#داستان_آموزنده
🔆شخصى نجيب و شخصى ديگر نانجيب
ابن عباس گويد: در مدينه مردى بود كه درخت خرمايى در خانه داشت كه شاخه هاى آن به خانه همسايه آويزان شده بود و آن همسايه نيز فقير و عيالمند بود.
صاحب درخت خرما، هر گاه وارد خانه خود مى شد، بالاى درخت خرما مى رفت تا خوشه هاى خرما را بچيند، گهگاهى يكى دو تا خرما به خانه همسايه مى ريخت بچه فقير همسايه آن خرماها را برداشته و مى خوردند. صاحب درخت پايين مى آمد و خرما را از دست بچه ها مى گرفت ، حتى اگر خرما را در دهان بچه ها مى ديد، انگشتانش را به دهان آنها كرده و خرما را بيرون مى آورد و به اين ترتيب نانجيبى خود را آشكار مى كرد.
مرد فقير به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمده و جريان را به عرض رساند و از آن شخص شكايت كرد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: برو (من در فكر اين قضيه هستم ).
تا اينكه صاحب درخت با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ملاقات نمود. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود: درخت خرماى خودت را كه شاخه هايش به خانه فلانى سرازير است ، به من بده كه در برابر او داراى درخت خرمايى در بهشت شوى .
او گفت : من داراى نخله هاى بسيار هستم ولى هيچ يك از آنها خرمايى بهتر و عالى تر از اين درخت ندارد، اين را گفت و از حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رفت .
شخصى نجيب به نام ((ابو دحداح )) فرمايش هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را مى شنيد. به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض كرد: آيا من اگر آن درخت را خريدارى كنم و به شما بدهم ، به من نيز درخت خرماى بهشتى مى دهيد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: آرى .
ابو دحداح ، نزد صاحب درخت رفت و با او درباره خريد آن درخت گفتگو كرد.
صاحب درخت گفت : پيامبر اين درخت را خواست با درخت بهشتى عوض كند، ندادم ، ميوه اين درخت بسيار عالى است كه مرا شگفت زده كرده است ، من نخله هاى بسيار دارم ولى خرماى هيچ كدام از آنها به لطافت خرماى اين درخت نمى رسد.
ابو دحداح گفت : مى خواهى آن را بفروشى ؟
او گفت : خير، مگر در برابر مال بسيار.
ابو دحداح گفت : مثلا چقدر؟
او گفت : در برابر چهل نخله خرما.
ابو دحداح گفت : خيلى بالا گفتى و بعد از كمى سكوت گفت : ((باشد من چهل نخله به جاى آن درخت به تو مى دهم )).
او گفت : اگر راست مى گويى ، گواه بياور.
ابو دحداح رفت چند نفر را به عنوان گواه آورد و همه گواهى دادند كه ابو دحداح فلان درخت را در برابر چهل درخت خريدارى نمود، آنگاه ابو دحداح به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض كرد: اكنون آن درخت خرما در ملك من است و آن را در اختيار شما گذاشتم ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نزد آن فقير عيالمند رفت و فرمود: اين درخت مال تو و اهل خانه تو است .
از آنجا كه ابو دحداح جوانمردى كرد و در سطح عالى ، راه نجابت را پيمود و به عكس صاحب نخله ، كه نانجيبى كرد و به سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و پاداش بهشت اعتنا ننمود سوره ((ليل )) در مدح ابو دحداح و سرزنش صاحب نخله نازل گرديد. كه آيه 5 تا 11 آن چنين است :
فاما من اعطى و اتقى ...
((و اما آن كسى كه عطا كرد و پرهيزكارى نمود و سخن نيك را پذيرفت ، آسودگى را براى او آماده سازيم و اما آن كس كه بخل كرد و خود را بى نياز (از بهشت ) شمرد و سخن حق را تكذيب كرد او را براى سختى و دشوارى آماده سازيم و هنگامى كه او به هلاكت رسد، ثروت او به حالش سودى نبخشد.
📚عاقبت و كيفر گناهكاران، سيد جواد رضوى
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🍁✨بود ذکر هر لحظه و هر زمان
🌼✨بنام خداوند بخشنده ی مهربان
🍁✨بـبـر نـام یـکـتـا خـداونـد را
🌼✨که هم جان تازه گردانی و هم توان
🍁✨بـه اذن خـدای جـهـان آفـریـن
🌼✨خـداونـدگـار سـمـاء و زمـیـن
🍁✨ببر دست بر کار و آسوده باش
🌼✨بود شیوه ی کامیابان چنین
🍁✨الـــهــی بـــه امـــیـــد تـــــو💖
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆كيفر خيانت
شيرفروشى ، آب در ميان شير مى ريخت و به عنوان شير خالص به مردم مى فروخت ، روزى سيل آمد و همه گوسفندان او را برد و به هلاكت رساند.
شيرفروش از اين پيشامد بسيار ناراحت شد و به گريه افتاد، در حالى كه خودش به گناه خود اقرار كرده ، مى گفت : ((اين آب هاى اندك را در ميان شير ريختم و فروختم و كم كم جمع شد و به صورت سيل درآمد و گوسفندهايم را برد)). شاعر به اين مناسبت گويد:
داشت شبان رمه در كوهسار پير و جوان گشته از او شيرخوارشير كه از بز به سبو ريختى آب در آن شير بياميختىروزى از آن كوه به صحراى خاك سيل بيامد رمه را برد پاكخواجه چو با غم شد و آزار، جفت كارشناسيش در اين باب گفتكاين همه آب تو كه در شير بود سيل شد و آن رمه را در ربود
📚عاقبت و كيفر گناهكاران، سيد جواد رضوى
✾📚 @Dastan 📚✾
32.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز ۲۷ آبان
سالروز شهادت فرمانده لشکر ۱۷ علیبنابیطالب
آقا مهدی زینالدینه
آقا مهدی زینالدینی که
از خاندان شهید ثانی بوده
و شجره طیبهش
ریشه در منطقه جبل عامل لبنان داره
و ما این روزها در حوالی همین منطقه هستیم
منطقهای که از قدیم الایام
شهیدخیز و شهیدپرور بوده
و زینت دینهایی رو درست کرده
که یکیش شده آقا مهدی زینالدینِ ما
که با شهادتش قیامتی راه انداخت
که آثار و برکاتش
تا قد قامت الصلاه بیت المقدس
ادامه خواهد داشت
انشاالله…
https://eitaa.com/hosseinyekta_ir
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻همسرم از جنگ برگشته....
💊مراقب زخم همسر و بچه ات هستی؟
✾📚 @Dastan 📚✾
15.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◀️ گنج کنیسه | #خطبه_فدکیه
🔴از کوچهپسکوچههای قاهره تا دانشگاه کمبریج؛
کشف گنجینهای نفیس در کنیسه یهودیان، اسراری از اولین دهه اسلام را فاش میسازد.
صفحاتی که قرنها در سکوت خویش خفته بودند، حالا حکایت مظلومیت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و امیر مؤمنان علیهالسلام را به گوش جهانیان میرسانند.
✾📚 @Dastan 📚✾
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖌 جلسات تفسیر رهبر معظم انقلاب
📍قسمت دوم
📚 عنوان: دشمنان اعتقادات مسلمین را مسخره میکنند
📖 تفسیر سوره ممتحنه
🗓۱۳۶۱/۰۷/۳۰
#آیتالله_خامنهای
#تفسیر
#سوره_ممتحنه
✾📚 @Dastan 📚✾
📌 درگذشت محمدجواد شرّی مؤسس مرکز اسلامی در آمریکا
🔸 علامه حاج شیخ محمدجواد شرّی، در سال ۱۲۹۱ در لبنان به دنیا آمد. پس از دوران نوجوانی، به حوزه نجف رفت و در محضر بزرگانی همچون: ابوالحسن اصفهانی، غروی اصفهانی، میرزای نایینی، به مدارج بالای علمی دست یافت.
🔹 ایشان برای تبلیغ معارف اسلام راهی آمریکا شد و در ایالت شیکاگو حدود چهل سال به ترویج اسلام ناب، پرداخت. او نخستین مبلغ تشیع، در آمریکا بود که عزاداری امام حسین علیهالسلام را رایج کرد.
🔸در حوزه سیاسی، سخنان وی در جریان تسخیر لانه جاسوسی خطاب به کارتر در حمایت از ایران بسیار مشهور است. ایشان همچنین سالها در ایجاد گفتمان وحدت میان مسلمانان، اعم شیعه و سنی تلاش کرده است.
🔹سخنرانی ها و تالیفات او به زبان انگلیسی، سبب گرایش بسیاری از مسیحیان به اسلام شد. از تالیفات او: «امیرالمؤمنین علیهالسلام اسوه وحدت»، «شیعه و تهمتهای ناروا» می باشد.
🔸سرانجام ایشان پس از عمری مجاهدت در راه نشر معارف اسلام در ۲۸ آبان ۱۳۷۳ دار فانی را وداع گفت.
#تقویم_تاریخ
#آبان_۲۸
#محمد_جواد_شرّی
✾📚 @Dastan 📚✾
📌لغو قرارداد واگذاری امتیاز توتون و تنباکو توسط ناصرالدین شاه قاجار
🔸ناصرالدین شاه قاجار در ۲۸ رجب سال ۱۳۰۷.ق قراردادی را با عنوان واگذاری امتیاز انحصاری خرید و فروش توتون و تنباکو به مدت ۵۰ سال، به کمپانی رژی انگلستان برای تامین مخارج سفرهای سیاحتی خود به کشورهای اروپایی، امضا کرد.
🔹اعتراض سراسری مردم شروع شد و این قیام با رهبری و هدایت علمای دینی گسترش یافت و در تاریخ به نهضت تنباکو مشهور شد.
🔸سرانجام در پی فتوای تاریخی میرزای شیرازی این قرارداد در تاریخ ۱۶ جمادی الاول ۱۳۰۹ق به دستور ناصرالدین شاه فسخ شد و حق بازرگانی در موضوع توتون و تنباکو به مردم و تجار ایرانی برگردانده شد.
🔹نهضت تنباکو اولین مقاومت فراگیر مردم در مقابل شاهان قاجار و زمینۀ اصلی و پیش درآمد انقلاب مشروطه به شمار میرود.
#تقویم_تاریخ
#جمادی_الاول_۱۶
#ناصر_الدین_شاه_نهضت_تنباکو
✾📚 @Dastan 📚✾
♥️°°°
انسان ذاتا موجودی تنهاست،
آشناها شاید بتونن
یه گوشه از اون رو پر کنن؛
اما این تنهایی رو
فقط خدا میتونه
کاملا پر کنه🫶🏻
✾📚 @Dastan 📚✾
#زندگی
☯️ تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظر نوبت برای مادرم.
خانمی کنارم بود به من گفت:چه پولی در ميارن اين دکترا،
فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ويزيت کنه ميشه.مشغول محاسبه در آمد تقريبی پزشک بود
که پيرمردی از روبرو گفت:
چرا به اين فکر نمیکنين که امشب پنجاه نفر راحتتر ميخوابن،
پنجاه خانواده خيالشون آسوده تره.
حالم با اين حرف پيرمرد جان گرفت.
پيرمرد همچنان حرف ميزد:
هر اتومبيل گرون قيمتی که از کنارتون رد شد نگيد دزده،کلاهبرداره،الهی کوفتش بشه از کجا آورده که ما نميتونيم.
بگيد الحمدلله که يک نفر از هموطنام ثروتمنده،فقير نيست،سر چهار راه گدایی نميکنه،نوش جونش" حال خيلی ها شايد عوض شد با اين حرف و نگاه قشنگ پيرمرد.
✨وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره،
متر رو به جای قدش،دور “قلبش” میگیره،
خدا نگاه زيبای ما را دوست دارد ❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
#هر_شب_یک_داستان_کوتاه
☯️ موی بشکافی به عیب دیگران
چو به عیب خود رسی کوری در آن
مرد جوانی با دختر جوان کم سن و سالی ازدواج کرد.دریکی ازروزها جمعی از دوستانش برای دیدنش به خانه آنها آمدند
مرد از دیدن دوستانش بسیار خوشحال شد و به رسم عادتشان در میهمان نوازی و بخشش ، لاشه ای گوشت تهیه و از همسرش خواست آن را بعنوان غذایی برای مهمانانش آماده کند.
اما در كمال تعجب همسرش گفت: كه نمیداند چطور آن را بپزد وآن را در خانه پدرش یاد نگرفته است.
مرد بسیار ناراحت و آزرده خاطر شد و بر همسرش خشم گرفت و از او خواست خودش را آماده کند تا او را به خانه پدرش باز گرداند ، چرا که او بلد نبود گوشت را بپزد و به او گفت: كه شايستگی اين را نداردکه همسرش باشد.
زمانیکه به خانه خانواده همسرش رسیدند ، مرد به پدر زنش گفت: این کالایتان است که به شما بازگردانده شده است دخترتان بلد نیست چگونه گوشت بپزد من نیازی به او ندارم مگر اینکه اصول آشپزی و پخت و پز را به او یاد دهید.
پدر حکیمانه و عاقلانه جواب داد و گفت : تا دوماه او را نزد ما بگذار در این فرصت، آنچه نمیداند به او یاد خواهیم دادوبعدازآن میتوانی همسرت را برگردانی.
زن به مدت دو ماه در خانه پدرش ماند.در موعد مقرر مرد آمد تا مجددا همسرش را برگرداند چونکه اموزش پخت و پز را به اتمام رسانده بود و بعد از اینکه پدر زنش به او گفت الان دخترش در هنر آشپزی بخصوص در پختن گوشت بسیارماهر شده است
گفت: پس در این صورت اجازه دهید ما به خانه مان بر گردیم.
اما پدر زنش مانع رفتنشان شد واصرار كردكه شوهر دخترش بايد قبل از رفتنشان ببيند كه همسرش پخت گوشت را بخوبی ياد گرفته
پس بلند شد و گوسفند زنده ای را آورد و به شوهر دخترش گفت : این را سر ببُرتا حقیقتا ببینیم دخترمان پختن گوشت را یاد گرفته است.
مرد گفت : اما من که بلد نیستم گوسفند سر ببرم پدر زنش به او گفت : بسیار خوب!! پس نزد خانواده ات برو تا مردانگی را به تو یاد دهند ، هر وقت یاد گرفتی بیا و همسرت را ببر.
هیچوقت تحت هیچ شرایطی از همسرت عیب نگیر و اگر خواستی عیبی از همسرت بگیری ، اول به خودت نگاه کن.
از یکی از صالحان پرسیده شد: ندیده ایم هیچوقت از کسی عیب بگیری ، گفت: کامل نیستم که بخواهم از کسی عیب بگیرم.
✾📚 @Dastan 📚✾