eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
67.8هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
71 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
💐💯💐💯💐💯💐💯💐 🔆سلطنت می‌خواهی؟؟ 🌺روزی هارون‌الرشید خلیفه عباسی به بهلول گفت: «آیا می‌خواهی سلطان باشی؟» 🌺 بهلول فرمود: «دوست نمی‌دارم.» خلیفه گفت: «برای چه سلطنت نمی‌خواهی؟» 🌺 بهلول گفت: «برای این‌که من تابه‌حال به چشم خود مرگ سه خلیفه را دیده‌ام، ولی خلیفه تابه‌حال مرگ دو بهلول را ندیده است.» 📚(دویست داستان، ص 15) ✾📚 @Dastan 📚✾
✍ استاد پناهیان: دوست داشتنِ آدم های بزرگ، انسان را بزرگ می‌کند و دوست داشتن آدم های نورانی به انسان، نورانیت می‌دهد. اثر وضعی محبوب، آنقدر زیاد است که انسان باید مراقب باشد مبادا به افراد بی ارزش علاقه پیدا کند. ✾📚 @Dastan 📚✾
تا خدا هست کسے تنهانیست او همین جاست? کنار من و تو سال ها منتظر است تا بہ سویش بدویم از سرشوق تا صدایش بزنیم ازسر عجز و بفهمیم که او مونس واقعی خلوت ماست. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌻دعا میڪنم دراین شب 🌻زیر این سقف بلند،روےدامان زمین 🌻هر ڪجا خسته و پرغصه شدے 🌻دستی ازغیب به دادت برسد 🌻وچه زیباست ڪـه آن 🌻دستِ خدا باشد وبس ✨✨شبتون بخير ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 🔆تبعیض اقتصادی 💫روزی معاویه به مدینه می‌آمد که ابوقتاده انصاری او را می‌بیند. معاویه به او می‌گوید: ابوقتاده! همه‌ی مردم به دیدنم آمدند جز شما جماعت انصار، چرا به دیدنم نمی‌آیید؟ گفت: چهارپا و مرکبی نداشتیم. معاویه گفت: «پس آن شتران سواری را چه کار کردید؟» 💫ابوقتاده گفت: «در تعقیب تو و پی گرد پدرت، در جنگ «بدر» آن‌ها را ذبح کردیم.» 💫معاویه گفت: بله؛ همین طور است، ای ابوقتاده! و او در جواب گفت: «پیامبر خدا به ما فرموده که ما پس از او با تبعیض اقتصادی روبرو خواهیم گشت.» 💫معاویه گفت: «پیامبر دستور نداد که در آن شرایط چه کار کنید؟» گفت: «دستور داد صبر و مقاومت نماییم!» معاویه به او گفت: «پس صبر کنید تا به دیدار او برسید.» 📚تجلی امیر مؤمنان علیه‌السلام، ص 192 -الغدیر، ج 20، ص 127 🌻🌻امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «کسی که در خرج کردن میانه‌رو باشد، هیچ‌گاه تنگ‌دست نشود.» 📚نهج‌البلاغه، فیض الاسلام، ص 1153 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌾🌱🌾🌱🌾🌾🌱🌾🌾 🔆امر به 🍃پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلّم در بخشش و انفاق طوری بود که هر کس از او سؤالی می‌کرد و چیزی می‌خواست، به او عطا می‌کرد. 🍃زنی پسر خود را نزد رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرستاد و به او سفارش کرد که اگر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود نزد ما چیزی نیست، عرض کن پیراهن خود را مرحمت نما. 🍃پسر آمد و از پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم چیزی خواست؛ بعد عرض کرد پیراهن خود را عنایت کنید؛ پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم پیراهن خود را به او دادند. 🍃در این وقت این آیه نازل شد: «ای پیامبر هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (ترک انفاق نکن) و بیش‌ازحد نیز دستت را مگشای که مورد سرزنش قرار گیری و از کارت بازبمانی. (بلکه مُقتصد و میانه‌رو باش* )» 📚نمونه معارف، ج 1، ص 253، کافی، ص 314 🌱🌱امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «کسی که در خرج کردن میانه‌رو باشد، هیچ‌گاه تنگ‌دست نشود.» 📚نهج‌البلاغه، فیض الاسلام، ص 1153 ✾📚 @Dastan 📚✾
☘🔸☘🔸☘🔸☘🔸☘ 🔆پادشاه مصر ♨️شبی، یوسف علیه‌السلام پهلوی پدرش خوابیده بود و خوابی دید. فردای آن روز خواب را برای پدر نقل کرد و گفت که: «در رؤیا دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برای من سجده می‌کنند.» ♨️یعقوب علیه‌السلام فرمود: «تو به مقام سلطنت می‌رسی و برادرانت همه ذلیل تو می‌شوند و از برای تو سجده و تواضع می‌کنند؛ پس خوابت را برای برادرانت نقل مکن!» ♨️زن شمعون، از پشت پنجره این سخنان را گوش می‌داد. آن را بر شوهرش نقل کرد. پس برادران باهم گفتگو کردند و تصمیم بر قتل یوسف نمودند… وقتی یوسف، پادشاه مصر شد و برادران همه او را سجده کردند، پدر گفت: «این تعبیر خوابی است که قبلاً دیده بودم.» 📚(جامع النورین، ص 214) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌹 💎💎رو هر بندش 1 دقیقه فکر کن ! 💎1.می دونی چرا شیشه ی جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده. 💎2.دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه 💎3.تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت 💎4.دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری. 💎5.اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان 💎6.وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره...!!! 💎7.هیچوقت باکسی که دوسش داری طولانی قهر نکن چون بی تو زندگی کردن رو یاد میگیره.. ✾📚 @Dastan 📚✾
مثل بید می‌لرزید.... پرسید: تو کدام عملیات‌ها بودی؟ اسیر جواب داد: فتح خرمشهر.... علی‌آقا جواب داد: حالا تو فاو هستیم، اما ما برای فتح خاک نمی‌جنگیم. اسیر عراقی گفت: ما برای اسرای ایرانی توی خرمشهر جوخه‌های اعدام داشتیم! علی‌آقا زخم عراقی رو بست و گفت: مرز اسلام و کفر همین جاست! 🕊🌷 ✾📚 @Dastan 📚✾
مداحی آنلاین - داستان بنده و آزاد - شهید دستغیب.mp3
1.06M
♨️داستان بنده و آزاد در بیان امام موسی بن جعفر(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎙 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍ به یاد شهدا 🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا می‌کنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟ 🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: کار ناپسندیه. نباید بیارن. 🔸بعضی‌ها می‌گفتن: ولمون نمی‌کنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته! 🔸تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگه‌های امتحان جلسه قبل نبود! 🔹همه سراغ برگه‌ها رو می‌گرفتن، ولی استاد جواب نمی‌داد. 🔸یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه‌هامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگه‌های ما بودید؟ 🔹استاد روی تخته کلاس نوشت: من مسئول برگه‌های شما هستم. 🔸سپس گفت: من برگه‌هاتون رو گم کردم و نمی‌دونم کجا گذاشتم. 🔹همه دانشجویان شاکی شدن. 🔸استاد گفت: چرا برگه‌هاتون رو می‌خواین؟ 🔹گفتن: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم. 🔸هر چی که دانشجویان می‌گفتن استاد روی تخته می‌نوشت. 🔹استاد گفت: برگه‌های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی می‌تونه بره پیداشون کنه؟ 🔸یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه‌ها برگشت. استاد برگه‌ها رو گرفت و تکه‌تکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد. 🔹استاد گفت: الان دیگه برگه‌هاتون رو نمی‌خواین! چون تکه‌تکه شدن! 🔸دانشجویان گفتن: استاد برگه‌ها رو می‌چسبونیم. 🔹برگه‌ها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچه‌اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچه‌اش رو می‌خواد، حتی اگه خاکستر شده باشه. 🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن! ✾📚 @Dastan 📚✾
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز جماعت مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت. «عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند. «معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟ «عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. «علی» برای این جماعت حیف است. ✾📚 @Dastan 📚✾