eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
_اما مطمئنا پشت این پشنهاد هدفی هم بوده _خوب اون که مسلمه _اونوقت میشه بپرسم چی بوده؟ _صرفه جویی در هزینه با شنیدن این حرفم زد زیرخنده -صرفه جویی در هزینه؟ -بله صرفه جویی درهزینه کجای این خنده داره؟ -بگو کجاش خنده دار نیست چشماتو خوب باز کن عزیزم واقعیت ها رو ببین تو با یه پسر تازه لیسانس گرفته ای که دوروز کار پیدا کرده طرف نیستی شوهر تو منم . دانیال محمدی وارث اصلی ثروت خاندان محمدی کسی که صرفه جویی براش واژه ی مسخره ایی جوابی ندادم به جاش پوزخندی زدم -سوگند با من روراست باش تو این چند ماه من تو رو خوب شناختم دهنتو که باز میکنی حرفی رو بزنی من تا ته اشو میخونم .هم من وهم خودت خوب میدونیم که منظور تو صرفه جویی نیست منظور تو چیز دیگه اییه -آقای محترمی که ادعا میکنی منو خوب میشناسی بگو ببینیم منظور من چی بوده؟ نگاه عمیقی بهم کرد وگفت:تو میدونی که تو آتلیه عروسی چه خبره؟ و این درست چیزیه که تو به قول خودت حتی دوست نداری بهش فکر کنی تو ای که همیشه ی خدا ازم گریزونی تو اتلیه ی عروسی باید ساعاتی سختی رو کنار من نزدیک من ودر آغوش من بگذرونی و تو نمیخوای این اتفاق بیفته آروم براش کف زدم وگفتم:آفرین خوب فهمیدی حالا که تو منظور من و فهمیدی باید یه کاری بکنی _مثلا چکار؟ -مثلا هم پای من شو وبگو قضیه ی اتلیه ی کنسله حالت جدی گرفت وگفت:واقعا تو راجع به من چی فکر کردی؟تو از من فرار کنی ومن هم تو این راه کمکت کنم نخیر خانم لازمه به شما یادآوری کنم که یه ماه دیگه شما به معنای واقعی همسر من خواهید شد برفرض که صبح روز عروسی ازمن دوری کردی شب عروسی رو میخوای چکار کنی؟ _با گفتن این حرف لبخندی زدوخیره شد به چشمام _تو دلم گفتم اقا پسرشاید اصلا داستان به اونجا ها نکشه... _نمیخوای جواب بدی؟ از جام بلند شدم :جواب بمونه برای همون موقع این حرف و زدم و رفت کنار جمع سنگینی نگاه دانیال رو که از پشت سر نگام میکرد رو خودم احساس کردم تو تاریکی نشسته بود ولی میدونستم منو میبینه از همونجا لبخند همیشگیمو براش زدم مطمئن بودم که میبینه ساکت نشستم وبه همونجایی نگاه کردم که اون نشسته بود میدونستم که هر دو داریم افکارمون رو سرو سامان میدیم وبه راه های شکست دادن هم فکر میکنیم .... _قصه ی ما قصه ی جالبیه هر دو از اینده میترسیم اون از افکارو نقشه های من میترسه ومن از قدرت وکارهای اون.... از فردای اون روز بنابر دستورات خانواده راه افتادیم دنبال رزرو تالار و آتلیه ی عکس عروسی .پشنهاداتی داده بودند که حتما بایدانتخاب هامون از بین اون ها می بود.البته برای من مهم نبود که این عروسی لعنتی کجا و چه جوری برگزار شود.من در افکار خودم بیشتر دوست داشتم که اصلا این عروسی برگزار نشه وخیلی هم به این فکر امیدوار بودم البته این بی تفاوتی من دانیال رو عصبانی میکرد _میشه بپرسم چرا نظری نمیدی؟ این سوال رو وقتی پرسید که بعد از دیدن یکی از تالارها نظرم پرسید منم در جوابش گفتم :نمیدونم تو خودت دوست داری رزروش کن وبعد شونه هامو انداختم بالا ورفتم -برای اینکه برام مهم نیست -چرا مهم نیست؟منظورت چیه؟یعنی برا تو مهم نیست عروسیت تو کدوم تالار برگزار شه چه جوری برگزار شه؟ -نه آخه واسه چی؟آدم یه بار تو عمرش ازدواج میکنه وبرا اون روز سنگ تموم میذاره وبرای اومدنش لحظه شماری میکنه اونوقت تو هیچ ذوقی برای اون روز نداری ادامه دارد..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌