هدایت شده از سیدمحسن
‼️‼️مانتو و عباهای دُرسان مختص
همه بانوهایی که دغدغه لباس پوشیده و زیبا دارن👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/223346877C929d3d2345
😌بیاین که میخوام کانال اصلیش رو بهتون معرفی کنم
🔴انواع مانتوی پوشیده و عبا و #چادر_مشکی
🔴مستقیم از تولیدی با ضمانت مرجوع و تعویض 😱
و مناسبترین قیمت به دلیل #نذر_فرهنگی
🛍فروشگاه حضوری تهران و کرج
اگه استایل شیک و پوشیده میخوای بزن رو لینک♨️
https://eitaa.com/joinchat/223346877C929d3d2345
#داستان_آموزنده
🔆شما قصد شورش داريد نه عمره
دو روز بعد وقتى خبر نارضايتى عايشه از حضرت امير عليه السلام و بهانه كردن خون عثمان را براى شورش بر حضرت على عليه السلام ، به گوش طلحة و زبير رسيد و اينكه عايشه مردم را براى خونخواهى عثمان تحريك مى كند و عده اى از عمال عثمان نيز اموال مسلمانان را برداشتند و براى موفقيت اين شورش با خود به مكه آورده اند، آنان دو موقعيت را مغتنم شمردند و تصميم گرفتند به ناراضيان ملحق شوند و براى توجيه سفر ناگهانى خود به نزد حضرت امير عليه السلام در خلوت آمدند گفتند: يا اميرالمؤمنين مدتى است كه توفيق انجام عمره را پيدا نكرده ايم ، اجازه بده براى انجام عمره به مكه رويم .
حضرت فرمود: بخدا سوگند تصميم عمره نداريد، بلكه تصميم حيله و مكر داريد و مى خواهيد به بصره (پايگاه اصلى ايشان كه بعدا در آن مستقر شدند) برويد.
آن دو گفتند: خدايا آمرزش تو را خواستاريم ، ما هدفى جز عمره نداريم ، حضرت فرمود: به خداوند عظيم سوگند ياد كنيد كه در كار مسلمانان فساد نكنيد و بيعتى را كه با من كرده ايد نشكنيد و دنبال فتنه و آشوب نباشيد، آن دو در زبان پذيرفتند و سوگندهاى شديد و غليظ ياد كردند، و چون بيرون رفتند به ابن عباس برخورد كردند، از آنها پرسيد: آيا حضرت به شما اجازه داد؟ گفتند: آرى ، و چون به نزد حضرت آمد حضرت به او فرمود: اى پسر عباس ، خبر دارى ؟ گفت : طلحة و زبير را ديدم ، حضرت فرمود: از من اجازه خواستند به عمره روند، من بعد از گرفتن سوگندهاى محكم بر اينكه مكر و حيله نكنند و پيمان شكنى ننمايند و فسادى بر پا نكنند، به آنها اجازه دادم ، بخدا سوگند اى پسر عباس من مى دانم كه اينها جز آشوب گرى تصميمى ندارند، گويا (مى بينم ) آن دو را كه به مكه رفته اند تا براى جنگ با من تلاش كنند همانا آن خائن فاجر يعلى بن منبه (استاندار عثمان در يمن ) اموال عراق و فارس را برده است تا در آن جهت خرج كند، و بزودى اين دو مرد در كار (حكومت من ) فساد مى كنند و خون پيروان و ياوران مرا مى ريزند.
ابن عباس گفت : اى اميرالمؤمنين اگر شما اين را مى دانى ، چرا به آنها اجازه مى دهى ؟ چرا آنها را حبس نكردى و به زنجير نكشيدى تا شرّ آنها از مسلمانان كوتاه شود؟
حضرت فرمود: اى پسر عباس ، مى گوئى من به ستم پيشدستى كنم ، و بدى را قبل از نيكى مرتكب شوم ، و با گمان و تهمت كسى را مجازات نمايم و يا مردم را به كارى قبل از آنكه مرتكب شوند مؤ اخذه كنم ، نه بخدا سوگند، اگر چنين كنم نسبت به پيمانى كه خداوند در مورد عدالت از من گرفته است ، عدالت نكرده ام .
اى پسر عباس ! من در حالى به آنها اجازه دادم كه مى دانم چه انجام خواهند داد ولى من به خداوند تكيه مى كنم بر عليه آن دو، بخدا سوگند كه آن دو را خواهم كشت و گمانشان را ناكام مى كنم و هرگز به آرزوى خويش نخواهند رسيد، و خداوند آنها را بخاطر ظلمى كه بر من مى دارند و پيمان شكنى كرده و بر من شورش مى كنند مجازات خواهد كرد.
الجمل ، ص 88.
📚پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام، سيد محمد نجفى يزدى
✾📚 @Dastan 📚✾
🌄 زندانیِ خود...
✍🏻 عینصاد
❞ كسى كه ضرورت زندگى را درك كرده، ضرورت حيات را درك كرده و مرگ را احساس كرده توبه و بازگشتِ حق را مىخواهد؛
«فَأَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ يا أملي».
انسان در اين حد ديگر آرزويى ندارد. ما بقى آرزوها كمرنگ و محو است. ديگر تمنائى ندارد، حتّى بهشت براى او كم است، كه بهشت گام اول اوست.
اما اگر كسى مُرد و اگر كسى زندانى و قبرستان خودش شد و اگر كسى پاسدار قبرستان خودش شد، حتى رسول او را نمىتواند بيرون بكشد. «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي اَلْقُبُورِ»؛ به آنهايى كه در قبرهاى خودشان پنهانند و در قبرستانها نهفته هستند، نمىتوانى چيزى برسانى، نمىتوانى به گوششان چيزى بخوانی...
«هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ»؛ اوست كه حيات دارد. او كسانى را زنده مىكند و كسانى را حيات مىدهد، كه از حياتشان بهره گرفتهاند، نه اينكه در حياتشان، مرگ را خريدهاند و با دست خودشان، خودشان را مردار كردهاند.
📚 #حقیقت_حج | ص ۱۳۳
#عین_صاد
✾📚 @Dastan 📚✾
💥عکس نوشته ایی تکان دهنده از قرآن
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نشانه هائى از امامت
ابوبصير روايت كند:
روزى به محضر مبارك امام موسى كاظم عليه السلام وارد شدم و عرضه داشتم : فدايت گردم ، امام چگونه شناخته مى شود و نشانه هاى امامت چيست ؟
حضرت فرمود: امات نشانه ها و علامتهاى بسيارى دارد:
يكى آن بود كه پدرم انجام داد جريان بينا شدن ابوبصير توسّط امام صادق عليه السلام .
و از طرف خداوند متعال به وسيله حضرت رسول صلى الله عليه و آله منصوب و معرّفى شود، همانطور كه امام علىّ عليه السلام را نصب نمود.
و ديگر آن كه آنچه از او در هر موضوعى سئوال كنند، جواب آن را بداند و بتواند پاسخ دهد، و با مردم از هر قبيله و نژادى و صاحب هر لغتى كه باشند، سخن گويد.
سپس افزود: اى ابوبصير! هم اكنون نشانه اى از آن را مشاهده و ملاحظه خواهى نمود.
آن گاه لحظاتى گذشت ، ناگهان شخصى از اهالى خراسان وارد شد و با زبان عربى با حضرت سخن گفت ؛ ولى امام عليه السلام به فارسى و زبان محلّى با آن خراسانى صحبت مى فرمود.
مرد خراسانى با حالت تعجّب گفت : يا ابن رسول اللّه ! من با شما به زبان عربى سخن مى گويم ؛ ليكن شما به زبان فارسى صحبت مى فرمائى ؟!
حضرت فرمود: اگر ما نتوانيم به زبان فارسى و محلّى با شما سخن گوئيم ؛ پس چه مزيّت و فضيلتى بر ديگران داريم .
پس از آن ، حضرت به من خطاب نمود و فرمود: اى ابوبصير! امام به تمام لغات انسانها آشنا است ، و نيز زبان تمام حيوانات را مى فهمد و با آنها سخن مى گويد؛ و كسى كه داراى اين مزايا و اوصاف نباشد، امام نيست .
📚بحارالا نوار: ج 48، ص 47، ح 33، قرب الا سناد: ص 146، اصول كافى : ج 1، ص 255، ح 7، عيون المعجزات : ص 102، به نقل از علىّ فرزند ابوحمزه ثمالى با تفصيلى بيشتر.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆آشنائى به كتابهاى آسمانى و هدايت نصرانى
يكى از اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام - به نام يعقوب بن جعفر - حكايت نمايد:
روزى در محضر مبارك آن حضرت بودم ، كه مردى نصرانى وارد شد و اظهار داشت : من از ديارى دور دست ، با تحمّل سختى ها و مشقّت آمده ام .
وسپس افزود: نزديك سى سال است ، كه از خداوند خواسته ام تا مرا به بهترين و كاملترين اديان راهنمائى نموده ؛ و نيز به برترين بندگان هدايتم فرمايد.
تا آن كه شبى در خواب شخصى را ديدم ، كه بيان اوصاف و فضايل مردى را در حوالى شهر دمشق مى كرد؛ پس چون از خواب بيدار شدم رهسپار دمشق گشتم ؛ و چون آن مرد را يافتم ، پس از صحبتهاى مفصّل ، گفت : گمشده تو در يثرب - شهر مدينه - است ؛ و چون وارد يثرب شوى از شخصيّتى به عنوان موسى بن جعفر عليهما السلام سئوال كن كه منزلش كجاست ؟
و چون او را يافتى به مقصود خويش خواهى رسيد.
و اكنون به محضر شما آمده ام .
راوى گويد: مرد نصرانى در حالى جريان را تعريف مى كرد، كه ايستاده و بر عصاى خود تكيه زده بود؛ و در پايان اظهار داشت : اگر اجازه بفرمائى دست به سينه بنشينم .
امام عليه السلام اظهار داشت : اجازه نشستن دارى ولى بدون دست به سينه ، بلكه آزاد و راحت باش .
پس نشست و گفت : آن مردى كه شما را به من معرّفى نمود سلام رساند، آيا جواب سلام او را نمى دهى ؟
امام كاظم عليه السلام فرمود: خداوند او را هدايت فرمايد؛ تا زمانى كه به دين اسلام نگرويده باشد جواب سلام ندارد.
نصرانى سئوال كرد: حم و الكتاب المبين إ نّا اءنزلناه فى ليلة مباركة إ نّا كنّا منذرين فيها يفرق كلّ اءمر حكيم ، تفسيرش چيست ؟
حضرت فرمود: امّا حم مقصود محمّد صلى الله عليه و آله مى باشد، در كتابى كه بر هود عليه السلام نازل شده ، موجود است ؛ و امّا الكتاب المبين امير المؤمنين علىّ عليه السلام مى باشد؛ و امّا ليلة مباركة حضرت فاطمه سلام اللّه عليها است ؛ و امّا فيها يفرق كلّ اءمر حكيم يعنى ؛ خير كثير از فاطمه سلام اللّه عليها خارج مى شود، كه همه آنها حكيم خواهند بود.
سپس امام كاظم صلوات اللّه عليه نصرانى را مخاطب قرار داد و فرمود: اسم مادر حضرت مريم سلام اللّه عليها چيست ؟ و در چه روزى روح حضرت عيسى عليه السلام دراو دميده شد؟ و در چه روزى ، و چه زمانى به دنيا آمد؟
نصرانى گفت : نمى دانم .
امام عليه السلام فرمود: نام مادر حضرت مريم سلام اللّه عليها ((مرثا)) بود، كه در زبان عرب به معناى ((وهيبة )) است ؛ و در روز جمعه هنگام زوال ظهر آبستن شد، كه خداوند اين روز را گرامى داشت ؛ و نيز پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله آن را به عنوان عيد بزرگ مسلين معرّفى نمود.
و حضرت عيسى عليه السلام قبل از ظهر، روز سه شنبه ، در كنار رود فرات به دنيا آمد.
سپس نصرانى پس از مطالبى ، به حضرت عرضه داشت : اسم مادر من به زبان سريانى و عربى چه بوده است ؟
حضرت فرمود: نام مادرت عنقاليّة ؛ ونام جدّه ات عُنقورة ؛ ونام پدرت عبدالمسيح بوده است .
نصرانى گفت : صحيح و درست بيان نمودى ، اكنون به فرما كه اسم جدّم چه بوده است ؟
حضرت فرمود: نام جدّت جبرئيل بود، كه عدّه اى از لشكريان شام او را غافلگير كرده و به شهادتش رساندند.
نصرانى اين بار سئوال كرد: اسم من چه مى باشد؛ و اكنون چه نامى را برايم انتخاب مى نمائى ؟
امام كاظم عليه السلام فرمود: نام تو عبدالصّليب است ، كه نام عبداللّه را برايت بر گزيده ام .
در اين هنگام نصرانى اسلام را پذيرفت ؛ و شهادتين را به طور كامل و مشروح بر زبان جارى نمود؛ وصليبى را كه به گردن آويزان كرده بود در آورد؛ و اظهار داشت : دستور بفرمائيد كه صدقات و مبرّات خود را به چه كسى به پردازم .
حضرت فرمود: مدّتى قبل يك نفر از نصارى آمد و مسلمان شد كه در رفاه و نعمت فراوانى بسر مى برد، برويد و با هم زدگى نمائيد.
شخص تازه مسلمان گفت : يا ابن رسول اللّه ! من يكى از ثروتمندان بزرگ و معروف هستم و اموال گوناگون بسيارى را در ديار خود رها كرده ام ، اكنون هر دستورى را صادر فرمائى آماده انجام آن هستم .
در پايان امام كاظم عليه السلام او را موعظه و راهنمائى نمود، كه يكى از مسلمانان خوب و متديّن قرار گرفت .
📚اصول كافى : ج 1، ص 478، ح 4، بحارالا نوار: ج 48، ص 85، ح 106، مدينة المعاجز: ج 6، ص 297، ح 2023.
✾📚 @Dastan 📚✾
19.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️منظور از مردم در کلام امام و رهبری و میزان بودن مردم چیست؟
🎬ویژه برنامه #هشتگ_پاسخ با موضوع #انتخاب_جمهور
🔸آیا شامل کسانی که قانون اساسی را قبول نداشته باشند و یا معترض به وضع موجود باشند نیز می شود؟
🎤حجت الاسلام استاد صلح میرزایی عضو مجلس خبرگان رهبری
#انتخابات
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆واقعه اى حيرت انگيز در شش سالگى
صفوان بن مهران حكايت كند:
روزى امام جعفر صادق عليه السلام دستور داد، شترى را كه هميشه بر آن سوار مى شد، آماده كنم .
همين كه شتر را آماده كردم و جلوى منزل آوردم ، حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام كه در سنين شش سالگى بود، با عجله و شتاب از منزل خارج شد و در حالى كه يك روپوش ايمنى روى شانه هاى خود انداخته بود، كنار شتر آمد و بر آن سوار شد و با سرعت حركت كرد.
خواستم مانع حركت او شوم ؛ ولى نتوانستم و از نظرم ناپديد گشت ، با خود گفتم : اگر مولايم ، حضرت صادق سؤال نمايد كه فرزندش موسى و نيز شتر چه شد؟ چه بگويم .
مدّت كوتاهى در اين افكار غوطه ور بودم ، كه ناگهان متوجّه شدم شتر جلوى منزل حضرت ، روى زمين قرار گرفت و از تمام بدنش عرق سرازير بود، آن گاه حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام از آن فرود آمد و سريع وارد منزل شد.
در همين حال ، خادم امام صادق عليه السلام از منزل بيرون آمد و اظهار داشت : اى صفوان ! مولايت فرمود: جُل و پلاس شتر را بردار و آن را در جايگاه خودش بِبَر.
با خود گفتم : الحمدللّه ، اميدوارم امام صادق عليه السلام از سوار شدن بر شتر منصرف شده باشد، همين طور كه با خود مى انديشيدم ناگهان مولايم از منزل بيرون آمد و فرمود: اى صفوان ! ناراحت نباش ، مقصود اين بود كه شتر براى فرزندم موسى آماده شود؛ و سپس افزود: آيا مى دانى او در اين مدّت كوتاه كجا رفت ؟
در جواب اظهار داشتم : سوگند به خداى يكتا، هيچ نمى دانم و خبر ندارم .
فرمود: همانا مسيرى را كه ذوالقرنين در مدّت زمانى طولانى پيمود، فرزندم موسى آن را در زمانى كوتاه طى كرد؛ و بلكه چندين برابر آن را در همين مدّت كوتاه پيمود و سلام مرا به تمام دوستان و شيعيانمان رسانيد و سپس مراجعت نمود؛ و هم اكنون چنانچه مايل هستى ، نزد او برو تا تمام جريان را برايت تعريف نمايد.
بعد از آن داخل منزل رفتم و چون خدمت حضرت موسى كاظم عليه السلام وارد شدم ، ديدم حضرت نشسته و مقدارى ميوه تازه كه ميوه آن فصل نبود و مشابه آن هم يافت نمى شد، جلويش قرار داشت ، وقتى متوجّه من شد فرمود:
اى صفوان ! هنگامى كه سوار شتر شدم ، با خود گفتى : اگر مولايم امام صادق عليه السلام از فرزندش جويا شود، چه پاسخ دهم ؟
و خواستى مانع حركت من شوى ؛ ليكن نتوانستى و در همان افكار سرگردان بودى ، كه بازگشتم و از شتر پائين آمدم ؛ و آن هنگام تو با خود گفتى : الحمدللّه ، و سپس پدرم از منزل بيرون شد و فرمود:
اى صفوان ! ناراحت مباش ، آيا فهميدى فرزندم موسى در اين زمان كوتاه كجا رفت و برگشت ؛ و تو گفتى نمى دانم .
بعد از آن ، پدرم فرمود: فرزندم موسى در اين زمان كوتاه چند برابر آنچه را كه ذوالقرنين در آن زمان طولانى پيموده بود، پيمود، و اگر مايل هستى وارد شو تا فرزندم تو را در جريان امر قرار دهد.
صفوان گويد: با شنيدن اين سخنان حيرت انگيز به سجده افتادم و سپس گفتم : اى مولاى من ! اين ميوه هائى كه در حضور شما است ، از كجا آمده ، چون الا ن فصل آن ها نيست ، آيا اين ميوه ها فقط مخصوص شما مى باشد، يا من هم مى توانم از آن ها استفاده كنم ؟
فرمود: به منزل مراجعت كن ، سهم تو نيز فرستاده خواهد شد.
صفوان افزود: چون به منزل آمدم و نماز ظهر و عصر را خواندم حضرت طبقى از آن ميوه ها را برايم فرستاد و آورنده گفت : مولايت سلام مى رساند و مى فرمايد: تو دوست و شيعه ما هستى و در خوراكى هاى ما سهيم خواهى بود.
📚هداية الكبرى حضينى : ص 270، مدينة المعاجز: ج 6، ص 276، ح 2004
✾📚 @Dastan 📚✾
.
جمعه، هشتم تیرماه، راه #شهید_جمهور با انتخابی #مثل_ابراهیم ادامه پیدا خواهد کرد.
هشت ویژگی بارز شهید رئیسی :
1- خستگیناپذیر
2- دشمن فساد و باندبازی
3- پشت و پناه مستضعفین
4- هوشمند و دقیق در مدیریت کشور
5- معتقد به توان و فکر نخبگان و دانشمندان
6- خوددار از بازی و حقه سیاسی
7- معتقد به تولید ملی
8- حافظ منافع سیاسی و اقتصادی ملت ایران
.
✾📚 @Dastan 📚✾
زندگی هرکس
"تصویری عینی"
از براورد باورهایی ست که درذهن نیمه هشیار او نقش بسته است.
پس به هرکجا که برود ،
درست همان شرایط را باخود میبرد...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#این_پاسداره؟!
🌷از آنجا که منطقه عملیاتی کربلای ١٠ کوهستانی بود و برای حمل مجروحان نمیتوانستیم از ماشین یا آمبولانس استفاده کنیم، برای همین چند تا اسیر عراقی را آورده بودند تا مجروحین را به عقب انتقال دهند. یک روحانی که مسئولیت این اُسرا را بر عهده داشت، مسلط به زبان عربی بود و یک سرباز عراقی هم با این روحانی خیلی رفیق شده بود و از او در رابطه با نیروهای ایرانی سئوالاتی را میپرسید، یکی از این سئوالها این بود: کدامیک از این افراد، پاسدار هستند؟
🌷وقتی آن روحانی، برادر فتاحی را که آن وقتها فرمانده گروهان بود به آن اسیر به عنوان پاسدار نشان داد، اسیر عراقی با تعجب فراوان، گفت: «این پاسداره؟!» وقتی از او سئوال کردیم که چرا متعجب شده است، در جواب گفت: «به ما میگفتند پاسدارها افرادی خشن و خونخوار هستند و اگر شما توسط آنها اسیر شوید، بیدرنگ شما را خواهند کشت!» همه مجروحها با این جمله اسیر عراقی خندیدند و تا مدتی این جمله نقل و نبات محافل ما شده بود.
#راوی: رزمنده دلاور هادی بابایی
✾📚 @Dastan 📚✾