eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرکودکي اورابدست موجهاى نيل ميسپارد، تابرسدبه خا نه ي فرعونِ تشنه به خو نَش ديگري رابرادرانش به چاه مى اندازند سرازخانه ي عزيز مصردرمي آورد مکر زليخازندانيش مي کند اماعاقبت برتخت مينشيند آتشي نمىسوزاندابراهيم را دريايى غرق نميکندموسى را اگرهمه عا لم قصدضرررساندن تورا داشته باشند وخدانخواهدنميتواننداويگانه تکيه گاه من وتوست به "تدبيرش" اعتماد کن ، به "حکمتش" دل بسپار ، وبه سمت اوقدمي بردار، به او "توکل" کن #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
#همسرانه #هر_دو_بخوانیم💑 نباید در زندگی زناشویی جوری رفتار کنید که گویا کارهایی که همسرتان انجام می دهد وظیفه اوست! ❤️آقای محترم وقتی خانوم ظرف ها را می شورد از او تشکر کن ❤️😍 ❤️خانوم محترم وقتی اقا از سر کار بر میگردد، یا زباله ها را می برد یا... هربار از او برای زحماتش تشکر کنید. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
مجاهد ابوالمهدی * #شهیدی_که_به_همراه_سردار_بزرگ_سوخت*🖤 ): *شهید ابوالمهدی مهندس*🌹 تاریخ تولد: ۱۹۵۴ تاریخ شهادت : ۳ ژانویه ۲۰۲۰ محل تولد: بصره / عراق محل شهادت : بغداد 🌹 فرمانده حشد شعبی(نیروی مردمی) در کنار نیروی قدس سپاه پاسداران با داعش می‌جنگید پدرش عراقی و مادرش ایرانی بود دخترش زینب میگوید : تا چند سال گذشته کسی پدرم را نمی‌شناخت، اما وقتی برخی در خیابان پدرم را می‌دیدند، او را با حاج قاسم اشتباه می‌گرفتند، سفیدی موهای آنها در راه جهاد هر دو مثل هم و رابطه برادریشان را نیز محکم کرده بود، *هر دو مانند حضرت ابراهیم چون بت‌شکن بودند..* *سوختند و وارد آتش شدند* خیابان فرودگاه بغداد بسیار تمیز و پاکیزه بود ..اما بعد از این اتفاق تمام دیوارها پر از ترکش شده است.🖤 *ایالات متحده آمریکا ابوالمهدی مهندس را در لیست تروریستی خود به عنوان یکی از چند تروریست خطرناک جهان گنجانده بودند* او در حمله راکتی بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد به همراه حاج قاسم و همرزمانش به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊🕋 *شهید جمال ابن جعفر* *(ابوالمهدی المهندس #یاد_شهدا_صلوات 🌷 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
💎امام علی(ع): بی رغبتی به دنیا بزرگترین آسایش است.😌🌸 تصنیف غرر، ح۶۰۷۷ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
میان این همه سنگ دنیــا آنکه گوهر میشود، دو خصلت دارد اول آنکه شفــاف است کینــه نمی گیرد. دوم آنکه تراشه ی زندگی را تاب می آورد... دلت را به خدا بسپار...💖 #سلام #صبحتون_بخیر #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔰 چهار عامل سقوط و انحطاط یک جامعه از نظر قرآن 🔸آنچنان که از قرآن مجید استنباط کرده‏‌ام چهار عامل است که عامل فنای اقوام است و نقطه مقابل آنها عامل بقا. حال ممکن است عامل دیگری هم باشد و من از قرآن درک نکرده باشم: 👈 ۱. ظلم و بی‌عدالتی 👈 ۲. فساد اخلاق 👈 ۳. تفرق و چند دستگی 👈 ۴. ترک امر به معروف و نهی از منکر 📘 استاد مطهری، پانزده گفتار، ص۳۱۱ (با تلخیص)؛ همچنین: جامعه و تاریخ، ۲۲۱-۲۲۳. #شهید_مطهری #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🔅از معجزات زیارت عاشورا🔅 ✍مرحوم آیت الله دستغیب در کتابش می فرمایند : علامه شیخ حسن فرید گلپایگانی از استاد خود مرحوم آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی نقل فرمود: اوقاتی که در سامراء مشغول تحصیل علوم دینی بودم اهالی سامراء به بیماری وباء و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند روزی به همراه جمعی از اهل علم در منزل استادم مرحوم سیّد محمّد فشارکی بودیم، ناگاه میرزا محمّد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وباء شد که همه در معرض خطر مرگ هستند. مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بدهم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلی . سپس فرمود: من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامراء از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشوراء شوند و ثواب آنرا هدیه روح شریف نرجس خانم والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (عج) نمایند تا این بلاء از آنها دور شود اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشوراء شدند. از فردای ختم، تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه غیر شیعی ها می مردند به طوریکه بر همه آشکار گردیده برخی از آنها از آشناهای خود از شیعه ها پرسیدند: سبب اینکه دیگر از شما تلف نمیشوند چیست ؟ به آنها گفته بودند: زیارت عاشوراء، آنها هم مشغول شدند و بلاء از آنها هم بر طرف گردید. ☘علامه فرید فرمودند: وقتی گرفتاری سختی برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم بیادم آمد و از اول محرم سرگرم زیارت عاشوراء شدم روز هشتم بطور خارق العاده برایم فرج شد. 📚داستان های شگفت، مرحوم آیت الله دستغیب •✾📚 @Dastan 📚✾•
🥀فرا رسیدن ایام عزاداری رحلت پیامبر مهربانی ها(ص) و (ع) بر مسلمانان جهان تسلیت باد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
animation.gif
16.9K
#کمبود_گریه_برای_شهادت!! 🌷فرمانده شهید «حاج عبدالله نوریان» وجودش مالامال از عشق به شهادت بود. یک روز با گریه به من می‌گفت: «حاج آقا! من همه‌ی کارهای لازم برای شهادت را انجام داده ام. همه‌ی شرایط را به نظر خودم آماده کرده ام. فقط یک چیز مانده که شما باید کمک بکنید.» 🌷بعد ادامه داد: «فقط می‌خواهم چند روز برایم مصیبت اهل بیت بخوانید. چون احساس می‌کنم کمبود گریه دارم. تو را به خدا به من کمک کنید.» به او گفتم حاجی! تو حالا حالاها کار داری و باید بچه ها را به کربلا ببری. سرش را پایین انداخت و گفت:... 🌷....گفت: «از ما دیگر بیشتر از این ساخته نیست. در این راه به کمتر از شهادت نمی‌شود راضی شد. بچه های کم سن و سال همه رفتند، آن وقت ما بمانیم و گناهانمان را زیاد کنیم؟ از شما می‌خواهم از قیامت برایم بگویید و مصیبت بخوانید، شاید این گریه‌ی آخرین باشد.» چند روز بعد ترکش خمپاره ای در فاو او را مهمان خدا کرد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز حاج عبدالله نوریان 📚 " تیپ ۸۳" ص ۵۲ #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌺پیامبر رحمت(ص): محبوبترین💛 عمل نزد خدا، شاد کردن دیگران است.😍 🍃کافی؛ ۳:۴۸۲ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای دقیقه های سرد چای دم کن ☕️ در فنجان ثانیه های تلخ شکـر بریـز🌸 شاید لحظه های دلخوشی آنقدر نباشد🍃 که فرصت حتی یک تبسم را🌸 به نگاهمان وصله بزنند 🌸🍃 اوقاتتون بخیر و شادی ☕️🌸😊 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚حکایت کوتاه خضر نبی در سایه درختی نشسته بود سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم سایل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی خضر برخواست گفت صبر کن دارم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن سائل گفت نه هرگز!!! خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد. خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد. روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد. خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم مرد گفت همین بس خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست! گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟ یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم!!! من خضر نبی هستم مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه گفت ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم. مرا لطف فرموده آزاد کن صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد. حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت. راستی ما برای خدا چه می کنیم...!؟ "قدری بیندیشیم" •✾📚 @Dastan 📚✾•