🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼
#داستان_آموزنده
🔆قرض مریض
🔺«اسامه بن زید» از اصحاب پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بود. وقتی مریض شد امام حسین علیهالسلام به عیادتش تشریف بردند.
اسامه مکرر آه میکشید و اظهار غم و غصّه میکرد. امام فرمود: «برادرم غصّهات چیست؟» گفت: «شصت هزار دینار قرض دارم.»
🔺فرمود: «بدهکاریات به عهده من است.» گفت: «میترسم قبل از پرداختِ قرضم بمیرم.»
فرمود: نه، قبل از آنکه بمیری قرضت را اداء میکنم و دستور داد قرض وی را پرداختند.
📚پیغمبر و یاران، ج 1، ص 193 -بحارالانوار 10، ص 43
🍁🍁امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «شدیدتر از بیچیزی، مرض تن است.»
📚نهجالبلاغه فیض السلام، ص 1270
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆گردنبندی از بیتالمال
💫علی بن ابی رافع سرپرست بیتالمال حکومت علی علیهالسلام گفت: در میان اموال در بیتالمال، گردنبند مرواریدی بود که از بصره آورده بودند.
💫دختر امام، یک نفر نزدم فرستاد و پیغام داد که شنیدهام در بیتالمال گردنبند مرواریدی هست؛ میخواهم آن را چند روز بهعنوان عاریه به من بدهی تا روز عید قربان آن را به گردن کنم.
من بهعنوان عاریه مضمونه (بدینصورت که اگر تلف شود، ضامن است.) به مدت سه روز به او دادم. اتفاقاً آن را امام در گردن دختر خود دید، پرسید: آن را از کجا به دست آوردهای؟ عرض کرد: «آن را بهعنوان عاریه مضمونه به مدت سه روز از بیتالمال گرفتهام و بعد از سه روز پس میدهم.»
💫امیرالمؤمنین علیهالسلام سرپرست بیتالمال را خواست و فرمود: «چرا به بیتالمال مسلمانها بدون اجازهی آنها خیانت کردی؟»
💫گفت: «به خدا پناه میبرم که خیانت کنم.» فرمود: «چرا گردنبند را به دختر من دادی؟»
عرض کرد: «بهعنوان عاریه مضمونه تا سه روز دادم.» امام فرمود:
💫«امروز باید آن را پس بگیری و به جای خود بگذاری؛ اگر بار دیگر مثل این کار را از تو مشاهده کنم، کیفر سختی خواهی شد. اگر دخترم آن را بهعنوان عاریه از بیتالمال نگرفته بود، دست او را بهعنوان دزد میبریدم.»
💫دختر امام وقتی این کلام را شنید، به پدر عرض کرد: مگر من دختر تو نبودم؟ فرمود:
💫«دخترم! انسان نباید بهواسطهی اشتهای نفس، پای خود را از حق بیرون نهد. زنان مهاجرین با تو یکسان هستند، مگر به چنین گردنبندی آراستهاند تا تو هم خواسته باشی در ردیف آنها قرار بگیری؟»
📚پند تاریخ، ج 1، ص 172 -بحارالانوار، ج 9، ص 503
💥💥امیرالمؤمنین علی علیهالسلام (وقتیکه لشکری را تحریص به جنگ با اهل شام که به عراق هجوم آورده بودند، میکرد و آنها به امام میگفتند خودت باید بیایی) فرمود: «سزاوار نیست که لشکر و شهر و بیتالمال و جمعآوری مالیات زمین و حکومت میان مسلمین و رسیدگی به حقوق اربابرجوع را رها کنم (و با لشکری که از پیش فرستادهام، بروم).»
📒نهجالبلاغه فیض الاسلام، ص 368
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
✍ من میخواهم زنده بمانم
🔹سه بیمار جواب آزمایشهایشان را در دست داشتند.
🔸دکتر به هر سه گفته بود که بر اساس آزمایشهای انجامشده، به بیماریهای لاعلاجی مبتلا شدهاند، به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد و در آیندهای نزدیک عمرشان به پایان میرسد.
🔹آنها داشتند در این باره صحبت میکردند که میخواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.
🔸نفر اول میگفت:
من در زندگیام همیشه مشغول کسب و تجارت بودهام و حالا که نگاه میکنم، حتی یک روز از زندگیام را به تفریح و استراحت نپرداختهام.
🔹اما حالا که متوجه شدهام بیش از چند روز از عمرم باقی نمانده، میخواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذّت از دنیا کنم.
🔸میخواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم میخواسته اما نپوشیدهام. کارهایی را انجام دهم که بهعلت مشغله زیاد انجام ندادهام و چیزهایی را بخورم که تا به حال نخوردهام.
🔹نفر دوم میگفت:
من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده و از اطرافیانم غافل شده بودم. اولین کاری که میکنم این است که میروم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانهام میآورم تا این چند روز باقیمانده را کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم.
🔸در این چند روز میخواهم به تمام دوستان و فامیلهایم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم. در این چند روز باقیمانده میخواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عامالمنفعه کرده و نیمی دیگر از آن را برای خانوادهام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند.
🔹نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول، لحظهای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت:
من مثل شما هنوز ناامید نشدهام، و امیدم را به زندگی از دست ندادهام، من میخواهم سالهای سال عمر کنم و از زندهبودنم لذت ببرم.
🔸اولین کاری که من انجام میدهم این است که دکترم را عوض میکنم. میخواهم سراغ دکترهای باتجربهتر بروم.
🔹من میخواهم زنده بمانم و زنده هم میمانم.
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
چرا زنان سن خود را کمتر از سن شناسنامه ای خود می دانند؟
چون روزهایی را که منتظر تولد کودکش بوده
فقط با دلواپسی انتظار کشیده و زندگی نکرده.
چون شبهایی که فرزندش مریض بوده
در کنار بستر او نشسته و گریسته و زندگی نکرده.
چون زمانی که فرزندش بیرون از خانه بوده
تا لحظه ورودش، فقط به در چشم دوخته و زندگی نکرده.
چون بارها بخاطر راحتی سایر اعضای خانواده
خواسته ها و نیازهای خود را نادیده گرفته و زندگی نکرده.
او همه اینها را از زندگی کم کرده
و سپس سن خود را حساب میکند.
حق با اوست و منصفانه نیست زمانی را که برای دیگران زندگی کرده به حساب او بگذاریم♥️
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نجات يافتن از مرگ به واسطه توسل به #زيارت_عاشورا
🍃يكى از علما گويد: زنم بيمار بود و دچار غده هاى كيسه اى شده بود، ولى ما از بيمارى او آگاهى نداشتيم ، در يكى از شبها در عالم خواب ديدم گويى در يك سالنى هستم كه راهى به بيرون ندارد، و سقف سالن سه دريچه جهت تنفس داشت ، پس از مدتى شترى آمد و بر روى اين دريچه ها نشست و راه تنفس را بست ، من براى رهايى از اين مهلكه مشغول به دعا شدم ، در اين حالت از خواب بيدار شدم .
پس از چند روز، بيمارى همسرم شدت يافت ، نزد پزشك رفتيم او بيمارى همسرم را غده هاى كيسه اى تشخيص داد و به دليل وخامت تأ كيد كرد كه بايد در انجام عمل جراحى شتاب كرد و گر نه ...
🍃با جمعى از پزشكان مشورت كردم ، گفتند: پزشكان ايرانى قادر به انجام اين عمل نيستند، سرانجام دكترى را ديديم ، او گفت : من اين عمل را انجام مى دهم ولى اجرت آن سيصد هزار تومان مى شود.
🍃مضطرب و حيران شدم ، براى رهايى از اين مشكل نذر كردم و شروع به خواندن زيارت عاشورا كردم پس از چند روز عمل انجام شد و براى تسويه حساب رفتم ، دكتر گفت : مبلغى دريافت نمى كنم ؛ زيرا تعداد غده ها سه عدد بود و عمل نيز دشوار بود. من اميدى به موفقيت عمل نداشتم ، براى همين نذر كردم عمل را رايگان انجام دهم ، و عمل به موفقيت پايان يافت و بيمار از مرگ رهايى يافت .
پروردگار را سپاس مى گويم كه موفقيت را نصيب ما فرمود. سپس به دكتر گفتم : وقتى همه راهها به روى من بسته شد نذر كردم زيارت عاشورا را بخوانم ، و خداوند ما را يارى نمود، و با مشكلى رو به رو نشديم .
📚مرحوم حاج سيّد مرتضى موحد ابطحى در سخنانش در مجله ((حوزه )) در شهر قم شماره 58 صفحه 242 بيان نموده .، ص50
✾📚 @Dastan 📚✾
✍_میگفت :
اگر انسان سرش را به سمت آسمان بالا بیاورد
و کارهایش رافقط برای رضای خدا، انجام دهد؛مطمئنباشید
زندگ اش عوض میشود
وتازهمعنای زندگی کردنرامی فهمد
شهید ابراهیم هادی..
✾📚 @Dastan 📚✾
22.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_عالی
💥داستان عجیب گله از امام زمان (عج)
♨️ واقعا فوق العاده است این داستان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅
#داستان_آموزنده
🔆بدعت گذار قصاص نشد
♨️موقعی که خالد بن ولید از طرف ابوبکر، برای جمع آوری زکات بر مالک بن نویره وارد شد، مالک زکات را مصرف کرده بود، و در جواب خالد گفت: ما نماز میخوانیم، ولی زکات نمیدهیم.
♨️فرمود: مگر از طرف ابوبکر بر کشتن من مأموری؟! خالد گفت: آری؛ در مرحله اوّل به گرفتن زکات و در مرحلهی دوم به کشتن تو مأمورم!
♨️مالک فرمود: مرا پیش ابوبکر بفرست تا هر چه خواهد، خودش انجام دهد.
خالد گفت: محال است تو را نزد خلیفه بفرستم!
♨️عبدالله بن عمر و ابوقتاده دربارهی مالک وساطت کردند که ندادن زکات موجب قتل نمیشود؛ خالد گوش نداد و دستور قتل مالک را داد.
♨️مالک را گردن زد و سرش را زیر دیگ انداخت. در همان شب یا سه روز دیگر خالد با همسر او همبستر گردید. وقتی که خالد در مراجعت بر ابوبکر وارد شد، تیرهایی را به علامت پیروزی بالای سر نصب کرد.
♨️عمر او را دید، ناراحت شد و گفت: مرد مسلمانی را کشتی و با همسرش همبستر شدی و افتخار هم میکنی؟! خالد هیچ نگفت ولی وقتی نزد ابوبکر رفت، عذرهایی آورد و ابوبکر هم از او صرف نظر کرد.
♨️عمر به ابوبکر گفت: خالد دو کار ناپسند کرده است: اوّل: این که مالک را کشته و دوّم: این که با زنش همبستر شده است. پس او را قصاص کن.
♨️ابوبکرگفت: خاموش باش که او در رأی و اجتهادش خطا کرده است. زبان از بد گویی او ببند، شمشیری را که خدا بر روی کفّار کشیده، من غلاف نمیکنم.
بدعت
✾📚 @Dastan 📚✾
☘🔷☘🔷☘🔷☘🔷☘
#داستان_آموزنده
🔆سه جواب حقیقی
🗯روزی امیرالمؤمنین علیهالسلام با مردم سخن میگفت، در ضمن سخنان، سه سؤال از آنان کردند؛ امّا جواب آنها را نپسندید و جواب صحیح را خودشان فرمودند. از آنها پرسید:
🍁1. رَقوُب در میان شما کیست؟ گفتند: مردی را گویند که بمیرد و فرزندی نداشته باشد. امام علیهالسلام فرمود: رقوب کسی است که بمیرد و یکی از فرزندانش را جلوتر از خود نفرستاده باشد که در پیشگاه خدا حساب شود، اگرچه فرزندان بسیار بعد از خود بگذارد.
🍁2. صُعلوُک در میان شما کیست؟ گفتند: مرد فقیر را گویند. فرمود: صعلوک کسی است که مالی را در راه خدا به پیش نفرستاده باشد هرچند بعد از خود ثروت کلانی بگذارد.
🍁3. صُرعه نزد شما کیست؟ گفتند: آن قهرمان پرتوانی که پهلویش به خاک نرسیده است!
🗯فرمودند: آن قهرمانی که وقتی شیطان بر قلبش زد و خشمگین شد بهطوریکه خونش (از رگهایش) آشکار گردید، به یاد خدا بیفتد و با حلم بر خشمش غالب و آن را به زمین بکوبد.
📚(مشکاه الانوار، ص 366 -حکایتهای شنیدنی، ج 1، ص 115)
✾📚 @Dastan 📚✾
✅کثرت طعام و پرخوری، دل را می میراند، نشاط را از انسان می گیرد و فهم و بینش و درایت را از انسان سلب میکند و این انسان اهل حکمت و بینش و توجه نمی شود.
علامه حسن زاده آملی ره
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
از هر دستی بدی از همون دست پس ميگيری
ﻣﮕـﺮ میﺷﻮﺩ
قلبی ﺭﺍ بشکنی
ﻭ قلبت شکسته ﻧﺸـﻮد
ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ
چشمی ﺭﺍ ﮔﺮﯾﺎﻥ کنی
ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﮔﺮﯾـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ
ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ
ﺫهنی ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ کنی
ﻭ ﺫهنت ﭘﺮﯾﺸـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ
ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ
اﺣﺴﺎسی ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍنی
ﻭ ﺍﺣﺴﺎست ﺳﻮخته ﻧﺸﻮﺩ
ﻣﮕر ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ؟
بیشتر مواظب باش
این دنیا بیقانون نیست!
از خیر و شر، هرچه که به این دنیا داده باشی، روزی به طرف خودت باز میگردد
✾📚 @Dastan 📚✾
💥💥امروز تقریباً تمام شده است، به زودی دیروز میشود. روز جدید فرا می رسد که فردا است. آن را با یک خواب خوب شبانگاهی شروع کن.
💫💫شبتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾