1_141899038.mp3
2.79M
🎤 استاد دارستانی
شکر خدا
📥چـرا خـدا رو شـکر نمـیکنیم؟!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
خییییییییلی قشنگه حتماً بخونید ☺☺
🌹بسیار زیبا و آموزنده👌
🔻پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد
و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراخت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد
دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید
پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد .
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست
خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد
به خداوند یقین و باور داشته باشید.
🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3)
🌹حق غنّی است، برو پیش غنی
🌹نزد مخلوق، گدایی بس کن
@Dastan
🕌الإمام علیّ علیه السلام :
شَرطُ الاُلفَهِ تَرکُ الکُلفَهِ.
شرط الفت ، ترک تکلّف است .
📝شرح روایی:
امیرالمؤمنین علیهالسلام:
شَر الاَصْدِقَاءِ مَنْ تَکلَّفَ لَک شَرُّ إِخْوَانِک مَنْ أَحْوَجَک إِلَى مُدَارَاةٍ وَ أَلْجَأَک إِلَى اِعْتِذَارٍ التَّعَب.(غررالحکم، ص:۴۱۸)
رفیق خوبى نیست آن که خویشتن را براى تو به تکلف و #مشقت مى اندازد و آن که تو را به مدارا نیازمند و به عذرخواهى ناگزیر مى سازد.
و َعَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام:
أَثْقَلُ إِخْوَانِی عَلَیّ مَنْ یتَکلَّفُ لِی وَ أَتَحَفَّظُ مِنْهُ و َأَخَفُّهُمْ عَلَى قَلْبِی مَنْ أَکونُ مَعَهُمْ کمَا أَکونُ وَحْدِی؛ (مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۱۵۵)
چه بار گرانى است آن رفیقى که براى من به تکلف و زحمت تن مى دهد و ناچار مى شوم که خود را از او تحفظ نمایم و چه بار خفیفى است بر من آن #رفیق بى آلایشى که وقتى با او نشسته ام مانند این است که تنها هستم.
🔸عیون الحکم والمواعظ : ص 298 ح 5326
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸
🕌مدیریت ، مسئولیت
عَن اَبی ذَرٍّ (سَلامُ اللّهِ عَلَیهِ) اَنَّ النَّبیَّ (صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) قالَ یا اَبا ذَرٍّ اِنّی اُحِبُّ لَکَ ما اُحِبُّ لِنَفسی اِنّی اَراکَ ضَعیفاً فَلا تُؤَمَّرَنَّ عَلیٰ اِثنَینِ وَ لا تَوَلَّیَنَّ مالَ یَتیم.
رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) فرمود: ای ابوذر! من آنچه برای خود دوست میدارم برای تو نیز دوست میدارم؛ همانا تو را ناتوان میبینم، پس هیچ گاه به دو نفر امر نکن و به هیچ وجه عهدهدار مال یتیم مباش.»
قالَ یا اَبا ذَرٍّ اِنّی اُحِبُّ لَکَ ما اُحِبُّ لِنَفسی
خود جناب ابیذر این توصیهی پیغمبر به خودش را ذکر میکند؛ برای ماها هم درس است، درس بسیار بزرگی است. حضرت به او فرمود من هر چه برای خودم دوست میدارم، برای تو هم دوست میدارم؛ یعنی آن چیزی که میخواهم به تو بگویم، از روی کمال محبّت است؛ چون انسان به خودش کمال محبّت را دارد. خب حالا آن حرفی که حضرت میخواهد به ابیذر بزند چیست؟
اِنّی اَراکَ ضَعیفا
من جنابعالی را در مدیریّت، ضعیف میبینم. خیلی آدم خوبی هستی، مجاهد فیسبیلاللّه، رُکگو، و آسمان بر راستگوتر از او سایه نیفکنده، زمین راستگوتر از او را بر خودش حمل نکرده؛ اینها همه به جای خود محفوظ، امّا شما آدم ضعیفی هستی.
فَلا تُؤَمَّرَنَّ عَلیٰ اِثنَین
حالا که آدم ضعیفی هستی، مواظب باش بر دو نفر هم ریاست نکنی! یعنی پیدا است آن ضعفی هم که حضرت فرمودند، ضعف در مدیریّت است؛ یعنی تو آدمی هستی که مدیریّت نداری؛ اگر چنانچه بر دو نفر یا بیشتر ریاست پیدا کردی، نمیتوانی کار آنها را به سامان برسانی. این، درس برای ماها است.
ما -حالا همهی ما نه؛ بعضیمان این جوری هستیم- به مجرّد اینکه یک مسندی، یک جایی، یا خالی میشود یا ممکن است خالی بشود، فوراً چشم میدوزیم که برویم آنجا! خب شما اوّل نگاه کن ببین میتوانی یا نمیتوانی.
حالا بحث اسمنویسی برای #انتخابات_مجلس است، گفتند شروع شده، همین طور بدون محابا میروند!
خب شما که میخواهی بروی آنجا، آنجا سؤال دارد؛ این تواناییای که خدا به من و شما میدهد، کنارش مسئولیّت هست. این [مطلبی] که عرض میکنم، در مورد خود این حقیر از همه بیشتر است. شما هم همین جور؛ یعنی آن کسانی که مسئولیّتی دارند، همین جور. هر مسئولیّتی، هر سِمَتی، هر تواناییای، در کنارش یک مسئولیّتی دارد، یک تعهّدی وجود دارد. میتوانید آن تعهّد را انجام بدهید یا نه؟ این خیلی درسِ بزرگی است.
🔹امالی طوسی، مجلس سیزدهم، ص ۳۸۴
شرح : امام خامنهای، درس خارج روز دهم آذر
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
استاد رمضانی پیرامون سفر مقام معظم رهبری به آمل، خاطرهای تعرف میکنند که جالب توجه است:
«روزی خدمت علامه بودم و در مورد تعابیری همچون "قائد ولی وفی"، "رائد سائس وفی"، "مصداق بارز نرفع درجات من یشاء" و "دادار عالم و آدم، همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد" كه ایشان برای مقام معظم رهبری به كار بردهاند، گفتوگو و سؤال كردم. چرا كه آن زمان برخی نتوانستند این ستایشها را تحمل كنند و به استاد خرده گرفتند. وی افزود: به استاد عرض كردم كه برخی، عبارات شما در تمجید از مقام معظم رهبری را برنتافتهاند. ایشان فرمودند: این عناوین بسیار خوب و بهجا بود و از نظر بنده هیچ مشكلی ندارد.»
این سخنان حضرت علامه در شرایطی است که علامه عظیمالشأن حضرت آیتالله حسنزاده آملی در استقبال از رهبر انقلاب، جلوی حضرت آقا دو زانو نشسته و ایشان را مولا خطاب میكنند. حضرت آقا ناراحت شده و به علامه میفرمایند این كار را نكنید. علامه حسنزاده می فرمایند: «اگر یك مكروه از شما سراغ داشتم این كار را نمیكردم.»
#وصف_عشق
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
میلتون اریکسون وقتی دوازده ساله بود دچار فلج اطفال شد. ده ماه بعد شنید که پزشکی به مادرش گفت:
پسرتان شب را تاصبح دوام نمیاورد.
🎯
اریکسون صدای گریه مادرش را شنید. فکر کرد شاید اگر شب را دوام بیاورم مادرم اینطور زجر نکشد...
تصمیم گرفت تا سپیده دم صبح بعد نخوابد وقتی خورشید بالا آمد به طرف مادرش فریاد زد: من هنوز زنده ام!
چنان شادی عظیمی درخانه در گرفت که تصمیم گرفت همیشه تمام تلاشش را بکند که یک شب دیگر درد و رنج خانواده اش را عقب بیندازد!
اریکسون در سال ۱۹۹۰ در هفتاد و پنج سالگی در گذشت و از خود چندین کتاب مهم درباره ظرفیت عظیم انسان برای غلبه بر محدودیت هایش بجا گذاشت...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
1_144472256.mp3
5.82M
🎤 استاد ماندگاری
🔹 موضوع : پناه آوردن به اهل بیت علیهم السلام
✍🏻ارتباط با ادمین کانال #داستانهای_آموزنده
👤 @AminiAsl
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌فضیلت آیت الکرسی در روایات :
۱- آیه الکرسی نوری از آسمان است.
۲- آیه الکرسی آیتی از گنج عرش است.
۳- آیه الکرسی باعث #ایمنی در سفر است.
۴- آیه الکرسی اعلاترین نقطه قرآن است.
۵- ذکر رسول مکرم اسلام در بستر؛ خواندن آیه الکرسی بود.
۶- با خواندن آیه الکرسی انسان دچار هیچگونه آفتی نخواهد داشت.
۷- برای رفع فقر آیه الکرسی مؤثر است و کمک الهی از غیب میرسد.
۸- همه چیز در آیه الکرسی است یعنی کرسی گنجایش آسمانها و زمین را دارد.
۹- در تنهایی آیه الکرسی بخوانی باعث رفع #ترس میشود و از سوی خدا کمک میرسد.
۱۰- آیه الکرسی رادر نمازها؛ روزها؛ شبهای ایام هفته؛ سفرها و در نماز شب و دفن میت بخوانید.
۱۱- هنگام خواب نیز آیه الکرسی بخوانید زیرا باعث میشود خداوند فرشتهای نگهبان و محافظت بگمارد تا صبح سلامت بمانی.
۱۲- هر گاه از #درد_چشم شکایت داشتی آیه الکرسی بخوانید و آن درد را اظهار نکنید آن درد برطرف میشود و از آن عافیت میطلبید.
۱۳- پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله : در خانهای که آیه الکرسی خوانده شود ابلیس از آن خانه دور میشود و سحر و جادو در آن خانه وارد نمیشود.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍️امام صادق عليه السّلام :
هرجوان مؤمنی که قرآن را تلاوت كند،قرآن با گوشت و خون او بياميزد و خداوند او را با فرشتگانى كه سفير حضرت حقّند و بزرگوار و نيكوكارند همراه كند، و قرآن در روز قيامت از رفتن او در آتش جهنّم جلوگيرى مىكند و مىگويد:
پروردگارا! هر خدمتكارى بجز خادم من دستمزد خويش را گرفته است، پس گراميترين بخششهاى خود را بر او ارزانى دار،
پس خداوند دو جامه از جامههاى بهشتى بر اندام او مىپوشاند، و تاج كرامت بر سر او نهاده مىشد،
آنگاه به قرآن خطاب مىشود كه:آيا تو را به خاطر اين جوان خشنود ساختيم؟
و قرآن در پاسخ مىگويد: پروردگارا!من بيش از اين(از رحمت تو)در بارۀ او آرزو داشتم،پس امان نامهاى را به دست راست،
و منشور جاودانگى او در بهشت در دست چپ او قرار مىدهند، وارد بهشت مىشود و به او گفته مىشود:
بخوان و يك درجه بالا برو،و به قرآن خطاب مىشود:
آيا او را به پاداشى كه مىخواستى نواختيم،و تو را از اين موهبت خشنود ساختيم؟قرآن در پاسخ مىگويد:آرى اى خداوندگار من!امام عليه السّلام فرمود:كسى كه آن را زياد بخواند،و عليرغم سختي هايى كه دارد(قرآن) را به خاطر بسپارد، خداوند دو بار اين پاداش را به او عنايت فرمايد.
📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال , ج۱ ,ص۱۰۰
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✅شفاي عالمي وارسته توسط امام هشتم عليه السلام و اعطاي كرامت به وي
✍️آيت الله وحيد خراساني نقل كرد : مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستي مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگاني - كه سالها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ايشان روزي به من فرمود :
« مدتي در تهران مريض و بستري شدم . روزي به جانب حضرت رضا عليه السلام رو كرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،سجدهي عبادت پهن كرده ،نماز شب و نوافل مي خواندم و بعد خدمت شما شرفياب مي گشتم حال كه بستري شدهام، به من عنايتي بفرماييد . ناگاه در همان حال بيداري ديدم در باغ و بستاني خدمت حضرت رضا عليه السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلي چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالبتر آن كه دستي كه حضرت رضا عليه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيماري ميكشيدم، بيدرنگ شفا مييافت ! البته در همان روزهاي نخست با يك مرتبه دست كشيدن بيماريهاي صعب العلاج بهبود مي يافت، ولي بعد از مدتي كه با اين دست با مردم مصافحه كردم، آن بركت اوليه از دست رفت و اكنون بايد دعاهاي ديگري را نيز بر آن بيفزايم تا مريضي شفا يابد .»
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشهي چشمي به ما كنند
📚 بحارالانوار
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#زبان_نیش_دار
♦️مرحوم مادر بزرگم يك قصه اي در كودكي برايم تعريف كرده است كه بسيار زيباست. قصه ي دوستي يك خرس و يك هيزم شكن است كه سال ها در كوه با هم دوست بودند و با هم غذا مي خوردند.يك روز هيزم شكن براي ناهار آش پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد شروع كرد با زبانش ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن؛
♦️هيزم شكن كلافه شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت. خرس ديگه غذا نخورد و كنار رفت و صبر كرد هيزم شكن غذايش را تمام كند. گفت: برو و تبرت را بياور و بزن توي سر من. هیزم شکن گفت آخه برای چی؟ ما با هم دوست هستیم.
♦️خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از بالای کوه پرت می کنمت پایین. هیزم شکن هم تبر را برداشت و زد توی سر خرس و خون آمد و بیهوش شد. هیزم شکن فرار کرد و تا یکی دو سال سراغ خرس نرفت اما بعد از چند وقت طاقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه.
♦️دید که خرس سالم است و مشغول کار خودش است، سلام و احوالپرسی کرد، گفت چه قدر خوشحالم که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم. خرس گفت: نگاه کن ببین زخم خوب شده یا نه؟ هیزم شکن نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه خوبه و جایش هم نمانده.
♦️خرس گفت: ولی جای زخم زبونی که زدی هنوز جایش مانده، زخم تبر خوب شد ولی زخم زبون هنوز جاش مونده.
♦️زبان نیشدار روح را بیمار می کند. توهین و تحقیر و نفرین، مقایسه و تحقیر نسبت به دیگران به خصوص اگر با کلمات زشتی همراه شود، در ذهن می مانند و وحشت ایجاد می کنند.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•