📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
💎 روزی فردی جوان، هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید:
«عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلّغ جوان یک ریز صحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید، اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.»...
✾📚 @Dastan 📚✾
✍ امام باقر (علیه السلام) :
وقتی نوح (ع) قوم خود را نفرین کرد، ابلیس به او گفت: ای نوح ! تو نزد من حقّی داری! نوح فرمود: بخدا برای من ناگوار است که حقّی بر گردن تو داشته باشم، آن حق چیست؟
ابلیس گفت : تو قوم خود را نفرین کردی و همه هلاک شدند و کسی نیست تا من او را گمراه کنم و مرا راحت کردی ؛ تا اینکه نسل دیگری به وجود آید تا من آنها را گمراه کنم. در عوضِ این حق ؛ تو را نصیحتی کنم.
در سه جا مرا یاد کن ، که در این مواقع من از همیشه به تو نزدیکترم:
1⃣ هنگامی که خشمگین شدی
2⃣ هنگام قضاوت بین دو نفر
3⃣ هنگامی که با زنی نامحرم همنشین شدی و کسی با شما نبود.
📚 الخصال شیخ صدوق ص۱۹۰
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍃🌸🍃
در روزگاران گذشته، قومی نزد پیامبر خود آمدند و گفتند: از خداوند بخواه مرگ را از میان ما بردارد.
آن پیامبر دعا کرد و خداوند #استجابت فرمود و مرگ را از میان آنان برداشت. با گذشت ایام، به تدریج #جمعیت آنها زیاد شد، به طوری که ظرفیت خانه ها #گنجایش افراد را نداشت.
کم کم کار به جایی رسید که سرپرست یک خانواده صبح زود از خانه بیرون می رفت تا برای پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و دیگر افراد تحت #تکلیفش، نان و غذا تهیه و به ایشان رسیدگی کند.
این مسئله موجب شد که افراد فعال، از کار و کسب و #طلب_معاش زندگی باز بماندند. ازاین رو، ناچار نزد پیامبر خویش رفتند و از وی خواستند آنها را به وضع سابقشان باز گرداند و مرگ را میان آنان برقرار کند.
پیامبر دعا کرد و خداوند دعای او را اجابت فرمود و مرگ و اجل را در میان ایشان برقرار کرد
📚بحارالانوار، ج 6، ص 116
✾📚 @Dastan 📚✾
✍ حاج اسـماعیل دولابی (ره) :
هر وقت فڪر ڪردی و از خودت عمل
زشـــتی دیـدی #استـــــغفار ڪن
زشـــتی را پاڪ می ڪند.
✨ وقتی عمل زیـــبایی دیدی بر پیامـبر و
آلش #صـلوات بفرست زیبایی را
زیــاد می ڪند.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺دیدن بهشت برزخی 🌺
🌹عبْدُاللَّه بن سِنان يكى از ياران امام صادق(ع) ماجراى شنيدنى زير را چنين بيان مى دارد:
🔸«از امام صادق(ع) پرسيدم: نهر كوثر چيست؟
🔸حضرت توضيحاتى داد؛ سپس فرمود: آيا دوست دارى آن را ببينى؟
🔹گفتم فدايت شوم؛ آرى. فرمود: دستم را بگير تا از اين شهر بيرون رويم.
🔹امام پايش را به زمين كوفت؛ در اين هنگام، پرده ملكوتى كنار رفت و عالم برزخى نمايان شد.
💓وقتى چشم گشودم، نهرى بسيار بزرگ ديدم كه آغاز و پايانش پيدا نبود. از چشمه هاى آن، آب و شير سفيدتر از برف و شراب نيكوتر از ياقوت روان بود.
💓گفتم: فدايت شوم؛ اين نهر و چشمه ها از كجا مى آيند و به كجا مى ريزند؟
🍃فرمود: اين از چشمه هايى است كه خداى تعالى در قرآن نويدش را داده است: چشمه اى از آب، چشمه اى از شير، چشمه اى از شراب.
(سوره محمد آیه 15 )
🌴در كنار آن نهر، درختهايى ديدم كه زيرسايه آنها حوريانى گيسو به سرآويخته، آرميده بودند كه هرگز بدين زيبايى كسى را در دنيا نديده بودم!
💚حضرت به يكى از آنها اشاره فرمود آب بده! آن ماهرو، قدحى از آب پر كرد.
💚حضرت، ظرف آب را از او گرفت و به من داد. هرگز ظرفى به آن زيبايى نديده بودم (درقرآن هم به ظرفهای زیبایی بهشتی اشاره شده است) و شربتى به آن گوارايى نچشيده بودم!
🌹گفتم: فدايت شوم؛ چنين چيزهايى را نه ديده بودم و نه تصورش را مى كردم.
🌺حضرت فرمود: «اين كمترين چيزهايى است كه خداوند به پيروان ما نويدش را داده است و مؤمن هرگاه بميرد، او را به اين محل آورند. در باغستانهاى اطراف، گردش مى كند و از شرابهاى اينجا مى آشامد».
📚 «بحار الانوار»، ج 6، ص 287 📚
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره زیبایی از شهید برونسی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها از زبان خطیب توانمند #استاد_عالی
دوستان این روزهای فتنه که بسیاری از خواص مردود شدند توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها فراموش نشه.
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمـدنکـاحی♥️
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸انسی که با خدا داشت🔸
✍آیت الله حائری شیرازی: در بچگی، روزی در منزل بودم. منزل قدیمی که ما در آن بزرگ شدیم، منزل بزرگی بود. الآن شده مدرسۀ علمیۀ آقاشیخ عبدالحسین. این منزل 640 متر است. من در خانه بودم. یک دفعه یک بویی شنیدم. خانه مان معطر شد. آمدم به پشت بام. آقا کمال (1) همان روز از شهر ماهان آمده بود به شیراز. عطرش را از همان خانۀ خودمان شنیدم! بوی عطر آقا کمال بود!
این به خاطر انسی بود که با خدا داشت و در خودش با خدای خودش مشغول بود. او را اگر کسی یک ذره شامۀ قوی داشت، میشناخت.
من از بچگی این شامه را داشتم. مثلاً هر وقت از جلوی خانهای رد میشدم، میگفتم این خانۀ یک کلیمی است! یک روزی در خانۀ اخوی بودم؛ بویی آمد. گفتم: اخوی! شما همسایۀ کلیمی دارید؟ گفت بله اینجا کلیمی هست! از بچگی بویش را میشناختم.
استاد [اخلاق] آقا مصطفی خمینی، آقای کشمیری است. استاد احمدآقای خمینی، آقا کمال است. آقا کمال طرف را جامع بار میآورد .
1. مرحوم آیت الله سید کمال موسوی شیرازی
✾📚 @Dastan 📚✾
🔺چرا به آیتِ عظمایِ کربلا، حضرت علی اصغر متوسل نمیشوید؟!
◾️مرحوم آیت الله عبدالکریم حق شناس تهرانی میفرمودند:
◾️یک بار در حین خواندن زیارت عاشورایِ چهل روزه، مشکلی پیش آمد و نتوانستم آن را بجا آورم. برای همین خیلی ناراحت شدم و به ابا عبدالله (علیه السلام) متوسل شدم، ناگهان
◾️دیدم آقا تشریف آوردند و فرمودند:
آمیرزا عبدالکریم چه شده است؟
قضیه را عرض کردم.
◾️فرمودند: چرا به آیتِ عظمایِ کربلا متوسل نمیشوید؟عرض کردم: آقا! آیتِ عظمایِ کربلا کیست؟
◾️در این هنگام آقا، قنداقهِ حضرت علی اصغر (علیه السلام ) را از زیر عبایشان بیرون آوردند!
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾
✳️ #موفقیت آدمی در #احترام_به_والدین است
🍃🍂حضرت موسی (علیه السلام) هنگام مناجات با خدا، از خداوند درخواست کرد که همنشین وی را در بهشت برایش معرفی کند تا او را بشناسد. خطاب آمد، ای موسی! در فلان ناحیه، کوچه فلان و فلان مغازه برو، کسی که در آن جا مشغول کار است او رفیق تو در بهشت خواهد بود.
حضرت موسی (علیه السلام) سراغ او رفت، دید جوانی است قصاب. از دور مراقب بود تا ببیند او چه عمل شایسته ای دارد. اما چیز فوق العاده ای از او مشاهده نکرد. شب هنگام که جوان محل کار را ترک می کرد، موسی بدون آن که خود را معرفی کند، نزد جوان آمد و از او خواست تا شب را مهمانش باشد. حضرت موسی می خواست بدین طریق رمز کار او را به دست آورد و ببیند آن جوان چه عبادت هایی در خلوتگاه انجام می دهد که این قدر درجه پیدا کرده و همنشین پیامبر خدا شده است.
جوان همین که وارد منزل شد قبل از هر چیز غذایی آماده کرد، آن گاه سراغ پیر زنی از کار افتاده رفت که دست و پایش فلج شده، قدرت حرکت و جا به جا شدن را نداشت. با صبر و حوصله غذا را لقمه لقمه به دهانش گذاشت، او را شست و شو داد، لباسش را عوض کرد و سر جایش گذاشت. موسی هنگام خدا حافظی خود را معرفی کرد؛ پرسید این زن کیست و پس از آن که به وی ش#غذا می دادی نگاهی به سوی آسمان می انداخت و کلماتی بر زبان جاری می کرد، چه بود؟
گفت این زن مادرم است و هر بار که به او غذا می دهم و او را سیر می کنم درباره من دعا می کند و می گوید: خدایا او را همنشین موسی بن عمران در بهشت برین قرار بده. موسی به جوان مژده داد که دعای مادر درباره تو مستجاب گردیده است.»
📚جعفر میر عظیمی، حقوق والدین، قم، کتابخانه حضرت ابوالفضل «ع»، 1369، ص 226.
✾📚 @Dastan 📚✾
چوب حرم بوسیدن دارد؟!
شخصی با لحن اعتراض آمیز در حرم امام رضا ع گفت: آقا! چوب که بوسیدن ندارد!
علامه سید محمد حسین طهرانی فرمود: چرا بوسیدن ندارد؟ چرا بوسیدن ندارد؟
ناگاه خود را در میان جمعیّت به زمین انداخت غبار روى زمین را بر صورت مى مالید و مى گفت: ببین! اینطور بوسیدن دارد!
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾