فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸✌️🏻حاج قاسم دلش اینجاست بیا تا برویم
❇️ یومنا عاشورا، ارضنا کرب و بلا
نحن المنتقمون، نحن المتحدون
وقت آن است که تکرار شود کرب و بلا
از چپ و راست به دشمن رسد تیرِ بلا
پسر فاطمه ما گوش به فرمان هستیم
مثل قاسم همگی عازم میدان هستیم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
حاج قاسم دلش اینجاست بیا تا برویم
میرسد لحظهی انتقامِ سخت از دشمن
شبِ حمله گوش جان را بسپارید به من:
علی امروز سپاه علوی میخواهد
رهبری ملت بیدار و قوی میخواهد
با سپاه علوی کاخ ستم شد ویران
میرسد مژدهی آزادیِ قدس از ایران
🏷 #خونخواهی_هنیه_عزیز #خونخواهی_مهمان
#شهید_اسماعیل_هنیه
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پسر پیامبر فدایی حسين علیه السلام
ابن عباس مى گويد: يك روز خدمت پيغمبر صلی الله علیه و آله خدا مشرف بودم و آن حضرت ، حسين (ع ) را روى زانوى راست خود نشانيده بود و ابراهيم پسر خود را روى زانوى چپ نشانده بود، گاهى حسين را و گاهى ابراهيم را مى بوسيد، ناگاه آثار وحى بر آن حضرت ظاهر شد بعد از آن فرمود: جبرئيل از جانب پروردگار بر من نازل شد كه خدا به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: ما اين دو فرزند را براى تو با هم نمى گذاريم يكى از آنها را فداى ديگرى گردان .
حضرت نگاهى به صورت حسين (ع ) كرد و گريه كرد و نگاهى به صورت ابراهيم و گريه كرد، پس فرمود: ابراهيم مادرش كنيز است هرگاه بميرد كسى غير از من براى او محزون نمى شود، اما حسين مادرش فاطمه و پدرش على است كه به منزله گوشت و خون من هستند هرگاه حسين بميرد دخترم فاطمه محزون و غصه دار مى شود پسر عمم على هم محزون مى شود، من نيز محزون مى شوم و من حزن خود را بر حزن آنها انتخاب مى كنم . حضرت فرمود: من به جبرئيل عرض كردم :
اى جبرئيل ابراهيم بميرد من او را فداى حسين كردم ، ابراهيم پس از سه روز از دنيا رفت .
بعد از مردن ابراهيم هرگاه پيامبر حسين را مى ديد او را به سينه خود مى چسبانيد و مى بوسيد و مى فرمود: من به فداى كسى شوم كه پسرم ابراهيم را فداى او گردانيدم . از بس كه پيامبر در فوت ابراهيم محزون و غصه دار شد.
1- ثمرات الحيوة : ج 1، ص 102
📚منبع: داستانهایی از گریه بر امام حسین علیه السلام ، تالیف علی میر خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
📚 داستان های آموزنده 📚
#داستان_آموزنده 🔆پسر پیامبر فدایی حسين علیه السلام ابن عباس مى گويد: يك روز خدمت پيغمبر صلی ا
این داستان اشتباهه و منبع ذکر شده هم همچین چیزی نداره
چون ابراهیم پسر پیامبر قبل از به دنیا اومدن حضرت زهرا فوت کرده و سوره کوثر زمانی نازل شد که حضرت زهرا به دنیا اومد
✍️یکی از مخاطبان گرامی از سر خیرخواهی و البته بدون تحقیق اشکالاتی به این داستان و منبعش وارد کرده که لازم دانستم پاسخ بدهم.
اول اینکه اینجا نوشته ثمرات الحیوه ولی کتابی که شما عکس را ارسال کردی ثمرات حیات هست و کلا موضوع و نویسنده هایشان متفاوت هستند.
دوم این داستان در منابع دیگر آمده است که اتفاقا در خود این متن هم آمده از جمله حیاه القلوب علامه مجلسی باب پنجاه و یکم.
سوم ابراهیم در سال هشتم هجری در مدینه از دنیا رفته و حضرت زهرا سلام الله علیها در سال پنجم بعثت در مکه به دنیا آمده.
🔶در شان نزول سوره کوثر می خوانيم:" عاص بن وائل" كه از سران مشركان بود، پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات كرد، و مدتى با حضرت گفتگو نمود، گروهى از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره را از دور مشاهده كردند، هنگامى كه" عاص بن وائل" وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مى كردى؟ گفت: با اين مرد" ابتر"! اين تعبير را به خاطر اين انتخاب كرد كه" عبد اللَّه" پسر پيغمبر اكرم ص از دنيا رفته بود، و عرب كسى را كه پسر نداشت" ابتر" (يعنى بلا عقب) مى ناميد، و لذا قريش اين نام را بعد از فوت پسر پيغمبر براى حضرت انتخاب كرده بود (سوره فوق نازل شد و پيغمبر اكرم ص را به نعمتهاى بسيار و كوثر بشارت داد، و دشمنان او را ابتر خواند)
تنها ایرادی که به این داستان می توان گرفت این است که نزول سوره کوثر ربطی به مرگ ابراهیم نداشته چون قبلا نازل شده که جمله آخر حذف شد.
🌹🌹🌹🌹🌹
#داستان_آموزنده
🔆غبار جاروب
عالم جليل القدر مرحوم آية اللّه نهاوندى رضوان اللّه تعالى عليه نقل فرمود از سيد جليل مرحوم جزائرى رحمة اللّه عليه فرمود مدتها بود كه چشمهايم ضعيف شده بود روزى براى زيارت عرفه كربلا مشرف شدم و تحت قبه حضرت سيدالشهداء علیه السلام نشسته بودم كه زوار بيرون رفتند و خدمه در روز دوم و سوم روضه مطهر را جاروب ميكردند و غبارى از زمين بلند شده بود كه مردم در ميان روضه همديگر را نمى ديدند پس من و جمعى كه در آنجا بوديم گفتيم از اين غبارها استفاده كنيم ، آمديم ميان غبارها و چشمهايمان را باز وبسته كرديم كه غبار داخل چشم رود هركس كه بامن بود و ضعف چشم داشت وقتى از روضه شريفه در آمديم ديدم چشمهايم نورانى و شفاف و روشن شده است و وقتى از رفقا پرسيدم آنها هم گفتند ما هم چشمهايمان نورانى شده است و از آن روز تا بحال هرگز چشم درد نگرفته ام و هميشه از تربت امام حسين علیه السلام مانند سرمه بر چشمهايم مى كشم .
📚زندگانى عشق ، 201.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#دليل_كينه_منافقين_از_زينب....
🌷زينب اولین نفر از خانوادهاش بود که با حجاب شد. اولین نفر بود که چادر رو انتخاب کرد. و همین چادرش باعث کینهی دشمن شد. منافقین تو یه کوچه بعد از نماز مغرب و عشاء آنقدر گرهی روسریش رو کشیدند تا به شهادت رسید. درحالیكه فقط ۱۴ سال سن داشت.
🌹خاطره اى به ياد شهیده معزز زینب کمایى
❌ كوچه
✅ چادر
✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️ شهادت "دکتر حسن آیت"
🔹 شهید دکتر حسن آیت در سال ۱۳۱۷ شمسی در نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از طرف مردم اصفهان به نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی و از طرف مردم تهران به نمایندگی نخستین دوره مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی نیز عضویت یافت.
🔻این شهید والامقام سرانجام در ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ در تهران، جلوی درب منزل،توسط منافقین به درجه شهادت نائل آمد و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
#تقویم_تاریخ
#۱۴مرداد
#شهیدـآیت
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆معجزه امام رضا (علیه السلام) در حق یک پزشک و بیمارش
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
🔆هر شب و صبح گريه برحسين علیه السلام
حضرت آية اللّه آقا سيد حسن ابطحى فرمود: يكى از دوستان من فرمود من از وليّى از اولياء خدا شنيده بودم كه هركس هر صبح و شام بر مصائب حضرت سيدالشهداء علیه السلام گريه كند و اين كار را لااقل يكسال ادامه دهد به محضر مبارك حضرت بقية اللّه روحى فداه مشرف ميگردد من اين كار را براى آنكه به آن حضرت اقتداء كرده باشم ، زيرا معروف است كه خود حضرت در زيارت ناحيه مقدسه فرموده : اى جدّ بزگوار براى تو هر صبح و شام گريه مى كنم .
و به خاطر آنكه ثوابهاى زيادى براى گريه كردن بر حضرت ابى عبداللّه الحسين علیه السلام وعده داده شده و بالاخره به خاطر آنكه شايد موّفق به زيارت آن حضرت گردم يك سال ادامه دادم .
در اين مدّت روح انعطاف پذير عجيبى پيداكرده بودم ، رقّت قلب كه از علائم انسانيّت است در من ايجاد شده بود و بالاخره يك روز كه طبق معمول همه روزه ام كتاب مقتل را باز كرده بودم و مشغول مطالعه مصائب آن حضرت بودم و خود را مهيّا براى گريه كردن ميكردم ، ديدم قبل از من صداى گريه از اطرافم آهسته آهسته بلند مى شود، اول گمان كردم كه در آن نزديكى جمعى دور يكديگر جمع شده اند و برچيزى گريه مى كنند، ولى با كمال تعجّب اين چنين نبود، يعنى كسى در آن نزديكى وجود نداشت كه صداى گريه اش تا اين حد سريع به گوش من برسد به هر حال مشغول كار خودم شدم و كم كم اشكى از گوشه هاى چشمم سرازير شد، يادم هست كه آن روز روضه حضرت على اصغر علیه السلام را ميخواندم و بر مصائب آن طفل شير خوار گريه مى كردم ، صداى گريه اى كه در اطرافم بود با شدّت گريه من شدّت ميگرفت ، كم كم خودم را مثل آنكه در مجلس روضه پرجمعيّت و با حالى قرار گرفته باشم حس مى كردم .
حال نمى دانم در و ديوار بامن گريه مى كردند، ياملائكه آسمان در آن خانه جمع شده بودند و زمزمه داشتند، يا آنكه مؤمنين از جنّ بامن هماهنگى مى كردند، هرچه بودمن خوشحال بودم كه امروز تنها نيستم ، مدتى اين وضع به طول انجاميد كم كم صداهاى گريه و شيون تمام شد و سپس مجلس معطّر و منّور به تجليّات حضرت بقيّة اللّه عج الله تعالی فرجه گرديد و فيوضات فوق العاده اى نصيبم شد كه از نقلش معذورم . اينجا من هرچه اصرار كردم كه مختصرى از خصوصيّات آن تشرف را نقل كند، حاضر نشد و من هم كه همين مقدار از قصه را در اينجا نقل كردم براى اين كه به عاشقان حضرت بقية اللّه روحى فداه بگويم گريه بر سيّد الشّهدا علیه السلام آن هم صبح و شام فوائد بسيارى دارد و اگر كسى بخواهد به فيض عظمى ملاقات آن حضرت موفق شود مى تواند به اين وسيله متوسل گردد
📚ملاقات با امام زمان عج ، 2/173.
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از مرکز نیکوکاری امام خمینی(ره)
👈من نیز در قربانی سهیم میشوم
🌹 بنام خدا🌹
🐑🐂قربانی اول ماه
🌹خیرین عزیز نظر به اینکه در اول هر ماه قمری برای سلامتی آقامون مهدی زهرا(عج) و برطرف شدن گرفتاری های مردم عزیز و شفای بیماران و سلامتی اعضای محترم کانال و همچنین خانواده محترم آنان قربانی انجام می شود
تقاضا داریم 🙏 هر بزرگواری با هر نیتی و در حد توان برای قربانی اول ماه مشارکت نماید.
باتشکر
یا علی
🔰راه های پرداخت 👇👇
1️⃣ شماره کارت
💳
6037997950144171(با زدن برروی شماره کارت ، ذخیره می شود ) 2️⃣ ussd 📱*8877*111466# ☎️02156736659 📱09029924569 ارتباط با ادمین @admiinnikokari ❇️همراهی شما باعث افتخار ماست👇 http://eitaa.com/joinchat/2097545252Cf93f939a54 #قربانی_ماه_صفر
#جوانی
✍بازرگانى در زمان انوشیروان مى زیست و مالى فراوان گرد آورد.
پس از سال ها، او که در مملکت انوشیروان غریب بود، تصمیم به بازگشت به دیار خویش گرفت، ولى بدخواهان، نزد پادشاه بدگویى کردند که فلان بازرگان، از برکت تو و سرزمین تو، چنین مال و منال به هم رسانده است و اگر او برود، دیگر بازرگانان هم روش او را در پیش مى گیرند و اندک اندک رونق دیار تو، هیچ مى شود.
🔸انوشیروان هم رأى آنها را پسندید و بازرگان را احضار کرد و گفت که اگر مى خواهى، برو؛ ولى بدون اموال.
بازرگان گفت:
«آنچه پادشاه فرمود، به غایت صواب است و از مصلحت دور نیست. اما آنچه آورده بودم و در شهر تو به باد رفت، اگر پادشاه دو چندان باز تواند داد، ترک همه مال گرفتم.
🔹انوشیروان گفت:
اى شیخ! در این شهر چه آورده اى که باز نتوانم داد؟
گفت:
اى مَلِک! جوانى آورده بودم و این مال بدو کسب کرده. جوانى به من باز ده و تمامت مال من باز گیر.
🔸انوشیروان از این جواب لطیف متحیّر شد و او را اجازت داد تا به سلامت برفت.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴🔵 برای شرکت در قرعه کشی دریافت ۴۰۰ کمک هزینه ۲ میلیون تومانی سفر کربلا عضو کانال مهدویت شوید.
🟢 به ڪانال مَهــدَویَت ایتا بپیوندید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/5046272C64758abd3a
☫بِسْـــــمِالـلَّـهِالرَّحْـمَنِالرَّحِیـــــمِ☫
هو
آن کس که تعلق دارد تا از تعلقات دست نکشد و توحد پيدا نکند به حقايق و شهود آنها راه نمی يابد.
📔شرح فصوص الحکم قیصری
علامه#حســـن_زاده_آمــلی
📚متن دروس و شرح دستورالعملهای عرفانی و اخلاقیِ سیر و سلوک علامه ذوالفنون
✾📚 @Dastan 📚✾
بارالها!💫
تو نادیده می گیری، من هم نادیده می گیرم
تو خطاهایـم را، من عطاهایت را…..
خدای مهربانم
جوی آب که اقیانوس را نمی فهمند
پس ببخش گر گاهی گم می کنم نشانیت را …
خدایا!
صدایت می کنم، چون در این دنیا دیگر صدا به صدایی نمیرسه
اما تو شنوایی ……
خدایا! در من کسی هست که صدا میزند تو را ..
به فریادش برس!
خدایا
راضی ام به رضای تو ♡
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مسجدالحرام و خربزه فروش
مرحوم حاج شيخ الاسلامى عليه الرحمه فرمودند: شنيدم از عالم بزرگوار و سيد عاليقدر امام جمعه بهبهانى كه در اوقات تشرف به مكه معظمه روزى به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مكان مقدس از خانه خارج شدم و در اثناء راه خطرى پيش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد.
و با كمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم و خداوند مرا مرگ نجات داد. و با كمال سلامتى از آن خطر رو به صاحبش مشغول فروش آنها بود.قيمت آن را پرسيدم ، گفت آن قسمت فلان قيمت ديگر ارزانتر و فلان قيمت است ، گفتم پس از مراجعت از مسجد مى خرم و به منزل مى برم ، پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ؛ در حال اين خيال شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم يا قسمت ارزان ترش ، و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در اين خيال بودم و چون از نماز فارغ شدم . خواستم از مسجد بيرون روم و شخصى از در مسجد وارد و نزديك من آمد و در گوشم گفت خدائيكه ترا از خطر مرگ امروز نجات داد.
آيا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى ؟.
فورا متوجه عيب خود شده و بر خود لرزيدم ، خواستم دامنش را بگيرم او را نيافتم.
📚معراج سبز ص 81.
✾📚 @Dastan 📚✾
حکایتی از عارف واصل - صمصام
شخصی از معتمدین اصفهان نقل میکرد که در ایام جوانی، زمانی که تازه ازدواج کرده بودم، خواب دیدم که در حیاط منزلمان در کنار حوض آب نشسته ام. ناگهان از میان چاه آب، مار بزرگی سر بیرون آورد و پاهایم را نیش زد. این مطلب گذشت و باز چند شب دیگر خواب دیدم که یک مار دو سر، هر دو پای مرا تا زانو بلعیده است و من در عالم خواب به شدت زجر می کشیدم. و باز فردای آن روز خوابی قریب به این مضمون دیدم که جزئیات آن در ذهنم نماند. این خواب های عجیب و معنی دار، من را به فکر انداخت که حتما مفهوم آن را پیدا کنم و به دنبال سرّ آن بگردم.
نزدیکی های ماه مبارک رمضان بود که در چهار باغ بالا، جناب صمصام را دیدم که روی سکویی نشسته بودند و خوشه ای انگور را دانه دانه می کردند و یکی به اسبشان می دادند و یکی خودشان می خوردند. رفتم نزدیک ایشان و سلام کردم. ایشان هم جوابی گفتند و انگورها را دانه می کردند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و داستان خواب هایم را برای ایشان نقل کردم. جناب صمصام هم وقتی انگور خوردنشان تمام شد بدون این که حتی سرشان را بالا بیاورند
فرمودند: چرا میذاری زنت با پای لخت و بدون جوراب توی کوچه و خیابون قدم بزنه؟ اون مارها، نگاه جوون های نامحرم محله است که پاهای تو را نیش می زنند. بنده که از این تعبیر عجیب جناب صمصام یکه خورده بودم و اشاره دقیق ایشان مرا حیرت زده کرده بود، عرض کردم : آقا پس چرا مارها پاهای مرا نیش میزدند و میجویدند؟
چرا پاهای زنم را در خواب ندیدم؟ ایشان باز فرمودند:چرا اجازه می دهی با پاهای لخت توی کوچه قدم بزند. اگر تو به او تکلیف کنی که حجاب بگیرد او حتما قبول می کند. پس مسئول این گناه خود تو هستی! مارها هم پای تو را نیش می زنند. این سخن جناب صمصام آن قدر عجیب و با نفوذ بود که من همان لحظه سراسیمه به خانه رفتم و با همسرم ماوقع را در میان گذاشتم. ایشان هم سفارش جناب صمصام را اطاعت کردند و از آن لحظه پوشش خود را اصلاح کردند.
📚غبار روبی از چهره صمصام، صفحه 129
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نافع در قيامت
شيخ محمد حسن انصارى برادر زاده و داماد خاتم الفقهاء شيخ مرتضى انصارى ، چند فرزند داشت ، سومين فرزند ايشان شيخ مرتضى معروف به آقا شيخ بزرگ بود و همچنين از اجله اهل فضل نجف اشرف بود كه در سال هزار و دويست و هشتاد ونه در نجف اشرف تولد يافت و در سال هزار وسيصد و بيست و دو در سن سى وسه سالگى در دزفول به سبب مارگزيدگى از دنيا رحلت نمود.
ايشان عادت داشت به خواندن زيارت عاشورا و هر صبح و عصر مقيد بر آن بود. بعد از وفاتش اورا ديدند از او پرسيدند چه عمل بيشتر براى اينجا نافع است ؟
در جواب سه بار فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا.
📚زندگانى و شخصيت شيخ انصارى آثار شگفت : ص 34.
✾📚 @Dastan 📚✾
✅ خواص عاشورایی:
مالک بن عبدالله و سیف بن حارث
🔻 مالک و سیف از دوستداران و شیعیان امام علی و فرزندانش به شمار می آیند. در اصل یمنی بودند و در کوفه زندگی می کردند.
👈 در روز عاشورا هنگامی که بسیاری از اصحاب امام علیه السلام کشته شده بودند و سپاه کوفه به خیمه گاه امام ع نزدیک می شد، با چشمانی اشکبار و گریان نزد امام ع آمدند.
🔹 امام ع به آنان فرمود: برادرزادگانم برای چه گریه می کنید؟ گفتند: "بر تو می گرییم که می بینیم دشمنانت محاصره ات کرده و جز جانمان چیزی برای دفاع از تو نداریم". امام ع بعد از شنیدن سخنانشان، برایشان دعا کرد.
🔸 سپس هر دو به میدان رفتند. در میدان با کمک همدیگر، جنگ نمایانی کردند. تا آنکه سرانجام به شهادت رسیدند. نام هر دوی آنها در زیارت ناحیه و رجبیه آمده است.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#مالک_بن_عبدالله
#سیف_بن_حارث
#بصیرت
(تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۲_ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶۸)
✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️شهادت "سرلشکر خلبان عباس بابایی"
🔸عباس بابایی، در سال ۱۳۲۹ ش در قزوین به دنیا آمد و در سال ۱۳۴۸ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت. او قبل و بعداز فرماندهی پایگاه هوایی اصفهان، رشادتهای فراوانی در دفاع از آرمانهای انقلاب و دفع تجاوزات دشمن از خود نشان داد.
♦️ عباس بابایی پس از ۳۰۰۰ ساعت پرواز و 60 مأموریت جنگی موفق، در صبح روز ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان، به منظور شناسایی منطقه و تعیین راهکار صحیح اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای اف–۵ وارد آسمان عراق شد.
🔻بابایی در آن زمان معاون عملیاتی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. او پس از اتمام مأموریت، به هنگام بازگشت، در منطقه عملیاتی سردشت مورد هدف شلیک تیربار ضدهوایی قرار گرفت.
🔹بابایی که در کابین عقب حضور داشت، از ناحیه گلو مورد اصابت تیرها قرار گرفت و به شهادت رسید. او هنگام شهادت ۳۷ سال داشت. پیکر او در گلزار شهدا قزوین به خاک سپرده شد.
#تقویم_تاریخ
#۱۵مرداد
#شهید_بابایی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#به_امام_زمان_قسم_تا_به_امروز_یك_نگاه_حرام_نكردهام!!
🌷شبی كه آقا سعید در بامداد آن، شهید شدند دستهی ما عملیات داشت. یكی دو ساعت به غروب مانده بود.... سعید به من گفت: «تو الان در سِنّی قرار داری كه در معرض نگاه حرام هستی. چشمانت را پاك نگهدار و از گناه دوری كن.» گفتم: «آقا سعید روزگار طوری نیست كه بشود تقوا را آنطور كه شما میگویید نگه داشت. صبح كه از منزل بیرون میآییم كسانی را میبینیم كه حجابشان را درست رعایت نمیكنند.»
🌷آقا سعید همانطور كه سرش را با حوله خشك میكرد، پرسید: «سن شما بیشتر است یا من؟» گفتم: شما. حوله را از روی صورتش كنار زد و گفت: «به وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تا به امروز یك نگاه حرام نكردهام.» این قسم بزرگترین قسم سعید بود و چنان این حرف را محكم زد كه اشك در چشمانم حلقه بست....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید محمدسعید جعفری
#راوی: سید شجاعالدین جعفری برادر گرامی شهید
❌️❌️ توانستند؛ پس میشود!!
✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️ شهادت "حجتالاسلام مصطفی ردانیپور"
🔹مصطفی ردانیپور در سال ۱۳۳۷ش در اصفهان به دنیا آمد. او در 21 سالگی، با آغاز حركات ضد انقلاب در كردستان، علیرغم علاقه فراوان به درس و حوزه، به كردستان رفت.
🔻حجتالاسلام ردانیپور ۲۵ سالگی با همسر يكی از شهدا ازدواج كرد و دو هفته پس از ازدواجش يعنی پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۵ در منطقه حاجعمران درحالی كه فرماندهی لشکر امام حسين علیه السلام را به عهده داشت، به شهادت رسید.
#تقویم_تاریخ
#۱۵مرداد
✾📚 @Dastan 📚✾