✨✨✨✨✨
#داستان_آموزنده
🔆آب دریا، پل
♨️حضرت عیسی علیهالسلام فرمود: «مَثَل طالب دنیا، مانند نوشندهی آب دریاست که هرگاه بیشتر بنوشد عطش او بسیار شود تا اینکه این آب و عطش او را بکشد.»
♨️حضرت عیسی علیهالسلام فرمود: «دنیا همانند پلی است، پس از آن عبور کنید و آن را آبادان و تمیز نکنید.»
📚(محجه البیضاء، ج 6، ص 12 و 13)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
#داستان_آموزنده
🔆پاداش نمیخواهم
🍃زنی با کودک بیمارش نزد پیامبر صلیالله علیه و آله آمد. پیامبر صلیالله علیه و آله کودک را نزد خود نشاند و سورهی ناس و فلق را بخواند و بر او دمید و فرمود: «ای دشمن خدا! از او دور شو که من رسول خدایم.»
🍃پس کودک را به مادرش باز داد. پیامبر صلیالله علیه و آله به سفر رفتند و بازگشتند و به همانجا رسیدند. آن زن پیش پیامبر صلیالله علیه و آله آمد و دو گوسفند هدیه آورد و گفت:
🍃 «به برکت لفظ مبارک شما پسر من صحت یافت.» پیامبر صلیالله علیه و آله او را جوابی نیکو گفت و یک گوسفند قبول کرد و در مقابلش صلهای به او داد و فرمود از آن گوسفند طعام ساختند؛ چون حاضر کردند و آوردند از آن تناول ننمودند و این آیه* را خواندند: «از شما پاداش و سپاسگزاری نمیخواهیم.»
📚جوامع الحکایات، ص 43
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مسلمه بن عبدالملک
🔅مسلمه بن عبدالملک از فرماندهان ارتش بود و در جنگ روم سِمت فرماندهی داشت. موقعی که عمرو بن عبدالعزیز به خلافت رسید، او را به شام احضار نمود و اجازه داد همهروزه، به حضورش بیاید.
🔅در آن ایام گزارشی به خلیفه رسید که مسلمه، در زندگی خود به زیادهروی و اسراف گراییده و برای تهیه غذاهای گوناگون، روزی هزار درهم خرج سفره دارد.
🔅عمر بن عبدالعزیز از این خبر سخت ناراحت شد. تصمیم گرفت از مسلمه انتقاد کند و او را از این روش نادرست بازدارد.
🔅شبی او را دعوت نمود تا شام خصوصی را با او بخورد. ابتدا دستور داد انواع طعام را تهیه کند؛ بهعلاوه آشی از عدس و پیاز آماده نمایند. موقعی که دستور سفره داده میشود، اوّل آش را بیاورند و سپس با مقداری فاصله سایر غذاها را بیاورند.
🔅شب موعود فرارسید. مجلس، خصوصی بود و خلیفه پیرامون اوضاع جنگ با روم از او پرسشهایی میکرد و مسلمه پاسخ میداد. مجلس به درازا کشید و از وقت شام دو ساعت گذشت، آنگاه خلیفه دستور داد غذا را بیاورند.
اوّل آش را حاضر کردند. چون مسلمه گرسنه شده بود، خود را به آش سیر کرد. بعد غذاهای رنگارنگ را آوردند. امّا او دیگر نمیتوانست بخورد.
🔅خلیفه گفت: چرا نمیخوری؟ جواب داد: سیر شدم. خلیفه گفت: «سبحانالله تو از این آشِ یک درهم خرج شده سیر میشوی، ولی برای رنگین کردن سفرهی خود روزی هزار درهم خرج میکنی! از خدا بترس. اسراف مکن و این پول گزافی را که برای تجمل صرف مینمایی، به مستمندان بده که رضای خدا در آن است.
📚حکایتهای پندآموز، ص 83
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🌹❤️
💫هفت نصیحت مولانا
• گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود)
• باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)
• اگرکسی اشتباه کرد آن را بپوشان (مثل شب)
وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)
• متواضع باش و غرور نداشته باش (مثل خاک)
• بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )
• اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش(مثل آینه)
✾📚 @Dastan 📚✾
#شهیدانه
🔸️یکی از نزدیکان ⚘شهید عباس بابایی تعریف می کند:
دزفول بودم که عباس زنگ زد و گفت: اگر امکان دارد به تهران بیایید با شما کار دارم. من هم دو سه روزی مرخصی گرفتم و به تهران رفتم.
🔸️گفت: آسایشگاهی که من در آن هستم، در طبقه دوم ساختمان است و من می خواهم به طبقه اول منتقل شوم. تعجب کردم. گفتم: شما یک سال بیشتر در این آسایشگاه نمی مانی ، پس چه دلیلی دارد که می خواهی به آسایشگاه طبقه اول بیایی ؟
🔸️گفت: این آسایشگاه مشرف به آسایشگاه دختران است، خوب نیست که نمازم باطل شود و مرتکب گناهی شده باشم. شما که مسئول خوابگاه را می شناسی؛ از او بخواه تا مرا به طبقه اول منتقل کند.
🔸️وقتی خواسته اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیشخندی زد و با لحن خاصی گفت: آسایشگاه بالا، کلی سرقفلی دارد! ولی به روی چشم؛ او را به طبقه اول منتقل میکنم.
........................................
یکی از دوستان ⚘شهید بابایی می گوید:
🔸️در دوران تحصیل در آمریکا روزی در بولتن خبری پایگاه « ریس» که هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد. مطلب این بود:
دانشجو بابایی ساعت ۲ نیمه شب می دود تا شیطان را از خود دور کند.
🔸️من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت : چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش مرا دیدند و شگفت زده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد، خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم.
🔸️گویا توضیح من برای کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم.
🔸️آن دو با شنیدن حرفهای من تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند.
📚کتاب: منظومه جهاد، ص۶۱ ، اثر حجه الاسلام راجی، ناشر : دفتر نشر معارف، چاپ اول ۱۴۰۰
برگرفته از كتاب ⚘« پرواز تا بي نهايت»
✾📚 @Dastan 📚✾
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥💥ماجرای سؤال علامه مجلسی از شیخ بهایی
🎥 حجت الاسلام حسینی قمی
✾📚 @Dastan 📚✾
☀️☘☀️☘☀️☘☀️☘☀️
#داستان_آموزنده
🔆این جبرئیل است
🗯به امام صادق علیهالسلام عرض شد: آیا برای پیامبر دو حال بود که گاهی میفرمود: «جبرئیل گفت و این جبرئیل است که امر میکند.» و گاهی اوقات ایشان بیهوش میشد؟
🗯فرمود: هنگامیکه نازل شدن وحی، بدون واسطه جبرئیل بود، به خاطر سنگینی وحی، ایشان به حالت غشوه درمیآمد؛ اگر واسطه، جبرئیل بود، این سنگینی نبود و میفرمود: «جبرئیل به من فرمود» و «این جبرئیل است.»
📚(امالی الطوسی، سنن النبی، حدیث 486)
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🌱🔅🔅🌱🔅🔅🌱🔅
#داستان_آموزنده
🔆بی تعیّن
🗯ابی ذر (رحمهالله علیه) گفت: پیامبر صلیالله علیه و آله بدون امتیازی در جمع مینشست و هرگاه فرد غریبی وارد میشد، ایشان را نمیشناخت؛ تا اینکه سؤال میکرد و مطلع میشد.
🗯از ایشان خواستیم که برایش جایگاهی را درست کنیم تا فرد غریبی که میآید او را بشناسد. پس جایگاهی از گِل درست کردیم و ایشان بر آن مینشست و ما دو طرف آن مینشستیم.
📚مکارم الاخلاق، سنن النبی صلیالله علیه و آله، حدیث 20
✾📚 @Dastan 📚✾
☫﷽☫
و اگر نفس متعلق به این و آن باشد به همه چیز علاقه داشته باشد ، هر چیزی توجه او را جلب بکند ، می دانید که تعلق تفرقه می آورد و تفرق پریشانی است و پریشانی اضطراب است ، نفس انسانی می شود مضطربه و این نفس به جایی نمی رسد ، خصوصا در امور علمی.
نفس مضطربه در نماز هم تجمع ندارد. در یک نماز هزار جا سر می زند، ولی همین که مطمئنه شد به همه جا می رسد. فاصله ندارد ، مطمئنه شدن همان و مخاطب به خطاب " یا ایّتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربّك راضیة مرضیة " همان.
واینکه می بینی مخاطب نمی شود ، این است که قلابها او را فرا گرفته و به این سوی می کشاند:
تن زده اندر زمین چنگالها
جان گشاید سوی بالا بالها
و این قلابها نمی گذارد که نفس مطمئن شود و توحید و تجمع داشته باشد ، تا به خود بیاید و بگوید من کیستم_به کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود_ پس هنوز به ورطه ی من کیستم نیافتاده ایم ، لذا مشکل داریم..
📚صد و ده اشاره /اشاره ی چهل و دوم
#علامه_حسن_زاده_آملی
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه💖🌷
✍ حساب جادویی زمان
🔹تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزهات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز میکنه و توش ۸۶هزار و ۴۰۰ دلار پول میذاره، ولی دوتا شرط داره.
🔸یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس میگیرند. نمیتونی تقلب کنی یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگهای منتقل کنی.
🔹شرط بعدی اینه که بانک میتونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
⁉️حالا بگو چطوری عمل میکنی؟
🔸همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم: زمان!
🔹این حساب با ثانیهها پُر میشه. هر روز که از خواب بیدار میشیم، ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما جایزه میدن و شب که میخوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم.
🔸لحظههایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو میشه و ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما میدن.
🔹یادت باشه که من و تو فعلاً از این نعمت برخورداریم و بانک میتونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.
🔸ما بهجای استفاده از موجودیمون نشستیم بحثوجدل میکنیم و غصه میخوریم.
🔹بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. به امتحانش میارزه.
✾📚 @Dastan 📚✾