#داستان_آموزنده
🔆در نيت قربت و غير آن
مرحوم فيض رحمة الله عليه در باب نيت ، راجع به استعمال عطر سه قسم ذكر فرموده كه خلاصه آن اينست :
🍁قسم اول كسى كه عطر بزند قربة الى الله و براى پيروى از سنت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، محشور مى شود در حالى كه بوى او بهتر است از بوى مُشك .
🍁قسم دوم براى تفاخر به اقران و هواى نفس يا جلب توجه زنهاى نامحرم ، محشور مى شود و بوى او بدتر است از مردار.
🍁قسم سوم فقط براى لذت بردن از بوى خوش ، عطر مى زند. اين كس در آخرت عذاب نمى شود لكن از او سوال مى شود و از نعمتهاى بهشت او كم مى شود.
🍁چنانكه ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب » روايت كرده كه صديقه طاهره عليها السلام از پدر بزرگوار خود انگشترى خواست . آنجناب فرمود: چون نماز شب كردى از خدا بخواه حاجتت برآورده شود. پس آن مخدره چنان كرد.
🍁هاتفى گفت : آنچه طلب كردى در زير مصلاى تو است . چون نظر فرمود، انگشترى از ياقوت ديد كه تمام دنيا در قيمت با او برابرى نمى كند. پس در انگشت كرد و فرحناك شد. چون به خواب رفت ، خود را در بهشت ديد. سه قصر مشاهده كرد كه در بهشت مانند آنها نديده بود. سوال فرمود: اين سه قصر از آن كيست ؟
🍁گفتند: از فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . چون داخل يكى از آنها شد، تختى ديد كه سه پايه دارد. پرسيد: چرا اين تخت يك پايه كم دارد؟ گفتند: صاحبش انگشترى از خدا خواست به عوض آن يك پايه از اين تخت برداشته شد. چون از خواب برخاست ، صبح شرفياب خدمت پدر بزرگوار شد و قضيه خواب را عرضه داشت .
🍁حضرت فرمود:
معاشر آل عبدالمطلب ليس لكم الدنيا انما لكم الاخرة و ميعادكم الجنة ما تصنعون باالدنيا فانها زائلة غرارة .
🍁يعنى : شما آل عبدالمطلب را چكار به دنيا؟ آخرت براى شماست وعده گاه شما بهشت است آنگاه فاطمه انگشتر را به جاى خود گذاشت . آن تخت را در خواب با قوائم اربعه يافت .
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆حكايت سيد ابوالحسن طاهر و مرد خراسانى
در تحفة الازهار مذكور است كه سيد ابوالحسن طاهر بن الحسين ، مردى بوده عالم و فاضل و كامل و زاهد و با ورع و تقوا و صلاح ، جليل القدر و عظيم الشاءن و بلند همت .
🌳 او با مردى خراسانى دوستى و رفاقت داشت . مرد خراسانى همه ساله به حج مى رفت و در مدينه قبر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را زيارت مى كرد و دويست اشرفى مخصوصا براى سيد به همراه مى آورد و چون بر سيد وارد مى شد تقديم مى كرد و اين مبلغ معين بود همه ساله براى سيد تا اينكه يكى از منافقين مومن نما - كه امروزه زياد از حد و اندازه يافت مى شوند - به نزد خراسانى رفت و گفت :
🌳 مالت را ضايع مى كنى و صرف مى نمايى در غير محلش ؛ زيرا كه طاهر آنرا در غير طاعات خدا و رسول مصرف مى كند. و چندان چون شيطان خراسانى را وسوسه كرد تا او را از دادن آن وجوه به سيد منصرف كرد و به ملاقات او نرفت و مال را به ديگرى داد و همچنين سال دوم . و چون در سال سوم اراده حج كرد، قبل از حركت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در خواب ديد كه به او فرمود:
🌳فلانى واى بر تو در حق فرزندم ، قبول كردى سخن دشمنان او را و قطع نمود صله او را. قطع مكن صله او را و بده به او آنچه فوت شده از او تا تو را توانايى هست . پس از خواب برخاست . مسرور و خوشحال بود از خوابى كه ديده بود. تهيه سفر حج كرده علاوه ششصد اشرفى براى سيد برداشت با مقدارى هدايا. چون از حج فارغ شد و به مدينه رفت پس از زيارت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خدمت سيد رفت . در مجلسى كه سادات و فضلاء و اشراف جمع بودند دست و پاى طاهر را بوسيد و نشست .
🌳 پس سيد ابتداء به سخن فرمود و گفت : فلانى شنيدى در حق من سخن دشمنان مرا تا جدم پيغمبر را در خواب ديدى و امر فرمود تو را برساندن ششصد اشرفى كه قطع كرده بودى در طول سه سال به علاوه هدايايى و اگر امر نمى كرد تو را نمى آوردى و آن را در بلد خود از مال خود جدا كردى . سوگند مى دهم تو را كه غير از اين بوده ؟
🌳خراسانى عرض كرد: همينطور است والله اى فرزند رسول خدا كسى جز خداى تعالى آگاه نبود. طاهر فرمود: در نظر من بود خبر تو در سال اول و دوم و سوم . دل تنگ شدم پس ديدم جدم رسول خدا را كه فرمود به من :
🌳 غم مخور كه براى خواطر تو رفتم نزد فلانى و امر كردم او را كه بدهد به تو آنچه فوت شده و تا مى تواند از تو قطع نكند. پس حمد كردم خداى عزوجل را و شكر نمودم نعمت و احسان حق را چون تو را ديدم ، دانستم كه نياورده ترا مگر براى آنچه در خواب ديدم .
🌳پس خراسانى دگر بار برخاست و دست و پاى سيد طاهر را بوسيد و التماس نمود كه از او درگذرد به واسطه اينكه گوش داده به سخن دشمن در حق سيد و مال و هدايا را تسليم سيد كرده و او را از خود راضى و خشنود نمود.
✾📚 @Dastan 📚✾
💠علامه قاضی ره:
شاگردی از عالمی پرسید:
تقوا را برایم توصیف کن
عالم گفت:
اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک
بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟
شاگرد گفت:
پیوسته مواظب هستم و با احتیاط
راه می روم تا خود را حفظ کنم
عابد گفت:
در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است،
از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆حکایت پند آموز زن کامل
🌴ملا نصرالدین با دوستی صحبت میکرد. خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتادهای؟ ملا نصرالدین پاسخ داد:
🌴فکر کردهام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بیخبر بود.
🌴 بعد به اصفهان رفتم؛ آن جا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی دربارهی آسمان داشت، اما زیبا نبود. بعد به قاهره رفتم و نزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کردهای ازدواج کنم.
🤔پس چرا با او ازدواج نکردی؟ آه، رفیق! متاسفانه او هم دنبال مرد کاملی میگشت!
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#تأخیری_که_به_نفعمان_شد!
🌷همه منتظر بودیم که از پشت بیسیم اجازهی شلیک بدهند. این درحالی بود که گلوله را فرستادیم توی تی لولهی توپ، اما هنوز خرجش را نبسته بودیم. به بیسیمچی اشاره کردیم، او سری به علامت منفی تکان داد و گفت که ارتباط برقرار نیست و دستوری هم نیامده. تعجب کردیم! ....توپی که ما داشتیم، گلولههای بسیار بزرگ و سنگینی داشت و برد آن هم زیاد بود، به طوری که تا فاصلهی ۱۲ کیلومتری صدای غرش و صوت و انفجار آن را به راحتی میشنیدیم و قدرت تخریب آن هم زیاد بود. چون مهمات کم داشتیم، بر اساس دستور و زمان بندی باید گلوله را توی توپ میانداختیم و بعد طبق دستوری که از بیسیم میآمد، گلوله را میفرستادیم.
🌷تا حالا چند تا گلوله فرستاده بودیم و بچه ها هم که از دم دمای صبح شروع کرده بودند، واقعا خسته شدند. باز هم همهی ما به بیسیمچی نگاه میکردیم. راستش نگران شدیم، قرار نبود این همه تأخیر در کار باشد. این انتظار، طولانی شد به همین جهت پیشنهاد کردیم تا بچه ها وارد سنگر شوند و صبحانهشان را بخورند. همه قبول کردند و یکی یکی وارد سنگر شدیم. نفر آخر بیسیمچی بود، بیسیم را دم گوشش قرار داد تا اگر خبری شد متوجه شویم، تازه مشغول صبحانه شدیم که ناگهان....
🌷....که ناگهان صدای انفجار مهیبی منطقه را فرا گرفت. سراسیمه از سنگر بیرون آمدیم، آن چه را که مشاهده میکردیم باورمان نمیشد. خمپارهی ۱۲۰ درست وسط دو پایهی توپ افتاد و منفجر شد. تازه متوجه شدیم که تأخیر پیام و تخلیهی منطقه توسط ما، همه از الطاف الهی و امدادهای غیبی بود و خدا را به خاطر این عنایت بیحد او سپاس گفتیم و از این که هیچ یک از بچه ها صدمه ندیدند، نماز شکرانه خواندیم.
#راوی: رزمنده دلاور اصغر حقیقی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍️سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: داستان سید محمد باقر شفتی
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅#پندانه
✍ خوبی هیچوقت از بین نمیرود
🔹دو برادر باهم در مزرعه خانوادگی كار میكردند. یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود.
🔸شب كه میشد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را باهم نصف میكردند.
🔹یک روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:
درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم. ولی او خانواده بزرگی را اداره میكند.
🔸بنابراین شب كه شد یک كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
🔹در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد:
درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سروسامان گرفتهام. ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آیندهاش تأمین شود.
🔸بنابراین شب كه شد یک كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
🔹سالها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است.
🔸تا آن كه در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آنها مدتی به هم خیره شدند و سپس بیآنكه سخنی بر لب بیاورند كیسههایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
🔹خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمیرود. از خوب به بد رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است. اما برای برگشتن بايد از اقيانوس گذشت!
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆داستان پادشاه مهربان و آشپز
✨چنان چه آورده اند که: یکی از ملوک که به سِمَت رفق و تلطّف موسوم بود، مطبخی خود را گفت که از برای وی فلان نوع از طعام پزد و در آن تکلّف بسیار به جای آورد.
🔅مطبخی آن طعام ترتیب داده به انواع دیگر از اطعمه به نظر درآورد. سلطان بر آن طعام که خود فرموده بود، نظر انداخت، مگسی دید در وی، برداشت و بیفکند.
🔅 آن گه لقمه ی دیگر در گرفت، مگسی دیگر در وی بود، دور کرد و در لقمه ی دیگر هم مگسی دید، دست از آن طعام باز کشید و از طعام دیگر تناول کرد، چون خوان(5) برداشتند، مطبخی را طلبید و گفت:
🔅این خوردنی که ساخته بودی، به غایت لذیذ بود، فردا هم از این بساز به شرط آن که مگس در وی بسیار نباشد.
🗯حاضران از این معنی تعجب نمودند که مطبخی را شرمساری داد و تعذیبی با آن همراه نبود. بیت:
✨چو در مقابله ی جرم لطف بیند کس شود خجل زده و این خجالت او را بس
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆داستان خواجه نظام الملک و سلطان ملک شاه
🍁در تواریخ مذکور است که: سلطان ملک شاه(3) را گفتند که: خواجه نظام الملک(4) هر سال از خزانه صد هزار دینار به علما و صلحا و فقرا و زاویه داران و گوشه نشینان می دهد، و شما را از آن هیچ نفع نیست، و بدان مبلغ لشکر جرار در هم می توان بست.
🍁سلطان این سخن را به خواجه باز گفت، فرمود که: بدان زر لشکر زور را ترتیب می توان کرد که ایشان دشمنان را به شمشیری - که طول آن یک ذراع است و تیری که رفتن او سیصد گز باشد - از تو دفع کنند، من از برای تو به همان زر، لشکری ترتیب می کنم که از اول شب تا صباح بر درگاه حضرت اله به قدم صدق ایستاده اند، و از برای تو زبان به دعا و دست به حاجت گشاده و شمشیر همت به ابر می رسانند، و تیر آه از هفت سپر آسمان می گذرانند، و لشکر تو و ما همه در پناه ایشانیم. فرد:
دگر مگوی که درویش در پناه کسیست که پادشاه جهان در پناه درویش است
ملک شاه بگریست و گفت: شاباش،(1) شاباش برای من بیشتر از این لشکر ترتیب فرمای.
🍁یازدهم قدر روز عمل بداند، و از آن فایده گیرد و در کارسازی و دوست نوازی کوشد و آزار و ایذا به کسی نرساند، و گرنه وقتی که آن عمل از دست رود جز حسرت و ندامت در دست نماند. بیت:
چون توانستی ندانستی چه سود چون بدانستی توانستی نبود
📚اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی
✾📚 @Dastan 📚✾
نـگـاه خــدا🌸🍃
همراهتان بـاد 🌸🍃
امـروز و هـمیشـه 🌸🍃
یـاد خــدا
در زنـدگی تان جـاری🌸🍃
بـه بـرکـت خــدایـی کـه 🌸🍃
مـهربان ترین مـهربانان است 🌸🍃
صبحتون پـر از خـیرو خـوبی🌸🍃
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
✅جالبه اگه دوست دارین گناه کنین بخونین !!
✍فردی نزد امام حسین(ع)آمد و گفت:
من گناه می کنم و از بهشت و جهنم خدا برایم نگو که من این ها را می دانم ولی نمی توانم گناه نکنم و باز گناه می کنم! امام حسین علیه السلام فرمودند: برو جایی گناه کن که خدا تو را نبیند، او سرش را پایین انداخت و گفت: این که نمی شود.(چون خداوند بر همه چیز ناظر است) امام حسین(ع) فرمودند: جایی گناه کن که ملک خدا نباشد. مرد فکری کرد و گفت: این هم نمی شود.(چون همه جا ملک خداوند است) امام فرمودند: حداقل روزی که گناه می کنی روزی خدا را نخور، گفت:نمی توانم چیزی نخورم...
امام فرمودند: پس وقتی فرشته مرگ" عزرائیل" آمد و تو را خواست ببرد تو نرو. مرد گفت: چه کسی می تواند از او فرار کند. امام فرمودند: پس وقتی خواستند تو را به جهنم ببرند فرار کن، مرد فکری کرد و گفت: نمی شود. امام حسین(ع) فرمودند: پس یا ترک گناه کن یا فرار کن از خدا، کدام آسان تر است؟ او گفت: به خدا قسم که ترک گناه آسان تر از فرار کردن از خداست.
📚بحار الانوار؛جلد78؛صفحه؛126
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆لباس پرزرق و برق
🔅سال نهم هجرت بود، هيئتى از مسى حيان نجران به مدينه آمده تا با پيامبر (ص ) ملاقات نمايند و درباره دين اسلام به بحث و بررسى بپردازند.
🔅آنان در حالى كه لباسهاى بلند و زيباى ابريشمى پوشيده بودند، و انگشترهاى گران قيمت در دست داشتند، به حضور آن حضرت رسيدند و سلام كردند، ولى پيامبر (ص ) جواب سلام آنها را نداد، و از آنها روى گردانيد و هيچ گونه با آنها سخن نگفت .
🔅آنها سخت ناراحت شدند، و حيران ماندند و سرانجام اين جريان را با على (ع ) در ميان گذاردند، آن حضرت فرمود:
🔅فكر مى كنم اين لباسهاى پرزرق و برق شما باعث شده كه پيامبر (صلى اللّه (ع ) با شما اين گونه برخورد كند.
آنها لباس ساده پوشيده و انگشترها را از دستشان خارج كردند، و به حضور پيامبر (ص ) رسيدند، و سلام كردند، اين بار آن
🔅حضرت جواب سلام آنها را داد، و با خوشروئى با آنها سخن گفت ، سپس فرمود:
والذى بعثنى بالحق لقد آتونى المرة الاولى وان ابليس معهم .
👌: سوگند به خدائى كه مرا به حق فرستاد، نخستين بار كه اينها نزد من آمدند، ديدم شيطان نيز همراه آنها است
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🌕قضيه مرد عارف و خطاب او به جمادات نزد خدا
🌴شخصى بر عارفى وارد شد و ديد سخن مى گويد و حال آنكه كسى با او نيست جز اينكه مشتى زر در نزد او ريخته و شيشه و شمعى نهاده و دسته اى از نى آتش زده و حال آنكه چراغ مى سوزد. پس مرد، داخل حجره شد. بعد از سلام پرسيد كه : جناب شما با كه تكلم مى كنيد؟
🌴فرمود: با اين اشياء كه مى بينى . عرض كرد: اينها كه جمادند و قابل مخاطبه نيستند. فرمود: تو غافلى زيرا كه همه اشياء ناطقند و گويا، اما به زبان بى زبانى . پس فرمود: از زر پرسيدم كه تو اين عزت از كجا يافتى ؟
🌴جواب گفت : من چون در معدن بودم ، جميع حيوانات مرا لگد مى كردند و ذليل بودم و چون ذلت را اختيار كردم ، خداوند مرا عزيز كرد به طورى كه در نزد همه طبقات عزيزم . در ذيل كريمه و لله العزة و لرسوله (449)
🌴فرمود حق تعالى اءنا العزيز و من اءراد العزة فليطع العزيزپس از شيشه پرسيدم : چرا هر جا شربت مرغوبى و روغن محبوبى و جوهر لطيفى است در تو مى ريزند و تو را عزت نموده ، در جاى بلند مى گذارند؟ در جواب گفت :
🌴چون ظاهر و باطن من يكى است و طينت من صاف و غل و غش ندارد و با مردم راست مى گويم ؛ يعنى آنچه در دل من است به آنها مى نمايانم .
🌴در اينجا توجه فرماييد به حديث قدسى :
اذا ساوت سريرة المومن علانيته فقد باهى الله بملائكته و يقول هذا عبدى حقا
يعنى : اگر مساوى شد ظاهر و باطن مومن ، خداوند به ملائكه مباهات مى فرمايد و مى گويد:
🌴اين بنده من است از روى حقيقت .
پس از شمع پرسيدم كه : چرا تو مى سوزى ؟ جواب داد: من از موم و از زنبور به عمل آمده ام و آنچه مى خورد زنبور از گل و گياه ، آنچه حرام است موم مى شود و هر چه حلال و پاكيزه است عسل مى شود. چون من از حرام به عمل آمدم ، ناچار بايد بسوزم . پس از فتيله سوال كردم :
🌴تو كه از جنس موم نيستى پس چرا بايد بسوزى ؟ در جواب گفت : من به جهت مصاحبت با ناجنس مى سوزم كه يك دم با او رفاقت كردم ، حقير و ذليل گرديدم . مى گويد:
🌴پس از نى سوال كردم تو چرا مى سوزى ؟ گفت : به جهت ادعاى دروغى كه از من مى بينند مى گويند: اى كذاب تو مى گويى :
🌴من نيم . پس اين شاخ و برگ چيست از تو كه جلب نظر مى كند؟ كسى كه اظهار هستى مى كند دعوى نيستى او دروغ است «يقولون بافهواههم ما ليس فى قلوبهم (450)» «لم تقولون ما لا تفعلون (451)»
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫بیشتر ما مدام در حالت دل شوره به سر می بریم مدام نگران هستیم نگران اینکه آینده مان چه می شود ازدواجمان به کجا ختم می شود فرزندمان چه آینده ای دارد واما این دلشوره و نگرانی نه تنها کمکی نخواهد کرد بلکه ارتعاش منفی دارد و این نشانه ضعف در ایمان وتوکل به خداست باید به قدرت خداوند ایمان کامل داشته باشیم وقتی این حالت به سراغمان می آید احساس کنیم بازوی بلند خدا همواره پشتیبان ماست و اوست که حافظ همه چیز و همه کس است...
💌یَدُ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ
قدرت خداوند بالاتر از تمام قدرت هاست.
سوره فتح ایه 10
#آرامش_با_قرآن
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
🔆حکایت درخت یا انسان
✨درخت تا درخت است، حیات دارد، زنده و سبز است، هم به حال خودش سودمند است، هم به حال دیگران …
🔅اما همین درخت وقتی که بریده میشود دیگر چوب میشود،
چوب که شد هر اتفاقی دیگه سود و نفعی به حال خودش ندارد، منفعتش را دیگران میبرند،
🍂ابزار دست دیگران میشود، از آن دستهی چاقو و داس میسازند،
دستهی بیل و کلنگ و تبر میسازند،
🌱نردبان میسازند پا میگذارند رویش میروند بالا، به حال دیگران مفید است
اما به حال خودش نه، رشد و تعالی هم ندارد که هیچ، روز به روز هم پوسیده تر میشود، خوب هم که استفاده کردند
آتشش میزنند و هیزم میشود،
🍃آدمی هم همینطور هست، در نگاه قرآن کریم همهی ما درخت هستیم، آدمی هم اگر روزی ارتباطش را با خدا قطع کند
، بریده خواهد شد، وقتی بریده شدند، مثل چوب میشوند،
👈👌آنها هیچ سود و منفعتی به حال خودشان ندارند،بلکه برده غیر خواهند شد
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🥀🥀🥀🥀
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#احمد_ها
🌷در عمليات بیت المقدس، دو «احمد» داشتیم که فرمانده بودند و صدای آنها از شبکههای بیسیم مرتب شنیده میشد. «احمد متوسلیان» فرمانده لشکر محمد رسول الله (ص) و «احمد کاظمی» فرمانده لشکر نجف اشرف. در تماسهای بسیار مهم، مخصوصاً در لحظات شکستن خطوط دشمن، فرماندهان و رزمندگان از لهجه های آنها متوجه میشدند که این «احمد» کدام «احمد» است. اما جالبتر زمانی بود که دو «احمد» با هم کار داشتند!!
🌷در مرحلهی دوم عملیات که بچه های لشکر محمد رسول الله (ص) در دژ شمالی خرمشهر با لشکر ۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند و کارشان به اسیر دادن و اسیر گرفتن هم کشیده شده بود و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت میکرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان اینگونه تماس میگرفت: احمَد احمَد احمَد؛ احمِد. او سه احمدِ اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه تهرانی میگفت اما اسم خودش را با لهجه نجف آبادی، مخصوصاً مقداری هم غلیظتر بیان میکرد، به این ترتیب فرماندهان که صدای او را از بیسیم میشنیدند، میزدند زیر خنده....
🌹خاطره ای به یاد فرماندهان، سردار #شهید احمد کاظمی و سردار جاویدالاثر احمد متوسلیان
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
✾📚 @Dastan 📚✾
غافلانِ از گذر عمــر زيــانكارانند ⇩
" اَلْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ عُمْرَهُ سٰاعَةً بَعْدَ سٰاعَةٍ "
✍️ مغبون كسى است كه ساعت به ساعت از عمرش مى گذرد و او هيچ استفاده اى نمى كند و زيان مى كند .
عمر خود را به دور هم نشستن و گفتن حرف هاى متفرقه مى گذارند . اگر طلبه است ، مباحثه نمى كند ، اگر غير طلبه است ، عمرش را ضايع مى كند . چه قدر در شبانه روز ساعت هاى عمر ما از بين مى رود.
يكـ روز ( حاج ميرزا على محدث زاده ) در شبستان راجع به زيان عمر صحبت مى كردند و مى گفتند كه خيلى از عمرهاى ما تلف مى شود ،ايشان فرمودند: يكى از اروپاييان كتابى نوشته كه ترجمه نام آن كتاب به زبان فارسى مى شود : ( يكـ دقيـقه قبل از غذا ) بعد در توضيح اينكه چرا نام اين كتاب را گذاشته "يكـ دقيـقه قبل از غـذا " گفته : من مى خواستم كتابى بنويسم ، ولى با اين حال وقت نداشتم و تمامى شب و روزم مستغرق بودم. روزى به طور ناگهانى به ذهنم رسيد كه من زمانى كه سر سفره مى نشينم تا وقتى كه همسرم غذا را بياورد ، يكـ دقيقه بيكار هستم ، خوب است كه در همين يكـ دقيقه دو سه خط كتاب را بنويسم . بعد از آن روزى دو سه خط از كتابم را نوشتم و تمام شد.
ببينيد اين اروپايى حتى از يكـ دقيقه عمرش هم استفاده كرده و كتابى نوشته است .حالا ما چه طور عمرمان را تلف مى كنيم . ما نمى توانيم اين كارها را بكنيم؟ نمى توانيم يكـ حديث پاكنويس كنيم ؟ تا سفره انداخته مى شود يكـ حديث براى خواهر يا برادرمان بگوييم ؟ يكـ مسئله شرعى يادشان بدهيم ؟ حمد و سوره ى خواهرمان را بپرسيم ؟ كارى كنيم كه عمرمان تلف نشود؟
📚"از بیانات آیت الله #مجتهدی (ره)
✾📚 @Dastan 📚✾ح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 ماجرای توبه مصطفی پادگان معروف به مصطفی دیوونه
🎙 حجت الاسلام والمسلمین عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
این هم یک کانال بسیار شاد و پر نشاط👌
خفن ترین جوک ها ❤️🤭
پربازدیدترین کانال هفته😎👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2162688C28ee8a0177
https://eitaa.com/joinchat/2162688C28ee8a0177
‼️خنده در حد انفجاااااار😂👆👆
🔸لحظه ای سکوت
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...!
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...!
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ...!
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ, ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ...!
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ, ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ, ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ...!
ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ "ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ...!
✍🏻#دکتر_رحیمی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹خیردر برابر خیر
از امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که در بنی اسرائیل قحطی شدید پی در پی اتفاق افتاد.
زنی بیش از یک #لقمه_نان نداشت، آنرا در دهان گذاشت تا بخورد، #فقیری فریاد زد ای کنیز خدا، وای از گرسنگی.
زن گفت در چنین زمان سختی، #صدقه_دادن روا است.
لقمه را از دهان بیرون آورد و به فقیر داد.
زن، فرزندی کوچک داشت که در صحرا هیزم جمع میکرد، گرگی رسید و طفل صغیر را با خود برداشت و برد، مادر به دنبال گرگ دوید.
خداوند جبرئیل را مأمور نجات طفل فرمود.
جبرئیل پسربچه را از دهان گرگ گرفت و به سوی مادرش انداخت و به مادر گفت ای کنیز خدا، از نجات فرزندت راضی شدی، لقمه ای در برابر لقمه ای.
📚منبع: ثواب الاعمال، صفحه 126
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مرز باريك بين شيطان و انسان
🌾✨پس از آنكه حضرت نوح (ع ) به قوم گنهكار خود نفرين كرد، و طوفان همه آنها را از بين برد، ابليس نزد نوح (ع ) آمد وگفت : تو برگردن من ، حقى دارى كه مى خواهم آن را ادا كنم .
🌾نوح (ع ) فرمود: چه حقى ؟، خيلى برايم سخت و ناگوار است كه تو بر من ، حقى داشته باشى ؟!.
🌾ابليس گفت : همان كه تو بر قومت نفرين كردى ، و همه آنها به هلاكت رسيدند، و ديگر كسى نمانده كه من او را گمراه سازم ، بنابراين تا مدتى راحت هستم ، تا نسل ديگر بيايد.
نوح فرمود: حالا مى خواهى چه جبرانى كنى ؟
ابليس گفت :
🌾اذكرنى اذا غضبت ، و اذكرنى اذا حكمت بين اثنين ، و اذكرنى اذا كنت مع امرئة خاليا ليس معكما احد.
🌾:در سه مورد متوجه باش كه من نزديك ترين فاصله و مرز را با بندگان خدا دارم :
👈1- هنگامى كه خشمگين شدى بياد من باش .
👈2- هنگامى كه قضاوت مى كنى ، بياد من باش .
👈3- و هنگامى كه با زن بيگانه ، تنها هستى و هيچ كس در آنجا نيست ، به ياد من باش .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸امروزتون
🌷پر از عطر دعا
🌸خدایا امروز
🌷سبد زندگی
🌸دوستانم را پر کن
🌷از سلامتی
🌸جاودانگی، موفقیت
🌷و خوشبختی ... آمین
🌸روزتون پُر از عشق و امید
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
🔴درسی از #امام_باقر علیه السلام
✍یکى از اصحاب امام محمّد باقر علیه السلام که در کوفه ، مکتبِ قرآن داشت و زنان را نیز آموزش مى داد، روزى با یکى از زنان شاگرد خود شوخى لفظى کرد.
🔹پس از گذشت چند روزى از این جریان ، در مدینه منوّره به ملاقات آن حضرت آمد.
🔸و چون وارد منزل حضرت گردید، امام علیه السلام با تندى و #خشم با او مواجه شد و فرمود: هر که در #خلوت مرتکب گناهى شود، از عقاب و قهر #خداوند متعال در امان نخواهد بود؛ و سپس افزود: به آن زن چه گفتى ؟
🔹آن شخص از روى شرمسارى و خجالت در حالت سکوت ، با دست هایش ، صورت خود را پوشاند؛ و آن گاه حضرت به او فرمود: دیگر چنین نکن و از کردار خویش #توبه نما.
📚خرایج راوندى : ج 2، ص 594، ح 5 اختیار معرفة الرجال : ص 173، ح 295.
✾📚 @Dastan 📚✾