eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
71 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
#خاطرات_شهدا ●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم." ● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ 📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر 14 امام حسین(ع) #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷 #سالروز_شهادت ●ولادت : 1343 اصفهان ●شهادت : 1366/2/5 بانه ، عملیات کربلای10 #یاد_شهدا_صلوات 🌷 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
♦️امام على عليه السلام: 🍁بدانيد آن كه از سخن نادرست درباره خود، بى تاب مى شود، خردمند نيست 📗تحف العقول، ص 208 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرشوروحال باش دیروز... هر چه بود، گذشت امروزت را دریاب ... به دنبالِ اتفاقاتِ جدید باش تومیتوانی امروزت را به شاهکاری بی نظیر تبدیل کنی . سلام صبح بخیر☀️ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر ان مرد را بزنند #شیخ_بهایی از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو زجو بهر دنیا نقد ایمان می دهی گوهری دارب و ارزان می دهی #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
میرزا اسماعیل خان دولابی(ره) : ‌ استغفار امان‌گاه انسان است؛ یعنے پناهگاه وقتی گفتے استغفرالله در پناه‌خدا هستے و کجا امن‌ تر و آرامش‌بخش تر از آغوش خـدا #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔆 از خودمان شروع کنیم 🔸بزرگی را گفتند: تو برای تربیت فرزندانت چه می‌کنی؟ 🔹گفت: هیچ کار! 🔸گفتند: مگر می‌شود؟ پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟ گفت: من در تربیت خود کوشیدم تا الگوی خوبی برای آنان باشم. 🔹فرزندان، راستی گفتار و درستی رفتارِ پدر و مادر را می‌بینند، نه امر و نهی‌های بیهوده‌ای که خود عمل نمی‌کنند. 🔸تخم‌مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند پایان زندگیست ولی اگر با نیروی داخلی بشکند آغاز زندگیست. 🔸همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل می‌گیرد. درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود. 🔺آنگاه خودت را خواهی دید ... •✾📚 @Dastan 📚✾•
💖همسرتان را با لحن آمیز صداکنید؛ حتی اگرازاو هستید،لحن صحبت‌تان را تندنکنید! مطمئن باشید بالحن ملایم هم می‌توانید همسرتان رامتوجه اشتباهاتش کنی. •✾📚 @Dastan 📚✾•
🎋 #داستانک: #درسی‌که بهلول‌به‌پادشاه‌داد 🌹روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده! بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟ گفت: صد دینار طلا. پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟ گفت: نصف پادشاهی‌ام را. بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟🍃 گفت: نیم دیگر سلطنتم را. بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
سربازان امام زمان (عج) از هیچ چیز جز گناهان‌شان نمی‌ترسند #شهید_سیدمرتضی_آوینی #یاد_شهدا_صلوات 🌷. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✍پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هرکس برای برآوردن نیاز بیماری بکوشد، چه آن را برآورده سازد و چه موفق به برآورده شدنش نشود، از گناهانش خارج می شود مانند روزی که از مادر زاده شده است. 📚ثواب الاعمال ص341 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
جهان را باید مثل کتابی ببینی مثل کتابی که در انتظار خواننده‌اش است هر روزش را باید جداگانه خواند. نه روی گذشته باید تمرکز کنی نه روی آینده. اصل این لحظه است... باید صفحه به صفحه پیش بروی...📕 #روزتون_شاد #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
آورده اند: فرعون، کسی را داشت که از افعال و سخنان او لذت می‌برد و می‌خندید، روزی به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردی را دید که لباس‌های ژنده بر تن و عصایی بر دست دارد، پرسید: تو کیستی؟ گفت: موسی پیامبر خدایم که خداوند مرا برای دعوت به توحید پیش فرعون فرستاده است. فرد مسخره از همان جا برگشت، لباسی شبیه لباس موسی پوشید و عصایی هم به دست گرفت، پیش فرعون بازگشت و سخن گفتن حضرت موسی را تقلید کرد. آن حضرت از کار او بسیار خشمگین شد. هنگامی که زمان کیفر فرعون رسید، خداوند او را با لشکرش در رود نیل غرق ساخت و آن مرد تقلیدگر را نجات داد. موسی (ع) عرض کرد: پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردی با این که مرا اذیت کرد؟ خطاب رسید: ای موسی! من کسی را که به دوستانم شبیه شود عذاب نمی کنم اگرچه عملش بر خلاف طریقه ی آنها باشد. 📙پند تاریخ 105/2 - 106؛ به نقل از: الأنوار النعمانیه / 354 •✾📚 @Dastan 📚✾•