°•°•°
هرگز شادی امروز را با فکر کردن به درد
دیروز از دست نده…
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹🌹🌹خاطرات شهدا🌹🌹🌹
یه نفر اومده بود مسجد و از دوستان سراغ شهید ابراهیم هادی رو می گرفت .🌹
بهش گفتم : " کار شما چیه ؟ بگین شاید بتونم کمکتون کنم "
گفت : " هیچی ! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده ؟🌹
قبرش کجاست ؟ "🌹
مونده بودم چی بهش بگم ..
بعداز چند لحظه سکوت گفتم :
" شهید ابراهیم هادی مفقودالاثره ، قبر نداره ..🌹
چرا سراغشو می گیری ؟ "
با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد :
" کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید ابراهیم هادی هستش . من دختر کوچیکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه . یه روز بهم گفت :
" بابا این آقا کیه؟ "🌹🌹
گفتم : " اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید شدند . "🌹🌹
از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم ، هر وقت از جلوی عکس رد میشه بهش سلام می کنه .🌹🌹
چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام می کنی ؛
بهش گفته :
" دختر خانوم ! تو هر وقت به من سلام می کنی من جوابت رو میدم ؛🌹🌹
چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی دعات هم می کنم "🌹🌸
بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه : " این شهید ابراهیم هادی کیه ؟ قبرش کجاست ؟ "
بغض گلوم رو گرفته بود .. حرفی برا گفتن نداشتم ؛🌹
فقط گفتم : " به دخترت بگو اگه می خواهی شهید هادی همیشه هوات رو داشته باشه مواظب نماز و حجابت باش .. 🌹🌸🌸🌸🌸🌸"
✾📚 @Dastan 📚✾
انصاریان- پچشم روشنی خدا به مادران.mp3
856.6K
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🔥 بخور نخورهای لاغری و چاقی
🎦... بزن رو وزنت تا بگم چی بخوری که خوشاندام بشی و سالم ✅ 👇👇
🍏 60 📝 🍏 65 📝 🍏 70
🍏 80 📝 🍏 85 📝 🍏 90
🍏 95 📝 🍏 100 📝 🍏 105
🍏 110 📝 🍏 115 📝 🍏 +120
📣 « سالِ 1403 👈 سالِ سلامتی و زیبایی همراه با تناسب اندامِ دائمی »✨
🤝 مثل کوره چربی بسوزونید 👇
تخصصی زیر نظر دکتر مردانی مشاور تغذیه و بهسرعت چاقی و بیماریهای ناشی از چاقی رو درمان کنید 🤩🔥
#داستان_آموزنده
🔆شكل خرس
مرحوم آيت الله شهيد دستغيب رضوان الله تعالى عليه فرمودند:
مى گويند: يك روز مرحوم آخوند ميآيد وسط مدرسه صدر كنار حوض وضو بگيرد، مى بيند يك خرسى دارد طرفش مى آيد، دوان دوان خودش را به حجره اش مى رساند و در حجره رامى بندد و غش مى كند.
چند روز از اين ماجرا مى گذرد، يكى رحمت خدا مى رود و ختمى برايش مى گيرند، علمابه مَراسِمَش مى روند، اتفاقا مرحوم آخوند هم به آن مجلس مى رود، يكى ازحاجى هاى بازار ميآيد خدمت آخوند و ميگويد:باشه حاج آقا حالا مراكه مى بينيد فرار مى كنيد.
مرحوم آخوند،آن وقت متوجه مى شوند كه آن خرس اين حاجى بازارى بوده
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
#بهلول_دانا
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا از بهلول
روزی ماموران هارون الرشید، بهلول را دستگیر ڪردند و نزد خلیفه آوردند.
سرڪرده ماموران گفت: این دیوانه در شهر شایعه ڪرده است ڪه خلیفه مرده است!
هارون خشمگین شد و از بهلول پرسید: #بهلول! برای چه این خبر ڪذب در شهر می پراڪنی، در حالی ڪه من زنده ام؟
#بهلول گفت: ماموران تو بر مردم بسیار سخت می گیرند. این همه ظلم را ڪه دیدم یقین ڪردم خلیفه مرده است ڪه ماموران این گونه ستم می ڪنند و از حد خود تجاوز می نمایند!!!
✾📚 @Dastan 📚✾
.
✅ العبد محمدتقی بهجت:
🔸 نباید مغرور شویم تا نزدیکیهای وفات و تا [آن] زمانی که شیطان زنده است، انسان در مخاطره است! به خدا پناه میبریم.
🔹 إلهي لا تَکلْنِي إِلی نَفْسِي طَرفَةَ عَینٍ أَبَداً؛
🔹 معبودا! هیچگاه، به اندازهی چشم بر هم زدنی، مرا به خود وامگذار.
🔸 اگر انسان طرفةالعینی به خود واگذار شود، از خدا جدا خواهد شد، و شیطان کار خود را کرده و انسان را فریب خواهد داد.
📚 در محضر بهجت ، جلد ٢ ، صفحه ١٩۵ .
#آیت_الله_بهجت_ره
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣يادم باشد
حرفي نزنم كه دلي بلرزد خطي
ننويسم كه آزار دهد كسي را
❣يادم باشد
كه روز و روزگار خوش است و
تنها دل ما دل نيست
❣يادم باشد
جواب كينه را با كمتر از مهر و
جواب دو رنگي را با كمتر از صداقت ندهم
❣يادم باشد
بايد در برابر فريادها سكوت كنم
و براي سياهي ها نور بپاشم
❣يادم باشد
از چشمه درسِِ خروش بگيرم
و از آسمان درسِ پـاك زيستن
❣يادم باشد
سنگ خيلي تنهاست...
❣يادم باشد
بايد با سنگ هم لطيف رفتار كنم
مبادا دل تنگش بشكند
❣يادم باشد
براي درس گرفتن و درس دادن
به دنيا آمده ام ...
نه براي تكرار اشتباهات گذشتگان
❣يادم باشد
زندگي را دوست دارم
يادم باشد هيچگاه از راستي نترسم و نترسانم
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱دراین شب زیبا
✨واین سکوت
🌱که خدا را به دلها دعوت می کند،
✨برایتان
🌱یک دل بی کینه،
✨یک دوستی دیرینه،
🌱یک قلب آرام،یک تن سالم
✨و دنیا دنیا محبت آرزو دارم...
🌱شب زیباتون آروم
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸خوشبختی
🦋پروانه ای است
🌸که اگر آن رادنبال کنی
🦋فرار میکند
🌸ولی اگر آرام وصبورباشی
🦋خودش روی شانه ات مینشیند
🌸صبحتون پراز آرامش 🦋
🌸🌸🌸🌸
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆داستان يوم الانذار
✨در اوائل بعثت پيغمبراكرم صلى اللّه عليه و آله آيه نازل شد: و انذر عشيرتك الاقربين خويشاوندان نزديك را انذار و اعلام خطر كن . هنوز پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله اعلام دعوت عمومى به آن معنا نكرده بودند. در آن هنگام على (علیه السلام ) بچّه اى بود در خانه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله . (على (علیه السلام ) از كودكى در خانه پيغمبر بودند كه آن هم داستانى دارد.)
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله به على (علیه السلام ) فرمود: غذايى ترتيب بده و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب را دعوت كن . على (علیه السلام) هم غذايى از گوشت درست كرد و مقدارى شير نيز تهيّه كرد كه آنها بعد از غذا خوردند.
پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله اعلام دعوت كرد و فرمود: من مامورم كه ابتدا شما را دعوت كنم و اگر سخن مرا بپذيريد سعادت دنيا و آخرت نصيب شما خواهد شد. ابولهب كه عموى پيغمبر بود تا اين جمله را شنيد عصبانى و ناراحت شد و گفت تو ما را دعوت كردى براى اينكه چنين سخنى را به ما بگويى ؟! جار و جنجال راه انداخت و جلسه را بهم زد.
پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله براى باردوّم به على (علیه السلام ) دستور تشكيل جلسه را داد. خود اميرالمؤ منين (علیه السلام ) كه راوى هم هست مى فرمايد، كه اينها حدود چهل نفر بودند يا يكى كم يا يكى زياد.
در دفعه دوّم پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله به آنها فرمود: هر كسى از شما كه اوّل دعوت مرا بپذيرد، وصى ، وزير و جانشين من خواهد بود.
غير از على (علیه السلام ) احدى جواب مثبت نداد و هر چند بار كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اعلام كرد، على (ع ) از جا بلند شد.
در آخر پيغمبر فرمود: بعد از من تو وصى ، وزير و خليفه من خواهى بود
📚 امامت ، مجموعه آثار، ج 4، ص 879.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆فضيلت تقدم نژادى ؟!!
در سفينة البحار ذيل ماده ((ولى )) مى نويسد:
((على در يك روز جمعه بر روى منبرى آجرى خطبه مى خواند، ((اشعث بن قيس كندى )) كه از سرداران عرب بود آمد و گفت :
- يا اميرالمؤ منين ! اين سرخرويان - يعنى ايرانيان - جلو روى تو بر ما غلبه كرده اند و تو جلو اينها را نمى گيرى ، سپس در حالى كه خشم گرفته بود گفت : امروز من نشان خواهم داد كه عرب چكاره است .
على - عليه السلام - فرمود: اين شكم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت مى كنند و آنها (اموالى و ايرانيان ) روزهاى گرم به خاطر خدا فعاليت مى كنند و آنگاه از من مى خواهند كه آنها را طرد كنم تا از ستمكاران باشم ، قسم به خدا كه دانه را شكافت و آدمى را آفريد كه از رسول خدا شنيدم فرمود:
- به خدا همچنانكه كه در ابتدا شما ايرانيان را به خاطر اسلام با شمشير خواهيد زد، بعد ايرانيان شما را با شمشير به خاطر اسلام خواهند زد.
خدمات متقابل اسلام و ايران ، صفحه 115 - 114
✾📚 @Dastan 📚✾
#حرف_های_خودمانی
🎤 روزی خبرنگاری از 👮♂️ افسر راهنمایی پرسید :
بهترین راننده کیست ؟
👤 پاسخ داد :
کسی که نه تصادف کند نه کاری کند که دیگران با او تصادف کنند.!!!
✏️ خیلی زیباست! به راستی بزرگ افسر آفرینش یعنی "عقل" یا پیامبر درونی ما برای چنین وظیفه ای به ما داده نشده است تا نه گناه کنیم نه فکر گناه ! نه خطاکنیم نه فکر خطا !
🌺 چه زیبا امیر مومنان علی علیه السلام فرمود :
▫️ "اصل العقل العفاف "▫️: اصل عقل و خرد آدمی عفاف و خود_بسندگی است .
💠 یعنی چونان گلی زیبا پوشیده در گلبرگ های شخصیتی خویش باشیم از داشته های خود مانند عقل و خرد و قلب و عاطفه و فطرت پاک و تابناک خود مراقبت کرده به رویش و افزایش آنها بپردازیم و به دور از تظاهر و تفاخر و تجمل برای "خود" زندگی کنیم. تا در پایان عمر احساس خسران نکنیم و باخود نگوییم :
🌿 پشیمانم پشیمانم که بر خود بی جهت بستم
🌿 ره لطفی ز خود رأیی و بی عقلی و نادانی !
🌿 مرا عقلی اگر می بود کی این کار می کردم
🌿 چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی!
✾📚 @Dastan 📚✾
🌌 راه قدس از کربلا می گذرد...
✈️ عبور پهپادهای ایرانی از بالای بین الحرمین
🏷 #انتقام_سخت #کربلا #قدس
✾📚 @Dastan 📚✾
📩 #مجله_دینی | شکر چه میگویی؟
⚠️ به هیچ دارو بِه نمیشد ...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#حدود_سیزده_ساعت...!!
🌷در گرماگرم عملیات بازی دراز با گروهی از عراقیها درگیر شدیم، ناگهان یکی از آنها قل خورد به سمت سنگر و افتاد روی لبه سنگر. طوریکه جفت پاهایش افتاد جلوی پاهای من و ورودی سنگر، چشم در چشم هم شدیم. چشمهای من که از قبل گشاد شده بود، افتاد توی چشم سرباز عراقی. سرباز عراقی هم بهت زده مرا نگاه میکرد و لبخند مسخرهای روی لبش ماسیده بود. مثل اینکه از قبل داشت میخندید و خبر نداشت گذرش به آنجا میافتد. حسابی ترسیده بودم. اگر «پخ» میکرد، در جا مرده بودم. آخرین بار که سرباز عراقی دیدم، توی نیزارها بود و تا این حد به عراقیها نزدیک نشده بودم. زبانم بند آمد. اما او گیجتر از این حرفها بود که بخواهد کاری کند.
🌷اولش نفهمید یک آدم زنده جلویش نشسته. بعد از چند ثانیه به خودش آمد. آبدهانش را فرو داد. مانده بود چه کند؟ هر دو مسلح. هر که زودتر بزند برنده است. عاقبت عراقی پیشقدم و بلند شد و با یک جست از سنگر بیرون پرید. حرکت تند و وحشتزدهاش مرا ترساند. خود را عقب کشیدم و نعره بلندی زدم که واقعاً از ترس و وحشت بود. نعرهام آنقدر بلند بود که آن بنده خدا را دگرگون کرد. ایستاد، یکهای خورد، بعد شش، هفت معلق زد و سر و ته سرنگون شد به سمت پایین ارتفاعات. من سریع نارنجک کشیدم و پشت سرش پرتاب کردم. نارنجک درست پهلویش منفجر شد و دوباره او را پرت کرد، دو _ سه متری سنگر. افتاد و دیگر بلند نشد، خیالم راحت شد. داخل سنگر برگشتم و نشستم.
🌷نزدیک صبح، قرار شد هر سه _ چهار نفرمان در یک سنگر اجتماعی سَر پوشیده جمع شویم و تا شب آنجا بمانیم و شب دوباره به سنگرهای انفرادی برگردیم. در گرگ و میش هوا آمدم بیرون از سنگر. همه بچهها به سنگرهای اجتماعی منتقل شده بودند و فقط ما چهار _ پنج نفر مانده بودیم که میگشتیم دنبال ورودی سنگر. ورودی سنگرها آنقدر کوچک و تنگ بود که توی تاریک و روشن هوا و رسیدن صبح، بعد از کلی بالا و پایین رفتن، در سنگر را پیدا کردیم. اما دیگر دیر شده بود و عراقیها ما را دیده بودند. از همان سر صبح شروع کردند به زدن. سنگر به شکل ال و ارتفاعش کمی بیشتر از یک متر بود. اندازه ورودیاش آنقدر بود که یک نفر سینه خیز از آن عبور کند و داخل شود. بچهها مرا....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
🔆سوالهاى بيهوده
بعضى از سؤ الات ، سؤ الهايى است كه اساسا جواب ندارد. بدين معنى كه شما اگر جواب صحيحش را هم بدهيد براى طرف قابل اثبات نيست . به عنوان مثال مطلبى يادم آمد و آن اينكه :
وقتى اميرالمؤ منين على (علیه السلام ) بر فراز منبر فرمود كه :
- سلونى قبل ان تفقدونى
يعنى : قبل از آن كه مرا از دست دهيد هر چه مى خواهيد از من بپرسيد.
يك شخصى منافقى از پاى منبر بلند شد و گفت :
- اگر تو حالا همه چيز را مى دانى بگو! عدد اين موهاى سر و ريش چقدر است ؟
حالا فرض كنيد عدد معينى دارد مثلا فرض كنيد موهاى سر و ريش او 15496 تا باشد. حالا اگر كسى عدد ديگرى را گفت مگر اين عملا قابل اثبات است كه اين عدد درست است يا خير؟ مى شود موهاى سر و ريش يك نفر را يكى يكى بشماريم بعد ببينيم اين جور درمى آيد يا نه ؟
على - عليه السلام - جواب ديگرى واضح و روشن داد فرمود:
- اين سؤ الى نيست كه كسى بخواهد بپرسد. يك جواب واضح من به تو مى دهم و آن اينكه يك توله توى خانه ات دارى - يعنى يك بچه كوچك - كه اين قاتل فرزند من خواهد بود.
به جاى جواب ، يك امرى كه قابل اثبات يا انكار براى طرف نيست چيز ديگرى در جوابش فرمود كه همه مردم بدون اين كه احتياجى به اين جور جريانها داشته باشند، بعدها بطور روشن قضيه را درك كنند.
📚تفسير قرآن ، سوره قيامت ، صفحه 66.
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃
#داستان_آموزنده
🔆دریای دزد و قاتل!
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...
ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...
ﺟﻮﺍنی ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎی ﻗﺎﺗﻞ ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩی ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎی ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ.
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ
بر آنچه گذشت ، آنچه شکست ، آنچه نشد ...
👌👌حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد
منبع: سیمرغ
✾📚 @Dastan 📚✾
💠 اهمیت نماز
🔹 آیت الله ضیاء آبادی (ره)
🔸 ای عزیزانم، اولاً گناه نکنید که
سمّ مهلک انسان است؛ اگر هم به
گناه افـتـادی یا حـتـی غـــرقِ در گناه
بودید، دست از نــمـاز برندارید! این
رشته باریک بین خود و خدا را پــاره
نکنید؛ عـاقـبـت همین نــمـاز شما را
اصلاح خواهد کرد.
✾📚 @Dastan 📚✾
آدم های بزرگ
عظمت دیگران را می بینند.
آدم های متوسط
به دنبال عظمت خود هستند.
آدم های کوچک
عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫الهی...
☃️درسڪوت شب
❄️تمام سختی
☃️روزمان را به تو می سپاریم
❄️دلهایمان را ارام
☃️فردایمان را روشن
❄️و همزمان
☃️باطلوع آفتاب فردا
❄️هدیه ای الهی از نعمت های بیکرانت
☃️ به زندگی
❄️همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا ☃️❄️
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖یک نفس یاد خدا
🌼یک سبد خاطر آسوده و شاد
💖یک بغل شبنم آرامش صبح
🌼یک هزار آینه از جنس دعا
💖همه تقدیم شما
🌼نماز و روزه ها تون قبول حق
💖روزتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شأن نزول آيات پوشش
روزى در هواى گرم مدينه ، زنى جوان و زيبا در حالى كه طبق معمول روسرى خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بنا گوشش پيدا بود، از كوچه عبور مى كرد.
مردى از اصحاب رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) از طرف مقابل مى آمد. آن منظره زيبا سخت نظر او را جلب كرد و چنان غرق تماشاى آن زيبا شد كه از خودش و اطرافيانش غافل گشت و جلو خودش را نگاه نمى كرد.
آن زن وارد كوچه اى شد و جوان با چشم خود او را دنبال مى كرد. همانطور كه مى رفت ، ناگهان استخوان يا شيشه اى كه از ديوار بيرون آمده بود به صورتش اصابت كرد و صورتش را مجروح ساخت ، وقتى به خود آمد كه خون از سر و صورتش جارى شده بود.
با همين حال به حضور رسول اكرم رفت و ماجرا را به او عرض رساند. اينجا بود كه آيه مباركه نازل شد:
اى پيامبر! به مؤ منان بگو كه ديده هاشان را فرو گيرند و عورتهاشانرا نگاهدارند؛ زيرا كه آن براى ايشان پاكيزه تر است . به درستى كه خدا - به آنچه مى كنند - آگاه است . و به زنان باايمان نيز بگو كه ديده هاشانرا فرو گيرند و عورتهاشان را نگاه دارند و زيور و زينت خود را - مگر آنچه از آن آشكار آمد - ظاهر نسازند و بايد كه روسريها و مقنعه هاشانرا بر گريبانهاشان فرو گذارند و پيرايه هاى خود را ظاهر نسازند مگر براى شوهرانشان ، يا پدرانشان ، يا پدران شوهرانشان ، يا پسران خواهرانشان ، يا زنانشان ، يا مملوكان ، يا ديوانگان و افراد بله ، يا كودكان غير مميّز
📚مسئله حجاب ، صحفه 138 - 137.
✾📚 @Dastan 📚✾
اولين كلمه بعد از خروج از قبر
🌷🍃امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
حضرت جبرئيل نزد رسول خدا (صلوات الله علیه وآله وسلم) آمد و دست او را گرفت و به بقيع آورد؛ تا اينكه كنار قبری رسيدند;
جبرئيل صاحب قبر را صدا زد و گفت: به اذن خدا برخيز!
ناگهان مردی كه موهای سر و محاسنش سفيد بود از ميان قبر برخاست، خاك را از صورت خود پاك كرد و گفت:
الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَهُ أَكْبَرُ.
جبرائيل به او گفت: به اذن خدا دو مرتبه به قبر باز گرد!
🔹سپس به كنار قبری ديگر آمدند و جبرائيل صاحبش را صدا زد: به اذن خدا برخيز!
ناگاه از ميان قبر مردی با چهره سياه برخاست و فرياد زد: يَا حَسْرَتَاهُ! يَا ثُبُورَاهُ!
🔹سپس جبرائيل به او گفت: به اذن خدا به مكانی كه بودی بازگرد.
و پس از آن گفت: اي محمّد! در روز قيامت مردم اينگونه محشور ميشوند،
مؤمنان ميگويند: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَهُ أَكْبَرُ و گنهكارانی كه بخشيده نشدند فرياد ميزنند: يَا حَسْرَتَاهُ، يَا ثُبُورَاهُ
📕تفسير قمي چاپ سنگي ص ۴۵۷
#مرگ
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸 بهترین جواب بدگویی:سکوت
🔸 بهترین جواب خشم :صبر
🔸 بهترین جواب درد :تحمل
🔸 بهترین جواب تنهایی :تلاش
🔸 بهترین جواب سختی:توکل
🔸 بهترین جواب خوبی :تشکر
🔸 بهترین جواب زندگی :قناعت
🔸 بهترین جواب شکست:امیدواری
🔶 یادمان باشد..... با شکستن پای دیگران ما بهتر راه نخواهیم رفت!
🔶 یادمان باشد.... با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم!
🔶 کاش.....بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم ;باخدای او طرفیم
🔶 و کاش انسانها ...انسان بمانند!!!
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
دوست داری امسال،بهترین سال زندگیت باشه؟😍
دلت میخواد از زندگیت واقعااا راضی باشی⁉️❤️
برای انجام کارهات مدام امروز و فردا میکنی؟😔
انگیزه و پشتکار نداری برای شروع کارها؟☹️
✅۴تا مینی دوره رایگان✅
این کانال فقط به درد خودت میخوره پس بزن رو لینک پایین👇🏽👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/1018167562Cedf05ce8cc
°•°•°
هر دردییکدرسیمیدهد
وهردرسییکفردراتغیرمیدهد📜🤎
✾📚 @Dastan 📚✾
? #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#حدود_سیزده_ساعت...!!
🌷....بچهها مرا هل میدادند و میگفتند: «برو تو» الان ما را میزنند. اول چهار دست و پا شدم، اما نتوانستم داخل شوم. بعد سینهخیز رفتم و به زور داخل شدم. سنگر بزرگ اما تاریک تاریک بود. طوری که انتهای آن دیده نمیشد. چهار دست و پا شدم و جلو رفتم. عرض سنگر را طی کردم تا به ته سنگر برسم و جا برای بقیه باشد. بعد به سمت راست پیچیدم و این بار طول سنگر را طی کردم. آن وسطها بوی تعفن شدیدی به مشامم خورد. در حالت عادی چنین سنگرهایی، هوا برای نفسکشیدن ندارند و اغلب به آدم حالت خفگی دست میدهد، چه برسد به اینکه بوی تعفن هم بیاید! دنبال یک جای مناسب میگشتم که بچهها یکی یکی داخل شدند و شروع کردن به هل دادن. «زودباش. زودباش سید برو.»
🌷یکی از بچهها که آخر صف ایستاده بود، تیر خورده و با ناله گفت: برید داخل سنگر، عراقیها دارن میبینند. الان مرا میزنند. به انتهای سنگر که رسیدم، توی تاریکی شبح یک نفر را دیدم که دراز کشیده. از طرز خوابیدنش معلوم بود مرده است. تازه فهمیدم آن بوی تعفن مال چیست. کبریتم را از جیب درآوردم. آتش کردم و گرفتم روبهرویش. همانطور که حدس زده بودم عراقی بود. احتمال دادم بر اثر انفجار همان نارنجکی که دو سه روز پیش، بچهها انداختند توی سنگرش مرده. جنازه باد کرده بود، به قدری که دکمههای پیراهنش کنده شده و لباسش در حال پاره شدن بود. بچهها رسیدند به ته سنگر و تنگ من نشستند. دیگر جایی برای تکان خوردن نداشتم. سنگر ظرفیت ۵ نفر داشت. اما حالا با وجود آن جنازه باد کرده سه نفر هم به زور جا میشد. اما فضای جبهه و حساسیت کار اینطور بود که....
🌷اینطور بود که اگر میگفتند ۱۰ نفر باید در آن سنگر جا شوند همه بچهها سعی میکردند اطاعت کنند و آنچه خواسته شده را انجام دهند. حتی اگر به قیمت جانشان تمام شود. برای همین مجبور شدیم کنار هم دراز بکشیم تا هر شش نفرمان بتوانیم داخل سنگر جا شویم. قسمت بد ماجرا از همانجا شروع شد که باید کنار آن جنازه متعفن و بدبو تا شب دراز میکشیدم. بچهها جایشان تنگ بود و ناچار به من آنقدر فشار آوردند که شکمم به شکم جنازه چسبید. بوی تعفنی که فضا را پر کرده بود و داشت خفهمان میکرد. هیچ هوایی برای نفس کشیدن و جایی برای تکان خوردن نداشتم. کم کم خسته شدم و بدنم خشک شد. حاضر بودم بروم بیرون زیر گلوله باشم و حتی شهید شوم، اما از آن جنازه بد بو دور شوم. حدود ۱۳ ساعت را در همان حالت ماندیم تا اینکه هوا تاریک شد و توانستیم از آن سنگر بیرون بیاییم.
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
❌️❌️ چه نیرویی جز نیروی ایمان میتونه ممکن کنه؟؟!!
✾📚 @Dastan 📚✾