقی
🎦... بزن رو وزنت تا بگم چی بخوری که خوشاندام بشی و سالم ✅ 👇👇
🍏 60 📝 🍏 65 📝 🍏 70
🍏 80 📝 🍏 85 📝 🍏 90
🍏 95 📝 🍏 100 📝 🍏 105
🍏 110 📝 🍏 115 📝 🍏 +120
📣 « سالِ 1403 👈 سالِ سلامتی و زیبایی همراه با تناسب اندامِ دائمی »✨
🤝 مثل کوره چربی بسوزونید 👇
تخصصی زیر نظر دکتر مردانی مشاور تغذیه و بهسرعت چاقی و بیماریهای ناشی از چاقی رو درمان کنید 🤩🔥
#داستان_آموزنده
🔆مناعت طبع
((عمروبن عبيدبن باب )) - متكلم مشهور كه به مناعت طبع معروف است . - با ((منصور عباسى ))، قبل از دوره خلافت دوست بود. در ايام خلافت منصور، روزى بر او وارد شد و منصور او را گرامى داشت و از او تقاضاى موعظه و اندرز كرد. از جمله سخنانى كه عمرو به منصور گفت اين بود:
ملك و سلطنت كه اكنون به دست تو افتاده اگر براى كسى پايدار مى ماند به تو نمى رسيد، از آن شب بترس كه آبستن روزى است كه ديگر شبى بعد از آن روز (قيامت ) نيست .
وقتى كه عمرو خواست برود منصور دستور داد ده هزار درهم به او بدهند، نپذيرفت ، منصور قسم خورد كه بايد بپذيرى ، عمرو سوگند ياد كرد كه نخواهم پذيرفت .
((مهدى )) پسر وليعهد منصور كه در مجلس حاضر بود از اين جريان ناراحت شد و گفت :
- يعنى چه ؟ تو در مقابل سوگند خليفه سوگند ياد مى كنى ؟!
عمرو از منصور پرسيد: اين جوان كيست ؟
گفت : پسرم و وليعهدم مهدى است .
گفت : به خدا قسم كه لباس نيكان بر او پوشيده اى و نامى روى او گذاشته اى (مهدى ) كه شايسته آن نام نيست و منصبى براى او آماده كرده اى كه بهره بردارى از آن مساوى است با غفلت از آن .
آنگاه عمرو رو كرد به مهدى و گفت : بلى برادرزاده جان ، مانعى ندارد كه پدرت قسم بخورد و عمويت موجبات شكستن قسمش را فراهم آورد. اگر بنا باشد من كفاره قسم بدهم يا پدرت ، پدرت تواناتر است بر اين كار.
منصور گفت : هر حاجتى دارى بگو.
گفت : فقط يك حاجت دارم و آن اينكه ديگر پى من نفرستى .
منصور گفت : بنابراين مرا تا آخر عمر ملاقات نخواهى كرد.
گفت : حاجت من هم همين است .
اين را گفت و با قدمهاى محكم توانائى با وقار راه افتاد. منصور خيره خيره از پشت سر نگاه مى كرد و در حالى كه در خود نسبت به عمرو احساس حقارت مى كرد سه مصراع معروف را سرود:
كلّكم يمشى رويدا
كلكم يطلب صيدا
غير عمرو بن عبيدا(1)
اين عمرو بن عبيد - همان كسى است كه ((هشام بن الحكم )) به طور ناشناس وارد مجلس درسش شد و از او در باب امامت سؤ الاتى كرد و او را سخت مجاب ساخت . عمروبن عبيد از قوت بيان پرسش كننده ناشناس حدس زد كه او هشام بن الحكم است . بعد از شناسايى ، نهايت احترام را نسبت به او به عمل آورد(2).
1-تاريخ ابن خلكان ، جلد سوم ، صفحه 132 - 131.
2-خدمات متقابل اسلام و ايران صفحه 466 - 464.
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🌹👌
*قـرار نیست ما با حرف دیگران رنج بکشیم*
بعضی ها هميشه با شما مخالف هستند. يعنی شما هر حرفی بـزنيد اينا نميتونن پشتش به شما حمله نكنند، و تقريبا هر جوابی رو هم حمله به خودشون تلقی ميكنند.
اصلا بزرگترين اشتباه مقابل اين آدمها اينه كه بخوای راجع به خودت، نيتت، فكرت و احساست توضيح بدی.
اينارو رها كنيد به حال خودشون. بگذاريد از دريچه ای كه ميخوان به شما نگاه كنند.
سعی نكنيد اينها رو متقاعد كنيد، برای اين آدمها پذيرش اينكه شما آدم خوبی هستی و نيت بدی از فلان حرف نداشتيد به معنای بـاخته، اينها بايد شما رو بد ببينن تا احساس خوب بودن كنن، اين خوراك روحشونه، ولشون كنيد فقط. خلاص.
♥️دقیقا
✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•°
لذت آنچه را که امروز داری
با آرزوی آنچه نداری
خراب نکن...
روزهایی که می روند
دیگر باز نمی گردند...♡ ♡
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#حزب_بعث_یکی_از_چهرههای_کریه_تاریخ!
🌷در اردوگاه ۱۱ تکریت یکی از صحنههایی که بچهها را بسیار تحت تأثیر قرار داد و چهرهی خونخوار و کریه حزب بعث را بیش از پیش نمایان ساخت، شکنجه و قتل یک نوجوان بسیجی پانزده ساله بود. بعثیها ابتدا اسرا را به صف کردند. بعد نوجوان بسیجی را با ضرب و شتم به وسط محوطه اردوگاه آوردند درحالیکه سر و صورت او غرق در خون شده بود. بعد آب جوش روی بدنش پاشیدند و او را به زور روی خرده شیشه و نک غلتاندند و آنقدر....
🌷و آنقدر این شکنجه ادامه پیدا کرد تا اینکه در صورت آن بسیجی معصوم حالت عروج به ملکوت اعلی هویدا شد. سرانجام، آن رزمنده به لقاء الله پیوست و صفحهی ننگین و دهشتزای دیگری بر پروندهی سیاه خونخواران بعثی افزوده شد. بعد از این عمل جنایتکارانه، پیکر مطهر شهید نوجوان را روی سیم خاردار انداختند و به گلوله بستند تا چنین وانمود کنند که وی در حین فرار کشته شده است.
#راوی: آزاده سرافراز کریم
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
❌❌ امنیت اتفاقی نبوده و نیست!
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥روایت شنیدنی از ابوذر....
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
🔴 فیلمهای کامل زندگی پس از زندگی
همه قسمتهای ۵ سال (١۵٠ قسمت)
اگه برنامه زندگی پس از زندگی رو امسال یا سالهای قبل از دست دادید و دوست دارید همه قسمتهای این برنامه رو داشته باشید و سر فرصت نگاه کنید
تنها کانالی که همه قسمتهای ۵ فصل این برنامه رو بطور کامل (1.5 ساعته) در کانالش گذاشته، این کاناله، حتما عضوشید و تو مطلب پین لیست قسمتهاش رو ببینید👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
تمام عناوین هر قسمتم نوشته، حتماعضوشید👆
#داستان_آموزنده
🔆مرد مال باخته و کریم خان زند
مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد.
خان از وی می پرسد که چه شده است این چنین ناله وفریاد می کنی؟
مرد با درشتی می گوید دزد ، همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم.
خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟
مرد می گوید من خوابیده بودم.
خان می گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟
مرد در این لحظه پاسخی می دهد آن چنان که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادی خواهان می شود .
مرد می گوید : چون فکر می کردم تو بیداری من خوابیده بودم!!!
خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند. و در آخر می گوید این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆همسران رسول خدا
در ((صحيح بخارى )) از ((ابن عباس )) نقل مى كند كه گفت :
((سخت مايل بودم فرصت مناسبى به چنگ آوردم و از عمر بپرسم ؛ آن دو زن كه در قرآن درباره آنان آمده است :
((ان تتوبا الى اللّه صغت قلوبكما))(1) كيانند؟
تا آنكه در سفر حج همراه او شدم يك روز فرصتى پيش آمد، ضمن اينكه آب وضو روى دستش مى ريختم گفتم :
- يا اميرالمؤ منين ! آن دو زن كه خداوند در قرآن به آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:
((ان تتوبا الى اللّه فقد ضغت قلوبكما)) كدامند؟
گفت : عجب است از تو كه چنين پرسشى مى كنى آنها ((عايشه )) و ((حفصه )) مى باشند. آنگاه خود عمر داستان را اين چنين تفصيل داد:
- من و يكى از انصار در قسمت بالاى شهر مدينه كه با مسجد و مركز مدينه فاصله داشت منزل داشتم من و او با هم قرار گذاشتيم به نوبت ، يك روز در ميان ، هر كدام از ما به مسجد و مركز مدينه برويم و اگر چيز تازه اى رخ داده بود به اطلاع ديگرى برسانيم .
ما مردم قريش تا در مكه بوديم بر زنان خويش مسلط بوديم .(2) اما مردم در مدينه برعكس بودند، زنان آنان بر ايشان تسلّط داشتند، تدريجا اخلاق زنان مدينه در زنان ما اثر كرد، يك روز من به همسرم خشم گرفتم ، او بر خلاف انتظار، جواب مرا پس داد.
گفتم : جواب مرا پس مى دهى ؟
گفت : خبر ندارى كه زنان پيغمبر رويشان با اونی باز است و با او يك و دو مى كنند و گاه يكى از آنان يك روز تمام با پيغمبر قهر مى كند.
از شنيدن اين سخن سخت ناراحت شدم گفتم :
- به خدا قسم ، كسى كه با پيغمبر چنين كند بدبخت شده است .
فورا لباس پوشيدم و به شهر آمدم و بر دخترم حفصه وارد شدم ، گفتم :
- شنيده ام شما گاهى يك روز تمام پيغمبر را ناراحت مى كنيد.
گفت : بلى .
گفتم : دختركم ! بيچاره شدى . چه اطمينانى دارى كه خداوند به خاطر پيامبرش بر تو خشم نگيرد؟ دختركم ! از من بشنو، بعد از اين نه با پيغمبر تندى كن و نه از او قهر كن هر چه مى خواهى به خودم بگو. اگر مى بينى رقيبت - عايشه - از تو زيباتر است ناراحت نباش .
قضيه گذشت ، در آن ايام ما نگران حمله غسانيها از جانب شام بوديم ، شنيده بوديم آنان آماده حمله به ما هستند. يك روز كه نوبت رفيق انصارى بود و من در خانه بودم ، شب هنگام ديدم در خانه مرا محكم مى كوبد و مى گويد:
- او در خانه است ؟
من سخت هراسان شدم ، بيرون آمدم .
گفت : حادثه بزرگى رخ داده .
گفتم : غسانيها حمله كردند؟
گفت : نه ، از آن بزرگتر.
گفتم : چه شده ؟
گفت : پيامبر زنان خويش را يك جا ترك گفته است !!
گفتم : بيچاره شد حفصه ، قبلا پيش بينى مى كردم و به خود حفصه هم گفتم :
صبح زود لباس پوشيدم و براى نماز صبح به مسجد رفتم و با پيامبر نماز جماعت خواندم ، پيامبر بعد از نماز به اتاق مخصوصى كه به خودش تعلق داشت رفت ، و از همه كناره گيرى كرد.
من به سراغ حفصه رفتم ، مى گريست ، گفتم :
- چرا مى گريى ؟ به تو نگفتم كه اين قدر پيامبر را آزار ندهيد. خوب ، آيا شما را طلاق داد؟
گفت : نمى دانم . همين قدر مى دانم كه از همه كناره گيرى كرده است .
به مسجد آمدم ، در نزديكى منبر پيامبر، گروهى را ديدم كه گرد منبر جمع شده مى گريند، قدرى با آنها نشستم ، چون خيلى ناراحت بودم به طرف اتاق پيامبر رفتم . يك سياه دم در بود، گفتم : به پيغمبر بگو: عمر اجازه ورود مى خواهد.
رفت و برگشت و گفت : گفتم ، اما پيغمبر سكوت كرد.
برگشتم و دوباره ميان مردمى كه گرد منبر را گرفته بودند؛ رفتم ، مدتى نشستم ، اما نتوانستم آرام بگيرم ، دو مرتبه آمدم و به دربان گفتم : براى عمر اجازه بگير.
رفت و برگشت و گفت : از پيغمبر برايت اجازه خواستم ، اما پيغمبر سكوت كرد.
براى سومين بار، ميان مردمى كه گرد منبر جمع بودند و از ناراحتى پيغمبر، ناراحت بودند؛ رفتم . باز هم نتوانستم آرام بگيرم ، نوبت سوم آمدم و به وسيله آن دربان سياه اجازه ورود خواستم ، غلام رفت و برگشت و گفت : باز هم پيغمبر سكوت كرد.
ماءيوسانه مراجعت كردم ، ناگهان فرياد همان دربان سياه را شنيدم كه مرا مى خواند گفت :
- بيا كه پيغمبر اجازه داد.
وقتى كه وارد شدم ، ديدم پيغمبر بر روى شنها به پهلو خوابيده و بر يك متكا از ليف خرما تكيه كرده سنگريزه ها بر جسمش اثر گذاشته است . سلام كردم ، ايستادم و گفتم :
- يا رسول اللّه ! مى گويند همسران خويش را طلاق داده اى ، راست است ؟
گفت : نه .
گفتم : اللّه اكبر.
همانطور كه ايستاده بودم شروع به سخن گفتن كردم و مقصودم اين بود كه سر شوخى را باز كنم . گفتم :
- يا رسول اللّه ! ما مردم قريش تا در مكه بوديم بر زنان خويش مسلط بوديم ، آمديم به اين شهر و از بخت بد، زنان اين شهر بر مردانشان تسلط داشتند.
ادامه
👇👇👇
پيامبر از شنيدن اين جمله تبسمى كرد. به سخن خود ادامه دادم و گفتم :
- من قبلا به دخترم حفصه گفته بودم كه اگر عايشه از تو قشنگتر و محبوبتر است ناراحت نباش .
بار ديگر پيغمبر تبسم كرد. چون ديدم تبسم كرد نشستم ، به اطراف نگاه كردم ، هيچ چيزى در آنجا به چشم نمى خورد، جز سه تا پوست گوسفند. گفتم :
- يا رسول اللّه ! دعا كن خداوند به امت تو توسعه عنايت فرمايد، آن چنان كه فارس و روم غرق در نعمتند:
پيغمبر كه تكيه كرده بود فورا نشست ، فرمود:
- اينها دليل لطف خدا نيست ، آنها نعمتهاى خويش را در همين دنيا از خدا گرفته اند.
گفتم : از گفته خودم پشيمانم . براى من طلب مغفرت كن .
از اين پس پيغمبر يك ماه از زنان خويش دورى جست ، بدان جهت كه رازى را حفصه نزد عايشه آشكار كرده بود (نه بدان جهت كه عمر مى پنداشت كه چون زنان پيغمبر زبان دراز شده بودند و پيغمبر را ناراحت مى كردند، و پيغمبر در مقابل آنها سكوت مى كرد) بعد از يك ماه پيغمبر نزد زنان خويش برگشت ، آيه تخيير نازل شده بود كه هر كدام از همسران رسول خدا از ادامه همسرى ناراضى هستند پيغمبر آنها را در نهايت خوشى ، با كمك فراوان مالى ، در كارشان آزاد بگذارد، هر جا مى خواهند بروند، و با هر كس مى خواهند ازدواج كنند و هر كدام مايلند به همين وضع فقيرانه بسازند؛ به زندگى با پيغمبر ادامه دهند. همه آنها در كمال رضايت گفتند:
- ما خدا و پيغمبر را انتخاب مى كنيم و افتخار همسرى رسول خدا را از دست نمى دهيم .))(3)
1- قرآن مجيد، سوره تحريم ، آيه 4.
2- در روايت ديگرى كه ((صحيح مسلم ))، جلد 4، صفحه 190 نقل مى كند، عمر مى گويد:
- ((و اللّه ان كنا فى الجاهلية ما نعد للنساء امرا حتى انزل اللّه تعالى فيهنّ ما انزل و قسم لهنّ ما قسم ...)) يعنى : به خدا، ما در جاهليت براى زنان شاءنى قائل نبوديم ، تا خداوند - در قرآن - درباره آنان آياتى نازل كرد و حقوق و بهره هائى برايشان قائل شد.
3- مسئله حجاب ، صحفه 217 - 212. به نقل از: صحيح بخارى ، جلد هفتم ، صحفه 38 - 36.
✾📚 @Dastan 📚✾
آیت الله جاودان :
نگاه به نامحرم حتی به صورت اتفاقی برای رسیدن به کمال مانع است ولو اینکه حرام نیست ...
البته گفته اند نگاه اگر متوقف بر روی صورتها نشود و همینطور گردش کند مشکل ندارد و حرام نیست اما در هر صورت مانع کمال خواهد بود
✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•°
الهی پایان جاده ی زندگی ،
عاقبت بخیری باشه…🪐
✾📚 @Dastan 📚✾