eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥تنها درخواست شهید رئیسی از تولیت آستان قدس؛ خاکسپاری در جوار امام رضا علیه‌السلام... ✾📚 @Dastan 📚✾
روزتون پر از یاد خدا 🍀 مهربانی هایتان ماندگار 🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷عملیات والفجر ١٠ بود. مدتی که در خاک عراق بودیم، یک تریلی ١٨ چرخ صفر کیلومتر، توجه مرا به خود جلب کرده بود و مدام توی این فکر بودم که باهاش چه کار کنم؟! تریلی که قبلاً یکی از چرخ‌هایش را پنچر کرده بودم! از میان اسرای عراقی که گرفته بودیم، یکی از آن‌ها راننده آن تریلی بود که طی این مدت سکوت کرده و حرفی نزده بود. مانده بودم که چطور این تریلی را روشن کنم و آن را به حرکت درآورم! 🌷یکی از اسرا که متوجه این موضوع شده بود با اشاره به اسیری که آن طرف‌تر بود، گفت: «او راننده آن تریلی است!» راننده را گرفتم و به سمت تریلی رفتم. وقتی خواستم استارت بزنم، راننده به پنچر بودن لاستیک اشاره کرد و گفت: «اول باید پنچری‌اش گرفته شود.» بعد به من فهماند که لاستیک زاپاس زیر تریلی قرار دارد؛ من ساده لوح هم اسلحه‌ام را به او دادم و رفتم که لاستیک زاپاس را از زیر تریلی درآورم. 🌷بچه‌های ما کمی آن طرف‌تر، هر یک مشغول کارهای خودشان بودند، وقتی در زیر تریلی مشغول درآوردن زاپاس بودم، راننده عراقی با صدای بلند فریاد زد: «آبار! آبار!» به سرعت خودم را از زیر ماشین خارج کردم و اسلحه را از دستش درآوردم، چون فکر کردم قصد تیراندازی دارد. سرش فریاد زدم و گفتم: «آبار، آبار، چیه؟! معلومه داری چی می‌گی؟!» 🌷بعد از این‌که فهمیدم اوضاع آرام است، دوباره اسلحه را به دستش دادم و رفتم زیر تریلی تا لاستیک را در بیاورم، اما باز هم عراقی فریاد زد: «آبار! آبار!» چند بار این حرکت ادامه داشت تا اين‌که بچه‌ها را صدا زدم و گفتم: یکی بیاد بگه این زبون بسته چی می‌گه. یکی از بچه‌ها آمد و گفت که می‌گوید: «مواظب باش تا لاستیک روی سرت نیفتد، اگر روی سرت بیافتد، تو را می‌کشد!» 🌷من که دیدم هر کاری می‌کنم، لاستیک زاپاس درنمی‌آید، اسلحه را از دستش گرفتم و گفتم: «خودت برو درش بیار!» او به زیر تریلی رفت و بعد از چند دقیقه، لاستیک زاپاس را بیرون آورد. به او گفتم: «حالا آن را با لاستیک پنچر، جابجا کن!» او از این کار امتناع کرد و گفت: «من بلد نیستم. من هم اسلحه را رو به او گرفتم و با زبان مازندرانی به او گفتم: «یا وصل کندی یا تره همین جه کشمبه» (یا وصل می‌کنی یا همین‌جا می‌کشمت.) 🌷او که جدیت مرا دید، از جیبش عکسی را در آورد و با گریه به من فهماند که ٦ تا بچه دارد. من هم به زبان مازندرانی بهش گفتم :«ای بابا ته هم که مه واری ایال واری، خاستی چه کنی انده وچه ره؟!» (ای بابا، تو هم که مثل من ایال واری، می‌خواستی چیکار کنی، این همه بچه رو.) بعد گفتم: «نگران نباش، من باهات کاری ندارم، تو اسیر هستی، نمی‌کشمت.» 🌷وقتی خیالش راحت شد، سریع لاستیک را عوض کرد و بعد رفت بالای تریلی و پشت فرمون نشست. با تعجب بهش گفتم: «زود پسر خاله نشو! بیا این طرف بشین و به من یاد بده، باید چطوری برانم؟» استارت زد و دنده گذاشت و به کمک او تریلی را به عقب بردم. وقتی نزدیک بچه‌ها شدم، مدام بوق می‌زدم و چراغ می‌دادم. بچه‌ها از سنگرهایشان بیرون آمده بودند و با تعجب نگاه می‌کردند و وقتی فهمیدند من هستم، زده بودند زیر خنده.... : رزمنده دلاور سيد احمد ربیعی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞خاطره‌ای از آیت الله بهجت که رهبر معظم انقلاب را متاثر کرد 🎥حجت الاسلام عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رئیسی باز هم به میان مردم رفت، اما دیگر برایشان دست تکان نداد و لبخند نزد ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ 🌹از کجا بدانیم متکبر یا حسود یا طمع کار هستیم؟ ✍ اگر کسی اشتباه کرد و از ما عذرخواهی کرد و ما نتوانستیم او را ببخشیم، یا اگر از معذرت خواهی کسی خوشحال شدیم و در خود احساس ناراحتی از خرد شدن کسی در برابر خود نکردیم، دچار بیماری خانمان سوز تکبر هستیم. اگر نتوانستیم به دیگران سلام دهیم و منتظر ماندیم به ما سلام دهند ، دچار تکبر هستیم. اگر مجلسی رفتیم و دوست داشتیم دیگران به پای ما برخیزند، و در صدر مجلس دنبال مکان نشستن گشتیم، دچار تکبر هستیم. اگر نتوانستیم با کودکان بازی کنیم، و حس کردیم ، بازی با کودکان در شان ما نیست ، دچار تکبر هستیم. یاد دارم در کودکی در کوچه بازی والیبال می کردیم، کوچه تنگی داشتیم، می ترسیدیم که توپ به خانه یکی از همسایه ها برود، چون پاره می کرد و ناسزا می گفت. اکنون آن مرد ،پیرمردی شده است. وقتی مرا می بیند تواضع می کند و می خندد و گرم می گیرد. افسوس که تکبرات جوانی اش از ذهنم بیرون نمی رود و تواضعش برای من لذتی ندارد. پیری و بیماری و فقر ، خود به خود انسان را متواضع می کند. وقتی عیادت انسان بیماری می رویم می خندند، چون تکبر برایش معنی ندارد. پس بدانیم با کودکانی که هم بازی می شویم روزی بزرگ شده و نوجوان و جوان خواهند شد، و هرگز تکبر ما را فراموش نخواهند کرد. و بدانیم که نبی مکرم ص اسلام با آن همه عظمت روزی هم بازی کودکان شد، تا وقت نماز تنگ تر شد و فرمود برای من تنگ شدن وقت نماز قابل تحمل تر از شکستن دل این کودکان است. انسان حسود در برابر پیشرفت و موفقیت دیگران واکنش نشان می دهد و ضمن بی اعتمادی ، فال بد می زند. مثال: دختر همسایه که فقیر است با مرد ثروتمندی ازدواج کرده است. حسود می گوید: در این ازدواج خطری هست و مشکوک است، یقین دارم بعدا کارشان به طلاق می کشد، چون این دو جفت هم نیستند..... انسان طمع کار، از داشته های خود ناراضی است و همیشه در خود حس عقب ماندگی می کند. کسی که از زندگی خود بی دلیل ناله می کند، و ناراضی است، طمع کار است. بدانیم تکبر ، شیطان را از مقام خدا به جهنم راند و از مرحومی به ملعونی رساند. طمع آدم را از بهشت دور کرد و حسادت، اولین قتل تاریخ را ( هابیل و قابیل ) رقم زد. از این سه صفت گناه، صدها گناه چون سلول سرطان، تکثیر می شود. ✾📚 @Dastan 📚✾
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر شهید موسوی : وقتی پام رو بوسید میدونستم میره دیگه نمی یاد 😭
🔆جواب شش سؤال و شفاى دردپا حسين بن عمر بن يزيد از جمله كسانى بود كه بر امامت حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام توقّف كرده و پنج امام بعد از آن حضرت را قبول نداشت ، او حكايت كند: روزى به همراه پدرم نزد امام كاظم عليه السلام رفتيم و پدرم هفت سؤ ال مطرح كرد كه حضرت شش تاى آن ها را پاسخ فرمود. پس از گذشت مدّتى از اين جريان ، من با خود گفتم : همان سؤ ال ها را از فرزندش ، حضرت رضا عليه السلام مى پرسم ، چنانچه همانند پدرش پاسخ داد، او نيز امام و حجّت خدا مى باشد. چون نزد ايشان آمدم و سؤ ال ها را مطرح كردم ، همانند پدرش ، امام كاظم عليه السلام - حتّى بدون تفاوت در يك حرف - پاسخ داد و از جواب هفتمين سؤ ال خوددارى نمود. و هنگامى كه خواستم از محضرش خداحافظى كنم ، فرمود: هر يك از شيعيان و پيروان ما در اين دنيا به نوعى گرفتار و دچار مشكلات هستند؛ پس اگر صبر و شكيبائى از خود نشان دهند، خداوند متعال پاداش هزار شهيد به آن ها عطا مى نمايد. و من در اين فكر فرو رفتم كه اين سخن به چه مناسبتى بيان و مطرح شد؛ و با حضرت وداع كردم . بعد از مدّتى به درد پا مبتلا گشتم و سخت مرا آزار مى داد تا آن كه به حجّ خانه خدا رفتم و امام رضا عليه السلام را ملاقات كردم و از شدّت درد و ناراحتى پا سخن گفتم و تقاضا كردم دعائى را براى شفا و بهبودى آن بخواند؛ و پاى خود را جلوى حضرت دراز كردم ، فرمود: اين پا، ناراحتى ندارد، آن پايت را بياور. وقتى پاى ديگر خود را دراز كردم ، حضرت دعائى خواند و لحظاتى بعد، به طور كلّى درد و ناراحتى پايم برطرف شد. همچنين آورده اند: شخصى به نام احمد بن عبداللّه ، به نقل از غفّارى حكايت كند: روزى خدمت امام رضا عليه السلام رفتم و گفتم : مقدارى قرض دارم و توان پرداخت آن را ندارم ؛ و مقدار آن را مطرح نكردم . حضرت دستور داد غذا آوردند و چون غذا خورديم فرمود: آنچه زير تُشك نهاده شده بردار و بدهى خود را بپرداز. وقتى تُشك را بلند كردم مقدارى دينار زير آن موجود بود، برداشتم و چراغى را آوردم و آن ها را شمردم چهل و هشت دينار بود. در بين آن ها يك دينار مرا جلب توجّه كرد، آن را برداشتم و نزديك چراغ آوردم ، ديدم بر آن نوشته است : بيست و هشت دينار آن را بابت بدهى خود پرداخت كن و باقى مانده آن را هزينه زندگى خود و خانواده ات قرار بده . 📚إثبات الهداة : ج 3، ص 250، ح 14، بحارالا نوار: ج 49، ص 58، س 15. ✾📚 @Dastan 📚✾
خبر ، جانسوز و جانکاه است، ای وای دلم ، درگیرِ صد آه است.... ، ای وای بگو با من که این کابوس و خواب است سراپایم ، سوالِ بی جواب است اگر خوابم ، که بیدارم نمایید اگر کابوس ، هشیارم نمایید مرا این رنجِ حیرانی ست مشکل دلم را ، داغ و ویرانی ست مشکل خبر می‌گفت، مرد کار هم رفت همان پر کارِ بی تکرار هم رفت همان که خادم شمس الشموس است همان که رهبرش را دست بوس است همان قاضی القضات کشور جان رئیس جمهور مردمدارِ ایران غلام و خادمِ آقا رضا جان شهید خدمت و یار ضعیفان همان که زنده کرد آیین خدمت سقوط بالگردش حین خدمت نشد یک لحظه، در آرام و راحت مگر اکنون،که سهمش شد شهادت رئیسی را ، ریاست در نگنجد بجز خدمت به ملت در نگنجد رئیسی، خادمی را ، کرده ثابت خدومِ واقعی را ، کرده ثابت زهی این بخت و اقبال و سعادت گوارا و حلالت ...، این شهادت عجب مزدی گرفتی از رضاجان ع چه خیری شد نصیبت خط پایان بحق رای ما.... ، یار ولایت ، بکن روز جزا ، از ما شفاعت.... ۱۴۰۲/۰۲/۳۱ ✍️احمد زارع شیرازی( مهجور) ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ ✾📚 @Dastan 📚✾
عیب پنهانی فرمود: عارفی، پارچه ای بافت و در بافت آن، وقت و کوشش بسیار به کار برد. آن را فروخت و بعد به علت عیب هایی که داشت، پارچه بافته شده را به او باز گرداندند. پس او گریست. مشتری گفت: من به این عیب، راضی ام و گریه مکن. فرمود:گریه من از این نیست، بلکه از آن می گریم که در بافت آن کوشش بسیار کردم و حال به سبب عیب های پنهانی به من بازگردانده شد. از آن می ترسم تا عملی که چهل سال در آن کوشیده ام، نپذیرند. کشکول شیخ بهایی ✾📚 @Dastan 📚✾
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انتشار تصاویر دیده نشده از محافظ رئیس جمهور برای نخستین بار +شغلت چیه؟ - محافظم به یاد قهرمان و همه آنان که در گمنامی حافظ امنیت کشور و سرمایه‌های ملی ایران بودند و شهرت را در گمنامی یافتند... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماها همیشه قدر چیزهایی که داریم رو نمیدونیم... جوونی... زمان... پدر... مادر... دوستان... سلامتی‌... یه قطره ای آزادی... حواسمون به چیزهایی که داریم باشه... و بابتشون شکرگزار باشیم... . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾