eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
💠عالمی را پرسیدند: خوب بودن را کدام روز بهتر است؟ عالم فرمود: یک روز قبل از مرگ دیگران حیران شدند و گفتند: ولی زمان مرگ را هیچ کس نمی داند عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد... 📚 امثال و حکم •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌺☘️🌺 ☘️🌺 🌺 اين مثل به كسانی گفته می‌شود كه به خاطر طمعكاری هستی خود را از دست می‌دهند. روزی روزگاری، سگ تنبل و بیكاری در دهی زندگی می‌كرد. این سگ بیكار همیشه گرسنه بود و هیچ وقت یك وعده‌ی سیر غذا نمی‌خورد، چون باید كسی دلش برای او می‌سوخت تا تكه گوشتی یا استخوانی برایش بیندازد. یا یكی از زن‌های همسایه اضافه‌ی غذای شب گذشته را كه می‌خواست دور بریزد جلو سگ می‌گذاشت. بعد از چندین سال سگ از این وضعیت خسته شد. عزمش را جزم كرد و خواست به دنبال كاری برود تا غذای ثابتی داشته باشد. با خود گفت: می‌توانم سگ پلیس شوم؟ نه اگر سگ پلیس شوم شب و نیمه شب ممكنه به مأموریت اعزام شوم و باید از خوابم بزنم، نه این كار را نمی‌توانم انجام بدهم. با خودش گفت یكی از دوستانش سگ نگهبان است. آن سگ از كارش و اوضاع زندگی‌اش خیلی راضی است. تمام شب را بیدار است و كل روز را می‌خوابد. با خود فكر كرد و گفت: نه اینطورم نمی‌شه من شب‌ها را باید بخوابم باید به دنبال كاری باشم كه روزها باشد و من شب‌ها را استراحت كنم. در همین افكار بود كه یك گله گوسفند را كه از ده به چرا می‌رفتند دید. سه سگ هم با چوپان این گله را هدایت می‌كردند. سگ داستان از یكی از سگ‌ها پرسید: كار شما چیه؟ گفت: ما باید مواظب گوسفندها باشیم تا حیوانات درّنده به آنها نزدیك نشوند. صبح تا عصر مراقب این گوسفندها هستیم و شب‌ها را استراحت می كنیم. سگ تنبل كه فكر می‌كرد این كار دیگه خواب و خوراك خوبی داره خواست به دنبال این كار رود. ولی این روستا كه سگ مواظب گله داشت تصمیم گرفت آن شب را استراحت كند و فردا صبح به راه بیفتد، به روستاهای اطراف سر بزند، تا اگر آنها سگ نگهبان گله ندارند، برای آنها كار كند. آن شب را خوابید، فردا صبح كه قصاب محل یك تكه استخوان برایش انداخت آن را نخورد و به دندان گرفت و از روستا خارج شد تا وقتی خیلی گرسنه و خسته شد، آن تكه استخوان را بخورد. وقتی از روستا خارج شد از تپّه بالا رفت تا به پشت آن رسید، كم كم نزدیك رودخانه می‌شد، سگ تشنه بود. به كنار رودخانه رفت تا آب بخورد كه ناگهان نگاهی به رودخانه انداخت و دید یك سگ با استخوانی در دهانش در آب است. با خود فكر كرد كه اگر آن استخوان را به دست آورم مدت بیشتری می‌توانم سیر بمانم و روستاهای بیشتری را می‌توانم دنبال كار بگردم. با این فكر سگ خود را به داخل رودخانه پرتاب كرد تا استخوان سگ داخل رودخانه را بگیرد. هرچه در آب تلاش كرد و گشت سگی پیدا نكرد. فقط در حین پریدن در آب استخوان خودش از دهانش افتاد و به ته رودخانه رفت و گم شد. در آب درواقع سگی نبود، سگ تنبل كه فكر می‌كرد زرنگی كرده عكس خود را در آب دیده بود و با این زرنگی فقط تكه استخوان خودش را از دست داده بود. سگ با این افكار در آب تقلا می‌كرد تا بتواند از آب خارج شود كه ناگهان به لبه آبشاری رسید و به پایین آبشار سقوط كرد. سگ بیچاره در حال غرق شدن بود و كسی هم نبود او را نجات دهد. در نهایت سگ با كلی زحمت و تلاش توانست خود را به تكه سنگی كه پایین رودخانه بود برساند و خودش را نجات دهد •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌺همنشین حضرت داوود علیه السلام در بهشت🌺 روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.» روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد: «کیست که هیزمهای مرا بخرد.» یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!» پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.» سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود. وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!» پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد. حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود. 📚(داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱) .....📚 @Dastan 📚.....
♥️🍃 إمام صادق(ع): ❇️ زائرین امام حسین (؏) چهل سال قبل از مردم وارد بهشت مےشوند در حالیڪه دیگران هنوز در حال حساب هستند... 📚بحارالانوار،ج۴۴،ص۲۳۵ •✾📚 @Dastan 📚✾•
یک معادله ریاضی فوق العاده زیبا 🍎🍎🍎🍎🍎 شاید تا به حال این سوال براتون زیاد پیش آمده كه جمعه روز زوجه یا فرده...؟ جواب حقیقی این پرسش این است: جمعه نه فرده نه زوجه...! بلكه تركیب فرد و زوجه یعنی روز "فر + جه"=فرجه اللهم عجل لولیک الفرج 💢تعداد جمعه های یک سال 2⃣5⃣ تاست تعداد روزهای یک سال5⃣6⃣3⃣ عجیب اینجاست ‼‼ 💢بنابراین تعداد روزهای غیر جمعه 365-52 = = = = =3⃣1⃣3⃣ یاللعجب...‼‼ چه زیبا پیامی دارد یعنی... ای مسلمان و ای منتظر ظـــهور روزهای کاری هفته باید کاری کنی که جزء این 3⃣1⃣3⃣ نفر باشی آنگاه روز جمعه منتظر ظـــهور یارباشی‼‼ اللهم عجل لولیک الفرج 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 @Dastan 📚
🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 💢👈عاقبت بخیر شدن فقط بخاطر حضرت سلام الله علیها.. 🔘هیچ ﮐﺴﯽ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ،ﺍﻣﺎ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ. ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ،ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ،ﻣﯿﮕﻔﺖ:ﻃﯿﺐ.! 💠👈یک ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻩ گفت: ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ، ﺑﺮﻭ یه ﻣﺠﻠس ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻦ... 🔅ﮔﻔﺖ:کجاست؟ ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟ 🔻ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ: ﻓﻼﻥ ﺟﺎ، ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ... 🔅ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ ، ﮔﻔﺖ: ﮐﯽ؟ ﮔﻔﺘﯽ ﻫﺴﺖ؟! 🔻ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ. 🔅ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ،ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ(سلام الله علیها) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ! 💢👈ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺑﯿﻮﻓﺘﻪ ﺭﻭ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ. 🔻ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: میکنم، . 🔅ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﮑﻦ،ﻣﻦ ﺑﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻢ... ⚫️ﺍنقدر شکنجه اش کردند که ﻃﯿﺐ سینه سپر ﻫﯿﮑﻞ، ﺷﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺍعدﺍﻣﺶ ﮐﻨﻦ، ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ: 💢👈ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺑﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟ 🔅ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﻦ، ﻃﯿﺐ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ... 💠ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺸﻮ ﭘﯿﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻦ ﻭ امثال ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻥ ﺩﺭﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ ﻣﻨﻮ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ.. 🌟ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ طیب ۶۰ ﺳﺎﻝ ﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪ ﻧﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ، ﻓﻘﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ (سلام الله علیها)... 🔴و ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ لیاقت پیدا کرد و ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﻗﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ۶۰ ﺳﺎﻟﺸﻮ ﻗﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩﻧﺪ... 📚 @Dastan 📚
👩خانم خونه! ❣پیامبر اکرم 💖هرخانمی که یک هفته به همسرش خدمت کند هفت در جهنم را خداوند بر او می بندد و هشت در بهشت را بر آن خانم باز کند که از هر در خواست وارد شود 📕وسائل الشیعه ، ج۱۴،ص۳۶۴ 📚 @Dastan 📚
و 🔥جهنـــــــم ورودی داره !!!!😳 👈🏻مردی به یکی از فرزندانش گفت: ای پسرم میدانی بهشت مجانی است و جهنم را باید با پول بخری؟ پسر گفت: چگونه پدر⁉️ پدر جواب داد: جهنم با پول است!!! 🍁کسی که بازی میکند پول میده 🍁 کسی که میخورد پول میدهد 🍁کسی که به خاطر سفر میکند پول میدهد! 🍁کسی که میده پول میده و ای پسرم بهشت مجانی است چون: 🔹- کسی که میخواند، مجانی میخواند 🔸- و کسی که میگیرد، مجانی روزه میگیرد 🔹کسی که میکند ، مجانی آن کار را میکند 🔸کسی که چشمانش را از گناهان میپوشاند و از خدایش میترسد مجانی این کار را میکند!!! 👈🏻الان چه تصمیمی داری؟ آیا میخواهی پولهایت را خرج کنی تا به جهنم بروی و یا اینکه مجانی به بهشت بروی⁉️ عاقلانه فکر کن..... رفقا انجام معصیت یعنی: 📛خداحافظ حسین(علیه السلام)📛 💠ای که دم میزنی از عشق حسین بن علی(علیهماالسلام) آنچنان باش که ارباب جوابت نکند💠 📚 @Dastan 📚
🏴🏴🏴 🌸 امام رضا(ع): هرکس مرا زیارت کند روز قیامت سه جا به دادش می رسم 1⃣هنگام دادن نامه اعمال 2⃣هنگام عبور از پل صراط 3⃣هنگام سنجش اعمال 📚:عیون اخبار الرضا 📚 @Dastan 📚
🍃❤️ #السلام_علیک_یا_امام_رضا_ع از کربلا رسیدم و دلتنگ مشهدم 😔 در سر هوای مرقدِ مستانه جالب است در روضه‌ات صدای عطش میرسد به گوش حال و هوای عاشق دیوانه جالب است #اللهم_الرزقنا_زیارت_امام_رضا_ع 🌸 📚 @Dastan 📚
پارچه سفید وسط جاده ... 📚 @Dastan 📚