eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
امام سجاد (ع) بهترین کلید گشایش کار‌ها، راستگویى، و بهترین مُهرِ پایانى آن وفادارى است. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃﷽🍃 💟 🔶🔸عضدالدوله درد شڪم گرفت٬ اطبا آوردند ولی علاج نشد. به شیخ خرقانی متوسل شد. 🔸عضدالدوله بسیار فرد متڪبری بود. 🔸شیخ امر ڪرد نعلِ اسبی را داغ ڪردند و در شکم او گذاشتند و مدتی چرڪ و خون ریخت تا درد او علاج شد. 🔸عضدالدوله بهبود یافت و خواست با هدیه‌ای از شیخ تشڪر ڪند. 🔸شیخ گفت: دیگر تڪبر نکن! اڪنون به ڪمڪ نعل اسبی زنده‌ای و ارزش تو نزد خدا از نعل اسب ڪمتر است. اگر تو نبودی نعل اسب بود ولی اگر نعل اسب نبود تو نبودی و مرده بودی. ⛔️ بدان ڪه تڪبر از آن خداست. •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🌸🍃 گناه کردن که کاری ندارد! بودن جسارت میخواهد👌 اینکه وسط یه عده بی نماز،نماز بخونی !! اینکه وسط یه عده بی حجاب در گرما و سرما و سر کلاس حجاب داشته باشی !! اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی !! اینکه توی محرم مشکى بپوشى و مردم بهت بگن افسرده !! اینکه به جاى آهنگ و ترانه ، قرآن گوش کنى !! ناراحت نباش خواهر و برادرم ، دوره آخر الزمان است، به خودت افتخار کن ... تو خاصی ... تو شیعه على هستى ... تو منتظر فرجى ... تو گریه کن حسینى ... نه اُمُّل ... بگذار تمام دنیا بد وبیراهه بگویند! به خودت ... به محاسنت ... به چادرت ... به عزاداریت ... به سیاه پوش بودنت ... می ارزد به یک لبخند رضایت فاطمه. •✾📚 @Dastan 📚✾•
نماز اول وقت و رضا شاه 👌 (پيشنهاد ميكنم بخونيد ، خيلى زيباست) بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت چند دقیقه. بعداز ورودما اذان مغرب گفتند آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!! برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟ و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد... درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!! روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم... آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم... رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد... گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.! به خودگفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!! حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟ گفتم:چه شرطی وبرای چی؟ شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسروقت اذان بخوانی.! متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد... خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.! همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!! منهم‌کانال‌ارتباط‌باخدا ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.! اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.! درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز.. رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!! اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود... نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم : قربان درخدمتگذاری حاضرم شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و... رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟ گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت: مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.! اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.! بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!! ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ (خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان) به اندازه ارادت به (ع) منتشر کنید. التماس دعا🙏💔❤ @Dastan
🔴 مستقیم از #تولیدی خرید کنید👌 فروش به صورت #تک و #عمده ✅تمام دامن ها با آستربلند👌 لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2397634618Caf575032d0 قیمت های عاااااالی و استثنایی👇👇👇👇 @narsis_wear مدلاشو از دست ندین👆👆❤️❤️ 💝با خرید از این تولیدی از خانمهای سرپرست خانوار حمایت کنید💝
آموزنده ✨﷽✨ ✍لقماﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻏﻼﻡ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ! ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ! ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ بی خبر ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔزاران ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ! ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ هستی، ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻧﯿﺴﺖ! ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﺪﻡ را ﺑﻪحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ. ﻭحضرت حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ! ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ! حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺖ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﻤﻞ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ! ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ، ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ!!!! ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ ﻧﯿﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ! •✾📚 @Dastan 📚✾•
📖 ✨ در آیہ ياد شده؛ قرآن ڪریم ما رو متوجہ این مطلب میڪنہ ڪہ در ڪارها بہ حاضر و ناظر بودن خدا توجہ ڪنیم. مردے تصمیم بہ جدایے از همسرش گرفتہ؛مهریہ رو پرداخت ڪردہ. دو شاهد هم آوردہ و ... قرآن مے فرماید ؛ علاوہ بر اینها یادت باشہ ڪہ خدا حرفاتون رو میشنوہ و از ظاهر و باطن شما آگاهہ. یعنے ببین روز قیامت میتونے جواب بدے در دادگاہ خدا ڪہ چرا این ڪار رو ڪردے؟ 🖇 همہ توهین هایے ڪہ در جریان طلاق_متأسفانہ_صورت میگیرہ رو خدا میشنوہ. از همہ دل هایے ڪہ در جریان طلاق شڪستہ میشہ خدا خبر دارہ. 💥بنظرم اگہ مردم متوجہ این دو صفت خدا بودند انقدر راحت حاضر بہ جدایے نمے شدند. در هرصورت هر تصمیمے میخوایم بگیریم یادمون باشہ ڪه «فان اللہ سمیع علیم» و روز قیامت بہ پاے حسابرسے چنین خدایے خواهیم رفت. 📖 📖 📖 📖 📖 📖 📚 آیہ 227سورہ بقرة: «و ان عزموا الطلاق فان اللہ سمیع علیم» 📚 ترجمه: و اگر تصمیم بہ طلاق گرفتید پس خدا بسیار شنوا و داناست. •✾📚 @Dastan 📚✾•
م🔴 مبادا از ناامید بشی 🌹 علیه السلام: اى محمد بن مسلم!گناهان مؤمن كه از آن توبه كرده آمرزيده است و بايد براى آينده پس از توبه و آمرزش،كار خوب كند،همانا به خدا اين فضيلت نيست مگر براى آن‌ها كه ايمان دارند، من گفتم:اگر بعد از توبه و استغفار از گناهان، باز گناه كرد و باز توبه كرد؟ در پاسخ فرمود:اى محمد بن مسلم! تو پندارى كه بندۀ مؤمن از گناه خود پشيمان گردد و از آن آمرزش خواهد و توبه كند سپس خدا از او توبه‌اش را نپذيرد؟ گفتم:راستش اين است كه چندبار اين كار كرده است، گناه مى‌كند و باز هم توبه مى‌كند و از خدا آمرزش مى‌خواهد 👈 فرمود:هرآنچه كه مؤمن به آمرزش‌خواهى و توبه بازگردد،خدا به آمرزش او برمى‌گردد و به راستى كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است،توبه را مى‌پذيرد و از بدكردارى‌ها مى‌گذرد، مبادا تو مؤمن را از رحمت خدا نااميد سازى. 📕اصول کافی/ج۴/ص۲۶۹ •✾📚 @Dastan 📚✾•
✍ روزي امام حسين علیه السلام از جائي عبور ميكردند که ديدند جواني به سگي غذا مي دهد. امام خو‌شحال شدند و فرمودند: چرا اين گونه به سگ مهرباني مي كني ؟ جوان عرض كرد: غمگين هستم، مي خواهم با خشنود كردن اين حيوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد. اندوه من از اين است كه غلام يك نفر يهودي هستم و مي خواهم از او جدا شوم. امام حسين علیه السلام با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند. امام حسين علیه السلام دويست دينار به يهودي داد ، تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد. يهودي گفت: اين غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به خانه ما آمدي به شما بخشيدم و اين بوستان را نيز به شما بخشيدم. امام حسين علیه السلام هماندم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و دویست دینار را به او بخشيد. سرانجام آن مرد یهودی و همسرش که تحت تاثیر محبت امام حسین علیه السلام قرار گرفته بودند ، مسلمان شدند. 📚مناقب آل ابی طالب ج۴ - ص۱۵ 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌ @Dastan
⭕داستانی از حمایت امام زمان عج از نایب عام خود 🔓شخصی روستایی خدمت رسید و سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»! آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر می‏‌تازد و می‏‌آید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد. پس از چندی که به دیدار مجدد شیخ نائل آمد، ماجرا را برای شیخ نقل کردند. شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص (عج) بوده است. حالا که در شرعیه خطا می‏کنم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهم». لذا به خانه رفت و در خانه را بست و بیرون نیامد و پاسخ مراجعین را نمی‏‌داد. تا اینکه از سوی حضرت (عج) توقیعی (نامه‏‌ای) برای شیخ بیرون آمد با این مضمون که: «وظیفه شماست که فتوا بدهید و وظیفه ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیفتید». پس از این دستور، شیخ فتوا دادن‌های خود را از سر گرفت. منبع: محمد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلماء، ص399 @Dastan
امام سجاد (ع) هر که مؤمنى را بپوشاند، خداوند به او از جامه هاى سبز بهشتى بپوشاند. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
📚 امام باقر علیه السلام فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر دیواری قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را متلاشی کرده اند و می درند، از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در اطراف تخت، منقل هائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است. آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد 'مرد اولی' بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو شریک نگرفته، مرگ او را آن گونه 'با آن وضع رقبت بار' قرار دادی و این 'امیر' نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟ 'آن چیست و این چیست؟' خداوند به او وحی کرد: ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی ظلم نمی کنم. آن 'مرد اولی' بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن موضوع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند، ولی این بنده من 'امیر' که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وضعی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام مرگ نزد من هیچگونه نیکی و طلب نداشته باشد. 📙 اصول کافی، جلد ۲ ، ص۴۴۶ ، باب عقوبه الذنب ، حدیث ۱۱ •✾📚 @Dastan 📚✾•