🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#خیلی_چسبید_خصوصاً....
🌷دیدگاه خرناصرخان ( تپهای در نزدیکی مرز خسروی) دومین یا سومین دیدگاهی بود که در زمستان سال ۱۳۶۳ رفتم. مسئول تدارکات نیروهای خط یک برادر صاف و سادهای بود به نام سلمان. این آقا سلمان یک گربه قهوهای داشت که خیلی دوستش داشت و یک جورهایی همدم و مونسش بود. یک روز صبح که میخواستم برم سنگر دیدگاه سر راه رفتم سنگر تدارکات و گفتم: آقا سلمان به ما هم کمپوت میدی؟ درحالیکه گربه را بغل کرده بود و نازش را میکشید گفت:...
🌷گفت: این سهمیه بچههای خودمونه نمیتونم به شما بدم. منهم به شوخی گفتم: باشه من هم میرم میگم اینجا را با خمپاره بزنند. رفتم دیدگاه و ۴ ، ۵ تا سهمیه گلوله ۱۵۵ میلیمتری را استفاده کرده بودم و با دوربین تپه ذوزنقهای و خط دوم دشمن را زیر نظر داشتم. عراقیها هم تک و توک دور و بر دیدگاه را با خمپاره میزدند. نزدیک ظهر توی دیدگاه بودم که شنیدم یکی داد میزنه: دیدبان نزن. دیدبان نزن برات کمپوت آوردم و ....
🌷پتوی سیاهی که جلوی در دیدگاه زده بودیم را کنار زدم دیدم سلمان چند تا کمپوت ریخته جلوی پیراهنش با دستش جلوی پیراهنش را گرفته و به سمت دیدگاه می آید. حالا نگو یکی از گلولههای خمپاره عراق خورده بود جلوی سنگر تدارکات اون بنده خدای صاف و ساده هم فکر کرده بود من گفتم توپخانه خودمون سنگر تدارکات را بزنه. اون چند روزی که اونجا بودم حسابی آقا سلمان ما را تحویل میگرفت. یادش بخیر خیلی چسبید خصوصاً کمپوتهای آلبالو و گیلاس.
#راوی: رزمنده دلاور حجت ایروانی، دیدبان تیپ ۶۳ خاتمالانبیاء (ص)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫💫ماجرای علی ابن یقتین و امام صادق ع.
🎥استاد عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🌾🥀🌾🥀🌾🥀🌾🥀
#داستان_آموزنده
🔆چاپلوسان دربار ناصرى
☘روزى ناصرالدين شاه قاجار با گروهى از درباريان به ديدن طاق كسرى (كه در مدائن نزديك بغداد واقع است و از آثار انوشيروان مى باشد) رفتند، در آنجا ناصرالدين شاه از همراهان پرسيد: به نظر شما من عادلترم يا انوشيروان ؟!.
☘آنها ديدند اگر بگويند تو، دروغ گفته اند و اگر بگويند انوشيروان ، كلاهشان پس معركه است ، در سكوت فرو رفتند و چيزى نگفتند، ناصرالدين شاه پس از مكث طولانى آنها گفت : من خودم به اين سؤ ال پاسخ مى دهم ، من خيلى از انوشيروان عادلترم .
☘درباريان چاپلوس همگى از اين پاسخ نفس راحتى كشيدند و تقريبا همگى يكصدا گفتند: صحيح است ، كاملا همينطور است كه مى فرمائيد.
☘ناصر با حالتى طعن آلود گفت : شما بى آنكه منتظر بمانيد تا من دلايلم را ذكر كنم ، حرفم را تصديق مى كنيد و اين كارتان يك كار صد در صد احمقانه است ، اكنون من دليلهاى خود را ذكر مى كنم .
☘او پس از لحظاتى سكوت ، گفت : انوشيروان داراى وزيرى دانشمند و آگاه مثل بوذرجمهر بود كه هر وقت از عدالت منحرف مى شد به او گوشزد مى كرد و او را از انحراف باز مى داشت ، ولى وزير مشاور من شماها هستيد كه هميشه سعى داريد كه مرا از جاده صاف ، منحرف سازيد بنابراين من در همين حد هم مانده ام جاى تعجب است ، و اگر نسبت انوشيروان و راهنمائيهاى وزيرش را با نسبت من و مشاورهائى كه شما باشيد، بسنجيد، من ولو عادل نباشم ولى از انوشيروان عادلترم .
نويسنده در اينجا حاشيه اى دارد و آن اينكه گر چه ناصرالدين شاه زيركانه خواست خود را تبرئه كند، اما مى بايست از او پرسيد كه تو اگر مرد درست بودى ، چرا چنان مشاورانى براى خود برگزيدى ؟
☘ و چرا جلو چاپلوسى آنها را نگرفتى ؟ و چرا اگر كسى با گوشه چشمى به تو چپ چپ نگريست جانش به خطر مى افتاد و چرا و چرا؟
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
📚داستان فحش دلنشین!
✍️دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم…
هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم…
وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم…….
به سمت راست گرفتم ،
موتوری هم به راست پیچید…
چپ، موتوری هم چپ…
خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه…
وحشت زده و ترسیده!!
ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر سرش اومد!
دیدم گردن بیچاره ۱۸۰ درجه پیچیده…
با محاسبات ساده پزشکی،
با خودم گفتم حتما زنده نمونده …
مایوس و ناراحت،
دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری پیش آماده اندوهگین بودم…
در همین حال زیر چشمی هم نیگاش میکردم،…
باحیرت دیدم چشماش را باز کرد …
گفتم این حقیقت نداره…
رو کردم بهش و گفتم سالمی…؟!!
با عصبانیت گفت:
په چونه مثل یابو رانندگی موکونی…؟
با خودم گفتم این دلنشین ترین فحشی بود که شنیده بودم…
گفتم آقا تورو خدا تکون نخور چون گردنت پیچیده….
یک دفه بلند شد گفت: شی پیچیده ؟
هوا سرد بید،
کاپشنمه از جلو پوشیدم سینه م سرما نخوره …. !!!
وای خدای من شکرت
و یک نفس راحت،
بهترین حس دنیا
برای من بود...
✾📚 @Dastan 📚✾
🔹آیت الله #حائری شیرازی🔹
🔸یکییکی دعایشان کنید🔸
همۀ کسانی را که از آنها گله دارید، مثل دانۀ تسبیح ردیف کنید و یکییکی دعایشان کنید. نخستین اثر این دعا این است که حبۀ آتشی را که در دلتان بوده، بیرون میاندازید.
قدیمها که قلیان کشیدن مرسوم بود، گاهی ذغال گداخته از سر قلیان روی قالی میافتاد و فرصت اینکه بروند و اَنبُر بیاورند، نبود؛ ناچار آن آتش را با دستشان برمیداشتند و دور میانداختند.
اگر کسی از تو غیبتی کرده یا نسبت ناروایی به تو داده، این آتش افتاده روی دلت که از قالی گرانبهاتر است. تا بخواهی برایش ثابت کنی که تو تقصیرکار نبودهای، سوختهای!
پس دعایش کن. اول خودت را نجات بده تا دلت بیشتر از این تاول نزند، بعدش خدا خودش میداند که چطور مسئله را حل کند.
✾📚 @Dastan 📚✾
روانشناسی میگه :
اگر کسی ظاهرا سرد و بی احساسه؛
وجودش سراسر قلبه ...
اگر کسی روت حساسه و زود عصبی میشه؛
بدون که دوستت داره و براش مهمی
اگر کسی زودرنجه
نیاز به محبت داره ...
اگر کسی چیزی رو زیاد بروز نمیده
بی احساس نیست فقط زیادی اعتماد کرده و ضربه خورده
هر ایرادی رو در هر کسی دیدی
سعی کن درکش کنی
هیچ کدوممون کامل نیستیم
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼
#داستان_آموزنده
🔆دعاى شيرين پيامبر (ص )
☘يكى از شهداى جنگ احد كه بيست زخم نيزه به بدنش رسيده بود، وهب بن قابوس است ، وقتى او به شهادت رسيد، رسول خدا (ص ) به بالين جسد به خون غلطيده اش آمد و فرمود:
☘رضى الله عنك فانى عنك راض : خدا از تو خوشنود باشد، من از تو خوشنودم و براستى چه لذتى براى يك رزمنده مخلص بالاتر از اين لذت ملكوتى است كه پيامبر (ص ) به بالينش آيد و اظهار خشنودى از او كند؟!.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺💥🌺💥🌺💥🌺💥🌺
#داستان_آموزنده
🔆آزاد مرد پوزه شكن
🪴هنگامى كه حضرت على (ع ) زمام امور خلافت را بدست گرفت ، دنياپرستان آتش افروز با آن حضرت مخالفت كرده و جنگ جمل را پديد آوردند، پس از جنگ جمل ، معاويه كه در شام حكومت مى كرد، داعيه خلافت داشت و خود را براى يك جنگ بزرگ با سپاه على (ع ) (كه به آن جنگ صفين مى گويند) آماده ساخت ، در آستانه اين جنگ كه در سال 36 قمرى واقع شد، نامه هاى متعددى بين على (ع ) و مهاويه رد و بدل شد. روزى يكى از آزادمردان بنام اسود بن عرفجه در مجلس معاويه ، فرياد زد:
🪴هان اى معاويه اين چيست كه هر روز نفشه ريزى مى كنى ؟ گاهى نامه مى نويسى ، گاهى مردم را با نامه هايت مى فريبى ، گاهى شرحبيل (يكى از سران ) را براى تحريك مردم ، ماءمور مى سازى ، بدانكه اين امور سودى به حال تو ندارد.
🪴فاحذر اليوم صولة الاسد الورد
اذا جاء فى رجال الهيجاء
: امروز برحذر باش از توانمردى و شكوه شير زرد، آنهنگام كه با دلاورمردان ميدان كارزار فرا رسد.
🪴اين شعر حماسى و پرتوان ، پوزه مغرور معاويه را به خاك ماليد و چون مشتى آهنين بود كه بر پوزه او خورد و آن را شكست .
🪴با شنيدن اين شعر، آتش خشم دل تيره معاويه را فرا گرفت و از دهانش شعله ور شد، و فرياد زد: اى پسر عرفجه ، اين شير زرد كيست كه مارا از او مى ترسانى ؟!.
🪴اسود گفت : مگر او را نمى شناسى ، او على بن ابيطالب عليه السلام است كه برادر رسول خدا (ص ) و پسر عمو و شوهر دختر او، و پدر هر دو فرزند او و وصى و وارث علم او است ، همانكس كه در جنگ بدر، عموى تو عتبه و دائى تو وليد و عموى مادر تو شيبه و برادر تو حنظله را با شمشير آبدارش به سوى دوزخ روانه ساخت (با توجه به اينكه مادر معاويه ، هند نام داشت ، عتبه پدر هند بود، وليد برادر هند، و شيبه عموى هند بود).
🪴معاويه آنچنان در خشم فرو رفت كه يكپارچه خشم گرديد و نعره اى كه از دل ناپاكش برمى خاست ، بر سر او كشيد و به دژخيمانش گفت : اين ديوانه ناكس را دستگير كنيد.
🪴دژخيمان معاويه برجهيدند و او را گرفتند، ولى شرحبيل به معاويه گفت : دستور بده ابن عرفجه را آزاد كنند، چرا كه او مرد فاضل و بزرگ است و در ميان فاميل خود سردار و مطاع مى باشد، و از فرمان او اطاعت مى كنند، اگر او را آزاد نكنى ، من بيعتم را با شما قطع مى كنم ، معاويه ديد دستگيرى او گران تمام مى شود، به شرحبيل گفت : گر چه گناه او بزرگ است ولى او را به خاطر تو مى بخشم . به اين ترتيب او آزاد گرديد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆وصيت عجيب عبيد زاكانى
عبيد زاكانى در تاريخ ايران معروف است ، و اين معروفيت او از كار شاعرى و طنزگوئى و شوخ طبعى او به وجود آمد، او در سال 690 قمرى در روستاى زاكان (پانزده كيلومترى شمال غربى قزوين ) به دنيا آمد و در سن 82 سالگى در سال 772 درگذشت .
عبيد كه از علماى عصر شاه طهماسب بود، هنر شاعرى را در 23 سالگى آغاز كرد و در 26 سالگى از چهره هاى سرشناس شعر زمان خود به شمار مى آمد، از معروفترين شوخيهاى او وصيت عجيب او است به اين ترتيب :
او در سالهاى پيرى با اينكه چهار پسر داشت ، تنها بود و پسرهاى او هزينه زندگى او را تاءمين نمى كردند، او در اين مورد چاره اى انديشيد و آن اينكه هر يك از پسرانش را جداگانه به حضور طلبيد و به او گفت : علاقه مخصوصى به تو دارم و فقط به تو مى گويم به برادرهايت نگو، عمرى را تلاش كرده ام و اندوخته اى به دست آورده ام و متاءسفانه هيچكدام از پسرانم غير از تو لياقت ارث بردن از آن را ندارد، و آن را به صورت پول در خمره اى گذاشته ام و در فلان جا دفن كرده ام ، پس از مرگ من تو مجاز هستى كه آن را براى خود بردارى .
اين وصيت جداگانه باعث شد كه از آن پس ، پسرها رسيدگى و محبت سرشارى به پدر مى كردند، و بخصوص دور از چشم يكديگر اين كار را مى نمودند تا ديگران پى به راز نبرند، به اين ترتيب ، عبيد آخر عمرش را با خوشى زندگى گذراند تا از دنيا رفت .
پسران هر كدام در پى فرصتى بودند تا به آن گنج دست يابند، كنجكاوى آنها در مخفى نگهداشتن گنج ، باعث شد كه هر چهار پسر به اصل جريان پى بردند و فهميدند كه به هر چهار نفر اين وصيت شده ، با هم تصميم گرفتند در ساعت تعيين شده سراغ آن خمره پر پول بروند. با شادى و هزار حسرت به آن محل رفته و آنجا را كندند تا سر و كله خمره پيدا شد، همه در شوق و ذوق غرق بودند، و هر چه به وصل آن پول نزديك مى شدند آتش عشقشان شعله ورتر مى گرديد.
وقتى كاملا دور خمره را خالى كردند و سر خمره را باز نمودند، ناگهان ديدند، درون خمره خالى است ، تنها برگ كاغذى يافتند كه روى آن شعر نوشته بود:
خداى داند و من دانم و تو هم دانى
كه يك فلوس ندارد عبيد زاكانى
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
صداقت ممکن است
دوستان زیادی به تو ندهد
اما قـطعا
باکیفیت ترین و
بهترین نوع را ميدهد..!!
✾📚 @Dastan 📚✾
📸 درس بزرگ شهید مهدی باکری برای تاریخ
🔹وقتی سرلشکر مهدی باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جملهای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفته ام متأثر شده است.
🔹خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟
✾📚 @Dastan 📚✾
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
باهمسرم به مشکل شدیدی خوردیم همه ی اطرافیان از دعوای ما خسته شده بودن هیچ جوره تفاهم نداشتیم پسرم دوسال و نیمش بود دیگه طاقتم طاق شد رفتم درخواست طلاق دادم همسرم هم سر جبران بچه رو ازم گرفت کار رفت و آمد طلاق شش ماه طول کشید شش ماه خونه ی پدرم اشک ریختم بخاطر ندیدن بچم جلسه ی آخر طلاق مصادف شد با ولادت حضرت معصومه ازش خواهش کردم گفتم یاحضرت معصومه دلمو آروم کن من ازت معجزه میخوام فردا همسرم با بچم اومده بود دادگستری دیدم خونه گرفته یجوری رفتار میکرد انگار ما هیچ مشکلی نداشتیم الان ده سال از اون ماجرا میگذره و من زندگیمو مدیون حضرت معصومه هستم
✾📚 @Dastan 📚✾
14-hemat.mp3
2.61M
🔷ماجرای کسی که همت بالا نداشت
🎥 استاد عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆اداى بدهكار
يكى از اهالى مدينه گويد: حضرت رضا عليه السّلام (طبق دستور ماءمون ) از مدينه به سوى خراسان رفت ، من چهار هزار درهم از آن حضرت طلب داشتم كه فقط من و آن حضرت مى دانستيم ، فرداى آن روز امام جواد عليه السّلام براى من پيام فرستاد كه به نزد ما بيا، من به خانه آن حضرت رفتم ، فرمود: حضرت رضا (ع ) از مدينه رفت ، آيا تو چهار هزار درهم از آن حضرت طلب دارى ؟
گفتم : آرى ، گوشه جانماز را بلند كرد، ديدم دينارهائى در آنجا است ، آنها را بابت طلبكاريم به من داد كه قيمت روز آنها چهار هزار درهم بود.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆معنى اللّه اكبر
معمولاً وقتى از افراد سئوال مى شود معنى اللّه اكبر چيست ؟ در پاسخ گويند يعنى خدا از همه چيز بزرگتر است .
ولى اين معنى غلط است ، اينك به داستان زير توجه كنيد:
جميع بن عمير گويد: در محضر امام صادق (ع ) بودم ، آن حضرت از من پرسيد جمله اللّه اكبر يعنى چه ؟
عرض كردم : يعنى خدا بر همه چيز بزرگتر است .
فرمود: مطابق اين معنى ، خدا را چيزى تصور كردى و سپس مقايسه با ساير چيزها نمودى ، و او را بزرگتر از آن چيزها تصور نموده اى (و اين تشبيه است ).
عرض كردم : پس معنى اللّه اكبر چيست ؟
فرمود: معنايش اين است كه : اللّه اكبر من ان يوصف : يعنى خداوند بزرگتر از آنست كه توصيف گردد.
به عبارت روشنتر ذات پاك خدا را محدود نكن به اينكه : او در طرفى و ساير مخلوقات را در طرف ديگر قرار دهى ، و بگوئى او از همه بزرگتر، درنتيجه مرتكب تشبيه گردى .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از حکمش چیه؟
🛑 شامگاه امشب، ماه گرفتگی جزئی در ایران
🌗 خواندن نماز آیات هنگام ماه گرفتگی واجب است
🔹از ساعت ۲۳:۵ دقیقه تا ساعت ۰۰:۲۲ دقیقه بامداد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
🔆 بدترين مردم
روزى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نزد عايشه بود. ناگاه مردى اجازه خواست خدمت حضرت برسد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
اين مرد بدترين فرد طايفه است ، حضرت اجازه ورود داد. مرد وارد شد پيغمبر با كمال خوشرويى پذيرايى نمود و با او مشغول صحبت شد. پس از پايان صحبت ، مرد از حضور پيامبر بيرون رفت .
عايشه عرض كرد:
يا رسول الله ! هنوز آن مرد وارد نشده بود او را به بدى ياد كردى لكن پس از ورود با گشاده رويى احترامش نمودى ؟
پيامبر فرمود: (ان من شرار عبادالله من تكره مجالسته لفحشه ) : بدترين مردم كسى است كه براى بد زبانى و دشنام گويى او همنشينش را بد بدارد.
(و من براى فحش و بد زبانى او احترامش كردم كه به من توهين نكند.)
📒داستانهاى بحارالانوار جلد پنجم، محمود ناصرى
✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#داستان_آموزنده
🔆استغفار و توبه
☘زيد شحام گويد: امام صادق (ع ) فرمود: رسول خدا (ص ) در هر روز هفتاد بار طلب توبه از خدا مى كرد.
☘عرض كردم : آيا آن حضرت اين جمله را مى فرمود: استغفر الله و اتوب اليه (طلب آمرزش از خدا مى كنم و به سوى او توبه و بازگشت مى نمايم ).
☘فرمود: نه ، بلكه مى فرمود: و اتوب اليه (و بازگشت به سوى خدا مى كنم ).
☘عرض كردم : رسول خدا (ص ) به سوى خدا بازگشت مى كرد، و ديگر از اين خط (به سوى انحراف ) باز نمى گشت ، ولى ما توبه مى كنيم و سپس توبه شكنى مى نمائيم ؟
☘فرمود: الله المستعان : از خدا بايد كمك جست ، او به كمك جويان مخلص كمك خواهد كرد.
به عبارت روشنتر، اگر كسى نيت پاك و مخلص دارد و پيوندش با خداى بزرگ برقرار است ، در خط توبه خود استوار بوده ، و خداوند او را در اين استوارى يارى مينمايد:
☘و نيز از سخنان امام صادق (ع ) است : براى هر دردى ، دوائى وجود دارد و دواى گناهان ، استغفار و طلب آمرزش (توبه ) از درگاه خدا است .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
#داستان_آموزنده
🔆درس عبرت
🌾درگيرى جنگ عظيم و طولانى صفين همچنان ادامه داشت ، روزى اميرمؤمنان على (ع ) از ميدان جنگ به سوى كوفه بر مى گشت ، نزديك كوفه كنار جاده ، قبرستان كوفه قرار داشت ، آن حضرت در آنجا توقف كرد و ضمن سخنانى ، اشاره به قبرستان نمود و فرمود: هذه كفات الاموات : اينجا منازل و محل سكونت مردگان است .
🌾سپس به خانه هاى كوفه نگريست و اشاره كرد و فرمود: هذه كفات الاحياء: اينجا خانه ها و محل سكونت زندگان است . (شايد منظور على (ع ) اين بود كه بين زندگى و مردن و محل سكونت مرده و زنده چندان فاصله نيست ، تا مردم عبرت بگيرند و از مركب غرور پائين آيند و به فكر آخرت باشند).
🌾آنگاه آيه 25 و 26 سوره مرسلات را خواند: الم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا: آيا ما زمين را منزلگاه قرار نداديم ، براى زندگان و مردگان به قول شاعر:
🌾گيرم علم افراختى ، بر ملك عالم تاختى
جان جهان بگداختى در آتش ظلم و ستم
روزى علم گردد نگون ، گردى بدست غم زبون
نيكى نما در دهر دون ، نامت به نيكى كن علم
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مردى شهيد مدرس
شهيد آيت اللّه سيد حسن مدرس (كه توسط دژخيمان رضاشاه در تبعيدگاه خواف در دهم آذرماه 1317 شمسى هنگام افطار روز 27 ماه رمضان 1356 قمرى به شهادت رسيد) از آزاد مردان بى بديل تاريخ است .
از حماسه هاى زندگى او اينكه :
شب هنگام ، يزدان پناه از جانب رضاخان پهلوى ، ده هزار تومان پول (به ارزش آن زمان ) نزد مدرس آورد كه : بگير و ساكت باش .
مدرس پاسخ داد: پول را زير تشك بگذار و برو به اربابت رضاخان بگو: تا دينار آخر، خرج نابودى تو خواهد شد، اگر رضا داد كه هيچ و گرنه بيا و از همانجا كه پول را گذاشتى بردار و برو.
از سخنان مدرس است : اگر من نسبت به بسيارى از اسرار، آزادانه اظهار عقيده مى كنم و هر حرف حقى را بى پروا مى زنم ، براى آنست كه چيزى ندارم و از كسى هم نمى خواهم ، اگر شما هم بار خود را سبك كنيد و توقع را كم نمائيد، آزاد مى شويد، بايد جان انسان از هر گونه قيد و بند آزاد باشد تا مراتب انسانيت و آزادگى خود را حفظ نمايد.
هنگاميكه مدرس در قمشه ، درس مى خواند، يكى از ثروتمندان نزد او آمد و خواست : قطعه زمينى را به او بدهد.
مدرس با اينكه در نهايت فقر و تهيدستى به سر مى برد، به او گفت : مگر شما در ميان فاميل خود، فقير ندارى ؟
ثروتمند پاسخ داد، چرا، فقير داريم .
مدرس گفت : چرا آن قطعه زمين را به آنها نمى بخشى ؟
او گفت : بهتر است آن زمين را به خويشان فقير خودت ببخشى .
و از گفتار ميرزاى شيرازى در مورد مدرس است : اين سيد (مدرس ) پاكدامنى اجدادش را دارا است و در هوش و فراست ، گاهى مرا به تعجب مى افكنند، و قوه قضات او در حد كمال و نهايت درستكارى و تقوى است .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸 #بهترین_قلب
قلبی که هیچگاه از صداقت خالی
نمیشود
🌸 #بهترین_مردم
کسی که بخاطر خدا دوستت دارد و
فراموشت نمیکند
🌸 #بهترین_روز
روزی که در آن بهترین باشی
🌸 #بهترین_هدیه
دعای خیری که برایت می شود و تو
نمیدانی
✾📚 @Dastan 📚✾
💌 #کــلامشهـــید
🌹شهید ابراهیم هادی میگفت:
طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند، بیدلیل از کسی چیزی نخواه، عزت نفس داشته باش.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷ماجرای یک سقوط
🎥حجت الاسلام حسینی قمی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مقام شيفتگان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله )
در مدينه يكى از مسلمانان بنام ثوبان بسيار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را دوست داشت به گونه اى كه شيفته و شيداى جمال و كمال پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بود، هر وقت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را نمى ديد، پريشان مى شد.
روزى با پريشانى و رنگ پريدگى و اندوه ، به حضور پيامبر (ص ) آمد، پيامبر (ص ) از قيافه او دريافت كه پريشان است ، علت آن را پرسيد، او عرض كرد: من هر وقت از شما دور مى شوم و شما را نمى بينم ، پريشان مى گردم ، امروز در اين فكر افتادم كه اگر فرداى قيامت من اهل بهشت باشم ، مسلماً در جايگاه شما نخواهم بود و درنتيجه شما را نخواهم ديد، و اگر اهل بهشت نباشم كه هرگز شما را نخواهم ديد، از اين رو سخت پريشان شدم ، بنابراين با اين حال چرا افسرده نباشم ؟
در اين هنگام آيه 69 و 70 سوره نساء نازل شد:
و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين و حسن اولئك رفيقاً- ذلك الفضل من اللّه و كفى باللّه عليماً.
ترجمه :
و كسى كه خدا و رسول خدا (ص ) را پيروى كند (در قيامت ) همنشين كسانى خواهد بود كه خداوند نعمتش را بر آنها كامل كرده (يعنى ) از پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان ، و آنها رفيقهاى خوبى هستند - اين موهبتى است از طرف خدا و كافى است كه خدا به (حال و اعمال بندگان ) آگاه است .
به اين ترتيب ثوابان و ساير مسلمانان دريافتند كه اگر بخواهند در روز قيامت همنشين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) باشند، با پيروى از آن حضرت و ايمان و عمل صالح ، مى توانند به اين موهبت عظماى الهى دست يابند.
در اين هنگام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: سوگند به خدا بنده اى به ايمان (كامل ) دست نمى يابد مگر اينكه من در نزد او محبوبتر از جان و پدر و مادر و همسر و فرزندان و ساير مردم ، هستم .
بعضى نقل كرده اند: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آنچنان در دل اصحابش جاى گرفته بود كه آنها گفتند اگر از ما جدا گردى ما تو را جز در دنيا نمى توانيم زيارت كنيم ، اما در آخرت ، چون مقام تو بسيار بلند است ، تو را نخواهيم ديد، آيات فوق نازل شد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ارزش نشر خاندان نبوت
صالح هروى گويد: شنيدم از حضرت رضا (ع ) كه فرمود: خداوند رحمت كند بنده اى را كه ، امور و برنامه ما را زنده بدارد.
عرض كردم : امور و برنامه شما را چگونه زنده بدارد؟!.
فرمود: علوم ما را بياموزد و سپس به ديگران آموزش دهد، زيرا وقتى مردم ارزشهاى گفتار ما را بدانند، از ما پيروى مى كنند.
عرض كردم : اى فرزند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )! از امام صادق (ع ) براى ما نقل شده كه فرمود:
من تعلم علماً ليمارى به السفهاء او يباهى به العلماء اوليقبل بوجوه الناس اليه فهو فى النار.
ترجمه :
هر كس علمى را بياموزد تا بوسيله آن با افراد سفيه و كم عقل ، مجادله و ستيز نمايد، يا بوسيله آن بر علماء، فخر بفروشد، يا بوسيله آن بزرگان مردم را متوجه خود سازد، چنين كسى در آتش دوزخ است .
(بنابراين طبق فرمايش جدتان امام صادق (ع ) نبايد علوم را در صور فوق به ديگران آموخت ).
حضرت رضا (ع ) فرمود: جدم امام صادق (ع ) درست فرمود.
ولى آيا مى دانى كه سفهاء (كم عقل ها) كيانند؟
عرض كردم : نه ، نمى دانم اى فرزند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ).
فرمود: آنها قصه گوهاى از مخالفطين ما هستند.
سپس فرمود: آيا مى دانى ، علماء كيانند؟!.
عرض كردم : نه ، اى فرزند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ).
فرمود: آنها علماى آل محمد (صلى اللّه عليه و آله ) مى باشند، كه خداوند پيروى از آنها و مودت و دوستى آنها را واجب نموده است .
و بعد فرمود: آيا مى دانى معنى تا مردم را به سوى خود متوجه كنند يعنى چه ؟
عرض كردم ، نه ، نمى دانم .
فرمود: سوگند به خدا منظور اين است كه كسى بدون حق ، ادعاى امامت كند، (و مردم را به سوى خود دعوت نمايد) كه چنين فردى اهل جهنم است .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾